گوناگون

چطور "دیپ" کشتارگاه متفقین در جنگ جهانی دوم شد؟

چطور "دیپ" کشتارگاه متفقین در جنگ جهانی دوم شد؟

پارسینه: در آگوست1942 متفقین به دیپ -شهری در شمال فرانسه- حمله کردند. دیپ به صورت یک قتلگاه برای سربازان متفقین درآمد اما درسهای مهمی که از آن آموخته شد، در تهاجم روز دی -ششم ژوئن1944- به ساحل نورماندی بکارآمدند.

پس زمینه

تهاجم هیتلر به روسیه در سال 1941، دو دشمن قدیمی یعنی استالین و چرچیل را در کنارهم قرارداد. پس از اندک زمانی، حمله غافلگیرانه ژاپن به پرل هاربر باعث شد تا آمریکا هم به طرفداری از روسیه و بریتانیا وارد جنگ شود.


متخاصمین

بریتانیا

کانادا

ایالات متحده آمریکا

آلمان

فرماندهان

لوئیس مانتباتن فرمانده نیروهای مختلط

ناخدا هالت فرمانده ناوگان رزمی

مارشال هوایی ترافورد لی مالوری فرمانده عملیات هوایی

سرلشکر جان هامیلتون رابرتز فرمانده لشکر دوم پیاده کانادا

سرهنگ دوم جان درانفورد اسلیتر فرمانده هنگ سوم کماندو

فیلدمارشال فون روندشتت

کنراد هاسه فرمانده لشکر 302 پیاده

استعداد رزمی

6086 نفر

69 اسکادران هواپیما

60 عراده تانک

252 فروند کشتی شامل 6 فروند ناوشکن کلاس هانت

1500نفر

200 فروند جنگنده

100 فروند بمب افکن

تلفات

3623 نفر کشته

761 مجروح و اسیر

550 کشته از پرسنل نیروی دریایی سلطنتی

49 عراده تانک

106 تا 119فروند هواپیما

1 فروند ناوشکن

33 فروند شناور مخصوص پیاده کردن نیرو

311 نفر کشته

280 نفر مجروح

46 تا 107فروند هواپیما



اما در آغاز سال 1942 وضعیت برای متفقین بسیار دشوار و ناامید کننده بود. ارتش سرخ ضربات سختی از ورماخت دریافت کرده بود و در حال فروپاشی بود. بریتانیا در نبرد هوایی متحمل خسارات زیادی شده بود و بمباران های سنگین لوفت وافه بر حجم این خسارتها می افزود. علیرغم میل آمریکایی ها به جنگ زمینی با نازیها، هیچ میدان جنگی در اروپا برای آنها وجود نداشت. هیتلر خاک اروپا را کاملا اشغال کرده بود و در حال ساختن استحکامات دفاعی در شمال فرانسه بود که کمی بعد به "دیوار آتلانتیک" معروف شد.

در این میان، روسها به چرچیل و روزولت فشار می آوردند که هرچه زودتر جبهه ای در غرب اروپا برپاکنند تا ارتش سرخ کمی از فشارهای ورماخت آسوده شود و تجدید سازمان کند. روزولت با تقاضای روسها کاملا موافق بود و به ژنرال مارشال و ژنرال آیزنهاور دستور داد تا نقشه تهاجم به خاک فرانسه را با نام رمز "پتک" آماده کنند. استالین فکر می کرد که چرچیل تعمدا از گشایش جبهه دوم در غرب اروپا جلوگیری می کند. روسیه و آلمان همدیگر را کاملا خسته می کردند تا بریتانیا بتواند پس از جنگ به عنوان کشور پیشتاز اروپا ظاهر شود. البته فکر استالین کاملا هم اشتباه نبود. اما چرچیل با تجربه ای که از عملیات آبی-خاکی گالیپولی در زمان جنگ جهانی اول به دست آورده بود، می دانست که حمله مستقیم به خاک اروپا جز تبدیل کانال مانش به جوی خون نتیجه ای دربرنخواهد داشت. چرچیل میزان توانایی های ورماخت را می شناخت و به توانایی های ارتش هایی بریتانیا و آمریکا کاملا واقف بود. در حقیقت، در آن زمان تنها برتری متفقین در دریاها بود -که آنهم اگر کمی غفلت می کردند توسط زیردریایی های آلمانی از کف می رفت- و بریتانیا و آمریکا هیچ شانسی برای مقابله زمینی با ارتش کارآزموده آلمان نداشتند.

در روز 18آوریل 1942، ملاقاتی بین ژنرال بروک بریتانیایی و ژنرال مارشال آمریکایی در وزارت جنگ بریتانیا انجام شد تا خطوط کلی عملیات "پتک" ترسیم شوند. طرح مارشال بر این پایه بود که با پشتیبانی 5800 فروند هواپیما و 200 فروند کشتی در مرحله اول عملیات 6 لشکر از خاک بریتانیا حرکت کرده و در خاک فرانسه پیاده شوند. در مرحله دوم باید 12 لشکر دیگر از کانال عبور می کردند. بر طبق طرح ژنرال مارشال، تهیه 2500 فروند هواپیما، تمام کشتی های مورد نیاز و همچنین لشکرهای خط شکن بر عهده بریتانیا گذاشته می شد و آمریکا ملزم می شد که هر هفته صدهزار نفر وارد کارزار کند تا تعداد واحدهایش به 30 لشکر افزایش یابد. بروک به مارشال خاطرنشان کرد که در آن زمان آلمان در غرب اروپا 25 لشکر مجهز دارد که آمادگی رزمی بسیار بیشتری نسبت به نیروهای بریتانیا و آمریکا دارند.

چرچیل و نظامیان بریتانیایی این طرح را غیرعملی می دانستند و از صمیم قلب با آن مخالف بودند. درعوض، آنها عقیده داشتند که بهتر است در ابتدا با استفاده از حملات کماندویی، فریبهای اطلاعاتی، استفاده از گروه های مقاومت کشورهای اروپایی و بمباران هوایی مراکز صنعتی و نظامی؛ مقاومت آلمانها را کاهش داد تا جایی که در هنگام آغاز تهاجم زمینی، ورماخت به جای مقاومت کردن در برابر متفقین از درون دچارفروپاشی شود. چرچیل ترجیح می داد که به جای حمله مستقیم به خاک اروپا، متفقین نوک پیکان حمله خود را به سمت شمال آفریقا -عملیات مشعل- برگردانند و پس از آن عملیات نظامی را از بالکان و ایتالیا ادامه دهند تا هیتلر مجبور شود که هر چه بیشتر نیروهایش را در سراسر اروپا پخش کند و قدرت دفاعی او در شمال فرانسه بیشتر کاهش یابد.

در همان زمان که گفتگوهای استراتژیک بین طرفین بر سر عملیات پتک ادامه داشت استراتژیستهای بریتانیایی بر روی طرح حمله به شهری در شمال فرانسه کارمی کردند. استراتژی نبرد در روز 13 می 1942 توسط رؤسای ستاد تصویب شد. نام رمز اولیه این عملیات "روتر" بود. اهداف اولیه این عملیات این بود که با اسیرکردن افراد و غنیمت گرفتن ابزار مورد استفاده از آلمانها به کسب اطلاعات تاکتیکی و فنی از آنها بپردازند. هدف دیگر عملیات این بود که واکنش هیتلر را در صورت حمله به خاک اروپا بررسی کنند. درضمن طراحان حمله امیدوار بودند که بتوانند لوفت وافه را به میدان جنگ بکشانند و با سرنگون کردن هواپیماهای آن تلفاتی غیر قابل جبران بر نیروی هوایی هیتلر واردسازند.

در آوریل 1942 بندر دیپ برای پیاده شدن نیروهای متفقین انتخاب شد. چرچیل این تهاجم را به دلایل زیر تصویب کرد:

"این حمله باید یک شناسایی پرقدرت باشد.

این حمله باید آزمایشی از قدرت دفاعی حریف در یک ساحل مستحکم فرانسه باشد.

این حمله باید مقاومتی را که برای تصرف یک بندر با آن روبرو می شویم تعیین کند."

در طرح عملیات روتر قرار بود که حمله اصلی به ساحل دیپ به وسیله دو حمله هوابرد در جناحین حمله اصلی پشتیبانی شود.

در روز 5 جولای سربازان سوار کشتی ها شدند اما در یک حادثه بدشگون در آخرین روز مساعد برای حرکت کاروان دریایی، بمب افکنهای آلمانی کشتی های متفقین را یافتند و به 250 ناو بریتانیایی که در سواحل جنوبی انگلستان قرارداشتند حمله بردند. ظاهرا غافلگیری مورد نیاز عملیات از بین رفته بود. مونتگمری عقیده داشت که باید عملیات روتر را کاملا لغو کرد اما نظر مونتباتن -فرمانده نیروهای مختلط- خلاف نظر او بود.

در روز 8 جولای چرچیل تلگرافی برای روزولت فرستاد:" هیچ یک از ژنرالها، دریاسالارها یا مارشالهای نیروی هوایی حاضر به پشتیبانی از اجرای عملیات پتک در سال 1942 نیستند. گزارش رؤسای ستاد حاکی است حصول شرایطی که تهاجم پتک را به یورشی آسان و حساب شده تبدیل کند بسیار بعید است." در همان روز طرح تهاجم به دیپ نیز لغو شد. هوای کانال نامساعد شده بود و لشکر دهم زرهی ورماخت به سمت دیپ حرکت کرده بود. ظاهرا آلمانها از حمله باخبر شده بودند و طراحان حمله توصیه کردند که طرح حمله به دیپ کنارگذاشته شود.

تلگراف چرچیل وضعیت وی را در نزد آمریکایی ها خراب کرد. ژنرال مارشال گمان می کرد که بریتانیایی ها قابل اعتماد نیستند. دیل از -همراهان مارشال- در روز 15 جولای به چرچیل تلگراف زد:"اگر نتوانید مارشال را متقاعد کنید که از عملیات پتک حمایت می کنید، همه چیز در این جهت پیش خواهد رفت که رابطه ما دگرگون شود. آمریکا با بیرون رفتن از صحنه جنگ اروپا، به جنگ خودش در اقیانوس آرام می پردازد و انگلستان را با کمکی محدود رها می کند تا با توان خودش در برابر آلمان ایستادگی کند." اردوی متفقین در حال فروپاشی بود. فشار روسها و آمریکایی ها باعث شد تا در روز 15 جولای چرچیل دستور دهد که طرح حمله به دیپ دوباره در دستورکار قرارگیرد. او تصمیم گرفت که جان 5000 نفر را در کوششی بیهوده فداکند تا به آمریکایی ها ثابت شود که هرگونه تلاشی برای پیاده کردن نیرو در خاک اروپا در سال 1942 به مصیبت ختم خواهد شد. ظاهرا چرچیل در رسیدن به هدف خود موفق شد چرا که پس از شکست در دیپ حمله متفقین به شمال فرانسه تا بهار سال 1944 عقب افتاد.

در روز 20 جولای کنفرانس دیگری بین فرماندهان بریتانیایی و آمریکایی در بریتانیا آغاز شد. پس از چهار روز مذاکرات در جوی خصمانه، در نهایت چرچیل و ژنرال بروک توافق آمریکایی ها را برای حمله به شمال آفریقا به دست آوردند. ظاهرا دیگر نیازی نبود تا به دیپ حمله شود اما -در نهایت تعجب- چرچیل و روسای ستادش طرح حمله به دیپ را کنارنگذاشتند. بعضی از اهداف این حمله یعنی مشغول کردن لوفت وافه، آزمایش تئوری های جدید در نبردهای مدرن و تلاش برای کاهش فشار بر روسها هنوز به قوت خود باقی بودند. پس از آن، دلیل دیگری مطرح شد. چرچیل در پیامی به روزولت اطلاع داد که باید تهاجم به شمال نروژ و تهاجم به دیپ انجام شوند تا هیتلر نتواند مقصد کاروانهای دریایی که از آمریکا عازم شمال آفریقا بودند را حدس بزند.

طرح ریزی حمله؛ فریب و ضدفریب


چرچیل دستور داده بود که کار به صورتی انجام شود که هیچ سابقه ای از طرح بر جای نماند. به دستور او هیچ صورت جلسه ای بر روی کاغذ تنظیم نشد. گروه کوچکی وظیفه داشتند در نهایت پنهانکاری طراحی حمله را انجام دهند. فرماندهان واحدها تا زمان نشستن در کشتی ها نمی دانستند که چه وظیفه ای دارند. به کانادایی ها گفته شده بود که در حال رفتن به یک مانور هستند. حتی لرد اول دریاداری نمی دانست که چرا باید 250 فروند کشتی را در اختیار طراحان نقشه حمله قراردهد.

اما از همه چیز عجیبتر این بود که قرار شد هیچ نوع پوشش و عملیات فریب آمیزی در کار نباشد. از اواخر بهار رادیوی برون مرزی بی.بی.سی به مردم شمال فرانسه هشدار می داد که این مناطق برای غیرنظامیان امن نخواهد بود. بریتانیا و روسیه در یک اعلامیه مشترک بیان کردند که به یک "تفاهم کامل .... در مورد امر خطیر و فوری خلق جبهه دوم در سال 1942" دست پیداکرده اند." به واتیکان اطلاع داده شد تا از گنجینه هایش در شمال فرانسه محافظت کند. حملات ایذایی کشتی های سریع السیر و گروه های کماندویی به شمال فرانسه به صورت روز افزونی زیادشدند. 43000 سورتی پرواز انجام شد تا آلمانها باورکنند که بریتانیا در حال شناسایی شمال فرانسه برای حمله است. شب 18 آگوست -یک روز قبل از تهاجم- مدافعین آلمانی در حد اعلای هوشیاری و آمادگی جنگی قرارداشتند.

اما عملیات فریب تنها محدود به بریتانیایی ها نبود. فیلدمارشال فون روندشتت -فرمانده جبهه غرب- به متفقین القا کرده بود که حفاظت از ساحل دیپ بر عهده 1400 نفر از افراد لشکر 100 پیاده است. این واحد در روسیه ضعیف شده بود و برای استراحت و تجدید قوا به شمال فرانسه فرستاده شده بود. اما حقیقت این بود که دفاع از این منطقه برعهده لشکر قدرتمند 302 پیاده نظام بود. ظاهرا مدافعان موجود در بندردیپ گردانی از سربازان تازه کار بودند اما در حقیقت یک هنگ به استعداد 5000 نفر در آنجا حضور داشتند. علاوه بر آنها، یک نیروی ذخیره شامل یک گردان پیاده، یک گردان توپخانه، یک گروه زرهی و یک لشکر کامل زرهی در دسترس بودند و می توانستند در عرض 6 ساعت خود را به دیپ برسانند. اطلاعات گمراه کننده آلمانها توسط بریتانیایی ها پذیرفته شده بود و چرچیل نوشت:

" مطابق اطلاعات موجود، دیپ توسط یک گردان از نیروهای غیرنخبه آلمان ویک نیروی پشتیبانی -که بیشتر از 1400نفر نیستند- حفاظت می شد."
در روز 15 آگوست آلمانها متوجه تغییر الگوی مخابرات بیسیم جنوب انگلستان شدند که برخی اوقات نشانه آغاز یک حمله بود. در همان زمان، واحد کشف رمز نیروی دریایی آلمان یکی از پیام های رمز نیروی دریایی سلطنتی را کشف رمز کرد و دریافت که یک حرکت دریایی در ابعادی وسیع در حال انجام است.

مدافعین دیپ از روز اول ماه آگوست در آماده باش بودند. در یکی از مناطقی که قراربود کانادایی ها پیاده شوند آنها بر روز زمین خوابیده و موضع گرفته بودند. 14000 مین در ساحل کاشته شده بود و تعدادی از ساختمانها تخریب شده بود که میدان دید بازتری در اختیار مدافعین قراردهد. تعدادی از ساختمانهای شهر بمبگذاری شده بودند تا در صورتیکه به دست مهاجمین بیافتند آنها را منفجر کنند. یکی از افسران کانادایی نشانه های تمرینی آتشبارهای خمپاره را در محلی که بر روی ساحل پیاده شده بودند دیده بود که ظاهرا به تازگی نصب شده بودند. احتمالا آلمانها برای ایجاد یک منطقه کشتار -توسط آتش خمپاره- آن نشانه ها را کارگذاشته بودند.به علاوه، به محض اینکه پای سربازان بر روی زمین رسید لندینگ کرافت ها با دقت بسیار زیادی مورد هدف قرارگرفتند. این نشانه گیری دقیق نشان می دهد که مدافعین از قبل به خوبی آماده بودند.



یورش به دیپ بزرگترین عملیات مختلطی بود که از ابتدای جنگ تا آن زمان انجام گرفته بود. این عملیات یک هجوم آبی-خاکی بود که باید توسط جنگنده هایی که از فرودگاه های بریتانیا برخواسته بودند پشتیبانی می شد. نقشه این نبود که نیروهای متفقین در صورت کامیابی در دیپ برای همیشه باقی بمانند. قرار بود تا حمله ای انجام شود، خطوط دفاعی آلمان در ناحیه دیپ تخریب شوند و سپس عقب نشینی انجام شود. تمام اینها باید در 9 ساعت -زمانی که جزر و مد اجازه می داد تا کشتی ها به خطوط ساحلی نزدیک شوند- انجام می پذیرفت. چنین تهاجمی به نقشه ای عالی و عنصر غافلگری نیاز داشت تا به موفقیت می انجامید.

دیپ -که آلمانی ها به صورتی واقع گرایانه ارزش آن را به عنوان یک بندر می دانستند- به خوبی دفاع می شد. طول ناحیه ساحلی حدود 1500متر بود و دو دماغه در دو سوی ساحل وجود داشت. رمز دماغه شرقی "هس" و دماغه غربی "گوبلز" بود. هس دارای استحکامتی سنگین بود و تونلهایی در آن کنده بودند که یک حمله هوایی را بی اثر می ساخت. بزرگترین مشکلی که هس ایجاد می کرد این حقیقت بود که متفقین نمی دانستند که آن را به چه سلاح هایی مجهز کرده اند. آنها می دانستند که در هس توپ کارگذاشته شده است، اما هیچکس -از هیچ رده ای- در ارتشهای متفقین از تعداد و کالیبر آن توپها خبرنداشت. گوبلز دفاعی کمتر داشت اما هنگامی که قدرت آتش آن با هس ترکیب می شد هنوز یک مشکل بزرگ برای متفقین بوجود می آورد. درحقیقت، آتشبار گوبلز به 3 قبضه توپ 170 میلیمتری و 4 قبضه توپ 105 میلمیتری مسلح بود.

در نهایت، عملیات هرچه بیشتر کاهش یافت و عملیات پیاده شدن چترباز در جناحین لشکر دوم پیاده کانادا با یک عملیات آبی-خاکی توسط کماندوها جایگزین شد.

نیروهای شرکت کننده در نبرد

· بدنه نیروهای پیاده شده را سربازان لشکر دوم کانادا تشکیل می دادند. این لشکر شامل 3 هنگ پیاده، 1 هنگ زرهی و یک گروه ضدهوایی بود.
· 50 رنجر آمریکایی -متعلق به گردان اول رنجر- نیز در عملیات شرکت داشتند و این تهاجم اولین عملیاتی بود که آمریکایی ها با اشغالگران اروپا وارد کارزار مستقیم می شدند.
· هنگ سوم کماندوی نیروی زمینی.
· هنگ چهارم کماندوی نیروی زمینی.
· 20نفر از افراد هنگ دهم کماندوی بین المللی افراد این هنگ بیشتر شامل یهودیان آلمانی زبان بود که به بریتانیا مهاجرت کرده بودند.
· هنگ الف کماندوی تفنگداران دریایی برای پشتیبانی لشکر دوم پیاده کانادا.
محدوده ای که باید مورد هجوم قرارمی گرفت به 6 ناحیه تقسیم شده بود و تسخیر هر ناحیه -طبق جدول زیر- برعهده یک یا دو واحد گذاشته شده بود:



نیرو

ساحل

هد ف

هنگ سوم کماندو

ساحل زرد(غرب)

برنوال/ آتشبارگوبلز- ولویل-سور-مر

هنگ سلطنتی کانادا

ساحل آبی

پویز/ آتشبار رومل

هنگ اسکاتلندی اسکس

هنگ چهاردهم زرهی کانادا

ساحل قرمز

دیپ

هنگ پیاده سبک سلطنتی هامیلتون

ساحل سفید

دیپ

هنگ ساسکاچوان جنوبی

هنگ کامرون کوهستانی ملکه

ساحل سبز

پورویل

هنگ چهارم کماندو

ساحل نارنجی(شرق)

واستریوال-کیوبرویل/ آتشبار هس



ناوهای شرکت کننده در عملیات:

· 8 فروند ناوشکن، 1 فروند قایق توپدار، ناوگان نهم مین یاب، ناوگان سیزدهم مین یاب، 9 فروند کشتی پیاده کردن نیرو، 12 فروند قایق موتوری مسلح، 4 فروند قایق مسلح بخاری و 20 فروند قایق بزرگ( 7 فروند از کشتی های این ناوگان متعلق به حکومت فرانسه آزاد تحت فرمان مارشال دوگل بودند).
هواپیماهای متعلق به نیروی هوایی سلطنتی که قرار بود پشتیبانی هوایی حمله را تامین کنند:

· 48 اسکادارن اسپیت فایر
· 8 فروند اسکادران هاریکن
· 2 اسکادران موستانگ
· 3 اسکادران تایفون
· 2 اسکادران بریستول بلنهایم
· 1 اسکادران بوفایتر
· 1 اسکادران بوستون
· 5 اسکادران بمب افکن بوستون
· 4 اسکادران بمب افکن بی-17 و 3 اسکادران اسپیت فایر از هوانیروز آمریکا نیز در عملیات شرکت داشتند.
نیروهای مدافعین در ساحل دیپ:

· لشکر 302 پیاده نظام جمعی ارتش چهاردهم که این لشکر از 3 هنگ پیاده، 1 هنگ توپخانه، 1 گردان شناسایی، 1گردان شناسایی و 1 گردان مهندسی رزمی تشکیل شده بود.
· آتشبارهای 216، 813، 770/2 (گوبلز) و یک گروه ضدهوایی سنگین که در ساحل مستقر شده بودند.
· هنگ 676 پیاده از لشکر 332 پیاده، لشکر دهم زرهی و 1 هنگ پیاده اس اس نیز در دسترس بودند که وارد درگیری نشدند.
واحدهای لوفت وافه که در عملیات شرکت کردند:

· وینگ2 جنگنده
· وینگ 26 جنگنده
· وینگ 2 بمب افکن
· گروه دوم از وینگ 40 بمب افکن
· یک گروه هواپیمای شناسایی.
بیشتر جنگنده های آلمانی، شکاری های جدید فوکه ولف 190 و بمب افکنهایشان عمدتا دورنیر217 بودند.

بر روی کاغذ، متفقین بر آلمانها برتری عددی داشتند. اما این تنها قسمتی از داستان بود. برخلاف نبرد بریتانیا، اینبار هواپیماهای متفقین باید عرض کانال مانش را می پیمودند و برای انجام ماموریت خود سوخت و در نتیجه زمان کمی در اختیار داشتند. اما هواپیماهای آلمانی از فرودگاه های نزدیکتری پرواز می کردند و می توانستند در هنگام نیاز برای تجدید سوخت و مهماتشان به فرودگاه ها بازگردند. در طی عملیات، این مسئله برتری عدی هواپیماهای متفقین را تحت شعاع خویش قرارداد.


رهسپاری

روز 18 آگوست، آخرین روز مناسب از نظر جذر و مد برای عملیات متفقین بود. در 17 آگوست، 24 کشتی مخصوص پیاده کردن نیرو( Landing Ship) بر روی عرشه هایشان تانکهای جدید چرچیل را قرار داده بودند. 60 اسکادران جنگنده به همراه 7 اسکادران جنگنده بمب افکن و بمب افکن در پایگاه هایشان آماده بودند. قسمت عمده ای از پوشش هوایی توسط جنگنده های اسپیت فایر صورت می گرفت. سنگین ترین توپهایی که در دریا بود، توپهای 4 اینچی ناوشکنها بود که به همراه قایقها و کشتی های کوچکتر حرکت می کردند. در شب 18 آگوست، 252 فروند کشتی سربازان و تجهیزاتشان را بارزدند و از 4 بندرجنوبی بریتانیا به راه افتادند. آنها در پشت سر کشتیهای مین روب و در سکوت رادیویی حرکت می کردند. در ساعت 3بامداد 19 آگوست، آنها به 8 مایلی ساحل دیپ رسیدند درحالیکه ظاهرا هنوز کشف نشده بودند.



یورش

تهاجم به خوبی آغاز شد. 5000 مرد در ساعت 3:30 در درون لندینگ کرافتهایشان بودند و 5 دقیقه بعد به سوی ساحل به راه افتادند. سپس مشکلات آغازشدند. قایقها باید در یک ستون پشت سر قایقهای توپدار به راه می افتادند. قایقهای هنگ سلطنتی کانادا پشت سر یک قایق توپدار اشتباه ردیف شدند که بدین معنی بود که آنها به ساحلی اشتباه می روند. در تاریکی شب، 20 دقیقه طول کشید تا این اشتباه برطرف شود. سپس قایق توپداری که هنگ سوم کماندو را به برنوال هدایت می کرد ناگهان از میان 5 قایق مسلح آلمانی سردرآورد. در پی تعقیب و گریز، قایق توپدار از بین رفت و 20 قایق پشت سرش بدون آتش پشتیبانی ماندند. در طی این مدت، 20 قایق نامبرده در تاریکی با مهارت پراکنده شدند. به هرحال، برای آلمانی هایی که در ساحل بودند محال بود که صدای تیراندازی را نشنوند. حمله ای در برنوال بر علیه آلمانی ها انجام نشد و غافلگیری از بین رفت. فرمانده آلمانی پیامی به مرکز فرستاد که منجر به فرمان "آماده باش جنگی" در پادگان دیپ درست 45 دقیقه قبل از پیاده شدن کانادایی ها شد.

به هرحال، یکی از قایقهای هنگ سوم کماندو توانست بدون ایجاد سروصدا به ساحل برسد و 20 سرباز داخل آن توانستند آتشبارگوبلز را پاکسازی کنند. چون این سربازان تنها به سلاح های سرد مسلح بودند نتوانستند توپها را از بین ببرند و در نتیجه به شکار خدمه توپها پرداختند.

از سوی دیگر افراد هنگ چهارم کماندو اهدافشان را در ساحل نارنجی نابود کردند. بیشتر افراد آن سالم به وطن بازگشتند و حمله آنها الگویی برای طرح حملات آبی-خاکی آینده شد.

درجای دیگر، صدای تیراندازی، انجام یک حمله را به آلمانها اخطار داد. پیاده شدن در ساحلهای دیگر به صورت یک فاجعه درآمد. هنگ سلطنتی کانادا در ساحل آبی پیاده شدند که توسط گلوله مسلسلهای آلمانی شخم زده می شد. هنگ؛ 20 دقیقه به خاطر قایق توپدار معطل شده بود و سربازان مجبور شدند تا در نور روز پیاده شوند و در نتیجه بهایی سنگین پرداختند. از میان 27 افسر و 516 سربازی که در ساحل پیاده شدند؛ تنها 3 افسر و 57 سرباز نجات یافتند. 225 نفر از آنها کشته و 264 نفرشان اسیر شدند. این ساحل تنها توسط 60 سرباز آلمانی دفاع می شد که هیچگاه به نیروی کمکی نیاز پیدانکردند.

در سمت دیگر شهر در پورویل، هنگ کامرون کوهستانی ملکه و هنگ ساسکاچوان جنوبی با تلفاتی اندک در ساحل سبز پیاده شدند. پیشروی آنها به سمت شهر متوقف شد و هر دو هنگ با افزایش تلفات ناچار به عقب نشینی شدند. شجاعت خدمه لندینگ کرافتها اجازه داد تا 341 نفر نجات پیدا کنند. 141 نفر از افراد این دو هنگ کشته و بقیه آنها اسیر شدند.

متفقین نتوانستند کوششی برای پیاده شدن با پوششی مناسب انجام دهند. بمباران هوایی با این حقیقت که تمام ساحل را با یک دود مصنوعی پوشانده بودند مختل شد. به هرحال، این دود بدین معنی بود که خلبانان نمی توانند به اندازه کافی سربازان را بر روی زمین پشتیبانی کنند. ناوشکنهای حاضر در دریا نیز دچار همین مشکل بودند. هنگامی که چهار ناوشکن کالپ، فرنی، برکلی و البرایتون به صورتی خطرناک به ساحل نزدیک شدند، توپهای 4 اینچی آنها برای مقابله با توپهای انبوه آلمانها کفایت نمی کرد.


حمله اصلی توسط هنگ چهاردهم زرهی کانادا انجام شد. این هنگ از پشتیبانی هنگ اسکاتلندی اسکس در جناح چپ خود و هنگ پیاده سبک سلطنتی هامیلتون در جناح راستش برخوردار بود. از تانکهایی که برای شرکت در حمله بارگیری شده بودند کمی استفاده شد. حمله آنها 30 دقیقه پس از حملات جناحی به سواحل زرد و نارنجی انجام شد و هر 3هنگ با آتشی شدید مواجه شدند. هنگ اسکاتلندی اسکس 121 نفر کشته و تعداد زیادی مجروح و اسیر داشت. در جایی که تانکها بر ساحل پیاده شدند و گرفتار آتش ضدتانک آلمانها نشدند، موانع ساخته شده در ساحل حرکت آنها را دشوار می ساخت. مهندسین هنگ سلطنتی کانادا بیشترین کوشش خود را کردند تا به تانکهای مصیبت زده -در شرایطی مرگبار- یاری رسانند. از 314 مهندس هنگ سلطنتی کانادا که در دیپ به خشکی پای گذاشتند، 189 نفر کشته یا مجروح -60% تلفات- شدند. از 24 شناور حمل تانک، 10 فروند توانستند تانکهایشان را -که در مجموع 28 تانک می شد- پیاده کنند. 2 تا از تانکها در قسمت عمیق آب پیاده شدند و از کار افتادند. 15تانک توانستند از موانع و خندقهای آلمانها عبورکنند اما با آتش ضدتانک آلمانها متوقف شدند. بعضی از تانکها از کارافتادند و بعضی به ساحل بازگشتند تا عقب نشینی را پوشش دهند.

یکی از مشکلات جدی برای فرماندهان نیرو -که در عرشه ناوشکن کالپ- حضور داشتند، رخ داد. هیچ اطلاعات مناسبی از ساحل به دست آنها نمی رسید. بسیاری از فرماندهان میدان کشته شده بودند و اطلاعات مناسبی به عقب نمی رسید. بنابراین، برای مدتی، سرلشکررابرتز -فرمانده نیروهای پیاده شده- و ناخدا هالت -فرمانده ناوگان رزمی- از آنچه که اتفاق افتاده بود اطلاع اندکی داشتند. در ساعت 7صبح و دیرهنگام، 584 فرد از "لس فوسیلریس مونت رویال" به ساحل فرستاده شدند که تنها 125 نفر از آنها جان به دربردند. رابرتز به 369 کماندوی ذخیره اش -از افراد کماندو تفنگداران دریایی- دستور داد تا دوباره حمله به ساحل سفید را تکرار کنند. این دستور ناشیانه رابرتز که ناشی از کم تجربگی او بود، تلفات وارد شده به نیروی مهاجم را بیشتر کرد. رابرتز در جنگ جهانی اول افسر توپخانه بود و درهنگام آغاز جنگ دوم جهانی سرهنگ توپخانه هنگ "توپخانه اسبی سلطنتی کانادا" بود. هیچ یک از کماندوهایی که پای بر ساحل گذاشت نتوانست بیشتر از چند متر در ساحل پیشروی کند. فرمانده این واحد سرهنگ دوم جوزف فیلیپ دستور بازگشت به لندینگ کرافتهایش داد. لندینگ کرافت او به همراه چند شناور دیگر هدف قرارگرفتند و خود وی کشته شد.

یک خبرنگار کانادایی به نام راس مونرو نوشت:" تمام آسمان و دریا به صورتی دیوانه کننده به هرج ومرج دچار شده بود. یک بمب افکن یونکرس88، بمبی بر فرازناوشکن برکلی رها کرد. بمب به وسط کشتی اصابت کرد و آن را درهم شکست. نخستین آمریکایی صدمه دیده در جنگ اروپا -سرهنگ دوم سینگر- از روی پل کشتی به روی دماغه جلوی آن پرت شد. او یک پایش را از دست داد که تا هنگام غرق شدن ناوشکن بروی آب شناور مانده بود."

در ساعت 9 کاملا آشکار شده بود که در ساحل چه پیش آمده است و در ساعت 10:50 دستور عقب نشینی صادرشد. درحالیکه سربازان به صورت عملی برای یک عقب نشینی با برنامه تمرین کرده بودند، آنچه در دیپ اتفاق افتاد به صورت اساسی نشان داد که بسیاری از آنان توانایی عقب نشینی در کوتاه ترین زمان را ندارند. در ابتدای بعد ازظهر، آنان که جان سالم به دربرده بودند در راه بازگشت به بریتانیا بودند. سفر بازگشت بدون حادثه ای انجام شد و آلمانها به دلیل پوشش هوایی متفقین در فکر تعقیب ناوگان متفقین نبودند. در ساعت 17:40 روندشتت پیامی به هیتلر مخابره کرد:" هیچ فرد مسلحی از نظامیان انگلیسی در خاک فرانسه وجود ندارد. انگلیسی ها دیگر هرگز به چنین کاری دست نخواهند زد."

پس از نبرد

تهاجم دیپ به قیمت جانهای بسیاری تمام شد. از 6000سربازی که در عملیات پیاده سازی شرکت داشتند، 4384 نفر -73%-کشته، مجروح یا اسیر شدند. تمام تجهیزاتی که در ساحل پیاده شدند از بین رفتند. نیروی دریایی سلطنتی 550 مرد و 34 شناور را از دست داد. نیروی هوایی سلطنتی در بزرگترین نبرد هوایی یک روزه در طی جنگ، 2617 سورتی پرواز انجام داد و 106 هواپیمایش سقوط کردند.

ژنرال بروک -که در زمان تهاجم به همراه چرچیل در قاهره بود- با شنیدن میزان تلفات گفت:" این درسی است برای آنها که بر یوش به فرانسه اصرار می ورزند." آیزنهاور اظهار کرد که تهاجم به دیپ چشم اندازی از نبرد و پیروزی آسان در سواحل فرانسه پدید نیاورد. چرچیل به هدف خود رسیده بود و آمریکایی ها عبور از کانال مانش را تا قبل از سال 1944 غیرممکن پنداشتند. حال، او توانست همکاری کامل آمریکایی ها را در عملیات شمال آفریقا و مدیترانه به دست آورد. چرچیل بعدتر نوشت:

" در نگاه به گذشته، خسارات ناشی از این اقدام به یاد ماندنی را می توان نسبت به نتایج حاصل از آن غیرقابل قیاس دانست. قضاوت در مورد این مسئله صرفا بر مبنای فوق غلط است. در تاریخ جنگ، دیپ جای خاصی برای خود اشغال می کند و فهرست خسارات ناراحت کننده آن نباید سبب شود که نبرد دیپ را در ردیف شکستها طبقه بندی کنیم. این نبرد، یک تهاجم تجسسی پرهزینه بود، اما بی ثمر نبود. از دیدگاه تاکتیکی، این نبرد تجربه ای عظیم به حساب می آید و بسیاری از کمبودهای آتی را روشن ساخت. این تهاجم به ما آموخت که انواع مختلفی از وسایل و ابزار حمل و نقل دریایی را در زمانی مناسب برای استفاده های آتی بسازیم. همچنین ارزش حمایت قوی توپهای دریایی را به هنگام پیاده شدن نیرو درک کردیم و تکنیکهای بمباران دریایی و هوایی ما بهبود یافت. مهمتر از همه، این حمله نشان داد که ابتکارات و شجاعت فردی ، بدون سازماندهی و آموزش مشترک اثری به بار نخواهد آورد و راز موفقیت در انجام کارجمعی است. این شرایط تنها وقتی قابل حصول است که تشکیلات سازمان یافته و آموزش دیده ای برای عملیات همزمان آبی-خاکی وجود داشته باشد. ما تمام این درسها را به جان خریدیم.

از نظر استراتژیک، این حمله سبب هوشیارکردن آلمان ها نسبت به خطر در تمام طول سواحل فرانسه اشغالی شد. این امر باعث معطل شدن نیروها و منابع آلمان در غرب گردید و مقداری از فشار وارد بر روسیه را کاهش داد. درود بر آنان که در این راه کشته شدند! فداکاری آنها بی ثمرنبود."

در اولین هفته سپتامبر 1944، لشکر دوم پیاده توانست دیپ را آزاد کند و کمی پس از آن یک رژه پیروزی در دیپ برگزارکرد.

درس ها و آموزه ها

اما از دیپ چه درسهایی آموخته شد؟ به وضوح؛ حیاتی ترین درسی که فراگرفته شد، ایجاد انعطاف پذیری در اجرای عملیاتهای آینده بود. دوم اینکه، قدرت توپهای دریایی در برابر توپهایی که در استحکامات ساحلی موضع گرفته بودند بسیار بی تاثیر بود. هس و گوبلز هیچکدام نابود نشدند و آتش تهیه ای که ریختند موجب مرگ بسیاری در ساحل دیپ شد. این درس باعث شد تا در تهاجم به نرماندی توپهای مستقر در استحکامات ساحلی قبل از پیاده شدن نیروها به سختی مورد حمله واقع بشوند.

یکی از نتایج تهاجم به دیپ این بود که هیتلر باور کرد که هرگونه پیاده شدن آتی متفقین در یک بندر اتفاق خواهد افتاد تا متفقین بتوانند با استفاده از تاسیسات بندری نیروهای بیشتری را وارد معرکه کرده و سرپل خود را محکم کنند. در نتیجه این تصور غلط، ورماخت تمام نیروهای اصلی و استحکامات خود را در بنادر و اطراف آنها متمرکز کرد و دفاع از سواحل بین بندرها به فراموشی سپرده شد. درعوض، استراتژیستهای متفقین فهمیدند که حمله جبهه ای به بنادری که دفاعی قدرتمند دارند غیرمعقول است و تصمیم گرفته شد که چنین حمله ای دیگر انجام نشود.

درس دیگری که متفقین گرفتند این بود که اجرای حمله آبی-خاکی بدون شناسایی کامل مواضع و استعداد دشمن اشتباه است و از آن مهمتر اینکه طرح حمله باید کاملا مخفی و غافلگیرکننده باشد. برای تهاجم بعدی به خاک اروپا هیتلر باید کاملا فریب می خورد و سرویسهای اطلاعاتی بریتانیا توانستند به این هدف دست پیداکنند. هیتلر تا چند روز پس از حمله به نرماندی، آن را یک حمله ایذایی می دانست و فکر می کرد که حمله اصلی متفقین به کالی خواهد بود.

بر اساس تجربیات حاصل از این یورش بریتانیا به توسعه ادوات زرهی دست زد که برای واحدهای مهندسی رزمی طراحی شده بودند و در تهاجم به نرماندی نقش موثری را بازی کردند. در ارتباطات ساحل-دریا نیز بهبودهای زیادی داده شد و کشتی ها بزرگتری طراحی شد تا بتوانند استحکامات ساحلی را به صورتی موثرتر بمباران نمایند.

مترجم و محقق :رضا کیانی موحد


ارسال نظر

  • ناشناس

    هایل هیتلر.

  • ناشناس

    آخه این خبرا به چه دردی میخوره؟

  • بهنام

    هایل هیتلر ،زیگ هایل دویتچلند

  • ناشناس

    اتفاقا خیلی خوب بود

  • محسن

    خیلی مطلب زیبا و مفیدی بود. تشکر ویژه از جناب کیانی موحد. کسانیکه تاریخ نمی خوانند، محکوم به تکرار آن هستند

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار