نگاهي به تفاوت روش قرآنپژوهانه آيتالله جوادي آملي و دكتر عبدالكريم سروش
پارسینه: سخن آيتالله جوادي آملي و دكتر سروش در دو پارادايم فكري متفاوت بيان ميشوند. دکتر سروش بيش از همه بر تاريخ و عرفان تکيه ميکند و بر اين اساس، ماهيت وحي را تفسير ميکند. در سوي ديگر اما آيتالله جوادي وحي و ماهيت قرآن را امري جهاني ميداند که بهواسطه خداوند بر پيامبرش نازل شده است و پيامبر بر اساس عصمت دروني خود، آن مفاهيم را براي ما انسانها بازگو کرده است.
شناخت پارادايمهاي موجود در فهم پيام قرآن کريم يکي از مسائل مهم در شناخت ماهيت پيام قرآن کريم و ارزيابي روش مفسّران در کارهاي تفسيري آنها است. تفسير قرآن به عنوان يک کتاب آسماني مبتني بر باورهايي است که نه به صورت مستقيم در خود تفسير بلکه نتيجه آن در اين علم مشخص ميگردد. تعريف ما از مفاهيمي همچون خداوند، انسان، نبي، وحي، فرشته و کلام خدا ميتواند پاراديمي جديد و نظام فکري متفاوتي را در تفسير قرآن رقم بزند. حتي آيات محکم و متشابه نيز بر همين اساس ميتوانند بر اساس نظامي مشخص تغيير معنا دهند [1] و باور کلامي و فلسفي مفسّر است که مشخص ميکند کدام آيات، آيات محکم و کدام آيات متشابهند. همين نظامهاي فکري در هم پيچيده است که رويکردهاي مختلف در تفاسير مختلف شيعي و سني را رقم زده است. آنچه در ادامه ميآيد نگاهي است به دو پارادايم متفاوت در باب شناخت ماهيت وحي که به بررسي آرا و نظرات آيتالله جوادي آملي و دکتر سروش در اينباره اختصاص دارد. انسان تاريخمحور و رؤياي پيامبرانه: دکتر سروش در سري مقالات خود با عنوان «محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه» که از سال 1392 تاکنون پنج پاره آن منتشر شده است نظريات جديدي در باب ماهيت وحي مطرح نموده است. باور سروش در باب چيستي و ماهيت وحي در همان پارادايمي مطرح ميشود که پيش از او مجتهد شبستري مطرح نموده است. در اين پارادايم، پيامبر انساني است که وحي را تجربه ميکند. طبعا با اين نگاه قرآن نيز يک امر تجربي و رشدپذير و نتيجه تجربيات پيامبرانه شخص نبي اکرم(ص) است. سروش در قسمت اول از مقالات خود مينويسد: « قرآن مستقيماً و بيواسطه، تأليف و تجربه و جوشش و رويش جان محمّد(ص) و زبان و بيان اوست، محمّدي که تاريخي است و در صراط تکامل است و پابهپاي زمان پيامبرتر ميشود، جانش شکوفاتر و چشمش بيناتر ميگردد و در صيد معاني و معارف تيزپنجهتر ميشود. خدا را بهتر ميشناسد و وصف ميکند، درکش از رستاخيز و عوالم برين و پسين، ژرفتر ميشود و براي گشودن گرههاي جامعه خويش، راههاي تازهتر پيش مينهد. و اگر عمر بيشتري مييافت و غوّاصي را نيکوتر ميآموخت و حوصلهاي فراختر و هاضمهاي قويتر مييافت،اي بسا که از درياي حقايق، گوهرهاي گرانتر صيد مينمود و قرآن را فربهتر و جهان را توانگرتر ميکرد . » [2] به ديگر سخن، دکتر سروش پيامبر(ص) را انساني تاريخمند ميداند و به واسطه همين تاريخمندي است که تمام تجربيات او نيز شاخصههاي انساني بودن را در خود حفظ ميکند. در اين نگاه، قرآن «محصول تجربه نبوي» است که همچون توليدات فکري ديگر انسانها، متأثر از « احوال شخصي و صور ذهني و حوادث محيطي و وضع جغرافيايي» و وضعيت زندگي نگارنده آن، يعني پيامبر است. قرآن کريم در اين منظومه فکري تاريخمند، ديگر «سخن خداوند» تلقي نميشود بلکه در قرآن، «انساني تاريخي به جاي او سخن گفت و کتاب نوشت و سخنش همان سخن او بود.» همين تاريخمحوري و باور به تاريخ انساني است که اساس اين پارادايم را تشکيل ميدهد. البته ارائه تفاسير تاريخمند از قرآن يا زندگي و شخصيت پيامبر اکرم(ص) امر جديدي نبوده و نيست و از اين منظر، سروش در پاراديم فکري مشخصي سخن ميگويد که بناي آن پيشتر ريخته شده است. حتي درباره ماهيت وحي نيز نظريات مختلفي همچون تفسير پاتولوژيک از وحي توسط گلدزيهر، در همين نظام فکري تاريخمند مطرح شده اما تا کنون اين نظريات نقدهاي مختلف علمي شدهاند. [3] ميتوان گفت که تکميل حلقه مفقوده ماهيت و چيستي وحي در اين پارادايم، يکي از جدّيترين گامها در راه تکميل اين فرايند است. حلقهاي که دکتر سروش سعي بر آن دارد تا اين حلقه را به وسيله قرائتي متناسب با باور مؤمنانه به نبي اکرم(ص) تکميل نمايد. سروش سعي ميکند بر اساس يافتههاي عرفا و عرفان اين نقص را کامل کند. وي در ميان تجربيات بشري، وحي را از سنخ تجربه شهود و در قالب رؤيا ميداند. طبيعتا وقتي نگاه ما به وحي بر چنين باوري استوار شد، ديگر وحي نه کلام خود خداوند، بلکه روايتي از شهودي عارفانه است که پيامبر آن را دريافته است. و در نتيجه آنطور که سروش ميگويد «خطابي و مخاطبي و اخباري و مخبري و متکلّمي و کلامي در کار نيست، بل همه نظارت و روايت است». نکتهاي که دکتر سروش بر آن تأکيد دارد و از قبال اين نکته قصد دارد نظريهاش را از مشکل تفسير اسلامشناسان غربي از وحي مصون دارد آن است که تمام اين پروسه و تجربه و الهامات غيبي در مرئي و منظر الهي است و به قول او «همه بعينالله و باذنالله» است و پيامبر نيز «رسول صادق» است. تکيه دکتر سروش بر بخشهايي از قرآن کريم است که ساختار روايت در آنها نه با عنوان راوي سوم شخص است، بلکه داستان از زاويه ناظري حاضر، که گويي خود بخشي از اين روايت بوده است روايت ميشود. براي نمونه وي به داستان رستاخيز در قرآن کريم اشاره نموده و ميگويد: « گويي پيامبر در صحنهاي پرحادثه ايستاده و انبيا و شهدا و فرشتگان در پيش چشم او ميروند و ميآيند و کتاب و بهشت و دوزخ، و گشودهشدن درهاي آنها را و به تعبير قرآن آن «مشهد عظيم» را نظاره و روايت ميکند». [4] سروش ميگويد وحي در «رؤيا» اتفاق ميافتد. او ترجيح ميدهد از اين واژه به جاي واژههاي سخت فهمي همچون مکاشفه، واقعه، مثال، خيال منفصل و متصل، اقليم هشتم، جابلقا و جابلسا و يا ارض ملکوت استفاده کند و به وضوح از قانون سادهسازي [5] استفاده ميکند تا درک مشترکي بين آنچه که منظور نظرش است و فهم مخاطبان مختلف خود به وجود آورد. خصوصا که ديدن رؤيا، اتفاقي است که معمولا براي همه انسانها اتفاق ميافتد، اما در عين حال بر اساس باورهاي عارفانه رؤياي پاکان تفاوتهايي نيز با رؤياهاي عادي دارد و به قول مولوي: کار پاکان را قياس از خود مگير گر چه باشد در نبشتن شير و شير اينگونه است که سروش نتيجه عملي بنياني را که پايه گذاشته است ميگيرد. او معتقد است باور به رؤيا بودن قرآن کريم، پارادايم جديدي را در تفسير قرآن بنا ميگذارد. [6] پارادايمي که ميتوان آن را نتيجه تلفيق باور تاريخمندانه و عرفان دانست و بر اساس آن قرآن از متني که از سوي خداوند به وسيله پيامبر به ما رسيده است، تبديل به گزارشي از شهودهاي عرفاني يا به تعبير سروش، رؤياهايي ميشود که پيامبر ديده است و از درک شهودي خود که طبعا اعم از ديدن، شنيدن، بوييدن و لمس کردن است براي ما که توان لمس مفاهيم عرفاني را در آن سطح نداريم روايت ميکند. سروش عنوان «خوابگزاري» يا تعبير رؤيا را براي اين روش برميگزيند. در پديدارشناسي وحي، تکيه اصلي سروش براي اثبات رؤيا بودن قرآن کريم، نقل آياتي از قرآن کريم است که شکل رؤياگونه دارد و استناد او به نحوه روايت و ادبيات اين آيات است. براي نمونه به داستان عبور موسي از بيابان اشاره کرده و ميگويد: « مگر موسي که در آن بيابان سرد پرهراس از درخت سوزان خطاب «انّي اناالله » شنيد، تنها خود نشنيد؟ و مگر اگر ديگراني با او بودند، توانايي شرکت در آن تجربه و شنيدن آن خطاب را داشتند»؟ [7] و پيامبر در اين ميان «نه فقط خبر يافت، بلکه خود آن را زيست. او هم «انّي انا الله» را از بوته آتش شنيد و شريکالاذواق موسي شد. همچنين بود تجربه احوال ديگر پيامبران». [8] سروش در مقالات خود دو مسأله را پيش روي خود ميبيند. اول: تبيين مسأله دوم: حل مشکلات پيش رو. يکي از مشکلات رؤيا دانستن قرآن کريم، ماهيت جبرئيل است که در تفسير شايع، او را فرشته وحي و رابط بين خداوند و رسول معرفي مينمايند. اما سروش اين تفسير را برنميتابد و جبرئيل را خود پيامبر ميداند و ميگويد: «جبرئيل هم همان محمّد(ص) بود که دررؤياي قدسي بر خود او چون فرشته ظاهر شد و به او همان را داد که خود از پيش داشت. محمد(ص) تعبير جبرئيل بود.» [9] يکي ديگر از اين دست مشکلات داستان سفر پيامبر به معراج است. وي در اينباره معراج را مادي نميداند و ميگويد: «عروج به آسمانها، اصلش مسلّم است و ميتواند که فقط با روح پيامبر باشد. ولي نه آنگونه که از جنس خواب و رؤيا باشد… بلکه روح شريف پيامبر به ماوراء عالم مادّه رفته است، همانجا که مسکن فرشتگان است و اعمال آدميان به آنجا ميرسد و مقدّراتشان از آنجا صادر ميشود. در آنجا روح پيامبر آيات بزرگ خداوند را ميبيند و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش متمثّل ميشوند و با ارواح پيامبران بزرگ ملاقات و گفتوگو ميکند، و فرشتگان مکرّم را هم ميبيند و با آنان سخن ميگويد … ». [10] سروش معتقد است از خلال اين نظريه، ميتوان مشکلات و تناقضهاي ظاهري را در متن قرآن حل نمود. [11] تناقضهايي که در تعابير عرفا نيز بسيار ديده ميشود. البته تفاوتي که وحي با اين تعابير دارد آن است که وحي نوع خالص و بيآلايش آن است که نمونه کامل آن را در آيه کريمه «و ما رميت اذ رميت ولکنّ الله رمي» شاهديم. مسأله ديگري که اين تفسير از ساختار قرآن در پي حل آن است توضيح سببيت در روايتهاي قرآني است. موارد مختلفي که سببها و مسببها بر اساس ذهن عادي در قرآن با هم نميسازند. در مورد زمان نيز سروش معتقد است: « بهطور کلي، زمان در قرآن راستاي ثابت و چهره واضحي ندارد و گذشته و آينده، چنانکه شأن رؤياها است، به هم ميآميزند يا بهجاي هم مينشينند». [12] امري که بيشتر منطبق با رؤيا است تا چيز ديگر. نزول وحي و تفسير قرآن کريم: در اين سو اما پارادايم حديثي- فلسفي منادي اين باور است که پيامبر نماينده، فرستاده و رسول خداوند در روي زمين است. اين پارادايم روايات و آيات را بيش از همه بر اساس منطق فلسفي عقلي تفسير مينمايد. آيتاللهالعظمي جوادي آملي؛ برجستهترين استادان معاصر تفسير قرآن در حوزه علميه قم، از مفسراني است که به خوبي در همين پارادايم فکري قرآن را تفسير ميکند. خصوصا آنکه وي تخصص کاملي در فلسفه و مسائل عقلي دارد و در اين زمينه نيز از استادان مبرّز حوزه علميه به شمار ميرود. در نظام فکري آيتالله جوادي «حقيقت نبوت عبارت از تلقّي و پذيرش وحي است و دربردارنده حقايق هستي و اخبار غيبي». [13] در پارادايم مذکور «قرآن کريم وحي الهي است و اين وحي يا نخست به فرشته وحي که امين الهي است داده شده تا او به رسول بشري عطا نمايد و يا به طور مستقيم به پيامبر انساني عطا ميشود و اين نيز يا بيواسطه چيزي است و يا باواسطه و از وراي حجاب القا ميشود.» [14] وحي در اين نگاه نمونههاي گوناگوني دارد اما حقيقت و ماهيت وحي چيزي جز«ارائه مخفيانه حقايق شهودي» [15] نيست. وحي ميتواند حق باشد و از طرف خدا صورت بگيرد يا باطل و از طرف شيطان [16] ، يا ميتواند علمي باشد و نکتهاي را به پيامبر بياموزد و يا عملي باشد و حالتي را در دل کسي که به او وحي شده ايجاد کند و او را در انجام کاري توانمند سازد، مانند همان اتفاقي که براي مادر موسي افتاد و او فرزند دلبندش را در نيل انداخت. و يا ميتواند حاوي امري تکويني يا تشريعي باشد؛ اما مسأله مهم و «آنچه در باب وحي مهم و بنياني است که قوام وجودي قرآن نيز به آن وابسته است همانا تنزيل وحي علمي و معرفتي و به عبارتي ارسال حقيقتي شهودي و عيني است که پيامبر آن را با دل و جان و با گوش و چشم مشاهده کند که آيات گويا نسبت به اين نوع وحي قرآني بيش از آن است که به شمارش در آيد». [17] در اين نگاه خود پيامبر شنوندهاي فعّال است و نه در حکم راديويي که گيرنده امواج و منتقلکننده آن است. آيتالله جوادي ميگويد: «بايد دانست که اين انزال و ايحاي رحماني مانند ابزار و وسايل رايجي چون صداي راديو و يا بانک اللهاکبري نيست که ابزار ياد شده هيچ علم و شناختي نسبت به آن و کارايي آن ندارند.» [18] البته پيامبر از اين حيث که يک انسان است، ممکن است دچار خطا و اشتباه شود، اما خدواند براي آنکه حجت خود را بر بندگانش تمام کند، «قلبي را براي وساطت وحي برميگزيند که از جميع زنگارها و آلودگيها پاک و مطهر باشد. اين قلب، قلب انسان کاملي است که در تلقي و دريافت و همچنين در ضبط و نگهداري آنچه که دريافت کرده است معصوم است». [19] از سوي ديگر از نگاه آيتالله، بر خدا نيز واجب است که اجازه ندهد اين اتفاق بيافتد. چرا که هر گونه اشتباه و خطاي عمدي يا سهوي در ابلاغ پيام خدا به انسان، اعتماد انسان را به اينکه سخن پيامبر همان پيام دقيق الهي است از بين ميبرد و هدف رسالت، که ابلاغ پيام خداوند به انسان خاکي است، محقق نخواهد شد. [20] «مبدأ فاعلي قرآن خداي سبحان است و او پس از انشا، ايصال آن به قلب مطهر رسول اکرم(ص) را به فرشتگان نيک و کريم سپرده است». [21] جبرئيل در اين ساختار فرشتهاي است که وظيفهاي جز رسالت الهي ندارد؛ فرشتهاي امين براي فرمان خداوند که با هيچکس سر دشمني ندارد و دستور صلح يا جنگ را هر چه باشد بر قلب پيامبر فرو ميآورد. در داستان معراج پيامبر نيز دوگانگي مشهودي بين جبرئيل و پيامبر مشاهده ميشود و پيامبر به دفعات از جبرئيل سؤال ميکند و اين روايات نيز بر اساس ظاهرشان مورد توجه آيتالله جوادي است. [22] البته حقيقت جبرئيل با حقيقت ديگر فرشتگان يکي است [23] و هويت مستقل جبرئيل قابل انکار نيست. بر اساس برخي از روايات از امام صادق(ع) که آيتالله جوادي نيز در تفسير خود بدان اشاره ميکند اولين کسيکه با امام زمان(عج) بيعت ميکند جبرئيل امين است. [24] آنگونه که آيتالله متذکر ميشود، گهگاه نيز وحي حتي بدون واسطه جبرئيل مستقيما از طرف خداوند بر قلب پيامبر اکرم(ص) نازل ميشده است. [25] اما وحي قرآن به هر شکل که بوده باشد،نبايد فراموش کرد که «قرآن با همين الفاظ و اصوات که دارد وحي الهي است که در منظر ما قرار گرفته و به سمع ما ميرسد و آنچه جوامع بشري در حضور او قرار گرفته عين همان است که از راه وحي توسط پيامبر (ص) به ما رسيده است». [26] نزول قرآن در اين پارادايم به صورت تجلّي حقايق بر قلب پيامبر اتفاق ميافتد. سؤال مهمي که در اين ميان وجود دارد آن است که چگونه حقايقي که در مرتبه عالي آن به صورت عيني و حقيقت محض هستند به الفاظي تبديل ميشوند که که اموري اعتباري هستند که گاه ما بإزاي حقيقي دارند و گاه در مواردي همچون عقود شرعي(مثل اجاره، بيع و...) حقيقتي جز اعتبار ندارند؟! آيتالله جوادي آملي توضيح ميدهد که تمام اتفاق اصلي در نفس پيامبر ميافتد و در درون نفس پيامبر که مصون از خطا و اشتباه شده و به مرتبه عصمت رسيده است، حقايق عيني با اعتباريات گرهخورده و به صورت لفظ در اختيار ما انسانها قرار ميگيرد. آيتالله جوادي ميگويد: «با توجه به نفس حضرت نبوي که در پرتو حفظ و امان الهي معصوم و مصون از هر لغزش و خطا و سهو و اشتباهي است، اين نفس شايستگي آن را مييابد که صراط مستقيم و گذرگاهي راستين براي ارتباط و تأليف ميان حقيقت و اعتبار بوده و حقيقت عيني شهودي را با امر ذهني حصولي پيوند دهد و منازل و مراتب حقيقتي باشد که در مرتبهاي آن حقيقت، عيني و در مرتبهاي آن حقيقت، اعتباري است. زيرا حقيقت اعتباري در مقياس و اندازه خود به نوعي حقيقت عيني خارجي است. ولي عينيّت آن همانا در نفس انساني به صورت امر ذهني و مفهوم حصولي ظاهر ميشود. گرچه با سنجس نسبت به خارج، ذهني است». [27] توجه به همين نکات است که باور به حديث نفس بودن برخي آيات قرآن را در نظر آيتالله مردود ميسازد. آياتي همچون «عسي ربّک أن يبعثک مقاما محمودا» [28] و يا «ليغفر لک الله ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر» [29] ؛ و از نگاه آيتالله جوادي «هرگز ممکن نيست که اين گفتوگوي طرفين و خطاب را به صورت حديث نفس تلقّي و تفسير کرد». [30] بايد توجه داشت که در اين پارادايم قرآن کريم، پيش از پيامبر نيز وجود داشته است و به هيچوجه محصول کار شخصي پيامبر نبوده است که اگر او نبود، ديگر قرآن وجود نداشت. بلکه پيامبر همچون«شاگردي امين و فراگيرندهاي حفيظ است بيآنکه کمترين سهم و کوچکترين تأثير در ايجاد چيزي از وحي داشته باشد». [31] زبان قرآن که مبناي فهم آن است، زبان بيان حقايقي است که شکي در صحّت آن راه ندارد. ادبيات قرآن با سخنان ديگري که از پيامبر نقل شده است متفاوت است و «نه احاديث قدسي و نه روايات نبوي هيچ يک شبيه به قرآن نبوده و با آن يکي نيست.» [32] البته در زبان قرآن مجازگويي وجود دارد و «مجاز گرچه حقيقت نيست ليکن دروغ نيز شمرده نميشود.» [33] آيتالله جوادي توضيح ميدهد که مجازهاي قرآن با توجه به قرائن لازم معنا ميشود و «عبور از معناي حقيقي لفظ با کمک قرينه و رسيدن به معناي مشابه يا مناسب عين صدق و حق است که از اين رهگذر ممکن است مجاز در کلام وحي راه يابد». [34] تمثيل نيز از موارد ديگري است که اگرچه در آن، اراده ظاهر مثال ميشود اما به گفته آيتالله جوادي «تمثيلات قرآن نيز در صورتي که مثالهاي آنها جهت استنباط يک اصل کلي از نمونههاي خارجي نباشد و تنها جنبه تمثيلي داشته باشد، همانند داستانهاي کليله و دمنه و کتابهاي رايج تمثيلي نيست تا آنکه خواننده ناآگاه را در مورد واقعيت خارجي آنها دچار گمراهي نمايد، بلکه همراه با قرايني است که مانع ظهور عبارت در معاني و مفاهيم باطل ميگردد». [35] اساسا در اين نگاه آيات به دو دسته محکم و متشابه تقسيم ميگردند که آيات متشابه در پرتوي آيات محکم معنا ميشوند. در اين ميان آياتي که پشتوانه عقلي دارند، آيات محکم و آيات ديگر متشابه قلمداد ميشوند. از اين مقدمات ميتوان نتيجه گرفت که قرآن در اين پاراديم، کتابي تاريخمند نيست. آيتالله جوادي در اينباره ميگويد: «اگر کساني نسبت به ديگر کتابهاي رايج از قبيل تورات و انجيل اين اجازه را دادهاند که در آنها مطالب خلاف واقعي که متأثر از خرافات عصرهاي مختلف و متناسب با پندارها و توهمات اقوام گوناگون است راه يابد، اين بدان دليل است که دخالت بشر را در تنظيم و تدوين آن کتابها ... پذيرفتهاند» [36] اما حساب قرآن از اين قاعده مستثني است. آياتي از قرآن کريم که از اخبار آسمانها سخن ميگويند دليلي محکم بر صحت اين سخن است. «بيترديد قرآن حکيم اخباري را درباره آسمان گزراش کرد که تا آن روزگار-به ويژه در حجاز- نه مورد گفتوگو بوده و نه آگاهي و کشفي در گذشته زمان درباره آن وجود داشت؛ بلکه تا آن زمان هيچ رأي و نظري در خصوص سپهر اظهار نشده بود و انتظار اين بود که با تحقيقات دانشمندانهاي که بر روي آن انجام ميشود، کشفيات روشنگرانهاي درآينده به عمل آيد». [37] آياتي که از وضعيت ابتدايي زمين و آسمان سخن ميگويند نيز از اين دسته هستند؛ از جمله «انّ السّماوات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما» [38] يا اين آيه قرآن کريم که ميفرمايد: «الله الذي رفع السّماوات بغير عمد ترونها» [39] و از آسمان به بنا و ساختمان تعبير شده است. [40] آيتالله جوادي البته ميپذيرد که «برخي از آيات قرآن شايستگي تطبيق بر مذهب و روش بطلميوسي را دارند و بعضي از آيات ديگر نيز بر مکتب و روش کپرنيک نظر دارند. البته بدون اينکه بر هيچيک از اين دو صراحت داشته باشند» اما وي در عين حال معتقد است «شايسته نيست که هيچ يک از اين دو طيف آيات را بر آن دو مکتب حمل کرد مگر در حدّ احتمال». [41] نتيجهگيري: سخن آيتالله جوادي آملي و دکتر سروش در دو پارادايم فکري متفاوت بيان ميشوند. دکتر سروش بيش از همه بر تاريخ و عرفان تکيه ميکند و بر اين اساس، ماهيت وحي را تفسير ميکند. وي معتقد است اين باور، پاراديم تفسيري جديدي در قرآن را پايهگذاري ميکند که علاوه بر علوم سنتي، به علومي همچون انسانشناسي، مردمشناسي و روانکاوي نيز نيازمند است. در سوي ديگر اما آيتالله جوادي وحي و ماهيت قرآن را امري جهاني ميداند که بهواسطه خداوند بر پيامبرش نازل شده است و پيامبر بر اساس عصمت دروني خود، آن مفاهيم را براي ما انسانها بازگو کرده است. در اين پارادايم ما نياز به «تفسير قرآن» به عنوان متني که گوياي حقايق هستي است داريم. و از همين رو علوم ديگري همچون فلسفه که به دنبال فهم واقعيت هستي است در اين تفسير به کار ميآيد. البته در اين پارادايم مسائلي همچون شأن نزول آيات و روايات تفسيري معصومين نيز به فراموشي سپرده نشده است. اما حقيقت وحي، و ماهيت قرآن کريم بيش از هر چيزي مرتبط با جهان بالا است و نه تجربيات نبوي. [1] . در اين باره نگاه کنيد به: ساز و کار تفسير محکم و متشابه از ديدگاه معرفتشناسي کلامي، ناصر گذشته، مجله مقالات و بررسيها، زمستان 1382، شماره 74،صفحه 57-72 [2] . محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه، عبدالکريم سروش، مقاله اول [3] . براي نمونه بنگريد به نقد دکتر غلامحسين زرگرينژاد در کتاب تاريخ صدر اسلام، فصل چهارم، ص 210 [4] . محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه، عبدالکريم سروش، مقاله اول [5] . simplification [6] . سروش در مقاله اول خود تصريح ميکند که اين نوع نگاه مسلتزم يک شيفت پارادايمي و تغيير الگوي بنيادي است. [7] . محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه، عبدالکريم سروش، مقاله دوم [8] . همان [9] . همان [10] . محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه، عبدالکريم سروش، مقاله پنجم [11] . محمّد(ص)؛ راوي روياهاي رسولانه، عبدالکريم سروش، مقاله سوم [12] . همان [13] . وحي و نبوت، آيتالله جوادي آملي، ص21 [14] . همان، ص 134 [15] . همان، ص 138 [16] .همان، ص 134 [17] . همان، ص 142 [18] . همان، ص 144 [19] . شريعت در آينه معرفت، آيتالله جوادي آملي، ص 137 [20] . وحي و نبوت، ص 152 [21] . همان، ص 585 [22] . تسنيم، ج12، ص 545 [23] . تسنيم، ج5، ص 599 [24] . تسنيم، ج7، ص 466 به نقل از تفسير عياشي، ج1، ص 66 [25] . تسنيم، ج9، ص 354 [26] . شريعت در آينه معرفت، ص 138 [27] . وحي و نبوت، ص 279 [28] سوره اسرا، آيه 79 [29] . سوره فتح، آيه 2 [30] . وحي و نبوت، ص 280 [31] . همان، ص 279 [32] .وحي و نبوت، ص 273 [33] . شريعت در آينه معرفت، آيتالله جوادي آملي، ص 140 [34] . شريعت در آينه معرفت، ص 141 [35] .همان، ص 141 [36] . همان، ص 142 [37] . وحي و نبوت، ص 225 [38] . سوره انبيا، آيه 30 - يعني: [39] . سوره رعد، آيه 2 و سوره لقمان، آيه 10 [40] . وحي و نبوت، ص 228 [41] . همان ، ص 242 |
نظرات هر دو استاد تفسيري است و به نظر من غيرقابل اثبات. شايد هر دو يك چيز را گفته اند از دو راه متفاوت.در هر دو نظريه اين دو استاد پذيرش نبوت و وحي به نظر من كاملا ايماني و اعتقادي است و غير قابل اثبات.
ایشان با این درجه علمی ! نباید همواره بر این تاکید کند که قلب مرکز تقکر است ما در قرن بیست و یکم زندگی می کنیم و همه می دانند که وظیفه قلب خون رسابیست نه چیز دیگر مگر اینکه باور داشته باشیم که در منزل ایشان پمپ شوفاژ وظیفه کامپیوتر را انجام می دهد.
کی رو باکی مقایسه کردی.خسته نباشی
در اینموردبایستی جوابیه دکتر سروش را به آقای بازرگان مورد مطالعه قرار داد ایشان به نظرم در شرایطی قرار گرفته که نمی تواند بصورت صریح کل پدیده وحی را رد کند و در چند سال اخیر نظریه و پدیده وحی را تا سطح رویاهای پیامبر تفسیر نموده. جا دارد درصورتیکه علمایی که توان مناظره با ایشان را دارند بخت خود را برای به کرسی نشاند نظر خودشان بیازمایند.
سلام
مقایسه سروش با آیت الله جوادی آملی یک اشتباه فاحش است.نمیتوان یک فاحشه فرهنگی و اعتقادی را با یک مومن متقی و عارف مقایسه کرد.لطفا این مطلب سخیف را بردارید.