فوتبال و استفاده ابزاری از مفاهیم مقدس
سید عبدالجواد موسوی | خدا بیامرزد عالمی را که پس از باخت سنگین تیم ملی در یک بازی تدارکاتی، گفته بود: «یک مربی عرق خور آوردند و هفت گل خوردیم، اگر یک مسلمان مربی تیم ملی بود چنین فاجعه ای رخ نمی داد.» در آن روزگار (( تومیسلاو ایویچ)) سرمربی تیم ملی بود. آنها که نسبت به آن عالم حسنظن داشتند این سخن را به حساب خوشنیتی و سادگی و صفای باطن آن عالم گذاشتند اما مسئله کمی جدیتر از این حرفها بود. پس از انقلاب اسلامی بسیاری از آنان که سودای دگرگون کردن جهان را در سر میپروراندند تصمیم گرفتن در همه ی شئون فردی و جمعی ایرانیان تصرف کنند و به آن رنگ اسلامی ببخشند. در قرن بیستم و در روزگار سلطه و سیطره دو ابر قدرت بزرگ که یک منادی سرمایه داری بود و دیگری منادی سوسیالیزم چنین تلاشی، اگرچه محال مینمود اما ستودنی بود. در روزگار غیبت خدایان، عده ای تصمیم گرفته بودند بار دیگر با پیامبری که هزار و چهارصد سال پیش در صحرای عربستان ظهور کرده بود، تجدید عهد کنند. قلیلی از آن عده در همان آغاز ماجرا کمر به نابودی مظاهر تجدد
که آن را از اساس شیطانی میدانستند، بستند. حمید رضا صدر در کتاب خواندنی ((پسری روی سکوها)) داستان برخورد نیروهای انقلابی را با فوتبالیستها به خوبی شرح می دهد. برخوردی که بیش از آن که نشان دهندهی جهل و تعصب و بیدانشی باشد گواهی است بر این که بعضی انقلابیون، با پشتوانه ای تئوریک و فلسفی به جنگ مظاهر دنیای متجدد آمده بودند. آن ها که میخواستند ورزشکاران ایرانی در سال های اول انقلاب به المپیک نروند آدم های ضعیف و بیدانشی نبودند. لااقل سرکردگان آنها چنین نبودند. آن ها معتقد بودند المپ رگ و ریشه ای یونانی دارد و یونان سر چشمه ی ظهور غرب و مغربزدگی است و ما که داعیه دار سرآغاز حکومت الله بر جهان هستیم نباید در این کارناوال شرکآمیز حضور پیدا کنیم. شاید از خوششانسی مردم ایران بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی با چنین عقایدی سر سازگاری نداشت. در همان آغاز ورود به ایران مهر تایید بر سینما زد و طولی نکشید که با ورزشکاران دیدار کرد و سخنانی در ستایش آنان بر زبان آورد. در اواخر حیات خود نیز تکلیف شطرنج و موسیقی را روشن کرد. البته در این میان نقش فرزند او را نیز نباید کم اهمیت نگاشت. فرزندی که نه تنها با تعدادی از
سر شناسان فوتبال دوستی داشت که خود نیز زمانی در فوتبال قم توپ میزد. حالا و چند دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی مخالفت فلسفی با فوتبال دیگر چندان خریداری ندارد. آنان که از چنین منظری به جهان مینگریستند اندک اندک دریافتند تا جان مردمان به تصرف ساحت قدس در نیاید نمیتوان جهان آنان را از نوبنیاد نهاد:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
اما هنوز هم بودند کسانی که قصد اسلامی کردن همه امور را داشتند. درک و دریافت این عده از مسائل دنیای امروز البته بسیار ساده تر از مخالفان فلسفی دنیای متجدد بود. این گروه تازه از راه رسیده به صراحت از فوتبال اسلامی سخن میگفت اما منظور و مرادش از فوتبال اسلامی چیز عجیب و غریب و پیچیده ای نبود. از منظر آنان همین که بازیکنان ظاهر اسلامی میداشتند و هنگام ورود به زمین ذکر و دعا میخواندند کافی بود. آن ها بیش از هر چیز به حفظ ظاهر اهمیت می دادند. مربی خوب و مسلمان از نظر آن ها مربیای بود که دارای محاسن باشد. از ارزش های اسلامی سخن بگوید و از خاطر نبرد که پیروزی های تیمش را به چه کسانی تقدیم کند. سخن آن عالم بزرگواری که در ابتدای این یادداشت آمد برخاسته از همین طرز تفکر بود. چندی پیش هم بزرگوار دیگری گفته بود علت این که تیم های ابومسلم و سیاه جامگان توفیق چندانی پیدا نمی کنند اسامی این تیم هاست. اگر این تیم ها نام خود را عوض کنند حتما وضعیت بهتری پیدا میکنند. این بزرگوار حتی لحظه ای به این نیندیشیده بود که اگر تیم ابومسلم و سیاه جامگان نام خود را تغییر دهند و فی المثل نام یکی از بزرگان دین را بر خود بگذارند چه فجایعی در ورزشگاهها رخ خواهد داد. البته می توان این بیتوجهی را ناشی از عدم شناخت درست این بزرگواران از فضا و دنیای فوتبال دانست. فاجعه آنجاست که یک مربی با سابقه که همه کودکی و نوجوانی و میانسالی اش را در دنیای فوتبال به سر برده و اندک اندک آثار پیری نیز در چهره اش در حال آشکار شدن است زل بزند به دوربین تلویزیون و بگوید: این که تیم ما در لیگ برتر باقی ماند نه به دلیل تکنیک بود و نه تاکتیک و نه هیچ چیز دیگر، این ها همه اش به خاطر امام رضا و لطف او بود!
این که آدمیزاد در عالم امکان خودش را هیچ کاره بداند و هم چون عارفان بزرگ، محو و فانی در آن یگانه ی بیچند و چون و ذوات مقدس شود. بسیار امر پسندیده ای است. منتهی همانان که به من و شما آموخته اند چیزی در عالم هستی بدون امر و ارادهی حق صورت نمیگیرد فرمودهاند: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؛ و یا همانان فرمودهاند: گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. هیچ کدام از آموزگاران دین و فرهنگی این سرزمین، صرف توکل و توسل به ذوات مقدس را چاره ی بیچارگیهای ما ندانستهاند. آیا مخاطب سخنان این مربی کهنه کار حق ندارد بپرسد: هشتمین شرط توحید آیا نمیتوانست نغوذ با الله تیم شما را قهرمان لیگ کند؟ آیا شما از آن امام همام بیش از این نخواستید یا اراده ایشان بر این قرار گرفته بود که شما صرفا به لیگ دسته یک سقوط نکنید؟ اگر فردا روزی تیم صبای قم تیم شما را شکست داد ناظران و داوران و هواداران چگونه باید این شکست را توجیه و تفسیر کنند؟ اصلا حالا که فجر سپاسی شیراز شکست خورد و نتوانست جایگاه خودش را در لیگ حفظ کند چه باید کرد؟ باید به حضرت شاهچراغ گلایه کرد؟ شک دارم که این مربی عزیز نداند چه میگوید و با که میگوید. دلم نمیآید بگویم او با این حرف هایش حتی ناخواسته نسبت به ساحت قدس آقا علی بن موسی الرضا مرتکب وهن شده؛ اما شده. خواسته یا ناخواستهاش مهم نیست. مهم این است که حاصل کار او چیزی جز وهن آن امام همام نیست. البته که با سخنانی از این دست، بر دامن کبریاش ننشیند گرد، اما چرا یک مربی، آن هم مربی ای که کارنامه چندان بدی هم ندارد باید به چنین حربه هایی متوسل شود؟ برای به دست آوردن چه چیزی؟ از دو حالت خارج نیست یا به قداست جایگاه آن امام معتقد هستیم و یا معتقد نیستیم. اگر معتقدیم که بهتر است اعتقاداتمان را خرج فوتبال نکنیم و حرمت اعتقاد خود را پاس داریم. یا نه از بیخ و بن به مفاهیم این چنینی معتقد نیستیم که در این صورت نیز بهتر است حرمت اعتقادات دیگران را حفظ کنیم و عرض خود نبریم و زحمت دیگران مداریم. فتامل جدا.
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
اما هنوز هم بودند کسانی که قصد اسلامی کردن همه امور را داشتند. درک و دریافت این عده از مسائل دنیای امروز البته بسیار ساده تر از مخالفان فلسفی دنیای متجدد بود. این گروه تازه از راه رسیده به صراحت از فوتبال اسلامی سخن میگفت اما منظور و مرادش از فوتبال اسلامی چیز عجیب و غریب و پیچیده ای نبود. از منظر آنان همین که بازیکنان ظاهر اسلامی میداشتند و هنگام ورود به زمین ذکر و دعا میخواندند کافی بود. آن ها بیش از هر چیز به حفظ ظاهر اهمیت می دادند. مربی خوب و مسلمان از نظر آن ها مربیای بود که دارای محاسن باشد. از ارزش های اسلامی سخن بگوید و از خاطر نبرد که پیروزی های تیمش را به چه کسانی تقدیم کند. سخن آن عالم بزرگواری که در ابتدای این یادداشت آمد برخاسته از همین طرز تفکر بود. چندی پیش هم بزرگوار دیگری گفته بود علت این که تیم های ابومسلم و سیاه جامگان توفیق چندانی پیدا نمی کنند اسامی این تیم هاست. اگر این تیم ها نام خود را عوض کنند حتما وضعیت بهتری پیدا میکنند. این بزرگوار حتی لحظه ای به این نیندیشیده بود که اگر تیم ابومسلم و سیاه جامگان نام خود را تغییر دهند و فی المثل نام یکی از بزرگان دین را بر خود بگذارند چه فجایعی در ورزشگاهها رخ خواهد داد. البته می توان این بیتوجهی را ناشی از عدم شناخت درست این بزرگواران از فضا و دنیای فوتبال دانست. فاجعه آنجاست که یک مربی با سابقه که همه کودکی و نوجوانی و میانسالی اش را در دنیای فوتبال به سر برده و اندک اندک آثار پیری نیز در چهره اش در حال آشکار شدن است زل بزند به دوربین تلویزیون و بگوید: این که تیم ما در لیگ برتر باقی ماند نه به دلیل تکنیک بود و نه تاکتیک و نه هیچ چیز دیگر، این ها همه اش به خاطر امام رضا و لطف او بود!
این که آدمیزاد در عالم امکان خودش را هیچ کاره بداند و هم چون عارفان بزرگ، محو و فانی در آن یگانه ی بیچند و چون و ذوات مقدس شود. بسیار امر پسندیده ای است. منتهی همانان که به من و شما آموخته اند چیزی در عالم هستی بدون امر و ارادهی حق صورت نمیگیرد فرمودهاند: هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؛ و یا همانان فرمودهاند: گر حفظ مراتب نکنی زندیقی. هیچ کدام از آموزگاران دین و فرهنگی این سرزمین، صرف توکل و توسل به ذوات مقدس را چاره ی بیچارگیهای ما ندانستهاند. آیا مخاطب سخنان این مربی کهنه کار حق ندارد بپرسد: هشتمین شرط توحید آیا نمیتوانست نغوذ با الله تیم شما را قهرمان لیگ کند؟ آیا شما از آن امام همام بیش از این نخواستید یا اراده ایشان بر این قرار گرفته بود که شما صرفا به لیگ دسته یک سقوط نکنید؟ اگر فردا روزی تیم صبای قم تیم شما را شکست داد ناظران و داوران و هواداران چگونه باید این شکست را توجیه و تفسیر کنند؟ اصلا حالا که فجر سپاسی شیراز شکست خورد و نتوانست جایگاه خودش را در لیگ حفظ کند چه باید کرد؟ باید به حضرت شاهچراغ گلایه کرد؟ شک دارم که این مربی عزیز نداند چه میگوید و با که میگوید. دلم نمیآید بگویم او با این حرف هایش حتی ناخواسته نسبت به ساحت قدس آقا علی بن موسی الرضا مرتکب وهن شده؛ اما شده. خواسته یا ناخواستهاش مهم نیست. مهم این است که حاصل کار او چیزی جز وهن آن امام همام نیست. البته که با سخنانی از این دست، بر دامن کبریاش ننشیند گرد، اما چرا یک مربی، آن هم مربی ای که کارنامه چندان بدی هم ندارد باید به چنین حربه هایی متوسل شود؟ برای به دست آوردن چه چیزی؟ از دو حالت خارج نیست یا به قداست جایگاه آن امام معتقد هستیم و یا معتقد نیستیم. اگر معتقدیم که بهتر است اعتقاداتمان را خرج فوتبال نکنیم و حرمت اعتقاد خود را پاس داریم. یا نه از بیخ و بن به مفاهیم این چنینی معتقد نیستیم که در این صورت نیز بهتر است حرمت اعتقادات دیگران را حفظ کنیم و عرض خود نبریم و زحمت دیگران مداریم. فتامل جدا.
ارسال نظر