گوناگون

لاوستوری (مرتضی فضلی)


لاوستوری (مرتضی فضلی)

صدای زنگ تلفن در گوشش پیچید، خود را به تلفن رساند و هراسان گوشی را بر داشت ولی

بوق ممتد می شنید، صدای زنگ تلفن هم همچنان در گوشش بود !گوشی را گذاشت، به اطرافش

نگاهی انداخت، گوش هایش را تیز کرد و باخود گفت:" صدا از کجا می آید؟" منتظر ماند، وقتی

خوب دقت کرد ،متوجه شد صدای موسیقی یکی از ترانه های گروه پینک فلوید است . در

جستجوی نام ترانه بود .فکر کرد" سالها می شود که دیگر آثار این گروه را نشنیده ام" ولی آن ترانه

برایش هنوز آشنا بود. مثل شعر "کوچه" فریدون مشیری، با آواز روح انگیز،همیشه برایش تازگی
داشت.

تا سحر ذهنش مشغول شد و زیر لب گفت : " چرا فکر می کنم این صدا ی زنگ تلفن است؟

نوای یک موسیقی نه چندان کهنه ولی آن قدر دور که می توانم بگویم یک آهنگ قدیمی"

یک بار نیمه های شب با صدای آهنگ از جا پرید. صدای موسیقی آنقدر واضح بود که فکر کرد

فراموش کرده تلویریون را خاموش کند و بدون آنکه گوشی را بردارد یک بوق اشغال شنید .

از رختخواب بیرون آمد.با خود گفت :" چرا آهنگ دِ وال ؟ آجری دیگر در دیوار" گرمش شده بود.

پنجره را باز کرد. سوز سرمای چله بزرگه می آمد. آسمان سرخ بود وزمین سفید و پوشیده از برف.

زیر پنجره نور زرد رنگ ملایمی می تابید.پنجره را بست. دلش قهوه می خواست .قهوجوش فلزی

اش را روی اجاق گاز گذاشت و کبریت کشید.به شعله ی ملایم زرد رنگ کبریت خیره شد .هنوز گاز

را روشن نکرده بود که با صدای زنگ تلفن ، بخود آمد. نوک انگشتش را سوزانده بود.متحیر ایستاده
بود. نمی دانست به کدام سمت باید برود . با خودش در گیر بود. نمی توانست جهت صدا را

تشخیص دهد. با خود گفت:" این صدای جنون است که از درونم می آید" وحشت زده به سمت آینه
رفت. دست و صورتش را لمس کرد، به چشمهایش در آینه خیره شد و برای اینکه بخود ثابت کند

دچار اختلال نشده ، یک قسمت از جدول لگاریتم را که سالها پیش حفظ کرده بود، نوشت.

وقتی روی کاناپه لم داد، از فرط تعجب چشمانش گرد شد و با صدای بلند گفت: "اینجا دیگر

کجاست؟"

سراسیمه از جا برخاست. میز ناهار خوری مجللی کنار پیشخوان آشپزخانه بود، با دوازده صندلی

به رنگ قهوه ای سوخته. بطرف آشپزخانه که می رفت پایش به پایه ی یکی از صندلی ها خورد. از

شدت درد کمی ایستاد .نگاهش به اجاق گاز افتاد و گفت:" حالا فهمیدم چرا نتوانستم روشنش

کنم" متحیر مانده بود.سردر گم از محیط ناشناخته ای که در آن جلوس کرده بود، هرچه تلاش کرد

دیروزش را بخاطر بیاورد نتوانست .لباس راحتی تنش بود . گفت : "این عجیب نیست که من جای

اشیاء را می دانم؟"

باورش شده بود که دیگر از واقعیت فاصله گرفته . به ساعت مچی اش نگاهی انداخت . روی یک

بامداد یکشنبه متوقف شده بود. گفت :" این ساعت هم که هیچوقت درست کار نمی کند."

تصمیم گرفت به قسمت های مختلف ساختمان برود و همه جا سرک بکشد. در را باز کرد. سوز

سرما که به صورتش خورد ،برگشت. پالتو مشکی آویزان در پشت در ،بالای جاکفشی را برداشت

،بردوش انداخت و به طرف حیاط رفت . شاخه های درختان زیر پوششی از برف به خواب زمستانی

عمیقی رفته بودند. چشمش به شال سفیدی افتاد که در زمین یخ زده بود. صدایی از پشت سر

شنید. برگشت، زن زیبایی با موهای شرابی فر زده در مقابلش بود. شال گردن سفیدی را بطرفش

گرفته بود و گفت: دور گردنت بپیچان، سرما می خوری . بهت زده نگاهش می کرد. فکر کرد او را

می شناسد حس تازه ای از یک نگاه او را میخکوب کرده بود. به خود گفت: " زن رویایی من

دانشکده ی هنرهای زیبا دانشگاه تهران" زن بطرف اتومبیل می رفت . شال گردن از دستهایش

افتاد . خم نشد که شال را از زمین بردارد . شال را رها کرد. بطرف زن رفت. اتوموبیل روشن بود.

زن پیاده شد. دستش را از دستکش بیرون آورد. روی گونه هایش کشید و گفت:" شب یکشنبه

است تا یکشنبه بر می گردم. یادت نرود زنگ تلفن را عوض کنی. می خواهم وقتی باهات تماس

می گیرم، آهنگ لاواستوری را بشنوی ، دیگر نمی خواهم آهنگ دِ وال را بشنوم " لب هایش را

روی لب های مرد فشرد و سوار اتومبیل شد. برق زرد کمرنگ چراغ ها در چشم هایش افتاد.

دستی در دستکش سیاه از پنجره ماشین بالا رفت و شیشه بالا کشیده شد.

زنگ تلفن به صدا در آمد. آهنگ لاواستوری در فضا پیچید . خیز بر داشت. روی برف ها به زمین

خورد. مقابلش شال سفید بود. تلفن را بر داشت :" شما همسر ... هستید؟ ... متاسفانه در یک

سانحه رانندگی... آدرس دقیق را... جهت ...

همه جا تاریک بود صدای زوزه ی گرگی از دور دستها شنیده می شد شغالها مداحی می کردند

از تونل تنگ و تاریکی گذشت . داشت بخاطر می آورد. روی برفها زمین خورده بود. بغض مانده در

گلویش منجمد شده بود. اشک در چشم هایش یخ زده بود و تلاش می کرد خود را به شال گردن

یخ زده در زیر توده ای از برف برساند .زیر انبوه برف مدفون شد.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار