گوناگون

مسافرکش با سلیقه!

مسافرکش با سلیقه!

عکس:سمانه نصیحتی

ارسال نظر

  • ناشناس

    با یه ترمز شاهد خاک بازی خوبی خواهیم بود

  • ناشناس

    اینا برای یکی از مسافراست که داره میرسونه خونه اش!

  • کیانا

    چه زیبا و با سلیقه ... آدم در هر شغلی که باشه می تونه با دیدی متفاوت به اون شغل نگاه کنه و در عمل خلاقیت داشته باشه... شاید اینطوری خیلی چیزهای ناخوشایند در محیط اطرافمون رو بتونیم دوست داشتنی و دلپذیر کنیم

  • ناشناس

    این مسافر کش خیابانی نیست که مال شرکت.....آرمش مشخصه

  • سامان میرزائی

    چند سال پیش ، یه روز باران شدیدی می بارید و من با ماشین داشتم میرفتم که دیدم دو تا خانم زیر یک چتر ایستادند و منتظر ماشین هستند.

    خیابون خلوت بود و پریدند جلو و دست تکون دادند که ... آقا نگهدار...

    من تا اون سر دنیا هم تنها برم، کسی رو سوار نمیکنم . ولی به خاطر باران شدید که دو نفری زیر چتر جا نمی شدند ، نگه داشتم .

    یکی از خانمها سوار شد و به دیگری که چتر داشت گفت تو دیگه برو

    اون هم برگشت داخل آرایشگاهی که اونجا بود

    خانم تشکر کرد که نگهداشتم و بعد اضافه کرد : آمده بودم آرایشگاه ، بارون گرفت هرچی منتظر شدم بند نیومد . از اون خانم خواهش کردم چترشو بیاره تا من یه ماشین بگیرم .

    گفتم : تا کجا میخواهین برین ؟

    مسیرشو گفت . دیدم به مسیرم می خوره . گفتم باشه می رسونمت

    15 دقیقه ای تو راه بودیم تا اینکه بارون بند اومد

    کمی بعد خانمه گفت من همینجا پیاده میشم

    ماشینو کشیدم کنار و نگهداشتم .

    من همیشه عادت دارم ماشین رو تا لبه جدول خیابون و یا جوی آب کنار میکشم . آن روز هم طوری کیپ نگه داشته بودم که نصف لاستیکهای ماشین روی جوی آب کنار خیابون قرار داشت .:D:D

    خانمه گفت : چقدر شد آقای راننده ؟

    گفتم خانم من مسافرکش نیستم . به خاطر باران سوار کردم بفرمایید .

    خانم در حالیکه اصرار می کرد که نه نمیشه بذارید کرایه بدهم ، در ماشینو باز کرد و پاشو برد بیرون که پیاده بشه دوباره گفت : لطفا کرایه بگیرید و من هم میگفتم نه لازم نیست .... که دیدم خانمه یهو ناپدید شد

    و کمی بعد صدای جیغی به هوا بلند شد . برگشتم دیدم خانمه افتاده توی جوی آب و داره جیغ میزنه که : ای .. وای ... کمکم کنید

    جوی آب هم عریض بود و هم عمیق و به خاطر باران شدید پر از آب .. آب که چه عرض کنیم سیل بود که با فشار و سرعت وحشتناکی همه چی رو با خودش می برد ....

    فوری از ماشین پیاده شدم و رفتم کمکش .. ولی ماشین آنقدر به جوی آب چسبیده بود که نمیشد جلو رفت .. عرض جوی آب بیشتر از یک و نیم متر بود . آب هم گل آلود و پر از آشغال با سرعت عجیبی که هیچ چیز جلودارش نبود ... خانم تا سینه داخل آب افتاده بود ... با یک دستش لبه جدول را گرفته بود و با دست دیگش از لبه رکاب ماشین و با وحشت داد میزد ای وای ... مُردم کمکم کن الان آب من می بره ...

    راهی نبود باید ماشینو میکشیدم کنار تا کمکش کنم

    دویدم سمت ماشین و سوار شدم ... خانم فکر کرد میخوام فرار کنم . داد زد : آی نامرد کجا فرار میکنی .... منو نجات بده .... به خدا شمارتو برداشته ام ...

    دو متر رفتم جلوتر . خانم دستش از ماشین کنده شد و صورتش خورد به کنار جدول .. داد میزد : تو رو خدا نرو ... کمکم کن .. من شنا بلد نیستم .

    درسته خیلی کلافه و ناراحت بودم ولی به این حرفش خندم گرفت آخه مگه اینجا محل شنا بود ؟؟؟

    خلاصه پیاده شدم و هرطور بود کشیدمش بیرون . نشست روی زمین و شروع کرد به گریه کردن ... ای وای دیدی چه بلایی بسرم آوردی .. خدا ذلیلت کنه ... تو که رانندگی بلد نیستی چرا سوار میکنی .. حالا من چکار کنم

    چیزی نداشتم بگم !!!

    یه دفعه خانم داد زد : کفشام .. کفشام افتاده تو آب زود باش درش بیار

    یه نگاه کردم دیدم کفشهاش نیست از پاش دراومده ... به آب نگاه کردم .

    اون آب خود آدم رو می برد چه برسه به کفش

    خانم داد زد : زود باش دستتو ببر تو آب کفشامو در بیا

    گفتم : خانم چی داری میگی اون کفشها الان ده کیلومتر اون ور تره...

    خانم هم متوجه شد که دیگه کفشها از دست رفته دو دستی زد تو سرش که من الان چکار کنم ؟..

    و شروع کرد به گریه ...
    گفتم مگه نمیخواستی اینجا پیاده بشی .. خوب برو خونتون دیگه .. رسیدی

    با عصبانیت گفت : چی داری میگی من اینجا به مراسم جشن تولد دعوت شده بودم .. کجا برم با این سر و وضع .. وای .. خدای من چکار کنم

    گفتم : اگه میخواهی سوار شو برسونم خونتون

    گفت : آره دیگه چاره ای نیست ... آبروم رفت ... زود منو برسون خونه

    از جا که بلند شد ... دیدم اندازه دو تا سطل آشغال بزرگ ، بهش آشغال چسبیده ...

    وقتی دید اون همه زباله بهش آویزونه چندشش شد که : وای.. این کثافتها چسبیدن به من ... وای الان حالم بد میشه زود باش اینها رو جدا کن خدا چکارت کنه ... ای نامرد
    بیچاره راست میگفت ..آشغالهای داخل سیلاب به همه جایش پیچیده بود

    اونهایی که بزرگتر بودند رو کشیدم انداختم پایین .... یک پاکت ساندیس فرو شده بود در جیب مانتوش .. یه مقدار سبزی پلاسیده روی دوشش بود ... دو سه تا نایلون سیاه پیچیده بود دور پاهاش ... یه مقدار چوب های نازک یک جاروی کهنه گیر کرده بود لای جوراب هاش ... کلی آشغال ریز و درشت مثل سیم و نخ و موهای کلاف شده و .... و گل و لای همه جای بدنش چسبیده بود ... یک طرف صورتش گِلی شده بود ...

    در حین برداشتن اونها حالم بهم می خورد ...

    آشغالها رو که تمیز کردیم دوباره سوار شد و درو بستم... از همه جاش آب سرازیر بود ...

    حرکت کردم .. خانم با ناامیدی گفت : آقا این اب تمیز بود دیگه ... مگه نه ؟

    توی دلم گفتم چی داری میگی فاضلاب چند تا محله به همین جوی آب وصله ... اما بهش دلداری دادم

    گفتم : بله خانم پاک پاکه اصلا نگران نباش
    کف ماشین پر از آب شده بود

    نگاهی به صورتش انداختم ... اون قیافه آرایش کرده و سفید ، شده بود مثل کولیهای آفتاب سوخته

    همینطور که می رفتم خانم مرتب بهم اعتراض میکرد و ناله و نفرین بارم میکرد و گاهی هم گریه میکرد که با چه آرزویی میرفته جشن تولد .. می گفت با خانواده خواهر م خیلی وقت بود قهر بودیم تازه آشتی کرده بودیم الان فکر میکنند من عمدا نرفته ام ..

    همینطور که حرف می زد گِل و لای صورت و بدنش را با دستش تمیز میکرد و می مالید به صندلیها .. من هم نمیتونستم چیزی بگم

    یه دست و یه پاش زخمی شده بود و پوست انگشتای هر دو دستش ساییده شده بود

    یه دفعه با شوخی گفتم : خانم ببخشید ولی تو اونجا داد میزدی من شنا بلد نیستم ... آخه تا حالا کی توی جوی آب شنا کرده تو دومیش باشی

    گفت : دیگه چی میگفتم ... فکر کردم میخواهی منو داخل آب بذاری و فرار کنی

    یه کم حالش بهتر شده بود که رسیدیم دم محله شون

    ورودی کوچه شان دو تا ماشین پارک کرده بود و نمیشد رفت داخل کوچه . گفتم دیگه نمیشه جلو رفت پیاده بشید .

    گفت : من پای برهنه کجا برم ؟ همسایه ها چی میگن ؟

    گفتم چکار کنم پس ؟ راه بسته است

    گغت : بیا کلید خونه رو بدم برو از حیاط کفش بیار . کسی خونه نیست

    به هر حال چاره ای نبود کلید گرفتم و 50 متر جلوتر خونشون بود یک جفت کفش آوردم و دادم پوشید و وقتی میخواست بره کلی ازش عذرخواهی کردم و حاضر شدم پول کفشاشو هم بدم ولی دیگه خانم عصبانیتش فروکش کرده بود و هیچی نگرفت.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار