گوناگون

فوتبال را ترک نکنیم، درک کنیم!

فوتبال را ترک نکنیم، درک کنیم!

پارسینه: ابتدا این متن را بخوانید: «فوتبال را ترک می کنم»/ می خواهم اعتیاد به فوتبال را ترک کنم. توی این سن واقعاً دشوار است.

رضا کدخدازاده | ابتدا این متن را بخوانید: «فوتبال را ترک می کنم»/ می خواهم اعتیاد به فوتبال را ترک کنم. توی این سن واقعاً دشوار است. از بچگی، یعنی افزون بر چهل سال فوتبال صبح تا شب توی ذهن من بوده. بخش قابل توجهی از عمر من صرف تماشای مسابقات فوتبال، خواندن درباره آن، فکر کردن درباره آن یا بحث کردن درباره آن گذشته. فوتبال از هرویین اعتیادآورتر است. به جرات می توانم بگویم در زندگی‌ام هرگز به هیچ چیز جز فوتبال اعتیاد نداشته‌ام. حالا می‌خواهم ترکش کنم. جدی و مصمم. نه فقط به این خاطر که فوتبال اساساً تفریح پر هزینه‌ای است از آن جهت که بخش قابل توجهی از وقت ما را می‌بلعد. به این خاطر که فوتبال اساساً تفریح غیر‌انسانی و پلیدی است. با فوتبال شما فقط وقتی به شدت خوشحال می‌شوید که لزوماً و حتماً کسان دیگری به شدت غمگین شده باشند. این تفریح غیرانسانی و پلید است. هنر بهتر است. داستان می‌خوانید، شعر می‌خوانید، فیلم می‌بینید، سفر می‌کنید و همه هم به شدت لذت‌بخش. و ته دلتان نگران نیستید که لذت شما اندوه کسانی دیگر است. به این تصور رسیده‌ام که فوتبال بازتابنده یک شرارت ذاتی و درونی انسان است: میل به خشونت و سرکوب دشمنانی فرضی را بر می آورد. به شرارت ذاتی نباید مجال داد. فوتبال را ترک می‌کنم.»

یادداشت بالا که چند روزیست در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود، به قلم دکتر ناصر کرمی، اقلیم‌شناس و فعال محیط زیست است. وی که در حال حاضر به تدریس در دانشگاه برگن نروژ مشغول است، خود زاییده شهر خوزستان است. شهری که بیراه نیست اگر بگوییم نامش در ایران بیش از نفت و گاز، با فوتبال عجین شده است! اینکه یک خوزستانی نسبت به فوتبال اینچنین موضع تندی بگیرد شاید بیشتر شبیه به یک شوخی باشد و به نوعی به نظر می‌رسد شاید هدف آن یک هشدار نسبت به برخی از رفتارهای ناپسند در فوتبال است تا اینکه متوجه ماهیت فوتبال باشد.
به هر حال اینکه نقد تند این شخصیت دانشگاهی نسبت به فوتبال چه دلایلی می‌تواند داشته باشد شاید نیاز باشد که خود ایشان در این مورد توضیحات بیشتری دهد. اما از آنجایی که این نوع نگاه در مواقعی در جامعه از سوی افراد گوناگون شنیده می‌شود بد نیست آن را مورد بررسی قرار داد.
اولین مطلبی که در این مورد می‌توان مورد توجه قرار داد این است که چرا هر از گاهی که اتفاق ناخوشایندی در فوتبال می‌افتد، برخی کلیت فوتبال را زیر سوال می‌برند. مثلاً چند سال پیش که صحبت‌هایی از ناپاکی‌هایی در فوتبال ایران به میان آمد، برخی عنوان می‌کردند که کل فوتبال ناپاک است و باید به کل تعطیلش کرد! در آن زمان، بهترین پاسخ به این اتهام را مرحوم ناصر حجازی داد. در شبی که آن مرحوم در برنامه نود حرفی زد که به قیمتِ آن برایش تمام شد که دیگر کسی چهره‌اش را جز پس از مرگش در رسانه ملی ندید! آنجا که گفت: «مدام می‌گوییم فوتبالِ ناپاک. من فقط می‌خواهم بپرسم که دیگر جاهای ما پاک است که توقع پاکی فوتبال را داشته باشیم؟»
برای نقد گزاره «پلید بودن ذات فوتبال» شاید بد نباشد آن را از منظر سیاست مورد توجه قرار دهیم. در واقع از این منظر که چگونه می‌توان فوتبال را اساساً غیر‌انسانی و پلید دانست در حالی که این روزها صحبت از دیپلماسی ورزشی می‌شود. بدین معنا که باید از ورزش برای صلح و برقراری ارتباط بین دوکشور و بهتر کردن روابط میان کشورها استفاده کرد. امروزه چه ورزشی فراگیرتر از فوتبال که حتی به عقیده بسیاری به یک زبان مشترک جهانی مبدل شده است. مسلماً اگر پدیده‌ای ذاتاً پلید بود ابزار دیپلماسی نمی‌شد بلکه ابزار جنگ بود.
آنچه مسلم است اینکه همه ورزش‌ها فاقد هرگونه ذات هستند و نه می‌توان اساسشان را خیر مطلق تصور کرد و نه شر مطلق. تنها می‌توان به عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به خیر و شر از آن استفاده کرد. با دو مثال می‌توان این مهم را بهتر روشن کرد:

۱- «جنگ فوتبال»
در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی اصلاحات ارزي در هندوراس و كمبود زمين كشاورزي در السالوادور و مهاجرت مردم السالوادور به هندوراس باعث به وجود آمدن تنش‌هایی بین این دو کشور شد. سیاستمداران جنگ‌طلبی که به دنبال بهانه‌ای برای آغاز جنگ بین دو کشور بودند فوتبال را مستمسکی برای این کار قرار دادند و به دنبال یک مسابقه فوتبال بین تیمهای السالوادور و هندوراس، جنگ بین دو کشور درگرفت که در جهان به نام «جنگ‌فوتبال» مشهور شد.

۲- «دیپلماسی پینگ پنگ»
روابط دو کشور چین و آمریکا در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی ممکن بود به جنگ سرد دیگری در جهان منجر شود که بیش از پیش امنیت جهانی به خطر افتد. اما نه تنها اینگونه نشد که تبدیل به روابط دو جانبه‌ای شد که هم دنیا را امن‌تر کرد و هم دو کشور را به هم نزدیک‌تر و هر چه زمان گذشت دوستی جای دشمنی را در رابطه میان دو کشور گرفت. این امر نشد مگر به وسیله یک ورزش. برگزاری یک تورنمنت پینگ پنگ در پکن بهانه و وسیله‌ای شد برای انجام مذاکرات بین دو کشور که امروزه در جهان به نام «دیپلماسی پینگ پنگ» از آن یاد می‌شود.
به نظر می‌رسد که دو مثال بالا به خوبی نشان ‌دهد که فوتبال و به طور کلی هر ورزشی تنها وسیله‌ای هستند که هم می‌توان از آن به خیرترین اهداف دست یافت و هم به شرترین! پس چه طور می‌توان گفت فوتبال اساساً ورزش پلیدی است؟! دکتر کرمی معتقد است چون خوشحالی ما مساویست با غمگینی کس دیگر.

این گزاره را نیز می‌توان هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا مورد بررسی قرار داد:
از نظر فرم می‌توان گفت هر پدیده انسانی که یک طرف آن برای انسان لذت به همرا دارد را نیز می‌توان شامل قاعده ایشان دانست. به طور مثال ایشان به عنوان راهکاری برای این مساله پیشنهاد داده‌اند که به جای پرداختن به فوتبال، به موارد دیگری مثلاً فیلم دیدن بپردازیم. آیا در یک فیلم امکان این مساله وجود ندارد که لذت بردن عده‌ای به ناراحتی عده‌ای دیگر منجر شود؟ به عنوان مثال فیلمی که در آن به مقدسات عده‌ای توهین ‌شود را در نظر بگیریم. آیا این عده با دیدن آن فیلم باید بگویند فیلم(همه فیلم‌ها) ذاتاً توهین‌آمیز است و از آن به بعد به جای دیدن فیلم به فوتبال خواهند پرداخت!

«مولوی» در کتاب «فیه ما فیه» می‌گوید: «شادی زوالِ غم است و زوال غم، بدون غم، محال است. پس یکی باشد و لایتجزی.» (فیه ما فیه/ ۱۱۹). این نوع نگاه «جلال‌الدین محمد بلخی» به مساله غم و شادی حاکی از آنست که در زندگی واقعی انسان، اگر غم وجود نداشت، شادی نیز محلی از اعراب نداشت. در نتیجه پرداختن به این مساله که «لذت برای همه» و «رنج برای هیچ کس»، بیشتر در فلسفه و بحث‌های مربوط به آرمانشهر(Utopia) قابل توجه است نه در واقعیات زندگی انسانی. چرا که اگر کسی بخواهد واقعاً به این مساله که شادی‌اش همراه با غم دیگری نباشد دست یابد، باید به طور کلی خیلی از مسایل را کنار نهد. به عنوان مثال آن‌وقت نباید در کنکور شرکت کنیم چرا که قبولی و شادی ما برابر است با مردودی و ناراحتی کس دیگر. یا نباید در فرآیند انتخابات شرکت کنیم چرا که پیروزی و خوشحالی ما برابرست با شکست و ناراحتی طرف شکست‌خورده. در مورد مثال اخیر احتمالاً دیکتاتورهایی مثل صدام که انتخاباتی با حضور فقط خودشان برگزار می‌کردند، نیتشان خیر بوده و نمی‌خواسته کسانی که پیروز انتخابات نمی‌شدند ناراحت شوند و به این شکل می‌خواسته همه با هم خوشحال و شاد و خندان باشند!
از نظر محتوا هم می‌توان به جنس شادی و ناراحتی‌ای که در پیروزی و شکست در فوتبال وجود دارد اشاره کرد. عموماً جنس شادی و غم در فوتبال ـ جز در موارد خاص و معدودی ـ جنسی نیست که شبیه به غم و شادی حاصل از پدیده‌هایی مانند جنگ باشد که ذاتاً پلید است. غم حاصل از شکست در یک جنگ ممکن است به کینه‌ای تبدیل شود که تا صدها سال برای از بین بردن آن کینه، طرف شکست‌خورده حاضر است دست به هر کاری بزند. حتی به بهای اینکه برای تلافی، جوی خون راه اندازد تا اندکی از آن کینه را بشوید. اما غم حاصل از شکست در یک فوتبال با یک پیروزی در مدت اندکی پس از آن چنان به دست فراموشی سپرده می‌شود که رد آن را تنها می‌توان در آرشیو رسانه‌ها پیدا کرد. نمونه بارز آن همین کری‌های جذابی که بین سرخابی‌ها در کشور خودمان جریان دارد. یک روز قرمزها ۶ گل می‌زنند و روز دیگر آبی‌ها ۴ برد پیاپی به دست می‌آورند و این‌ها اعدادی می‌شوند برای کل‌کل‌های دوستانه و حتی خانوادگی. البته برخی اوقات هم زشت و ناپسند. اما این زشتی در ذات آن نیست. این زشتی یک رفتار است که می‌توان و باید اصلاحش کرد. هر کس به طریقی که می‌تواند. مثلاً با همین قلمی که در دستان ماست.
مگر روزهایی نبود که در انگلستان، یک بازی فوتبال، مانند جنگی بود که بعد از آن اول آمار قربانیان آن اعلام می‌شد تا نتیجه بازی! «فاجعه ورزشگاه هیسل» و «سانحه هیلزبورو» که به کشته شدن ده‌ها هوادار فوتبال انجامید، نه در قرن‌ها پیش، که در حدود ۳۰ سال پیش رخ داد! اما فوتبال در آنجا تعطیل نشد. رفتار ها اصلاح شد. ورزشگاه‌هایی که زمانی در آن‌ها چندین تُن حصار فلزی بین بازیکنان و تماشاگران حائل بود تا هولیگان‌ها بازیکنان فوتبال را نخورند، الان می‌بینیم که نه تنها دیگر حصاری نیست بلکه فاصله تماشاگران با بازیکنان تا حدی کم شده است که می‌توانند لپ بازیکنان محبوبشان را هنگام اوت انداختن بکِشَند!
در فوتبال خودمان هم به رغم اینکه هنوز خیلی از مشکلات فرهنگی، باعث نگرانی و ناراحتی جامعه می‌شود اما نمی‌توان اذعان نکرد که نسبت به گذشته خیلی از مسائل بهبود پیدا کرده است. به طور مثال در دهه هفتاد اگر دو تیم پرسپولیس و استقلال با هم بازی داشتند برای رفتن به ورزشگاه از همان ابتدای خروج از منزل تفکیک هواداری صورت می‌گرفت! اما امروز می‌بینیم که تا درب جایگاه‌های ورودی ورزشگاه، هواداران هر دو تیم در کنار هم قرار دارند و در حال کری‌خوانی با یکدیگر هستند و نسبت به گذشته هم به مراتب مشکلات امنیتی کمتری پیش می‌آید.
به هر حال این فرهنگ در این سال‌ها برای خیلی از هواداران فوتبال جا افتاده که غم و شادی در فوتبال ابدی نیست. اگر متولیان این حوزه به اشکال مختلف یاد بدهند که فوتبال در همه شرایط برای لذت بردن است حتی در شکست‌ها، قطعاً فوتبال را پلید نخواهیم دانست. همین چند هفته پیش، سپاهان با ۴ گل از رقیب عربستانی‌اش شکست خورد و گزارشگر بازی گفت «چیزی از ارزش‌هایمان کم نشد»! اما در سمت دیگر وقتی تیم ذوب‌آهن رقیب عربستانی‌اش را با سه گل مغلوب کرد، کل ارزش‌های تیم عربستانی در همانجا نابود شد!
به زعم گزارشگران رسانه ملی، عربستانی‌ها با آن باخت تحقیر شدند، ذوب شدند و …!
فوتبال زمانی پلید است که واژه‌هایی چون «تحقیر شدن»، «زانو زدن»، «له شدن» و مواردی از این دست که شایسته فوتبال نیست را مدام به کار ببریم. اگر به جای اینگونه جملات و واژگان، از تعابیری استفاده کنیم که بذر صلح و دوستی می‌افشانند، قطعاً بهتر پی خواهیم برد که به هیچ وجه «فوتبال اساساً غیر‌انسانی و پلید نیست».
صلح و صفا و مهربانی را باید نهادینه کرد. به جرات می‌توان گفت امروزه فوتبال با این تاثیر شگرفی که دارد یکی از بهترین وسیله‌ها برای نهادینه کردن صلح در میان انسان‌ها است. غم و شادی در فوتبال، می‌تواند هیجانی باشد که انسان را از روزمرگی نجات دهد. چیزی که کمتر پدیده‌ای قادر به انجام آن است. تنها کافیست فوتبال را به خوبی درک کنیم و سعی کنیم هر چه بیشتر پلشتی‌هایش را بزداییم. در این صورت می‌شود از فوتبال لذت برد حتی وقتی از باخت تیم محبوبمان غمگینیم. آن زمان است که می‌توانیم بگوییم که فوتبال تنها پدیده‌ای است که در غمِ آن هم لذت وجود دارد! ذات فوتبال پاک است، این را درک کنیم، ترکش نکنیم!

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار