گوناگون

آموزش حیوان آزاری در یک نشریه کودک!

آموزش حیوان آزاری در یک نشریه کودک!

پارسینه: دارزدن سگ گله توسط چوپان در یک داستان کودکانه به همراه تصویر!

ارسال نظر

  • محمد

    شاید بهتر بود تنبیه ساده تری مانند در قفس گذاشتن یا رها کردن سگ تا خودش بدون گله تنها بماند و یا تنبیه دنی ساده که با دست اورا میزند یا خود گوسفندان اورا تنبیه می کنند بهتر بود روح لطیف کودک را با این مجازاتی که گاها انسان های بزرگ تاب دیدن ان را ندارند ازار ندهیم و البته خیانت را نباید بدون تنبیه و مجازات گذاشت

  • ناشناس

    انصافا با چه عقلی همچین طرحی رو واسه کتاب بچه انتخاب کردن !!!!؟؟؟؟

  • ناشناس

    بله اين نشريه متعلق به آقاى فتح لله زاده است

  • سامان میرزائی

    داستان "سگ"

    قصاب با ديدن سگي که به طرف مغازه اش نزديک مي شد حرکتي کرد که دورش کند اما کاغذي را در دهان سگ ديد .کاغذ را گرفت.روي کاغذ نوشته بود " لطفا ۱۲ سوسيس و يه ران گوشت بدين" . ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.قصاب که تعجب کرده بود سوسيس و گوشت را در کيسه اي گذاشت و در دهان سگ گذاشت .سگ هم کيسه راگرفت و رفت . قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفي وقت بستن مغازه بود تعطيل کرد و بدنبال سگ راه افتاد . سگ در خيابان حرکت کرد تا به محل خط کشي رسيد . با حوصله ايستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خيابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ايستگاه اتوبوس رسيد نگاهي به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ايستاد .قصاب متحير از حرکت سگ منتظر ماند . اتوبوس امد, سگ جلوي اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ايستگاه برگشت .صبر کرد تا اتوبوس بعدي امد دوباره شماره انرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالي که دهانش از حيرت باز بود سوار شد. اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بيرون را تماشا مي کرد .پس از چند خيابان سگ روي پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد .اتوبوس ايستاد و سگ با کيسه پياده شد.قصاب هم به دنبالش. سگ در خيابان حرکت کرد تا به خانه اي رسيد .گوشت را روي پله گذاشت و کمي عقب رفت و خودش را به در کوبيد .اينکار را بازم تکرار کرد اما کسي در را باز نکرد. سگ به طرف محوطه باغ رفت و روي ديواري باريک پريد و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پايين پريد و به پشت در برگشت. مردي در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبيه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزديک شد و داد زد :چه کار مي کني ديوانه؟ اين سگ يه نابغه است .اين باهوش ترين سگي هست که من تا بحال ديدم. مرد نگاهي به قصاب کرد و گفت:تو به اين ميگي باهوش ؟اين دومين بار تو اين هفته است که اين احمق کليدش را فراموش مي کنه !!!

    نتيجه اخلاقي :
    اول اينکه مردم هرگز از چيزهايي که دارند راضي نخواهند بود.
    و دوم اينکه چيزي که شما انرا بي ارزش مي دانيد بطور قطع براي کساني ديگر ارزشمند و غنيمت است .
    سوم اينکه بدانيم دنيا پر از اين تناقضات است.
    پس سعي کنيم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم.

  • آریوبرزن کهگیلویه

    اصل داستان مشکل داره..تصاویر به کنار

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار