گوناگون

رمانی که با هر خوانش نوشته می شود ( مصطفی سلیمی)

پارسینه: نگاهی به رمان هیس نوشته محمد رضا کاتب

رمانی که با هر خوانش نوشته می شود ( مصطفی سلیمی)

نگاهی به رمان هیس نوشته محمد رضا کاتب


نام کامل این رمان هیس مائده؟ وصف؟ تجلی؟ است. و با بن مایه های قصه روایت می

شود. تکیه بر هزار و یک شب و بوف کور صادق هدایت.

رمان هیس به استقبال مرگ رفتن سه شخصیت را روایت می کند. شخصیت هایی که

هر کدام به دلیلی ناچار به مردن هستند. پاسبانی که که تا انتهای رمان نامش گفته

نمی شود. با کلمه ستوان یا لوطی خطاب قرار می گیرد. جهان شاه که متهم به قتل

هفده دختر است. و مجید که جسدش با سر له شده کنار اتوبان افتاده.

رمان از با زاویه دید اول شخص روایت می شود. آغاز رمان : حکایت سفرو شبانه یکم،

روایت شب آخر ستوان است. ایستاده بودم روی جدول جوی، گلهای بغل پوتین راستم

را می مالیدم به لبه جدول . سر شب تازه واکسشان زده بودم. دلم می خواست

وقتی بالا سر جنازه ام می رسیدند ببینند تر و تمیز، مثل بچه آقاها مرده ام : با کفش

هایی براق پیراهن و شلوار اتو خورده و موهایی با بوی صابون نخل داروگر: انگار داشتم

می رفتم عروسی خواهرم: همیشه آرزو داشتم خواهری داشتم : سر بلند کردم

سمت آسمان : برف داشت پا می گرفت دوباره(صفحه5) . شبی که ستوان می

خواهد کارهای نا تمام زندگیش را انجام دهد. و برای انتقام به دفتر کار نعمان، مردی

که در کودکی به او تجاوز کرده می رود. و روایت در همین جا ناتمام رها می شود و در

پایان رمان ادامه روایت ستوان را داریم.


روایت دوم روایت جهان شاه است ، که به جرم زدن رگ هفده دختر به اعدام محکوم شده.

روایت سوم روایت مجید است که مرده وارد داستان می شود. جسدی با سر له شده

کنار اتوبان.

در کل رمان ابهام و عدم قطعیت در وقایع و اتفاقات دیده می شود. عدم قطعیت در

نحوه مرگ شخصیت ها. در جایی مرگ مجید بر اثر تصادف عنوان می شود.. در جایی

بر اثر خودکشی. و در جایی مرگ بر اثر قتل عنوان می شود.

از علت مرگ ستوان هم چند روایت داریم. مرگ بر اثر اثابت گلوله در عملیات پلیس.

مرگ در اثر تصادف ، مثل مجید.

و از طرفی در مورد شخصیت ها هم ابهام وجود دارد. ابهام در جرم و ماهیت جهان

شاه. جهان شاه به جرم زدن رگ هفده دختر محکوم شده. که روایت هایی از خود

جهان شاه درباره نحوه و انگیزه قتل ها عنوان می شود. روایت قصه وار زدن رگ ها روی

سفره قلمکار جلوی آینه. ریختن خون زن ها در پیاله گل مرغی. تماشا ولذت بردن از

چشمان خمار مقتولین در لحضات جان دادن. در جایی دیگر جهان شاه خود را سیاسی

کاری معرفی میکند که برایش پاپوش دوخته اند. و خود را فدای حزب سیاسی اش می

کند. ولی چیزی درباره اینکه چه جور دیدگاه سیاسیی دارد و در چه حزبی است عنوان

نمی شود. و در جایی جهان شاه صرفا یک داستان نویس معرفی می شود. نویسنده

ای که اصطلاخاتی مثل جوی و خون و ایوان و آینه و..... را برای بیان مقصودش استفاده

می کند. و البته شخصیت، زبان، جهان بینی و استدلال های جهان شاه می رساند که

جنایتکار نیست.

مجید هم در جایی سیاسی کار و در جایی نویسنده معرفی می شود.

بجز این سه روایت روایت های دیگری هم داریم. که تمام این روایت ها فاقد شبکه

علی و معلولی و منطقی آشکار هستند. در هم تنیدگی روایت ها، تو در تو بودن اتفاق
ها

قصه حجله ( بازرگان و آتش وش)

قصه بازرگان و آتش وش

قصه نمرود

بین شخصیت ها، روایت ها و قصه ها ارتباطی خاص احساس نمی شود. که تمام این

روایت ها فاقد شبکه علی و معلولی و منطقی آشکار هستند. در هم تنیدگی روایت
ها،
تو در تو بودن اتفاق ها به ابعام متن می افزاید.

می ماند فقط ربط این واقعه و قصه های دیگر کتاب باید در برداشتتان این واقعه را یک

جور ربط بدهید به پسر صمد و جهان شاه و هوس های ما و شب آخر من

تنها وجه مشترک شخصیت ستوان، جهان شاه و مجید در مرگ است. در اینکه هر سه

به استقبال مرگی نا خواسته می روند. چاره ای بجز مرگ ندارند. جهان شاه قاتلی

است که باید اعدام شود. مجید سیاسی کاری که حکم تیرش صادر شده. و ستوان

بیماری لا علاجی دارد.و هر سه شخصیت هایی درگیر با ذهنیات خود، مدام در حال

تحلیل وقایع زندگی و گاهی در گیر با گذشته خود.

شخصیت هایی که نا خواسته در آن جایگاه قرار گرفته اند. با انتخاب نبوده. گفته بودم

کاش یکی بود ازش می پرسیدم چرا اینجا هستم؟ گفته بودم: اگر از و اکرم و کریم و

خیلی کسان دیگر هم بپرسی می بینی آن ها هم خودشان نمی دانند چرا اینجا

هستند. و چرا این کارها را می کنند. و عاقبت کارشان به کجا می کشد.


باد و برف بد جوری بهم پیچیده بودند: بد هوایی بود: همیشه آرزویم بود توی سک روز

بهاری توی یک پرورشگاه، وسط یک اتاق خالی تمام کنم. چه می شود کرد زندگی

هیچ وقت با من سر سازگاری نداشت. حتی مردنم هم طوری نبود که دلم می

خواست.(صفحه 256)

حتی اینکه ستوان در شب آخر به دفتر نعمان می رود به اختیار خودش نیست و از روی

اجبار می رود.

از طرفی شخصیت ها در برابر اراده نویسنده مستقل هستند. خود مختاری و خطاب

قرار دادن نویسنده. می دانم می خواهی چه کار کنی، می خواهی من را از زیر وصل

کنی به بچگی خودت که اسمش را گذاشتی پسر صمد و در فصل بعدی آرام ما را ربط

بدهی به مجید و بعد مجید را ربط بدهی باز به خودت (صفحه28)

خواننده در هیچ جای داستان حدث نمی زند عاقبت کار به کجا می کشد وقایع و

حوادث مدام از جایی به جایی کشیده می شوند. خواننده با یک روایت مانوس می

شود و مایل است بداند یر انجام چه رخ می دهد ولی در همان لحظه روایت عوض می

شود و به سمت دیگر می رود.



استفاده از سر فصل های نامانوس وگنگ و گاهی بی ارتباط به ابهام متن افزوده است.

مائده. زروان. خنجر و شمایل. تجلی.قدمگاه. خانه آرامش. سفر. ریواس. خشم. تابعه.

فعل های معلوم و مجهول. لوح محفوظ.

استفاده زیاد از کلمه ( شاید) عدم قطعیت وقایع را تقویت می کند.

حتی در اینکه نویسنده این روایت ها کیست هم ابهام وجود دارد.

خواننده ای که باید کنش داشته باشد

در طول رمان بارها بصورت مستقیم و تلویحی از خواننده دعوت می شود تا در پیشبرد و

وقایع داستان مشارکت کند. با پرانتز های خالی، گذاشتن نقطه چین، جمله های نا

تمام، صفحه های سفید، چندین بار از خواننده خواسته می شود تا قسمتی از رمان را

حذف کند. در جایی از خواننده دعوت می شود در پرانتز های خالی از جملات زیر

استفاده کند. بعضی فصل ها با کلمات ، می نویسم، مینویسذ، می نویسید آغاز می

شود. استفاده از همه این شگرد ها جایگاه خواننده را برجسته می کند.

از طرفی استفاده از افعال می نویسم. می نویسد. می نویسید و خواهد نوشت، این

معنی را می رساند که وقایع در حال وقوع و نوشته شدن هستند. و زمان حال و آینده

را برای نوشته شدن می رسانند. یا به بیان دیگر با هر خوانش وقایع در حال وقوع
هستند.

شاید تمام این شگرد ها و دعوت چندین باره از خواننده برای مشارکت، دخالت و حذف

متن دلالتی بر مرگ مولف داشته باشند.

استفاده از کلمه شاید هم تقویت کننده این دیدگاه است که وقایع معلوم نیستند و می
توانند قطعی نباشند.

از طرفی در جایی از رمان محمد رضا کاتب مثل مجید در اتوبان می میرد. و به مرگ

کاتب در پا ورقی اشاره می شود. و شخصی با امضای اکرم رمان را به پایان می برد. در

صفحات 23و 73و 276 به وجود نویسنده زن اشاره شده است.

اصلن این ستوان از من دستور گرفته بود. یانه. اصلن این ستوان خود من بودم(
صفحه252)

رمان هیس یک تجربه تکرار نشدنی است. شیوه روایت منحصر به فرد و خاص. متنی

قابل تاویل . نام گذاری خاص. و با گذشت بیش از یک دهه از نگارش این رمان هنوز

تازگی و جذابیت فرم را دارا می باشد. و به نظر می رسد با هر بار خوانش از نو نوشته می شود.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار