بررسي لزوم و حدود حجاب در در فقه اهل تسنن
پارسینه: بعضي هم از كلمه «يعرفن» كه علت پوشش زنان است، استفاده نمودهاند كه زنان آزاد بايد چهره خود را بپوشانند تا از زنان كنيز شناخته شـوند. زيرا كـنيزان در آن زمـان سـر و صورتشان باز بود و براي شـناسـايي زنان آزاده از آنها، اين دستور صادر شده بود (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34). علاوه بر آن چه گفته شد، براي اثبات اين مدعا به رواياتي نيز تمسك شده كه ذيلاً بيان ميشود:
محمد هادي فاضل / يكي از احكام ثابت اسلام كه همه مذاهب اسلامي بر آن اتفاق دارند. دستور رعايت حجاب براي بانوان است و از آن جا كه بخش قابل توجهي از جهان اسلام را اهل تسنن، تشكيل ميدهند، اين مسأله در تمام جهان اسلام مطرح است، در اين نوشتار ديدگاه مفسران و فقهاي اهل تسنن در زمينه اصل لزوم پوشش و محدوده آن با توجه به آيات، روايات و استنباطهاي فقها مورد بررسي قرار گرفته و دلايل و مباني آن مطرح شده است و در ادامه به اين سؤال پاسخ داده شده كه از منظر فقهاي اهل تسنن آيا نظام اسلامي و حكومت مشروع ديني در زمينه حجاب و پديده بيحجابي مسئوليت دارد؟
دلايل و راهكارهايي كه بر بستر فقه در اين زمينه ميتوان فرض نمود، نيز مورد بررسي قرار گرفته است، از دلايل مهم اين مسأله ميتوان به «تعزير گناهكار»، «امر به معروف و نهي از منكر» و «حفظ شعائر مسلمانها»، اشاره نمود.
كليد واژه: پوشش، اهل تسنن، حكومت، تعزير، عورت
پس از ظهور اسلام احكام و دستورهايي براي بشر نازل گشت كه بيشتر اين احكام بر اساس روايت «حلال محمد حلال ابداً الي يوم القيامه و حرامه حرام ابداً الي يوم القيامه لايكون غيره و لايجئ غيره» (كليني، 1405ق: ج 1، ص 58)، ثابت و جاودان ميباشند. در ميان اين احكام برخي عمومي بوده و تمام انسانها اعم از زن و مرد مكلّف به تبعيت از آن هستند و تعدادي مربوط به گروههاي خاص اجتماعي ميباشد. يكي از دستورهاي عمومي، حكم پوشش براي مردان و زنان است، ولي آنچه كه در زمانهاي اخير حساسيتها را برانگيخته و مسألهساز شده، خصوص حجاب زنان و محدوده آن است. با ورود پديده تجدد و مباحث روشنفكري به جهان اسلام اعم از جهان عرب و غيرعرب، حجاب بانوان دچار چالشي فراگير شده و جالب توجه اين كه برخي با دفاع متجددانه از شريعت به مخالفت با شيوه مرسوم و رايج از حجاب پرداخته و با نگاهي متفاوت، آيات و روايات وارده را تفسير كردهاند.
با تحقق انقلاب اسلامي و درگير شدن برخي احكام اسلامي با روابط اجتماعي، حساسيت اين مسأله بيشتر شده است، به ويژه، در حال حاضر حجاب به نماد هويت زنان مسلمان تبديل شده و در دهههاي اخير مورد توجه خاص محافل فكري، فرهنگي و مطبوعاتي قرار گرفته است.
در اين نوشتار پس از توضيح واژههاي قرآني پوشش، برداشت صاحبنظران مذاهب چهارگانه اهل تسنن نقل گرديده و سعي شده، تمام منابع از كتابها و نوشتههاي علماي اهل سنت باشد.
1) پوشش قبل از اسلام
در زمان جاهليت و حتي پس از هجرت پيامبر اسلام (ص) به مدينه و زمان نزول آيات مربوط به حجاب، زنان همانند مردان چندان پوشش را رعايت نميكردند. همه مفسرين و تاريخدانان به اين مطلب تصريح كرده و آيه شريفه «ولا تبرجن تبرج الجاهلية الأولي» (احزاب، 33) را بدين معنا تفسير كردهاند. زمخشري مينويسد: «در آن زمان جامههاي زنان باز بوده به گونهاي كه گردن، سينه و اطراف آن پوشش نداشت»[1] (ر.ك. زمخشري، 1407ق: ج3، ص231؛ قرطبي، 1364: ج12، ص230؛ سمرقندي، بيتا: ص508؛ غرناطي، 1416ق: ج2، ص67). ديگري مينويسد: «زنان آن دوره در امر پوشش بسيار سهلگير و اهل تسامح بودند، روسريهاي خود را از پشت سر رها كرده و حتي در هنگام شيردادن در منظر مردان هم پوشش را رعايت نميكردند»[2] (ملاحويش، 1382: ج6، ص 129). برخي ديگر نقل كردهاند، همين مقدار پوشش در فصل گرما هم رعايت نميشد، همچنين مردان و زنان عرب عادت داشتند، عريان طواف كنند و آن را فضيلت ميشمردند، در اين رابطه بيهقي از ابن عباس نقل ميكند، زنان در زمان جاهليت بدون لباس طواف ميكردند تا اين كه آيه «قل من حرم زينة الله» (اعراف، 32 ) نازل گشت[3] (بيهقي، بيتا: ج2، ص223). به اين ترتيب، چه قدر دور از واقعيت است، ادعاي برخي از متجددين دنياي عرب كه مينويسند: «حجاب آموزهاي يهودي بوده كه به دنياي عرب و از آن جا به اسلام رخنه كرده است» (نيهوم، به نقل از شخصيت و حقوق زن در اسلام، 1382: ج3، ص366). يا ديگري كه ميگويد: «والحق ان الانتقاب و التبرقع ليسا من المشروعات الاسلاميه لاللتعبد و الادب بل هما من العادات القديمة السابقة علي الاسلام الباقية بعده» (محمد بن عبده به نقل از ابوزيد، 1995م: ص240). (نقاب و روبند از عادتهاي زنان قبل از اسلام بوده كه همچنان باقي مانده و از آوردههاي اسلام نيست).
در چنين محيطي آيات و تعاليم پيامبر گرامي اسلام (ص) در مورد حجاب زنان صادر گشت. البته واژه حجاب هر چند در ميان مسلمانان، معروف و رايج شده ولي در قرآن كريم براي پوشش به كار نرفته است: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوت النبي الا ان يؤذن لكم ... و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» (احزاب، 53). اين آيه به حجاب معروف است (نيشابوري، بيتا: ج 4، ص 150). اما برخي از مفسرين اين آيه را مختص به زنان پيامبر اسلام (ص) دانسته و معتقدند نسبت به زنان ديگر عموميت ندارد (ر.ك. جصاص،1415ق: ج5، ص 243؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص556؛ رازي،1420ق: ج25، ص180). همچنين نوشتهاند حدود حجاب در اين آيه معين نشده، بلكه با توجه به شأن نزول، آيه در مقام بيان عدم تماس بيواسطه با زنان پيامبر (ص) است (بخاري، 1981م: ج6، ص149).
2)آيههاي حجاب
در ميان آياتي كه لزوم حجاب را بيان نمودهاند دو آيه صراحت بيشتري دارد كه ذيلاً اشاره ميشود:
1-2) سوره احزاب
خداوند در سوره احزاب، پس از ذكر نكاتي كه بعضي از آنها مخصوص زنان پيامبر (ص) است، ميفرمايد: «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً» (احزاب،59)، (اي پيامبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو روسريهايشان را بر خود فرو پوشند اين نزديكتر است به آن كه شناخته شوند و آزار نبينند و خداوند آمرزنده مهربان است)[4] (انصاري، 1377: ص426).
1-1-2) جلباب
در معناي اين واژه بين لغتشناسان عرب، اختلاف است. بعضي آن را «جامه» (راغب اصفهاني، 1412ق: ص 93) و بعضي آن را «جامهاي بزرگتر از روسري» معنا نمـودهاند (ابن منظـور، 1363: ج1، ص273؛ فراهيدي، 1409ق: ج6، ص132). گروه ديگر نوشتهاند: «جلباب پوششي است كه تا سر زانو ميآيد» (ابناثير، 1364: ج1، ص283). برخي ديگر معتقدند: «جلباب، روپوشي است كه تمام بدن را فرا ميگيرد» (عبدالقادر، 1415ق: ص 64).
بنابراين معناي جلباب از نظر لغتشناسان چندان روشن نيست، همين اختلاف به صاحبنظران از جمله اندلسي سرايت كرده، وي مينويسد: «برخي در معناي جلباب معتقدند: جامهايي است كه از سر تا پا را ميپوشاند و ابن جبير آن را مقنعه معنا كرده و برخي ديگر روپوش گفتهاند و گروه ديگر جلباب را لباسي ميدانند كه زنان روي لباسهاي خود ميپوشند.
برخي نيز معتقدند كه جلباب هر لباسي است كه به وسيله آن پوشش حاصل شود و بالاخره عدهاي جلباب را بزرگتر از خمار و روسري معنا كردهاند. عكرمه معتقد است يك طرف جلباب را بر طرف ديگر مياندازند و هنگامي كه از ابوعبيده سلماني در مورد جلباب سؤال شد، وي پاسخ داد: زن ميبايست جامه خود را بر ابروان خود قرار داده و پس از پيچيدن آن بيني خود را بپوشاند» (اندلسي، 1420ق: ج8، ص504). ابن عربي در جمعبندي اين اقوال مينويسد: قدر مشترك همه آنها، اين است كه جلباب، پوششي است كه بدن را فرا گرفته و دست كم سر، سينه و گردن تا نيمي از بدن را ميپوشاند (ابن عربي، بيتا: ج3؛ ر.ك. ابن عاشور، بيتا: ج21، ص328؛ خطيب، بيتا: ج11، ص752؛ سايس، بيتا: ص667).
2-1-2)يدنين
واژه «إدناء» از ماده «دنو» به معناي نزديك كردن و قرب است (سيّاح، 1378: ج1، ص584). در اين آيه آمده زنان جلبابها را بر خود إدناء كنند. مفسرين در مقصود از تركيب اين واژه اختلاف نظر دارند. قرطبي مينويسد: «واختلف الناس في صورة ارخائه فقال ابن عباس و عبيدة السلماني ذلك ان تلويه المرأة حتي لايظهر منها الاعين واحدة تبصر بها و قال ابن عباس ايضاً و قتادة ذلك ان تلويه فوق الجبين و تشده ثم تعطفه علي الانف و ان ظهرت عيناها لكنه يستر الظهر و معظم الوجه و قال الحسن تغطي نصف وجهها» (قرطبي، 1364: ج14، ص243). (در كيفيت پوشش جلباب اختلاف نظر وجود دارد. ابنعباس و عبيده سلماني معتقدند زن به گونهاي بايد جلباب را بر خود افكند كه بيش از يك چشم وي پيدا نباشد. قتاده و ابنعباس معتقدند به گونهاي بپوشد كه دوش و عمده صورت پوشيده بماند، هر چند كه چشمانش پيدا باشد و حسن ميگويد كه نيمي از چهره خود را بپوشاند).
3-1-2)محدوده پوشش
از مفهوم كلمه «جلباب» و «يدنين» لزوم پوشاندن سر، سينه و گردن با فرو افكندن روپوش بر خود براي زنان اثبات ميشود؛ بدين جهت فقهاء و مفسرين مـعتـقدند حـجاب از ضروريات اسلام است. در مورد چهره، بسياري از مفسرين اهل سنت تصريح ميكنـند كه از اين آيه لزوم پوشش صورت نـيز معلوم ميشود[5](ر.ك. حقي، بيتا: ج7، ص240؛ حجازي، 1413ق: ج3، ص116؛ زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 106؛ سايس، بيتا: ص667؛ نيشابوري، 1416ق: ج5، ص 475؛ نووي، 1417ق: ج 2، ص261؛ آلوسي، 1415ق: ج11، ص 264؛ ابن كثير، 1419ق: ج6، ص425؛ ميبدي،1371: ج8، ص89؛ ثعلبي، 1422ق: ج8، ص 64؛ قاسمي، 1418ق: ج8، ص112؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص 245؛ رازي، 1420ق: ج25، ص183؛ سمرقندي، بيتا: ج3، ص 73؛ نسقي، 1367: ج2، ص802؛ اندلسي، 1420ق: ج4، ص 399). همچنين مودودي مينويسد: «تا قرن هشتم هجري كسي در اين مطلب ترديد نكرده بود» (مودودي، بيتا: ص 302). اما از آنجا كه در آيه اسمي از پوشاندن چهره برده نشده، بايد ديد چرا و چگونه چنين ظهوري را برداشت كردهاند.
1-3-1-2)ادله لزوم پوشش چهره
يكي از معاني كه براي جلباب بيان شده، پوشش تمام بدن است و از اين رو برخي وجوب پوشش چهره را نيز استنباط كردهاند؛ آنان معتقدند از تركيب آيه و متعدي شدن كلمه «يدنين» با كلمه «علي»، وجوب پوشش چهره استظهار ميشود. به عنوان نمونـه زمخشري مينويسد: «و معني يدنين عليهن من جلابيبهن يرخينها عليهن و يغطّين بها وجوههن و اعطافهن، يقال اذا زلّ الثوب عن وجه المرأة أدني ثوبك علي وجهك» (زمخشري، 1407ق: ج3، ص559). (آيه دستور ميدهد پوششها را به نحوي بر خود افكنند تا چهره و اطراف بدنشان را بپوشاند؛ چون در لغت هنگامي كه پارچه از صورت زن كنار رود ميگويند پارچهات را بر صورتت قرار بده).
بعضي هم از كلمه «يعرفن» كه علت پوشش زنان است، استفاده نمودهاند كه زنان آزاد بايد چهره خود را بپوشانند تا از زنان كنيز شناخته شـوند. زيرا كـنيزان در آن زمـان سـر و صورتشان باز بود و براي شـناسـايي زنان آزاده از آنها، اين دستور صادر شده بود (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34). علاوه بر آن چه گفته شد، براي اثبات اين مدعا به رواياتي نيز تمسك شده كه ذيلاً بيان ميشود:
- ابـن عـبـاس ميفرمايد: «امر الله نساء المؤمنين اذا خرجن من بيوتهن في حاجة انيغطين وجوههن من فوق رؤسهن بالجلابيب و يبدين عيناً واحده» (زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 108). (خداوند به زنان امر كرده كه هنگام خروج از منزل براي انجام كار از بالاي سر خود، چهره را نيز بپوشانند و فقط يك چشم را باز گذارند).
- ابن سيرين ميگويد: «قال سألت عبيده عن هذه الآيه فرفع ملحفة كانت عليه فقنع بها وغطي رأسه كله حتي بلغ الحاجبين وغطي وجهه و اخرج عينه اليسري من شق وجهه و الايسر مما يلي العين» (ابن ابي حاتم، 1419ق: ج10، ص3155). از عبيده معناي آيه را پرسيدم، در جوابم رواندازي بر سر گذاشت و تمام چهره به جز چشم چپ خود را پوشاند).
- عن محمد بن كعب القرضي «قال كان رجل من المنافقين يتعرض لنساء المؤمنين يوذيهن فاذا قيل له قال كنت احسبها أمه فامرهن الله تعالي ان يخالفن زي الاماء و يدنين عليهن من جلابيبهن تخمر وجهها الا احدي عينيها» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص 221). در روايت محمد بن كعب آمده خداوند به زنان مسلمان امر كرد روي خود را بپوشانند تا از كنيزان شناسايي شوند.
از اين روايات معلوم ميشود فهم اصحاب پيامبر (ص) نيز پوشش چهره بوده است.
4-1-2) نقد و بررسي
اصل لزوم پوشش سر و بدن مدلول قطعي آيه شريفه ميباشد، اما دلالت روشني براي وجوب پوشش چهره نيست و وجوه ذكر شده از چند جهت كه ذيلاً بيان ميشود، قابل نقد ميباشد:
1-4-1-2) با توجه به اختلاف نظرهايي كه در معناي كلمه جلباب وجود دارد، نميتوان پوشش چهره را از آن استنباط نمود، مگر در حد يك احتمال كه در مقام استدلال مفيد نيست.
2-4-1-2) از تركيب جملة «يدنين عليهن» فقط فرو افكندن و نزديك كردن معلوم ميشود، اما انداختن بر چه چيزي، از آيه استنباط نميشود. همچنين ضربالمثلي كه زمخشري مطرح ميكند، ربطي به بحث ندارد و قياس معالفارق است؛ زيرا در آن مثال تصريح ميكند پارچه را بر «صورت» خود افكن، اما در آيه كلمه «چهره» نيامده و از اين جهت مجمل است. لذا معناي نزديك به مقصود آيه چنين ميشود: اي زنان مؤمن جلبابهايتان را به خود نزديك كرده و آن را رها نكنيد.
3-4-1-2) كلمه «يُعرفن» دلالت ميكند، زنان آزاده به گونهاي بيرون آيند كه از زنان كنيز شناخته شوند و چون كنيزان، چهره، سر و گريبان خود را باز ميگذاشتند، لذا پوشش سر و سينه براي شناسايي زنان آزاده كافي بود و هيچ ضرورتي ندارد كه چهره خود را نيز بپوشانند.
4-4-1-2) رواياتي كه در شأن نزول آيه ذكر شد، اولاً هيچ كدام از جهت سند معتبر نميباشد، زيرا علماي اهل سنت نيز معتقدند رواياتي حجت است كه قول، فعل يا تقرير پيامبر اكرم (ص) باشد، به عنوان نمونه سرخسي مينويسد يكي از منابع، سنت رسول خدا (ص) است كه از وي شنيده شده يا با تواتر و اجماع نقل شده باشد و ريشه همه اينها، شنيدن از رسول خدا (ص) است؛ چرا كه او وحي قرآني را براي ما تلاوت كرده است (ر.ك. سرخسي، 1414ق: ج2، ص5). لذا فهم ابن عباس، عبيده سلماني و محمدبن كعب، هر چند افراد عالم و در تفسير قرآن به عنوان مرجع شناخته شدهاند؛ اما تا استنباط آنان با سند صحيح پيامبر اكرم (ص) مستند نشود يا حداقل شاهدي از لغت براي فهم خود ذكر نكنند، قابل استناد نميباشد.
ثانياً در شأن نزول آيه، روايات ديگري نيز وارد شده كه اشارهاي به پوشش چهره نميكنند، بلكه به نوعي معارض روايات، ميباشد از جمله عايشه نقل ميكند: «قالت خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها و كانت امراة جسيمة لاتخفي علي من يعرفها فرأها عمر فقال يا سوده انك والله ما تخفين علينا فانظري كيف تُخرجين فانكفات راجعة و رسول الله (ص) في بيتي و انه ليتعشي و في يده عرق فدخلت و قالت يا رسول الله اني خرجت لبعض حاجتي فقال لي عمر كذا و كذا فاوحي اليه ثم رفع عنه و ان العرق في يده فقال انه قد اذن لكم ان تخرجن لحاجتكن» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص221). سوده همسر پيامبر(ص) كه اندامي درشت داشت، هرگاه بيرون از خانه تردّد ميكرد، شناخته ميشد، روزي عمر با او برخورد كرده و وي را ملامت نمود. وي به پيامبر (ص) شكايت برد و اين آيه براي دفاع از خروج زنان با حفظ پوشش مناسب نازل گشت.
در روايت ديگر آمده: «كان نساء النبي (ص) يخرجن بالليل لحاجتهن و كان ناس من المنافقين يتعرضون لهن فيؤذين فقيل ذلك للمنافقين فقالوا انما نفعله بالاماء فنزلت الآيه» (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34؛ سيوطي، 1404ق: ص221). چنين رواياتي كه داستان آزار زنان آزاده به دست جوانان مزاحم را به عنوان شأن نزول آيه مطرح ميكنند، اشارهاي به پوشاندن چهره ندارد و فقط پوشش در حدّ حفظ حرمت يك زن آزاده مورد تأكيد قرار گرفته است. اين روايت از راويان ديگر همچون ابوصالح، سدّي و جاهد نيز نقل شده است (همان). لذا معلوم ميشود محمدبنكعب در اين روايت كه پوشش چهره را آورده، برداشت خود را به روايت اضافه نموده كه با نقلهاي ديگر سازگاري ندارد.
همچنين از امسلمه نقل شده: «لما نزلت هذه الآيه خرج نساء الانصار كان علي رؤسهن القربان من السكينه و عليهن اكسيه سود يلبسنها» (ابن كثير، 1419ق: ج 6، ص425). (پس از نزول اين آيه، زنان انصار به گونهاي با وقار و آرام از منزل خارج ميشدند و راه ميرفتند، گو اينكه ديگي بر سرشان گذارده و آن را حمل ميكردند و روپوشهايشان هم جامهاي به رنگ سياه بود). در نقل مشابه ديگري از امسلمه آمده: زنان انصار با پوششهاي سياهي كه بر سر ميگذاشتند مثل اين بود كه كلاغ بر سرشان نشسته است (ابن ابي حاتم، 1419ق: ج10، ص3154). در اين دو روايت نيز به پوشش صورت اشاره نشده است، چرا كه پوشش سر غير از پوشش چهره است. عايشه ميگويد: «رحم الله نساء قريش لما نزلت يا ايها النبي ... شققن مروطهن و اعتجرن بها فصلين خلف رسول الله (ص) كانما علي روسهن القربان» (همان). زنان انصار پس از نزول اين آيه جامهها را شكافته و آن را بر سر خود ميپيچيدند و به پيامبر اقتدا ميكردند.
5-4-1-2) آن چه باعث تعجب است، اينكه برخي كه پوشش چهره را واجب ميدانند، در تفسير آيه سوره نور، تصريح ميكنند، پوشش دستها و صورت لازم نيست (رازي، 1420ق: ج23، ص361؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص 231؛ ثعلبي، 1423ق: ج7، ص87؛ نووي، 1417ق: ج2، ص109). آنان علت عدم لزوم پوشش چهره و دستها را مشقت و حرج غيرقابل تحمل ميدانند. لذا معتقدند خداوند ستر آن را واجب نكرده است.
به نظر ابن كثير نيز، مشهور فقهاء پوشش صورت را واجب نميدانند (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص42). اما با توجه به اين كه سوره نور پس از سوره احزاب بر پيامبر گرامي (ص) نازل شده است، معنا ندارد، دستوري كه در ابتداي شريعت صادر شده، سختگيرانهتر از دستور بعدي باشد. در حالي كه بر عكس آن معقول است، مانند حكم حرمت شرب خمر كه به تدريج بيان گرديد (ر.ك. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، 1416ق: ج1، ص194؛ زركشي، 1376: ج1، ص193). همچنين كسي ادعاي نسخ آيه احزاب را به واسطه آيه نور مطرح نكرده، بنابراين حق با مفسّريني است كه در تفسير آيه، حدّ پوشش را از جهت ستر چهره مبهم گذارده و فقط به فرو افكندن و نزديك كردن روپوش بر سر اشاره نمودهاند و اگر هم تعبير به همه بدن دارند، به قرينه آيه سوره نور و فتوايي است، كه در فقه آمده و مقصود غير از صورت و مچ دسـتها ميباشد (سيد قطب،1412ق: ج 5، ص2280؛ خطيب، بيتا: ج11، ص752؛ ابن عاشور، بيتا: ج21، ص 328؛ طنطاوي، بيتا: ج11، ص 245). حتي زحيلي در تفسير «الوسيط» از نظر خود در تفسير «المنير» برگشته و به صراحت اعلام ميدارد: پوشش چهره لازم نيست (زحيلي، 1422ق: ج3، ص2087). همچنين عكرمه يكي از مفـسرين صدر اسـلام معـتقد اسـت: «تغـطي ثغرة نحرها بجلبابها تدنيه عليها» (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص 425) مقصود آيه، پوشـش گردن ميباشد.
2-2) سوره نور
«وقل للـمؤمنات يغضضن من ابصـارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهرمنهـا وليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن او... » (نور، 31) (اي محمد به زنان گرونده بگو تا ديدههاي خويش را از ديدن مردان بيگانه فرو بندند و فرجهاي خويش را نگاه دارند و جايهاي آرايش خويش را بر بيگانه ننمايند؛ مگر آنچه ظاهر است، مانند: رويها و كفها همچنين كرانههاي معجرهاي خويش بر جيبهاي خويش بيفكند، يعني بر سينهها و برهاي خويش و جايهاي زينت ظاهر و باطن خويش را نمايان نكنند، مگر بر شويان يا پدران يا پسران شويان يا برادران يا كنيزكان خويش يا خادمان خواجه كه ايشان را به هيچ زني رغبتي نيست يا طفلاني كه از عورتهاي زنان آگاهي ندارند و انديشه آن در دل نيارند و پاهاي خويش بر زمين نزنند تا خلخالشان آشكار نگردد و توبه كنيد و به خداي تعالي باز گرديد تا در دو جهان رستگار شويد (نسقي، 1367: ج 2، ص 666). مناسب است در ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي برخي از واژههاي آيه بيان شود:
1-2-2) زينت
«زينت» در لغت به معناي ابزاري است كه به وسيله آن تزيين و زيبايي حاصل شود (زبيدي، 1414ق: ج18 ص267؛ جوهري، 1368: ج4، ص2132). ابن عربي معتقد است: «الزينه علي قسمين خلقيه و كسبيه فالخلقيه وجهها فان اصل الزينة و جمال الخلقه و معني الحيوانية لما فيه من المنافع و طرق العلوم و حسن ترتيب محالها في الراس و وصفها واحداً مع آخر علي التدبير البديع و اما الزينة المكتسبه فهي ما تحاوله المراة في تحسين خلقها بالتصنع كالثياب و الحلي و الكحل و الخضاب و منه قوله تعالي خذوا زينتكم عند كل مسجد يعني الثياب» (ابن عربي، بيتا: ج3، ص1368). زينت به طبيعي و اكتسابي تقسيم ميشود؛ زينت طبيعي به خلقت انسان برميگردد. مانند چهره زن كه اصل زينت و جمال خلقت است. زينت اكتسابي زينتي است كه زنان بهگونهاي مصنوعي براي زيبايي خود تحصيل ميكنند. مانند: لباس، زيور آلات، سرمه، رنگ و ...
امّا اختلاف آن است كه منظور از زينت آشكار چيست؟
ابن جوزي به تفصيل اختلاف اقوال را گزارش كرده و هفت نظر را نقل ميكند[6] (ابن جوزي، 1422ق: ج3، ص290). در يك جمعبندي ابن عربي اين اقوال را در سه قول خلاصه كرده و مينويسد: «اختلف في الزنية الظاهرة علي ثلاثة اقوال الاول انها الثياب يعني انها يظهر منها ثيابها خاصة قاله ابن مسعود، الثاني الكحل و الخاتم قاله ابن عباس و المسور الثالث انه الوجه و الكفان» (همان). اول، مقصود از زينت ظاهري همان لباس ميباشد و اين نظر كساني است كه تمام بدن را زينت ميدانند (ر.ك. ابن عاشور، بيتا: ج18، ص165). چرا كه در اين صورت بدن زن زينت باطني و لباس وي زينت ظاهري است. دوم، مراد از زينت آشكار سرمه و انگشتر است. سوم، مقصود از زينت ظاهري مچ دستها و چهره است كه بيشتر فقهاي اهل سنت همين نظر را پذيرفتهاند، هر چند برخي قدمهاي پا را نيز اضافه كردهاند.
1-1-2-2) مصاديق زينت
مطابق نظر اول معناي اين بخش از آيه اين است كه زنان نبايد، هيچ قسمتي از بدن خود را نشان دهند، مگر لباسهايي كه ظاهر است. طرفداران اين نظر، به رواياتي، استناد نمودهاند، از جمله روايت عبدالله بن مسعود: «الزينة زينتان فزينة باطنه لايرها الا الزوج الخاتم و السوار و الظاهرة الثياب» (ابـن ابي حاتم، 1419ق: ج8، ص2573). وي انگشتر و دستبند را زينت باطني و لباس را زينت ظاهري ميداند. از ابن مسعود روايت ديگري به همين مضمون نقل شده، اما از لفظ «رداء» به جاي لباس استفاده نموده است (همان). از ابن عباس نيز روايت شده كه مراد از جمله «الا ما ظهر منها» لباس روئين ميباشد[7] (سمرقندي، بيتا: ج2، ص 508).
در روايت ديگري آمده: «روي عن ابن مسعود انه سُئل عن قوله تعالي الا ماظهر منها فتقنع عبدالله بن مسعود وغطي وجهه و ابدئ عن احدي عينيه» (همان). (از ابن مسعود در رابطه با زينت آشكار سؤال شد، ايشان پارچهاي بر سر نمود و همه چهره به استثناي يك چشم خود را پوشاند). در روايت ديگري از ابراهيم نخعي نقل شده: «الزينة الثياب» (طبري، 1412ق: ج 18، ص92). همين تعبير را از حسن بصري نيز نقل كردهاند (همان). از آنجا كه اين روايات از جهت سند به پيامبر اكرم (ص) نميرسد، حجيت ندارند و چون دليل ديگري غير از روايات مذكور براي اين استنباط ذكر نشده و احتمالات ديگري نيز در مورد زينت ظاهري وجود دارد كه لغت هم آنها را تاييد ميكند، انحصار زينت مُجاز در لباس روئين قابل توجيه نخواهد بود؛ زيرا لباس خود به خود آشكار بوده و نياز به تصريح ندارد، همچنين با بلاغت قرآن كريم نيز منافات دارد، چون در اين صورت معناي آيه اينگونه ميشود: «ظاهر نكنند مگر آن چه را كه آشكار است». به علاوه، لباس روئين را كه نميتوان مخفي نمود و اگر ستر آن واجب باشد و نياز به پوشش ديگري داشته باشد، آن پوشش را هم بايد پوشاند و اين مستلزم تسلسل است و عجب از نويسندگان معاصري چون «مودودي» كه اصرار دارد از اين آيه لزوم پوشش چهره را استنباط نمايد (مودودي، بيتا: ص290). دليل ايشان اين است كه ظاهر كردن چهره منشاء فتنه و باعث گناه جوانان خواهد شد. اما اين استدلال كامل نيست و نميتوان تصورات خود را بر قرآن كريم تحميل نمود. زيرا اگر پوشش چهره واجب بود قرآن كريم، آن را به روشني بيان مينمود، به ويژه آن كه روايات فراواني در برابر اين نظر، از اصحاب پيامبر (ص) و مفسرين ديگر نقل شده است، مانند: رواياتي كه زينت ظاهر را دست و صورت ميدانند و رواياتي كه زينتهاي مصنوعي را دستبند، انگشتر، سرمه و حتي گردنبند معرفي ميكند. از جمله: ابن ابي حاتم از ابن عباس، نقل ميكند: «مقصود از زينت آشكار، گردي صورت و مچ دست ميباشد» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص41). در روايت ديگر انگشتر و دستبند نيز به زينت ظاهر اضافه شده است (همان). از عايشه هم نقل شده: «إنها سئلت عن الزينة الظاهرة فقالت القلب و الفتخ و ضمت طرف كمها» (همان). از سعيد بن جبير، عطا، اوزاعي و ضحاك نيز همين تفسير براي زينت آشكار روايت شده است (همان). قتاده نيز در تفسير آيه و كلمه زينت مينويسد: «المسكتان و الخاتم و الكحل قال قتاده و بلغني ان النبي (ص) قال لايحل لامراة تؤمن بالله و اليوم الآخر ان تخرج يدها الا الي هنا و يقبض نصف الذراع» (همان). وي در اين روايت پس از آن كه موارد و مصاديق زينت آشكار را معين ميكند، از پيامبر اكرم (ص) نقل ميكند كه ايشان فرمود زني كه ايمان به خدا و قيامت دارد، جايز نيست، دستانش را بيش از نيمه سابق آشكار كند. مشابه همين روايت را عايشه نيز نقل ميكند، هنگامي كه يكي از بستگانش نزد وي آمده بود و پيغمبر اكرم (ص) از ايشان روي برگردانيد، عايشه ميگويد: «خدمتشان عرض كردم او برادرزاده من است، حضرت فرمودند: زن اگر به سن بلوغ رسيد، بايد بدن خود را بپوشاند، مگر صورت و مچ دستانش را» (همان). اين مضمون در روايت ديگري نيز از عايشه در رابطه با اسماء دختر ابوبكر و برخورد وي با پيامبر (ص) نقل شده است (همان).
در روايت «عكرمه» گردن و گلو نيز اضافه شده است (همان)، در روايات ديگري زيورآلات نيز نام برده شده و آنها را مصداق زينت ظاهري قرار داده است (همان). از آنجا كه مقصود از زيور آلات، وقتي است كه مورد استفاده قرار ميگيرد، معلوم ميشود كه آشكار شدن دستها و صورت كه محل به كارگيري زيور آلات است، جايز ميباشد. لذا عمده مفسرين، زينت آشكار را صورت و دستها معنا كردهاند. در اين راستا طبري پس از جمعبندي اقوال مينويسد:
بهترين نظر، استثناء چهره و دستهاست و در نتيجه سرمه، انگشتر و دستبند نيز از پوشش مستثني ميشوند و دليل انتخاب اين نظر، اجماعي است كه از ناحيه فقهاء بر جواز كشف چهره و دستها و لزوم پوشش بقيه قسمتهاي بدن هنگام نماز بيان شده است (طبري، 1412ق: ج18، ص94).
برخي نيز زينت آشـكار را به آن چه كه بدون اختيـار و اراده در هنگام راه رفتن و روابط متعارف اجتماعي، ظاهر ميگردد، معني كردهاند (مودودي، بيتا: ص 296). اما با توجه به روايات و قرائني كه مطرح شد، زمينهاي براي اين احتمال بدون مدرك باقي نميماند. به علاوه آن چه كه به شكل غير اختياري آشكار شود، حرمت يا جواز به آن تعلق نميگيرد. بنابراين در بخش اول آيه شريفه ميتوان مدعي شد، مقدار قطعي وجوب ستر و پوشش از بدنِ زنان، غير از چهره و دستها است، البته در برخي اقوال نادر پاها را نيز اضافه كردهاند.
2-2-2)خمار
«خمار» از ريشه خَمْر به معناي پوشش است؛ در اصطلاح و عرف عرب «پارچهاي كه زنان سر خود را با آنان ميپوشانند و به تعبير معروف در زبان فارسي روسري يا چارقد است» (ر.ك. راغب اصفهاني، 1412ق: ص160؛ فيومي، بيتا: ص182؛ ابناثير، 1364: ج2، ص78؛ زبيدي، 1414ق: ج6، ص 364). مفسرين نيز همينگونه معني كردهاند به عنوان نمونه در آيات الاحكام آمده: «الخمار هو ما تغطي به المرأة رأسها مأخوذة من الخمرلمعني الستر و التغطيه» (سايس، بيتا: ص587).
3-2-2)جَيب
«جيب» به معناي: «الجَيب ما ينفتح علي النحر» (فيومي، بيتا: ص 115). گريبان، يقه و شكاف جامه در قسمت گردن جَيب ناميده ميشود. مفسرين جَيب را كنايه از محل آن گرفتهاند كه همان گردن و سينه باشد. البته در لغت نيز چنين كنايهاي آمده، مثلاً ميگويند: «فلان ناصح الجيب يعني ان صدر و قلبه واسعين» (ابن منظور، 1363: ج1، ص 288). (اگر گفتند فلاني گريبان پاك ميباشد مقصود اين است كه داراي قلبي پاك و گشاده سينه است). در روايتي نيز آمده: «علي جيوبهنّ اي علي صدورهن يعني علي مواضع جيوبهن» (قرطبي، 1364: ج13، ص230) و كلمة «يضربن» در عبارت «يضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ» چون با حرف «علي» متعدي شده به معناي قرار دادن ميباشد (حقي، بيتا: ج 6، ص42؛ ابن عاشور، بيتا: ج18، ص167). حرف «باء» در كلمه «بخمرهن» نيز براي تأكيد و محكم بستن خمار است (ر.ك. سيوطي، محلي، تفسير الجلالين، 1416ق: ص 356؛ بيضاوي، 1418ق: ج4، ص104). بنابراين با توجه به تركيب لغوي آيه، معلوم ميشود، زنان بايد روسريهاي خود را بر سينه و گردن قرار داده و محكم ببندند.
با توجه به روشن بودن معناي مفردات آيه، اين بخش از آيه مورد اختلاف مفسرين قرار نگرفته و روايات هم اين مطلب را تأييد ميكند. از ابن عباس نقل شده: «و كن النساء قبل هذه الآيه يبدين بخمرهن من ورائهن كما يصنع النبط فلما نزلت هذه الآيه سدلن الخمر علي الصدر و النحر» (سمرقندي، بيتا: ج2، ص508). زنان پس از نزول اين آيه، گردن و سينه خود را با روسري ميپوشاندند، در حالي كه قبل از آن مانند نبطيها، خمارها را از پشت ميبستند. همچنين از سعيد بن جبير نقل شده: «النحر و الصدر و لايري منه شي» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص42). ايشان مقصود از آيه را، پوشش گردن و سينه ميداند به گونهاي كه چيزي از آن پيدا نباشد. بنابراين با توجه به اين آيه معلوم ميشود، سر، گردن و سينهها بايد پوشيده شود، اما حكم صورت از اين آيه فهميده نميشود ولي از آن جا كه آيه در مقام بيان حد پوشش است، اگر پوشاندن چهره لازم بود، بايد بيان مينمود؛ پس ميتوان از سكوت آيه نتيجه گرفت كه پوشاندن صورت واجب نيست، همانگونه كه از بخش اول آيه ـ البته با اختلاف نظرهايي ـ همين برداشت ميشود.
3)پوشش در فقه اهل تسنن
بحث پوشش و حدود آن در فقه جايگاه مستقلي نداشته و فقط در دو مورد مطرح شده، «ستر در نماز» كه يكي از مقدمات و شرايط نماز است و ديگري «كتاب نكاح» به مناسبت جواز نگاه كردن مرد به زني كه براي خواستگاري رفته است؛ تنها فقيهي كه اين مسئله را بهطور مستقل بيان نموده سرخسي ميباشد، ايشان مطابق فقه حنفي، مسأله پوشش مردان و زنان و مسأله نگاه به يكديگر را به طور مستقل بررسي نـمـوده است (سرخسي، 1406ق: ج10، ص145). در بحث ستر نماز، بسياري از فقها تصريح كردهاند، حد پوشش مخصوص نماز نيست و غير نماز را نيز شامل ميشود. به عنوان نمونه ابن حزم مينويسد: «والعورة المفترض سترها عن الناظر و في الصلاة» (ابن حزم، بيتا: ج3، ص210). همچنين از استنادي كه اغلب آنان به آيه «ولايبدين زينتهن» دارند، اين مطلب معلوم ميشود. البته در برخي نوشتهها به صراحت يا با استفاده از قرائن معلوم ميگردد كه مقصود نويسنده فقط پوشش در نماز است (ر.ك. نجفي، 1981م: ج8، ص 163؛ عاملي، 1410ق: ج3، ص 188؛ بحراني، 1379: ج7، ص7). برخي از نويسندگان در اين موارد اصرار دارند، مدعاي خود را توسعه داده و اين تصميم را به آنان نسبت دهند.(قابل،www.ettelaat.net/extra _ 05- 07/about _ heghab .asb)
از آنجا كه بسياري از فقهاي اهل تسنن مسأله پوشش و حدود آن را بهطور عام مطرح كردهاند، لذا در ابتدا كلمات آنان نقل و سپس مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد:
- شافعي: «و كل المراة عورة الا كفيها و وجهها و ظهر قدميها» (شافعي، 1403ق: ج1، ص 109). زنان بايد همه بدن، غير از چهره، دستها و پاها را بپوشانند، برخي ديگر از علماي شافعي فقط به استثناي چهره و دستها تصريح كرده و به پاها اشاره نكردهاند (مزني، بيتا: ص16؛ شربيني، 1377: ج1، ص185؛ نووي، بيتا: ج3، ص165). البته رافعي شافعي مذهب در شرح خود بر «الوجيزِ» غزالي تصريح ميكند: «ولايستثنيَ ظهور قدميها» (رافعي، بيتا: ج4، ص88). يعني پوشش قدمها واجب بوده و حكم چهره و مچ دسـت را نـدارند. اما برخي نيز معتقدند از ديدگاه شافعي، زنان بايد چهره و دستهاي خود را هم بپوشانند (جزيري، بيتا: ج1، ص290).
- مالك بن انس رئيس مذهب مالكي معتقد است: «اذا صلت المرأة و شعرها باد او صـدرها او ظهور قدميها فلتعد الصلاة» (ابن انس، بيتا: ج1، ص94). (اگر زني هنگام نماز سر و سينهاش پيدا باشد يا پشت پايش پوشيده نباشد، نماز را اعاده كند) مالكيها چهره و مـچ دسـتها را از پـوشش استثـنا كردهاند (ر.ك. رعيني، 1416ق: ج2، ص181؛ ابـوبركات، بيتا: ج1، ص214؛ دسوقي، 1414ق: ج1، ص214).
- برخي از فقهاي حنفي نيز همين نظر را پذيرفتهاند (ر.ك. مصري، 1418ق: ج 1، ص 469؛ كاشاني، 1409ق: ج5، ص121؛ مارديني، بيتا: ج2، ص225). اما برخي ديگر قدمها را هم از پوشش استثنا كردهاند (ر.ك. حصكفي، 1415ق: ج1، ص437).
- ابن رشد اندلسي كه فقيهي مستقل است نيز به ابوحنيفه نسبت ميدهد، پوشش قدمهاي زن لازم نيست (اندلسي، 1415ق: ج 1، ص 95).
- حنبليها نيز دو گروه شدهاند، برخي چهره و دست را استثناء كردهاند (ابنقدامه، بيتا: ج1، ص15). ولي بيشتر آنان پوشش تـمام بدن زن غير از صورت را واجـب دانستهاند؛ برخي هم آشـكار شدن دسـتها را اجـازه نداده يا حداقـل در آن ترديـد كردهاند (ابنقدامه، 1405ق: ج1، ص637؛ بيـهوتي، 1418ق: ج1، ص316؛ عبدالوهاب، بيتا: ج1، ص5).
ـ شوكاني اختلاف آراء فقها را اينگونه بيان ميكند: «در مقدار عورت زن آزاد اختلاف است، برخي معتقدند همه بدن وي عورت است، مگر چهره و مچ دستها و اين نظر برخي از فقهاي مستقل عصر اول است. شافعي، ابوحنيفه و مالك نيز در يكي از آراء خود اين نظر را قبول كردهاند، برخي ديگر قدمهاي پا را اضافه كردهاند كه ابوسفيان ثوري و ابوحنيفه در روايت دوم از وي، بر همين رأي مستقر شدهاند. گروه ديگر به استثناي چهره، تمام بدن زن را عورت دانستهاند، مانند احمد بن حنبل و داود؛ گروه چهارم تمام بدن زن را عورت ميدانند بدون هيچ استثنايي كه ديدگاه برخي از پيروان شافعي است و از احمد نيز نقل شده و دليل اين همه تفاوت، اختلافي است كه در ميان مفسرين در رابطه با آيه «الا ما ظهر منها» واقع شده است (شوكاني، 1973م: ج2، ص55).
بنابراين مذاهب چهارگانه اهل تسنن پوشش همه بدن زن را غير از چهره، دستها و قدمها، در نماز و در برابر مرد نامحرم واجب ميدانند و فقها هم فتوا دادهاند كه باز بودن چهره مانعي ندارد، هر چند به دليل ضرورت و مشقت در پوشش باشد. علما براي اين دو مدعا يعني لزوم پوشش و مقدار آن دلايلي ذكر كردهاند؛ برخي از اين استنادها بيان ميشود:
1-3) روايت «المرأة عورة»
پيامبر اعظم (ع) در روايتي معروف فرمودند: «المرأة عورة» (ترمذي، 1403ق: ج2، ص319). تمام فقهاي اهل سنت اين روايت را تلقّي به قبول كردهاند؛ حتي بحثهايي در رابطه با اينكه حد عورت در زنان چيست؟ چه مقدار از بدن زن عورت نبوده و پوشش آن واجب نيست؟ مطرح كردهاند، اگر اين روايات از نظر متن و سند درست باشد؛ حفظ پوشش بدن زنان تأييد ميشود.
1-1-3) مفهوم و مصداق عورت
در كتابهاي لغـت چند معنا براي عورت ذكر شده، از جمله: «العورة سوءة الانسان و كل ما يستـحيي منه والعـورة كل خلل يتحوف منه في ثغر او حرب» (جوهري، 1368: ج2، ص759). در اين تعريف دو معنا آمده، اول قسمتهايي از بدن انسان كه زشت و ناپسند است و حيا مانع آشكار شدن آن ميشود، دوم هر چيز آسيبپذيري كه مورد نگراني باشد، مانند سرحدات و مرزها، عورت ميباشد.
ابناثير مينـويسد: «كل ما يستحيي منه اذا ظهر» (ابن اثير، 1364: ج 3، ص 319). در المنجد نيز آمده: «الستر ... كل شي يستره الانسان من اعضائه أنفة و حياءً» (معلوف، 1973م). (هر چه كه انسان به جهت حجب و حيا آن را ميپوشاند)، ديگران نيز كـم و بيش همين معنا را بيان نمودهاند (ر.ك. زبيدي، 1414ق: ج7، ص276). بر اساس بعضي از معاني، هيچ نكته منفي و تحقيرآميزي در اين واژه مشاهده نميشود، زيرا از اين جهت به زن عورت اطلاق ميشود كه مانند منطقهاي آسيبپذير، بايد در حصار و پوشش قرار گيرد يا بدن وي از جهت فيزيكي به گونهاي است كه حجب و حيا مانع نشان دادن آن در برابر چشمان نامحرم ميشود. با اين معنا قطعاً مقصود روايت «المراة عورة»، نقص و عيب نيست. بلكه مقصود از عورت، قسمتهايي از بدن است كه بايد پوشيده بماند. در روايت ديگر آمده: «المراة عورة مستورة» (مرغيناني، بيتا: ج1، ص43). اين روايت مؤيد همين معناست و به همين علّت فقها عورت را به عورت زنِ آزاده و عورتِ كنيز تقسيم ميكنند؛ در حالي كه از لحاظ جسمي تفاوتي بين آنها نيست. همچنين سخن فخر رازي كه عورت را به چهار قسمت تقسيم ميكند نيز، در همين راستا است. «اعلم ان العورات علي اربعة اقسام، عورة الرجل مع الرجل و عورة المراة مع المراة و عورة المراة مع الرجل وعورة الرجل مع المراة» (رازي،1420ق: ج23، ص261). عورت مرد نسـبت به مـرد ديگر، عورت زن نسبت به زن ديگر، عورت مرد نسبت به زن نامحرم و بالعكس كه براي هر يك اقسام جداگانهاي بيان ميشود.
پس عورت به معناي يك امر زشت و ناپسند نيست و در مواردي كه هيچ قبحي ندارد، نيز استعمال ميشود، مانند سرحدات يك كشور يا منزل بيحصار. چنانچه در قرآن كريم، عورة به اين معنا هم استعمال شده: «ويستأذن فريق منهم النبي و يقولون ان بيوتنا عورة ...» (احزاب، 13) گروهي از پيامبر (ص) اجازه خواستند به منزلشان مراجعت كنند به اين بهانه كه خانههاي ما بيحفاظ است. بدين جهت به نظر ميرسد اين واژه در ادبيات مسلمانان به معناي قسمتي از بدن ميباشد كه پوشش آن لازم است؛ همانگونه كه مودودي تصريح ميكند: «العورة في مصطح الاسلامي ما يجب ستره من الجسم علي كل رجل و امرأة» (مودودي، بيتا: ص302).
2-3) روايت «بهزبن حكيم»
يكـي ديـگر از روايـاتـي كه برخـي از فقـها (حراني،1413ق: ج2، ص255؛ بيهوتي، 1418ق: ج1، ص313)؛ براي پوشش تمام بدن به آن استناد نمودهاند، روايتي است كه «بهزبنحكيم» از جدّ خود نقل ميكند كه از رسول خدا در مورد حكم عورت پرسيدم، ايشان فرمود: «عورت خود را جز از همسر و كنيزت حفظ كن، هر چند كه تنها باشي، چرا كه خداوند ناظر بوده و از او حيا كردن سزاوارتر است» (بيهقي، بيتا: ج2، ص255). اين روايت هر چند در مورد مردان نقل شده، اما چون اولاً از اصل عورت سؤال شده و ثانياً طبق روايت سابق، تمام بدن زن عورت است، ميتوان وجوب پوشش تمام بدن را از آن استفاده نمود.
3-3) نقد و بررسي
حال با توجه به اينكه ظاهر اين دو روايت دلالت بر ضرورت پوشش تمام بدن زن ميكند، اين سؤال باقي است كه چرا اكثر فقهاء چهره و بسياري مچ دستها و برخي قدمها را نيز از مسأله پوشش استثناء كردهاند.
در اين رابـطه برخي از فقهاء به آيه زينت استناد ميكنند (ر.ك. اندلسي، 1415ق: ج1، ص95؛ مصري، 1418ق: ج1، ص469؛ سيد سابق، بيتا: ج1، ص127). زيرا اين آيه به اصل لزوم پوشش و مقدار آن اشاره ميكند؛ البته اختلافهايي بين فقهاء در اين بحث وجود دارد كه منشأ آن همان اختلافهايي است كه در مورد زينتِ آشكار، در تفسير آيه مطرح شد، چنان كه ابن رشد اندلسي تصريح ميكند: «و سبـب الخلاف في ذلـك احتمـال ذلك في قوله تعالي و لايبدين زينتهن الا ما ظهر» (اندلسي، 1415ق: ج1، ص95).
برخي ديگر، براي استثناي چهره، علاوه بر آيه زينت به روايت منقول از پيامبر اسلام (ص) اسـتناد كردهاند: «نهي النبي (ص) عن لبس القفازين و النقاب...» (ر.ك. مصري، 1418ق: ج1، ص469؛ ابن قدامه،1405ق: ج1، ص112). ايشـان زنان را از نقاب زدن در حال احرام نهي نمودند؛ اين روايت هر چند به حالت احرام اشاره دارد، اما اگر پوشش چهره واجب بود، حضرت در هيچ حالتي، كشف آن را اجازه نميدادند؛ لذا بسياري از فقها براي عدم وجوب پوشش چهره، به قاعده «حرج» و «لزوم مشقت» در پـوشش و نياز زن به رفتارهاي متعارف اجتماعي براي باز بودن چهره، استناد كردهاند (ر.ك. شربيني، بيتا: ج1، ص113؛ حراني، 1413ق: ص255؛ سايس، بيتا: ص584). به همين استدلال بسياري از فقها، پوشش مچ دستها را هم لازم نميدانند، هرچند ابن قدامه از فقهاي حنبلي معتقد است دستها جزو عورت است و بايد پوشيده شود، چون ضرورت و نياز به آن اندازه نيست كه به صورت اضافه شود (ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). از موارد مذكور، نتايج ذيل حاصل ميشود:
اولاً تمام فقهاي اهل سنت، اصل وجوب پوشش بدن زن را واجب شـمرده و بر آن ادعاي اجماع نمودهاند (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739؛ حراني، 1413ق: ص259). تا آن جا كه حنبليها حتي در حالت خلوت و نبودن نامحرم هم پوشش زن را لازم ميدانند (حراني، 1413ق: ج2، ص259؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). زيرا برخي از ادله پوشش زنان عام است و همه حالتها را شامل ميشـود، مانند روايت بهزبن حكيم كه نقل شـد، روايت ديگر از ابن عـمر آمده: «اياكم و التعري فان معكم من لايفارقكم» (ترمذي، 1403ق: ج4، ص199). از عريان شدن بپرهيزيد، چرا كه خداوند هميشه همراهتان است.
ثانياً علـماي مذاهب چهارگانه اهل سنت پوشـش چهره را لازم نـميدانـند حتي محمدبنعبـدالوهاب، مؤسـس مذهب وهابيت، با همه سختگيريها و خشونت پيروانش در شرايط فعلي عربستان و به خصوص بهانههاي جديدي كه اخيراً نسبت به بدحجابي زنان زاير ايراني مـطرح كردهاند، تـصريح ميكند: پوشش چهره زن لازم نيست: «و الحرة كلها عورة الا وجهها» (عبدالوهاب، بيتا: ج1، ص5).
اما در مورد پوشش قدمها هر چند به عنوان يك نظريه در ميان حنفيها مطرح شده است (ر.ك. شوكاني: 1973م، ج2، ص55؛ ابن حزم، بيتا: ج3، ص210؛ رعيني، 1416ق: ج2، ص181؛ زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). اما برخي معتقدند عسر و حرج در مورد پا بيشتر از مچ دست ميباشد، به ويژه در مورد زنان روستايي و فقير كه براي امرار معاش نياز به تردد در بيرون از خانه دارند (سايس، بيتا: ص586). ولي برخي تصريح كردهاند، مقصودشان فقط در حال نماز است (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739).
4-3)كيفيت لباس
تقريباً همه فقهاي اهل تسنن تصريح كردهاند، نبايد لباس، بدننما و نازك باشد (ر.ك. نووي، 1417ق: ج3، ص165؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15؛ شافعي، 1403ق: ج1، ص109؛ بيهوتي، 1418ق: ج1، ص316؛ اندلسي، 1415ق: ج1، ص95؛ شربيني، بيتا: ج1، ص185). در اين زمينه به رواياتي استدلال شده است:
1-4-3) «عن عايشه ان امراة دخلت عليها و عليها خمار رقيق يشف جبينها فاخذته عائشه فشقته ثم قالت الا تعلمين ما انزل الله في سورة النور فدعت لها بخمار فكستها اياه» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص42). (زني نزد عايشه آمد كه روسرياش نازك بود، عايشه به وي گفت مگر سوره نور را نخواندهاي، آن روسري را از وي گرفته، پاره كرد و روسري ديگري بر سرش انداخت).
2-4-3) عن ابي هريره: «قال رسول الله (ص) صنفان من اهل النار لم ارهما... و نساء كاسيات عاريات» (نيشابوري، بيتا: ج6، ص168). (دو صنف در جهنم هستند ... زناني كه در ظاهر لباس بر تن دارد، ولي در حقيقت پوشش ندارند) احتمالاً اشاره دارد به لباسهاي نازك و بدن نما چنان كه بعضي به آن تصريح نمودهاند (ابن عاشور، بيتا: ج18، ص166).
3-4-3) «دحيه الكلبي انه قال اتي رسول الله (ص) بقباطي فاعطاني منها قبطيه فقال اصدعها صدعين فاقطع احدهما واعط الاخر امرأتك تختمر به فلما ادبر قال و امر امرأتك ان تجعل تحته ثوبا لايصفها» (سجستاني،1410ق: ج2، ص273). (براي پيامبر گرامي اسلام (ص) لباسهاي مصري نازك، هديه آوردند، ايشان يكي از آنها را برداشت و به راوي داد و به وي فرمود: آن را به همسرت بده ولي به او سفارش كن زير آن لباسي بپوشد تا بدنش پيدا نباشد).
4-4-3) «عن عايشه انها سئلت عن الخمار فقالت انما الخمار ما واري البشره و الشعر» (بيهقي، بيتا: ج2، ص235). (از عايشه در مورد روسري مناسب پرسيده شد، در جواب گفت هر چه كه پوست و مو را بپوشاند).
5-4-3) روايت منقول از عايشه كه پيامبر (ص) در برخورد با اسماء به جهت لباس نازكي كه بر تن داشت از وي روي برگرداندند (ابن قدامه، شرح الكبير، بيتا: ج7، ص355).
در هر صورت، حتي اگر سند اين روايات هم صحيح نباشد، پوشش بدن و ساتر بودن لباس يك مطلب بديهي است و به تعبير قرطبي ستر، بدون پوشش بدن معنا ندارد (ر.ك. قرطبي، 1364: ج14، ص244).
5-3) حجم بدن
برخي از فقهاء و صاحب نظران معتقدند، پوشش حجم بدن لازم نيست و اگر حجم بدن زن معلوم باشد، مانعي ندارد (ر.ك. سيد سابق، بيتا: ج1، ص127؛ شـافعي صغـير، 1402ق: ج2، ص6؛ شـربيـني، بـيتا: ج1، ص185؛ زحيلي، الفقه اسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). در اين رابطه ابن عاشور روايتي نـقل ميكند از مـالك: «ان عـمربن الخـطاب نـهي النـساء عن لبس القباطي» (ابن عاشور، بيتا: ج18، ص167). ابن عاشور به نقل از ابن رشد در شرح اين روايت مينويسد: لباسهاي قبطي كه خليفه دوم پوشيدن آن را ممنوع كرد، تنگ بود و به جهت تنگي و نازكي، به بدن ميچسبيد و برجستگيهاي بدن را نمايان ميكرد. گذشته از بحث سندي روايت، به نظر ميرسد اين گونه تفسير براي لباس قبطي، برداشت ابن رشد باشد، لذا حجيت ندارد. اما برخي به اين تفسير، توجه كرده و لباس قبطي را به معني لباس بدننما تفسير كردهاند.
بسياري از فقها و مفسران هر گونه رفتاري كه منشا فتنه باشد را حرام ميدانند، تا آن جا كه در مورد صورت زنان معتقدند، اگر به دليل زيبايي زن يا شرايط مكاني، باز بودن چهره، موجب نگراني باشد، پوشـش چـهره نـيز واجب ميشود (ر.ك. دسوقي، 1414ق: ج1، ص214؛ سـرخسي، 1406ق: ج10، ص145؛ رعـيني، 1416ق: ج2، ص181؛ زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739؛ حصكفي، 1415ق: ج1، ص437؛ اندلـسي،1420ق: ج8، ص34؛ زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج18، ص218). شوكاني مينويسد: «هذا عند امن الفتنه... اتفاق المسلمين علي منع النساء ان يخرجن سافرات الوجوه لاسيما عند كثرة الفساق» (شوكاني، 1973م: ج6، ص244). در صورت اطمينان از عدم وقوع در حرام، پوشش چهره لازم نيست. اما اجماع مسلمين بر آن است كه زنان نبايد با چهرهاي نمايان بيرون روند؛ به ويژه هنگامي كه در معرض جوانان نااهل قرار گيرند. بنابراين از آن جا كه امكان تحريك و فساد در برجستگيهاي بدن زن، بيش از چهره وي ميباشد، همين ملاك ميتواند مورد عمل قرار گرفته و بر اين اساس ميتوان وجوب پوشش حجم بدن زن را لازم دانست. چنان كه شايد بتوان حجم بدن زن را مصداقي از زينت در آيه «ولايبدين زينتهن» عنوان نمود و از اين جهت پوشش حجم بدن را لازم شمرد.
برخي در تفسير آيه «ولاتبرجن تـبرج الجاهلية الأولي» (احزاب،33)، معتقدند: چون زناني در زمان جاهليت با نمايش زيباييها و محاسن خود، در كوچه و خيابان راه ميرفتند، اين آيه نازل گشت و آنها را از اين رفـتار نـهي نمود. لذا برخي از فقـها نيز از اين آيه وجـوب پوشش را استنبـاط نمودهاند (ر.ك. ملاحويش، 1382: ج5، ص476؛ ابن العربي، بيتا: ج3، ص1573؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص229؛ بيضاوي، 1418ق: ج4، ص231؛ ابن عاشور، بيتا: ج21، ص244). در روايتي از مجاهد آمده كه آيه اشاره دارد به زناني كه در ميان مردان تردد ميكنند (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص363). هر چند خطاب اين آيه به زنان پيامبر (ص) است، ولي شايد بتوان با توجه به تعليلي كه در آيه قبل مطرح شده «فيطمع الذي في قلبه مرض» (احزاب، 33) اين حكم را تعميم داد. هم چنان كه اكثر مفسرين اين گونه برداشت كردهاند. بنابراين خداوندي كه «خلخال» زنان را به خاطر جلب توجه نهي ميكند «ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن» (نور، 32). دست كم به عنوان حكم ثانوي راضي به پيدا بودن حجم بدن نيست به خصوص اگر منشا فتنه شود و همين مطلب را ميتوان در رابطه با هر گونه رفتار يا پوششي كه باعث جلب توجه شود، مطرح نمود؛ زيرا استفاده از خلخال زينت رايج آن زمان بوده و چون آيه براي اين حكم، علت ذكر ميكند، صاحب نظران معتقدند بيان علت در احكام، حكم را از مورد ذكر شده به ساير موارد تعميم ميدهد، لذا هر چه كه توجه مردان را به طرف زنان جلب كند و احتمال طمع كردن مردان بيمار دل مطرح باشد، در اسلام ممنوع است. شايد به همين جهت، لباسهاي غيرمتعارف كه زن را انگشت نما كند يا استفاده از لباسهاي جنس مخالف، حرام اعلام شده و مورد لعن پيامبر (ص) قرار گرفته است. ابن عباس از پيامبر (ص) نقل ميكند: «خدا زنان مرد نما را لعنت كرده است» (سجستاني، 1410ق: ج2، ص269). همين مطلب را ابوهريره نقل ميكند. از عايشه نيز نقل شده كه پيامبر (ص) زنان مرد نما را لعن و نفرين كرده است.
4) پوشش و مسئوليت حكومت
با توجه به مطالب مذكور اين سؤال مطرح ميشود كه آيا از منظر فقه اهل تسنن، دولت ميتواند با پديده بيحجابي، برخورد كند و به تعبير ديگر آيا راهكار فقهي در رابطه با برخورد حكومت با اين پديده وجود دارد؟
ابتدا مناسب است، پيش فرضهاي مسأله الزام حجاب بررسي شود. در مسأله پوشش آن چه براي شارع مقدس اهميت ويژهاي دارد، مسأله حرمت و جايگاه ويژه خود زنان است، لذا برخي از صاحبنظران همين موضوع را ملاك اين نوع احكام قرار داده و حجاب را به عنوان يك امر خصوصي تلقي كردهاند. از مستنداتي كه براي اين پيش فرض مطرح شده، آيه جلباب است. بيشتر فقها با توجه به اين آيه، حجاب را براي كنيزان واجب ندانسته، زيرا آنان از حرمت اجتماعي برخوردار نبودند؛ بلكه در روايتي از خليفه دوم نقل شده: در زمان خلافت وي به كنيزان اجازه استفاده از مقنعه و روسري داده نميشد (سيوطي، 1404ق: ج5، ص221). اما برخي از فقها فتنهانگيزي و تحريك شهواني را ملاك وجوب پوشش قرار ميدهند، كه در اين مورد ميتوان به دلايل ذيل استشهاد نمود:
- «فيطمع الذي في قلبه مرض» (احزاب، 32). لزوم حجاب براي جلوگيري از فتنه و دستوري حفاظتي ميباشد.
- «ولايضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن» (نور،31). ضرورت حجاب در راستاي نگاه پيشگيرانه و توجه به سلامت رواني جامعه مطرح شده است.
- «و القواعد من النساء التي لايرجون نكاحا فليس عليهن جناح انيضعن ثيابهن غيرمتبرجات و انيستعففن خيرلهن» (نور،60)، (زنان يائسهاي كه اميد ازدواج ندارند، گناهي بر آنان نيست كه لباسهايشان را در حالي فرونهند كه زينتي آشكار نكنند). چون پوشش كمتر آنان منجر به فتنه نميشود، لذا به آنان اجازه پوشش كمتر داده شده، اگر چه در انتهاي آيه ميفرمايد اگر عفت ورزند براي آنان بهتر است.
- برخي فقها از مجموع احاديثي كه در مورد حضور كمتر زنان در جامعه، روايت شده، حتي مراسم مذهبي مانند: نماز جماعت و جمعه استنباط نمودهاند كه اين حكم شارع مقدس در راستاي جلوگيري از فتنه و فساد است (ر.ك. ترمذي، 1403ق: ج2، ص259؛ بخاري، 1981م: باب: خروج النساء الي المساجد، ما جار في كراهيه زيارة قبور للنساء، خروج النساء في العيدين؛ السجستاني،1410ق: ج1، ص197؛ مالك ابن انس، 1406ق: ج1، ص197). با اين مبنا اگر بيحجابي از حوزه خصوصي افراد خارج شده و در جامعه راه پيدا كند، ديگر نميتوان آن را شخصي تلقي نمود.
1-4) دلايل اختيارات حكومت
در ذيل به برخي از دلايل فقهي مسئوليت حكومت در رابطه با مسأله حجاب اشاره ميشود:
1-1-4)اجماع بر تعزير گناه كار
با توجه به حرمت بيحجابي و منكر بودن آن، فقهاء معتقدند حاكم ميتواند از هر نوع گناهي اعم از حق الله و حق الناس جلوگيري كرده و مرتكب آن را تعزير نمايد. ابن نجيم مينويسد: «اما سبب وجوب التعزير فارتكاب جناية ليس لها حد مقدر في الشرع سواء كانت الجناية علي حق الله تعالي او حق العبد فيعزر كل عاقل ارتكب جناية ليس لها حد مقدر سواء كان حراً او عبداً او ذكراً او انثي، مسلماً او كافراً، بالغاً او صبياً بعد ان يـكون عاقـلاً» (مـصري، 1418ق: ج5، ص67). «ماوردي»، «فراء» و «ابن اخوه» مواردي را كه شارع براي آن دستور تعزير صادر كرده، ذكر كردهاند (ر.ك. فراء، بيتا: صص281-279؛ ماوردي، بيتا: صص 238- 237؛ قرشي، 1408ق: صص91-78). تمام فقهاي اهل سنت بر اين حكم اتـفـاق نظر دارنـد (جزيري، بيتا: ج5، ص592). بنابراين اجماع علما كه يكي از منابع اهل تسنن در بيان احكام است، اولين دليل بر حق حكومت در مسأله پوشش ميباشد؛ حتي اگر حجاب امري شخصي باشد.
مصاديق تعزير مطابق ادعاي برخي از فقها عبارت است از: «و التعزير يكون اما بالضرب او بالحبس او الجلد او النفي او التوبيخ او التغريم المالي او نحو ذلك مما يراه الحاكم رادعاً للشخص بحسب اختلاف حالات الناس حتي القيل سياسة» (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج4، ص387). تعزير منحصر به شلاق يا بازداشت و امثال آن نيست؛ بلكه شامل هر گونه اقدام تنبيهي براي پيشگيري يا جلوگيري از تكرار عمل است، مانند تذكر دادن، تعهد گـرفتن و توبيخ كردن، حتي برخي كشتن مجرم را در صورت نياز جزو مصاديق تعزير دانستهاند. كاشاني از مذهب حنبلي تعزيرهاي مناسب براي گروههاي اجتماعي مختلف را به تفصيل بيان ميدارد[8](كاشاني، 1409ق: ج7، ص64).
2-1-4) امر به معروف و نهي از منكر
در فقه اهل تسنن تشكيلاتي به نام «حسبه» وجود دارد و براي آن قواعدي تنظيم نمودهاند. آنان مـعتـقدند حاكم مـسلمين شخص صلاحيتداري را براي امربه معروف و نهي از منكر تعيين كرده و تشكيلاتي در اختيار وي قرار داده تا از منكرات جلوگيري نمايد. ابن خلدون مينويسد: «حسبه تكليفي است ديني، ناشي از امر به معروف و نهي از منكر و بر حـاكم مسلمين است كه شخصي را براي اين كار انتخاب نموده و كارمنداني را در اختيار وي قرار دهـد تا وضعيت منكرات در جـامعه را پيگيري كرده و متخلفين را تنبيه نمايد» (ابنخلدون، 1424ق: ص239). آنان معـتقدند يكي از وظايف محتسب، تعزير گناهكار اسـت (ر.ك. ماوردي، بيتا: ص23؛ فراء، بيتا: ص284؛ قرشي، 1408ق: ص56). لذا دست حاكم براي اجراي حق مفتوح ميباشد. در مقدمه كتاب «معالم القربه» كه گزارشي از تاريخ تشكيل و تحولات اداره حسبه پس از ظهور اسلام و حكومتهاي اسلامي در مناطق مختلف جهان است، آمده: امر به معروف و نهي از منكر در ابتداي تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر اكرم (ص) و خلفاي راشدين انجام ميشد و سپس در زمان حكومتهاي اسلامي در مصر، توسعه تشكيلاتي پيدا كرد، در اين كتاب نمونههايي از كارهاي آنان آمده كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميشود:
- خليفه دوم مردان را از طواف كردن به همراه زنان نهي نموده و مردي را كه در ميان زنان نماز ميخواند، با شلاق تنبيه نمود (قرشي، 1408ق: ص4).
- شخصي به نام «جور بن اولع» به عنوان رئيس پليس مصر در سال 253 ق. منصوب شده بود، وي بسيار سختگير بود و از تردد زنان به حمامهاي عمومي و زيارت اهل قبور و اجراي مراسم گريهزاري براي مردگان جلوگيري نموده و متخلف را سخت مجازات مينمود (همان، ص39).
- خليفه مصر در سال 395 ق. در يكي از احكام و دستورات خود، دستور منع رفت و آمد زنان بيحجاب و جلوگيري از تردد آنان را صادر و اجرا نمود (همان، ص17).
بنابراين بزرگان اهل سنت، معتقدند حكومت بر اساس وظيفه از منظر امور حسبه بايد حكم حجاب را به عنوان يكي از مصاديق برجسته، پيگيري و از بيحجابي يا بدحجابي جلوگيري نمايد. اين مسئله با نهي از منكر فرق دارد كه بر هر فرد مسلماني واجب است؛ زيرا فقها به ناهي از منكر، اجازه برخورد با مرتكب را نميدهند و وظيفه افراد از مرحله كلام تجاوز نميكند.
3-1-4) تأمين امنيت اجتماعي و سلامت رواني جامعه
ترديدي نيست كه برقراري نظم در جامعه و وضع قوانين اجتماعي در راستاي تأمين حقوق مردم از اولويت بالايي برخوردار است؛ تا آنجا كه در برخي مواقع، احكام فردي در برابر احكام اجتماعي قرباني ميشود. در اسلام هم چه در متون ديني و چه در نوشتههاي انديشمندان مسلمان اين نكته مشهود است. به ويژه در فقه اهل تسنن، حكومت جايگاهي خاص دارد و در تزاحم احكام فردي و عمومي، احكام عمومي مقدم ميشود و افراد حق ندارند، نظم اجتماعي را مختل نمايند. از آنجا كه رواج بيحجابي و بدحجابي، تهديدي جدي براي سلامت ديني و اخلاقي جامعه و خانوادهها ميباشد و در مقابل رعايت حجاب و جلوگيري از تحريك جنسي؛ زمينهساز رشد و تعالي افراد در جامعه ميباشد، حكومت موظف است، در برابر اين پديده قوانيني وضع نمايد تا امنيت اجتماعي و سلامت رواني جامعه تضمين گردد.
4-1-4) حفظ شعاير مسلمين
يكي ديگر از وظايف حاكم اسلامي، تلاش براي برپايي اموري است كه شعائر مسلماني به شمار ميرود. حكومت بايد براي احياي آن برنامهريزي نموده و با موانع برخورد كند. در فقه مواردي است كه حاكم حق دارد، براي اجرا نكردن آنها، مردم را تعزير نمايد؛ چرا كه آنها از شعاير عمومي مسلمين بوده و سستي مردم باعث فرامـوشي و به حاشـيه رفتن آنها خـواهد شـد، مانند: نمـاز عيد، نماز جـماعت، اذان و ... (ر.ك. نـووي، بيتا: ج5، ص2؛ رافـعي، بيتا: ج5، ص4؛ شربيني، 1377: ج1، ص310؛ ماوردي، بيتا: ص244؛ رعينـي، 1416ق: ج2، ص296؛ سمرقندي، 1414ق: ج1، ص109). حجاب بانوان امروزه يكي از شعاير مسلمانان در سراسر جهان و علامت مسلماني، به شمار ميآيد و به همين دليل در برخي از كشورها نسبت به آن حساسيت، وجود داشته و مسأله روز آنها ميباشد؛ تا آن جا كه در كشور تركيه كه اصول لائيك بر قوانين آن حاكم است؛ مانعي براي مردم مسلمان از برقراري نماز جماعت در مساجد نيست، ولي ورود زنان محجبه به مدارس، دانشگاهها و مراكز دولتي ممنوع است، زيرا حجاب به عنوان يكي از شعاير ديانت با اصول لائيك سازگاري ندارد. پس حكومت با اين ملاك نيز ميتواند در برابر موانع حجاب، مقاومت نموده و از بيحجابي جلوگيري نمايد. در اين زمينه شايد بتوان از آيه 59 سوره احزاب در حد تأييد، استفاده نمود؛ زيرا برخي از مفسرين بر خلاف نظر مشهور معتقدند، ضمير در «يعرض» به زنان مسلمان بر ميگردد (ر.ك. ابن زمنين، 1422ق: ج3، ص412). در نتيجه يكي از اهداف آيه، شناسايي زنان مسلمان از غيرمسلمان ميباشد كه با حجاب مناسب، اين هدف تحقق مييابد.
البته اين نكته قابل توجه است كه برخي از راهكارهاي مذكور با هر دو پيش فرض و برخي فقط با پيش فرض دوم سازگار است و دو راه كار اخير عناوين ثانوي هستند كه در شرايط خاص به كار ميآيند، فقه اهل تسنن اين حق بلكه وظيفه را بر عهده حكومت مشروع گذارده تا در رابطه با حجاب تصميمگيري نموده و در صورت لزوم اجبار و متخلفين را تنبيه نمايد.
فهرست منابع:
× قرآن كريم
× آلوسي، محمود: «روح المعاني»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
× ابن ابي حاتم، عبدالرحمن: «تفسير القرآن العظيم»، عربستان، مكتبة نزار، 1419ق.
× ابن اثير، مبارك: «النهايه في غريب الحديث و الاثر»، قم، اسماعيليان، 1364.
× ابن انس، مالك: «المدونه الكبري»، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
× ابن جوذي، عبدالرحمن: «زاد المسير في علم التفسير»، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق.
× ابن حزم، علي بن احمد: «المحلّي»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× ابن خلدون، عبدالرحمن: «مقدمه ابن خلدون»، بيروت، دار الفكر،1424ق.
× ابن زمنين، محمد بن عبدالله: «تفسير ابن زمنين»، قاهره، الفاروق، 1422ق.
× ابن عاشور، محمد بن طاهر: «التحرير و التنوير»، بيجا، بينا، بيتا.
× ابن عربي، محمد: «احكام القرآن»، بيجا، بينا، بيتا.
× ابن قدامه، عبدالرحمن: «الشرح الكبير»، بيروت، دار الكتب العربي، بيتا.
× ابن قدامه، عبدالله: «المغني»، بيروت، دار الفكر، 1405ق.
× ابن قدامه، عبدالله: «عمدة الفقه»، طائف، مكتبة الطرفين، بيتا.
× ابن كثير، اسماعيل بن عمرو: «تفسيرالقرآن العظيم»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
× ابن منظور، محمد: «لسان العرب»، قم، ادب الحوزه، 1363.
× ابوالبركات، احمد بن محمد: «الشرح الكبير»، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، بيتا.
× ابوزيد، نصر حامد: «دوائره الخوف»، بيروت، مركز الثقافي العربي، 1995م.
× الاندلسي، ابن عطيه: «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق.
× الاندلسي، محمد بن احمد بن رشد: «بداية المجتهد و نهاية المقتصد»، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
× الاندلسي، محمد بن يوسف: «البحر المحيط»، بيروت، دار الفكر، 1420ق.
× انصاري، مسعود: «ترجمة القرآن»، تهران، فرزان روز، 1377.
× بحراني، شيخ يوسف: «الحدائق الناظرة»، نجف، دار الكتب الاسلاميه، 1379.
× بخاري، محمد: «صحيح بخاري»، بيروت، دار الفكر، 1981م.
× بيضاوي، عبدالله: «انوار التنزيل و اسرار التأويل»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
× بيهقي، احمد: «السنن الكبري»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× بيهوتي، منصور: «كشاف القناع»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
× ترمذي، محمد: «سنن الترمذي»، بيروت، دار الفكر، 1403ق.
× ثعلبي نيشابوري، احمد بن ابراهيم: «الكشف و البيان عن تفسير القرآن»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
× الجزيري، عبدالرحمن: «الفقه علي المذاهب الاربعه»، بيجا، بينا، بيتا.
× الجصاص، احمد بن علي: «احكام القرآن»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق.
× الجوهري، اسماعيل: «الصحاح»، تهران، اميري، 1368.
× الحجازي، محمد محمود: «التفسير الواضح»، بيروت، دار الحيل، 1413ق.
× الحراني، احمد بن تيميه: «شرح عمدة الفقه»، رياض، مكتبة الغبيكان، 1413ق.
× الحصكفي، محمد امين: «الدر المختار»، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
× حقي، اسماعيل: «روح البيان»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× الخطيب، عبدالكريم: «التفسير القرآني للقرآن»، بيجا، بينا، بيتا.
× الدسوقي، محمد: «حاشية الدسوقي»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× رازي، فخرالدين: «مفاتيح الغيب»، بيروت، دار احياء، التراث، العربي، 1420ق.
× راغب اصفهاني: «المفردات في غريب القران»، دمشق، دار العلم، 1412ق.
× الرافعي، عبدالكريم: «فتح العزير»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× الرعيني، محمد الحطاب: «مواهب الجليل»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق.
× الزبيدي، محمد مرتضي: «تاج العروس من جواهر القاموس»، بيروت، دار الفكر، 1414ق.
× الزحيلي، وهبه: «التفسير المنير»، دمشق، دار الفكر، 1418ق.
× الزحيلي، وهبه: «الفقه الاسلامي و ادلته»، دمشق، دار الفكر، 1418ق.
× الزحيلي، وهبه: «تفسير الوسيط»، دمشق، دار الفكر، 1422ق.
× الزركشي، محمد بن عبدالله: «البرهان»، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1376.
× الزمخشري، محمود: «الكشاف عن غوامض التنزيل»، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
× سايس، محمد علي: «تفسير آيات الاحكام»، بيجا، بينا، بيتا.
× السجستاني، سليمان بن الاشعث: «سنن ابي داود»، بيروت، دار الفكر، 1410ق.
× السرخسي، ابوبكر: «اصول السرخسي»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× السرخسي، شمس الدين: «المبسوط»، بيروت، دار المعرفة، 1406ق.
× السمرقندي، محمد: «تحفة الفقهاء»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× السمرقندي، نصر بن محمد: «بحر العلوم»، بيجا، بينا، بيتا.
× سيّاح، احمد: «فرهنگ بزرگ جامع نوين»، تهران، انتشارات اسلام، 1378.
× سيد سابق: «فقه السنه»، بيروت، دار الكتاب العربي، بيتا.
× سيد قطب: «في ضلال القرآن»، بيروت، دار الشروق، 1412ق.
× السيوطي، جلال الدين: «الاتقان في علوم القرآن»، بيروت، دار الفكر، 1416ق.
× السيوطي، جلال الدين: «الدر المنثور»، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1404ق.
× السيوطي، جلال الدين، المحلي، جلال الدين: «تفسير الجلالين»، بيروت، مؤسسه النور، 1416ق.
× الشافعي الصغير، محمد ابو العباس: «نهاية المحتاج»، بيروت، دار الفكر، 1402ق.
× الشافعي، محمد بن ادريس: «كتاب الام»، بيروت، دار الفكر، 1403ق.
× الشربيني، محمد بن احمد: «الاقناع في حل الفاظ ابي شجاع»، بيروت، دار المعرفه، بيتا.
× الشربيني، محمد بن احمد: «مغني المحتاج»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق.
× الشوكاني، محمد بن علي: «نيل الاوطار»، بيروت، دار الجيل، 1973م.
× الطبري، محمد بن جرير: «جامع البيان في تفسير القرآن»، بيروت، دار المعرفه، 1412ق.
× الطنطاوي، سيد محمد: «التفسير الوسيط للقرآن الكريم»، بيجا، بينا، بيتا.
× العاملي، سيد محمد: «مدارك الاحكام»، قم، مؤسسه آل البيت، 1410ق.
× عبدالقادر، محمد: «مختار الصحاح»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
× عبدالوهاب، محمد: «شروط الصلاه و اركانها و واجباتها»، رياض، مطالع الرياض، بيتا.
× غرناطي، محمد بن احمد: «التسهيل لعلوم التنزيل»، بيروت، دار الارقم، 1416ق.
× الفراء، محمد بن ابي يعلي: «الاحكام السلطانيه»، قم، دفتر تبليغات، بيتا.
× الفراهيدي، خليل: «العين»، قم، دارالهجره، 1409ق.
× الفيّومي، احمد: «المصباح المنير»، بيروت، المكتبة العلميه، بيتا.
× القاسمي، محمد جمال الدين: «محاسن التاويل»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
× القرشي (ابن اخوه)، محمد: «معالم القريه»، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1408ق.
× القرطبي، محمد بن احمد: «الجامع لاحكام القرآن»، تهران، ناصر خسرو، 1364.
× الكاشاني، ابوبكر: «بدائع الصنائع»، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق.
× الكليني، محمد: «الكافي»، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.
× المارديني، علاء الدين: «الجوهر النقي»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× مالك بن انس: «الموطا»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق.
× الماوردي، علي: «الاحكام السلطانيه»، قم، دفتر تبليغات، بيتا.
× المرغيناني، علي: «الهدايه»، بيجا، المكتبة الاسلاميه، بيتا.
× المزني، اسماعيل: «مختصر المزني»، بيروت، دار المعرفه، بيتا.
× المصري، ابن نجيم: «البحر الرائق»، بيروت، دار احياء الكتب العلميه، 1418ق.
× معلوف، لويس: «المنجد»، بيروت، دار المشرق، 1973م.
× ملاحويش آل غازي، عبدالقادر: «بيان المعاني»، دمشق، مطبعة التوفي، 1382.
× المودودي، عبدالاعلي: «الحجاب»، بيجا، دار الفكر، بيتا.
× ميبدي، رشيد الدين: «كشف الاسرار و عدة الابرار»، تهران، امير كبير، 1371.
× نجفي، محمد حسن: «جواهر الكلام»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981م.
× نسقي، نجم الدين: «تفسير نسقي»، تهران، سروش، 1367.
× النووي، محمد بن عمر: «مراح لبيد»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق.
× النووي، يحيي بن شرف: «المجموع»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× النيشابوري، مسلم: «صحيح مسلم»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× النيشابوري، نظام الدين حسن بن محمد: «غرائب القران»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق.
× ــــــــــــــ: «شخصيت و حقوق زن در اسلام»، گروهي از پژوهشگران، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1382.
پي نوشتها:
* - دانشآموخته سطح چهار، خارج فقه و اصول (دكترا)
[1]- «كانت جيوبهن واسعه تبدو منها نحورهن و صدروهن و ما حواليها و كن يسدلن الخمر من ورائهن فتبقي مكشوفه ...».
[2]- «وكانوا يتوسعون بذلك لاخراج الثدي لارضاع الولد حتي تبدو صدورهم و لكن ليسدلن الخمر سدلاً و هي الملافع ورائهن».
[3]- «كانت المراه تطوف و هي عريانه و علي فرجها خرقه».
[4]-مسعود انصاري از مترجمان معاصر اهل سنت.
[5]- در همه اين تفاسير تصريح شده كه ستر وجه و پوشش چهره از تركيب اين آيه معلوم ميشود.
[6]- «فيها سبعة اقوال، احدها الثياب رواه الاحوص عن ابن مسعود و في لفظ آخر قال هو الرداء و الثاني انها الكف و الخاتم و الوجه الثالث هو الكحل و الخاتم رواهما سعيد بن جبير عن ابن عباس و الرابع القلبان و هما السواران و الخاتم و الكحل قاله المسور بن مخرمه و الخامس الكحل والخاتم و الخضاب قاله مجاهد و السادس الخاتم و السوار قاله الحسن و السابع الوجه و الكفان قاله الضحاك».
[7]- «روي عن ابن عباس في رواية اخري الا ماظهر منها يعني فوق الثياب».
[8]- و من مشايخنا من رتب التعزير علي مراتب الناس فقال التعازير علي اربعة مراتب، تعزير الاشراف و هم الدهاقون و القواد و تعزير اشراف الاشراف و هم العلويه و الفقهاء و تعزير الاوساط و هم السوقه و تعزير الاخساء و هم السفله فتعزير اشراف الاشراف بالاعلام المجرد و هوان يبعث القاضي امينه اليه فيقول له بلغني انك تفعل كذا و كذا و تعزير الاشراف بالاعلام و الجرالي باب القاضي و الخطاب بالمواجهه و تعزير الاوساط بالاعلام و الجرو الحبس و تعزير السفله الاعلام و الجرو الضرب و الحبس لان المقصود من التعزير هو الزجر و احوال الناس في الانزجار علي هذه المراتب».
دلايل و راهكارهايي كه بر بستر فقه در اين زمينه ميتوان فرض نمود، نيز مورد بررسي قرار گرفته است، از دلايل مهم اين مسأله ميتوان به «تعزير گناهكار»، «امر به معروف و نهي از منكر» و «حفظ شعائر مسلمانها»، اشاره نمود.
كليد واژه: پوشش، اهل تسنن، حكومت، تعزير، عورت
پس از ظهور اسلام احكام و دستورهايي براي بشر نازل گشت كه بيشتر اين احكام بر اساس روايت «حلال محمد حلال ابداً الي يوم القيامه و حرامه حرام ابداً الي يوم القيامه لايكون غيره و لايجئ غيره» (كليني، 1405ق: ج 1، ص 58)، ثابت و جاودان ميباشند. در ميان اين احكام برخي عمومي بوده و تمام انسانها اعم از زن و مرد مكلّف به تبعيت از آن هستند و تعدادي مربوط به گروههاي خاص اجتماعي ميباشد. يكي از دستورهاي عمومي، حكم پوشش براي مردان و زنان است، ولي آنچه كه در زمانهاي اخير حساسيتها را برانگيخته و مسألهساز شده، خصوص حجاب زنان و محدوده آن است. با ورود پديده تجدد و مباحث روشنفكري به جهان اسلام اعم از جهان عرب و غيرعرب، حجاب بانوان دچار چالشي فراگير شده و جالب توجه اين كه برخي با دفاع متجددانه از شريعت به مخالفت با شيوه مرسوم و رايج از حجاب پرداخته و با نگاهي متفاوت، آيات و روايات وارده را تفسير كردهاند.
با تحقق انقلاب اسلامي و درگير شدن برخي احكام اسلامي با روابط اجتماعي، حساسيت اين مسأله بيشتر شده است، به ويژه، در حال حاضر حجاب به نماد هويت زنان مسلمان تبديل شده و در دهههاي اخير مورد توجه خاص محافل فكري، فرهنگي و مطبوعاتي قرار گرفته است.
در اين نوشتار پس از توضيح واژههاي قرآني پوشش، برداشت صاحبنظران مذاهب چهارگانه اهل تسنن نقل گرديده و سعي شده، تمام منابع از كتابها و نوشتههاي علماي اهل سنت باشد.
1) پوشش قبل از اسلام
در زمان جاهليت و حتي پس از هجرت پيامبر اسلام (ص) به مدينه و زمان نزول آيات مربوط به حجاب، زنان همانند مردان چندان پوشش را رعايت نميكردند. همه مفسرين و تاريخدانان به اين مطلب تصريح كرده و آيه شريفه «ولا تبرجن تبرج الجاهلية الأولي» (احزاب، 33) را بدين معنا تفسير كردهاند. زمخشري مينويسد: «در آن زمان جامههاي زنان باز بوده به گونهاي كه گردن، سينه و اطراف آن پوشش نداشت»[1] (ر.ك. زمخشري، 1407ق: ج3، ص231؛ قرطبي، 1364: ج12، ص230؛ سمرقندي، بيتا: ص508؛ غرناطي، 1416ق: ج2، ص67). ديگري مينويسد: «زنان آن دوره در امر پوشش بسيار سهلگير و اهل تسامح بودند، روسريهاي خود را از پشت سر رها كرده و حتي در هنگام شيردادن در منظر مردان هم پوشش را رعايت نميكردند»[2] (ملاحويش، 1382: ج6، ص 129). برخي ديگر نقل كردهاند، همين مقدار پوشش در فصل گرما هم رعايت نميشد، همچنين مردان و زنان عرب عادت داشتند، عريان طواف كنند و آن را فضيلت ميشمردند، در اين رابطه بيهقي از ابن عباس نقل ميكند، زنان در زمان جاهليت بدون لباس طواف ميكردند تا اين كه آيه «قل من حرم زينة الله» (اعراف، 32 ) نازل گشت[3] (بيهقي، بيتا: ج2، ص223). به اين ترتيب، چه قدر دور از واقعيت است، ادعاي برخي از متجددين دنياي عرب كه مينويسند: «حجاب آموزهاي يهودي بوده كه به دنياي عرب و از آن جا به اسلام رخنه كرده است» (نيهوم، به نقل از شخصيت و حقوق زن در اسلام، 1382: ج3، ص366). يا ديگري كه ميگويد: «والحق ان الانتقاب و التبرقع ليسا من المشروعات الاسلاميه لاللتعبد و الادب بل هما من العادات القديمة السابقة علي الاسلام الباقية بعده» (محمد بن عبده به نقل از ابوزيد، 1995م: ص240). (نقاب و روبند از عادتهاي زنان قبل از اسلام بوده كه همچنان باقي مانده و از آوردههاي اسلام نيست).
در چنين محيطي آيات و تعاليم پيامبر گرامي اسلام (ص) در مورد حجاب زنان صادر گشت. البته واژه حجاب هر چند در ميان مسلمانان، معروف و رايج شده ولي در قرآن كريم براي پوشش به كار نرفته است: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوت النبي الا ان يؤذن لكم ... و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب» (احزاب، 53). اين آيه به حجاب معروف است (نيشابوري، بيتا: ج 4، ص 150). اما برخي از مفسرين اين آيه را مختص به زنان پيامبر اسلام (ص) دانسته و معتقدند نسبت به زنان ديگر عموميت ندارد (ر.ك. جصاص،1415ق: ج5، ص 243؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص556؛ رازي،1420ق: ج25، ص180). همچنين نوشتهاند حدود حجاب در اين آيه معين نشده، بلكه با توجه به شأن نزول، آيه در مقام بيان عدم تماس بيواسطه با زنان پيامبر (ص) است (بخاري، 1981م: ج6، ص149).
2)آيههاي حجاب
در ميان آياتي كه لزوم حجاب را بيان نمودهاند دو آيه صراحت بيشتري دارد كه ذيلاً اشاره ميشود:
1-2) سوره احزاب
خداوند در سوره احزاب، پس از ذكر نكاتي كه بعضي از آنها مخصوص زنان پيامبر (ص) است، ميفرمايد: «يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلايؤذين و كان الله غفوراً رحيماً» (احزاب،59)، (اي پيامبر به زنانت و دخترانت و زنان مؤمن بگو روسريهايشان را بر خود فرو پوشند اين نزديكتر است به آن كه شناخته شوند و آزار نبينند و خداوند آمرزنده مهربان است)[4] (انصاري، 1377: ص426).
1-1-2) جلباب
در معناي اين واژه بين لغتشناسان عرب، اختلاف است. بعضي آن را «جامه» (راغب اصفهاني، 1412ق: ص 93) و بعضي آن را «جامهاي بزرگتر از روسري» معنا نمـودهاند (ابن منظـور، 1363: ج1، ص273؛ فراهيدي، 1409ق: ج6، ص132). گروه ديگر نوشتهاند: «جلباب پوششي است كه تا سر زانو ميآيد» (ابناثير، 1364: ج1، ص283). برخي ديگر معتقدند: «جلباب، روپوشي است كه تمام بدن را فرا ميگيرد» (عبدالقادر، 1415ق: ص 64).
بنابراين معناي جلباب از نظر لغتشناسان چندان روشن نيست، همين اختلاف به صاحبنظران از جمله اندلسي سرايت كرده، وي مينويسد: «برخي در معناي جلباب معتقدند: جامهايي است كه از سر تا پا را ميپوشاند و ابن جبير آن را مقنعه معنا كرده و برخي ديگر روپوش گفتهاند و گروه ديگر جلباب را لباسي ميدانند كه زنان روي لباسهاي خود ميپوشند.
برخي نيز معتقدند كه جلباب هر لباسي است كه به وسيله آن پوشش حاصل شود و بالاخره عدهاي جلباب را بزرگتر از خمار و روسري معنا كردهاند. عكرمه معتقد است يك طرف جلباب را بر طرف ديگر مياندازند و هنگامي كه از ابوعبيده سلماني در مورد جلباب سؤال شد، وي پاسخ داد: زن ميبايست جامه خود را بر ابروان خود قرار داده و پس از پيچيدن آن بيني خود را بپوشاند» (اندلسي، 1420ق: ج8، ص504). ابن عربي در جمعبندي اين اقوال مينويسد: قدر مشترك همه آنها، اين است كه جلباب، پوششي است كه بدن را فرا گرفته و دست كم سر، سينه و گردن تا نيمي از بدن را ميپوشاند (ابن عربي، بيتا: ج3؛ ر.ك. ابن عاشور، بيتا: ج21، ص328؛ خطيب، بيتا: ج11، ص752؛ سايس، بيتا: ص667).
2-1-2)يدنين
واژه «إدناء» از ماده «دنو» به معناي نزديك كردن و قرب است (سيّاح، 1378: ج1، ص584). در اين آيه آمده زنان جلبابها را بر خود إدناء كنند. مفسرين در مقصود از تركيب اين واژه اختلاف نظر دارند. قرطبي مينويسد: «واختلف الناس في صورة ارخائه فقال ابن عباس و عبيدة السلماني ذلك ان تلويه المرأة حتي لايظهر منها الاعين واحدة تبصر بها و قال ابن عباس ايضاً و قتادة ذلك ان تلويه فوق الجبين و تشده ثم تعطفه علي الانف و ان ظهرت عيناها لكنه يستر الظهر و معظم الوجه و قال الحسن تغطي نصف وجهها» (قرطبي، 1364: ج14، ص243). (در كيفيت پوشش جلباب اختلاف نظر وجود دارد. ابنعباس و عبيده سلماني معتقدند زن به گونهاي بايد جلباب را بر خود افكند كه بيش از يك چشم وي پيدا نباشد. قتاده و ابنعباس معتقدند به گونهاي بپوشد كه دوش و عمده صورت پوشيده بماند، هر چند كه چشمانش پيدا باشد و حسن ميگويد كه نيمي از چهره خود را بپوشاند).
3-1-2)محدوده پوشش
از مفهوم كلمه «جلباب» و «يدنين» لزوم پوشاندن سر، سينه و گردن با فرو افكندن روپوش بر خود براي زنان اثبات ميشود؛ بدين جهت فقهاء و مفسرين مـعتـقدند حـجاب از ضروريات اسلام است. در مورد چهره، بسياري از مفسرين اهل سنت تصريح ميكنـند كه از اين آيه لزوم پوشش صورت نـيز معلوم ميشود[5](ر.ك. حقي، بيتا: ج7، ص240؛ حجازي، 1413ق: ج3، ص116؛ زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 106؛ سايس، بيتا: ص667؛ نيشابوري، 1416ق: ج5، ص 475؛ نووي، 1417ق: ج 2، ص261؛ آلوسي، 1415ق: ج11، ص 264؛ ابن كثير، 1419ق: ج6، ص425؛ ميبدي،1371: ج8، ص89؛ ثعلبي، 1422ق: ج8، ص 64؛ قاسمي، 1418ق: ج8، ص112؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص 245؛ رازي، 1420ق: ج25، ص183؛ سمرقندي، بيتا: ج3، ص 73؛ نسقي، 1367: ج2، ص802؛ اندلسي، 1420ق: ج4، ص 399). همچنين مودودي مينويسد: «تا قرن هشتم هجري كسي در اين مطلب ترديد نكرده بود» (مودودي، بيتا: ص 302). اما از آنجا كه در آيه اسمي از پوشاندن چهره برده نشده، بايد ديد چرا و چگونه چنين ظهوري را برداشت كردهاند.
1-3-1-2)ادله لزوم پوشش چهره
يكي از معاني كه براي جلباب بيان شده، پوشش تمام بدن است و از اين رو برخي وجوب پوشش چهره را نيز استنباط كردهاند؛ آنان معتقدند از تركيب آيه و متعدي شدن كلمه «يدنين» با كلمه «علي»، وجوب پوشش چهره استظهار ميشود. به عنوان نمونـه زمخشري مينويسد: «و معني يدنين عليهن من جلابيبهن يرخينها عليهن و يغطّين بها وجوههن و اعطافهن، يقال اذا زلّ الثوب عن وجه المرأة أدني ثوبك علي وجهك» (زمخشري، 1407ق: ج3، ص559). (آيه دستور ميدهد پوششها را به نحوي بر خود افكنند تا چهره و اطراف بدنشان را بپوشاند؛ چون در لغت هنگامي كه پارچه از صورت زن كنار رود ميگويند پارچهات را بر صورتت قرار بده).
بعضي هم از كلمه «يعرفن» كه علت پوشش زنان است، استفاده نمودهاند كه زنان آزاد بايد چهره خود را بپوشانند تا از زنان كنيز شناخته شـوند. زيرا كـنيزان در آن زمـان سـر و صورتشان باز بود و براي شـناسـايي زنان آزاده از آنها، اين دستور صادر شده بود (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34). علاوه بر آن چه گفته شد، براي اثبات اين مدعا به رواياتي نيز تمسك شده كه ذيلاً بيان ميشود:
- ابـن عـبـاس ميفرمايد: «امر الله نساء المؤمنين اذا خرجن من بيوتهن في حاجة انيغطين وجوههن من فوق رؤسهن بالجلابيب و يبدين عيناً واحده» (زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج22، ص 108). (خداوند به زنان امر كرده كه هنگام خروج از منزل براي انجام كار از بالاي سر خود، چهره را نيز بپوشانند و فقط يك چشم را باز گذارند).
- ابن سيرين ميگويد: «قال سألت عبيده عن هذه الآيه فرفع ملحفة كانت عليه فقنع بها وغطي رأسه كله حتي بلغ الحاجبين وغطي وجهه و اخرج عينه اليسري من شق وجهه و الايسر مما يلي العين» (ابن ابي حاتم، 1419ق: ج10، ص3155). از عبيده معناي آيه را پرسيدم، در جوابم رواندازي بر سر گذاشت و تمام چهره به جز چشم چپ خود را پوشاند).
- عن محمد بن كعب القرضي «قال كان رجل من المنافقين يتعرض لنساء المؤمنين يوذيهن فاذا قيل له قال كنت احسبها أمه فامرهن الله تعالي ان يخالفن زي الاماء و يدنين عليهن من جلابيبهن تخمر وجهها الا احدي عينيها» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص 221). در روايت محمد بن كعب آمده خداوند به زنان مسلمان امر كرد روي خود را بپوشانند تا از كنيزان شناسايي شوند.
از اين روايات معلوم ميشود فهم اصحاب پيامبر (ص) نيز پوشش چهره بوده است.
4-1-2) نقد و بررسي
اصل لزوم پوشش سر و بدن مدلول قطعي آيه شريفه ميباشد، اما دلالت روشني براي وجوب پوشش چهره نيست و وجوه ذكر شده از چند جهت كه ذيلاً بيان ميشود، قابل نقد ميباشد:
1-4-1-2) با توجه به اختلاف نظرهايي كه در معناي كلمه جلباب وجود دارد، نميتوان پوشش چهره را از آن استنباط نمود، مگر در حد يك احتمال كه در مقام استدلال مفيد نيست.
2-4-1-2) از تركيب جملة «يدنين عليهن» فقط فرو افكندن و نزديك كردن معلوم ميشود، اما انداختن بر چه چيزي، از آيه استنباط نميشود. همچنين ضربالمثلي كه زمخشري مطرح ميكند، ربطي به بحث ندارد و قياس معالفارق است؛ زيرا در آن مثال تصريح ميكند پارچه را بر «صورت» خود افكن، اما در آيه كلمه «چهره» نيامده و از اين جهت مجمل است. لذا معناي نزديك به مقصود آيه چنين ميشود: اي زنان مؤمن جلبابهايتان را به خود نزديك كرده و آن را رها نكنيد.
3-4-1-2) كلمه «يُعرفن» دلالت ميكند، زنان آزاده به گونهاي بيرون آيند كه از زنان كنيز شناخته شوند و چون كنيزان، چهره، سر و گريبان خود را باز ميگذاشتند، لذا پوشش سر و سينه براي شناسايي زنان آزاده كافي بود و هيچ ضرورتي ندارد كه چهره خود را نيز بپوشانند.
4-4-1-2) رواياتي كه در شأن نزول آيه ذكر شد، اولاً هيچ كدام از جهت سند معتبر نميباشد، زيرا علماي اهل سنت نيز معتقدند رواياتي حجت است كه قول، فعل يا تقرير پيامبر اكرم (ص) باشد، به عنوان نمونه سرخسي مينويسد يكي از منابع، سنت رسول خدا (ص) است كه از وي شنيده شده يا با تواتر و اجماع نقل شده باشد و ريشه همه اينها، شنيدن از رسول خدا (ص) است؛ چرا كه او وحي قرآني را براي ما تلاوت كرده است (ر.ك. سرخسي، 1414ق: ج2، ص5). لذا فهم ابن عباس، عبيده سلماني و محمدبن كعب، هر چند افراد عالم و در تفسير قرآن به عنوان مرجع شناخته شدهاند؛ اما تا استنباط آنان با سند صحيح پيامبر اكرم (ص) مستند نشود يا حداقل شاهدي از لغت براي فهم خود ذكر نكنند، قابل استناد نميباشد.
ثانياً در شأن نزول آيه، روايات ديگري نيز وارد شده كه اشارهاي به پوشش چهره نميكنند، بلكه به نوعي معارض روايات، ميباشد از جمله عايشه نقل ميكند: «قالت خرجت سوده بعد ما ضرب الحجاب لحاجتها و كانت امراة جسيمة لاتخفي علي من يعرفها فرأها عمر فقال يا سوده انك والله ما تخفين علينا فانظري كيف تُخرجين فانكفات راجعة و رسول الله (ص) في بيتي و انه ليتعشي و في يده عرق فدخلت و قالت يا رسول الله اني خرجت لبعض حاجتي فقال لي عمر كذا و كذا فاوحي اليه ثم رفع عنه و ان العرق في يده فقال انه قد اذن لكم ان تخرجن لحاجتكن» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص221). سوده همسر پيامبر(ص) كه اندامي درشت داشت، هرگاه بيرون از خانه تردّد ميكرد، شناخته ميشد، روزي عمر با او برخورد كرده و وي را ملامت نمود. وي به پيامبر (ص) شكايت برد و اين آيه براي دفاع از خروج زنان با حفظ پوشش مناسب نازل گشت.
در روايت ديگر آمده: «كان نساء النبي (ص) يخرجن بالليل لحاجتهن و كان ناس من المنافقين يتعرضون لهن فيؤذين فقيل ذلك للمنافقين فقالوا انما نفعله بالاماء فنزلت الآيه» (ر.ك. طبري، 1412ق: ج22، ص 34؛ سيوطي، 1404ق: ص221). چنين رواياتي كه داستان آزار زنان آزاده به دست جوانان مزاحم را به عنوان شأن نزول آيه مطرح ميكنند، اشارهاي به پوشاندن چهره ندارد و فقط پوشش در حدّ حفظ حرمت يك زن آزاده مورد تأكيد قرار گرفته است. اين روايت از راويان ديگر همچون ابوصالح، سدّي و جاهد نيز نقل شده است (همان). لذا معلوم ميشود محمدبنكعب در اين روايت كه پوشش چهره را آورده، برداشت خود را به روايت اضافه نموده كه با نقلهاي ديگر سازگاري ندارد.
همچنين از امسلمه نقل شده: «لما نزلت هذه الآيه خرج نساء الانصار كان علي رؤسهن القربان من السكينه و عليهن اكسيه سود يلبسنها» (ابن كثير، 1419ق: ج 6، ص425). (پس از نزول اين آيه، زنان انصار به گونهاي با وقار و آرام از منزل خارج ميشدند و راه ميرفتند، گو اينكه ديگي بر سرشان گذارده و آن را حمل ميكردند و روپوشهايشان هم جامهاي به رنگ سياه بود). در نقل مشابه ديگري از امسلمه آمده: زنان انصار با پوششهاي سياهي كه بر سر ميگذاشتند مثل اين بود كه كلاغ بر سرشان نشسته است (ابن ابي حاتم، 1419ق: ج10، ص3154). در اين دو روايت نيز به پوشش صورت اشاره نشده است، چرا كه پوشش سر غير از پوشش چهره است. عايشه ميگويد: «رحم الله نساء قريش لما نزلت يا ايها النبي ... شققن مروطهن و اعتجرن بها فصلين خلف رسول الله (ص) كانما علي روسهن القربان» (همان). زنان انصار پس از نزول اين آيه جامهها را شكافته و آن را بر سر خود ميپيچيدند و به پيامبر اقتدا ميكردند.
5-4-1-2) آن چه باعث تعجب است، اينكه برخي كه پوشش چهره را واجب ميدانند، در تفسير آيه سوره نور، تصريح ميكنند، پوشش دستها و صورت لازم نيست (رازي، 1420ق: ج23، ص361؛ زمخشري، 1407ق: ج3، ص 231؛ ثعلبي، 1423ق: ج7، ص87؛ نووي، 1417ق: ج2، ص109). آنان علت عدم لزوم پوشش چهره و دستها را مشقت و حرج غيرقابل تحمل ميدانند. لذا معتقدند خداوند ستر آن را واجب نكرده است.
به نظر ابن كثير نيز، مشهور فقهاء پوشش صورت را واجب نميدانند (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص42). اما با توجه به اين كه سوره نور پس از سوره احزاب بر پيامبر گرامي (ص) نازل شده است، معنا ندارد، دستوري كه در ابتداي شريعت صادر شده، سختگيرانهتر از دستور بعدي باشد. در حالي كه بر عكس آن معقول است، مانند حكم حرمت شرب خمر كه به تدريج بيان گرديد (ر.ك. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، 1416ق: ج1، ص194؛ زركشي، 1376: ج1، ص193). همچنين كسي ادعاي نسخ آيه احزاب را به واسطه آيه نور مطرح نكرده، بنابراين حق با مفسّريني است كه در تفسير آيه، حدّ پوشش را از جهت ستر چهره مبهم گذارده و فقط به فرو افكندن و نزديك كردن روپوش بر سر اشاره نمودهاند و اگر هم تعبير به همه بدن دارند، به قرينه آيه سوره نور و فتوايي است، كه در فقه آمده و مقصود غير از صورت و مچ دسـتها ميباشد (سيد قطب،1412ق: ج 5، ص2280؛ خطيب، بيتا: ج11، ص752؛ ابن عاشور، بيتا: ج21، ص 328؛ طنطاوي، بيتا: ج11، ص 245). حتي زحيلي در تفسير «الوسيط» از نظر خود در تفسير «المنير» برگشته و به صراحت اعلام ميدارد: پوشش چهره لازم نيست (زحيلي، 1422ق: ج3، ص2087). همچنين عكرمه يكي از مفـسرين صدر اسـلام معـتقد اسـت: «تغـطي ثغرة نحرها بجلبابها تدنيه عليها» (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص 425) مقصود آيه، پوشـش گردن ميباشد.
2-2) سوره نور
«وقل للـمؤمنات يغضضن من ابصـارهن و يحفظن فروجهن و لايبدين زينتهن الا ما ظهرمنهـا وليضربن بخمرهن علي جيوبهن و لايبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن او... » (نور، 31) (اي محمد به زنان گرونده بگو تا ديدههاي خويش را از ديدن مردان بيگانه فرو بندند و فرجهاي خويش را نگاه دارند و جايهاي آرايش خويش را بر بيگانه ننمايند؛ مگر آنچه ظاهر است، مانند: رويها و كفها همچنين كرانههاي معجرهاي خويش بر جيبهاي خويش بيفكند، يعني بر سينهها و برهاي خويش و جايهاي زينت ظاهر و باطن خويش را نمايان نكنند، مگر بر شويان يا پدران يا پسران شويان يا برادران يا كنيزكان خويش يا خادمان خواجه كه ايشان را به هيچ زني رغبتي نيست يا طفلاني كه از عورتهاي زنان آگاهي ندارند و انديشه آن در دل نيارند و پاهاي خويش بر زمين نزنند تا خلخالشان آشكار نگردد و توبه كنيد و به خداي تعالي باز گرديد تا در دو جهان رستگار شويد (نسقي، 1367: ج 2، ص 666). مناسب است در ابتدا معناي لغوي و اصطلاحي برخي از واژههاي آيه بيان شود:
1-2-2) زينت
«زينت» در لغت به معناي ابزاري است كه به وسيله آن تزيين و زيبايي حاصل شود (زبيدي، 1414ق: ج18 ص267؛ جوهري، 1368: ج4، ص2132). ابن عربي معتقد است: «الزينه علي قسمين خلقيه و كسبيه فالخلقيه وجهها فان اصل الزينة و جمال الخلقه و معني الحيوانية لما فيه من المنافع و طرق العلوم و حسن ترتيب محالها في الراس و وصفها واحداً مع آخر علي التدبير البديع و اما الزينة المكتسبه فهي ما تحاوله المراة في تحسين خلقها بالتصنع كالثياب و الحلي و الكحل و الخضاب و منه قوله تعالي خذوا زينتكم عند كل مسجد يعني الثياب» (ابن عربي، بيتا: ج3، ص1368). زينت به طبيعي و اكتسابي تقسيم ميشود؛ زينت طبيعي به خلقت انسان برميگردد. مانند چهره زن كه اصل زينت و جمال خلقت است. زينت اكتسابي زينتي است كه زنان بهگونهاي مصنوعي براي زيبايي خود تحصيل ميكنند. مانند: لباس، زيور آلات، سرمه، رنگ و ...
امّا اختلاف آن است كه منظور از زينت آشكار چيست؟
ابن جوزي به تفصيل اختلاف اقوال را گزارش كرده و هفت نظر را نقل ميكند[6] (ابن جوزي، 1422ق: ج3، ص290). در يك جمعبندي ابن عربي اين اقوال را در سه قول خلاصه كرده و مينويسد: «اختلف في الزنية الظاهرة علي ثلاثة اقوال الاول انها الثياب يعني انها يظهر منها ثيابها خاصة قاله ابن مسعود، الثاني الكحل و الخاتم قاله ابن عباس و المسور الثالث انه الوجه و الكفان» (همان). اول، مقصود از زينت ظاهري همان لباس ميباشد و اين نظر كساني است كه تمام بدن را زينت ميدانند (ر.ك. ابن عاشور، بيتا: ج18، ص165). چرا كه در اين صورت بدن زن زينت باطني و لباس وي زينت ظاهري است. دوم، مراد از زينت آشكار سرمه و انگشتر است. سوم، مقصود از زينت ظاهري مچ دستها و چهره است كه بيشتر فقهاي اهل سنت همين نظر را پذيرفتهاند، هر چند برخي قدمهاي پا را نيز اضافه كردهاند.
1-1-2-2) مصاديق زينت
مطابق نظر اول معناي اين بخش از آيه اين است كه زنان نبايد، هيچ قسمتي از بدن خود را نشان دهند، مگر لباسهايي كه ظاهر است. طرفداران اين نظر، به رواياتي، استناد نمودهاند، از جمله روايت عبدالله بن مسعود: «الزينة زينتان فزينة باطنه لايرها الا الزوج الخاتم و السوار و الظاهرة الثياب» (ابـن ابي حاتم، 1419ق: ج8، ص2573). وي انگشتر و دستبند را زينت باطني و لباس را زينت ظاهري ميداند. از ابن مسعود روايت ديگري به همين مضمون نقل شده، اما از لفظ «رداء» به جاي لباس استفاده نموده است (همان). از ابن عباس نيز روايت شده كه مراد از جمله «الا ما ظهر منها» لباس روئين ميباشد[7] (سمرقندي، بيتا: ج2، ص 508).
در روايت ديگري آمده: «روي عن ابن مسعود انه سُئل عن قوله تعالي الا ماظهر منها فتقنع عبدالله بن مسعود وغطي وجهه و ابدئ عن احدي عينيه» (همان). (از ابن مسعود در رابطه با زينت آشكار سؤال شد، ايشان پارچهاي بر سر نمود و همه چهره به استثناي يك چشم خود را پوشاند). در روايت ديگري از ابراهيم نخعي نقل شده: «الزينة الثياب» (طبري، 1412ق: ج 18، ص92). همين تعبير را از حسن بصري نيز نقل كردهاند (همان). از آنجا كه اين روايات از جهت سند به پيامبر اكرم (ص) نميرسد، حجيت ندارند و چون دليل ديگري غير از روايات مذكور براي اين استنباط ذكر نشده و احتمالات ديگري نيز در مورد زينت ظاهري وجود دارد كه لغت هم آنها را تاييد ميكند، انحصار زينت مُجاز در لباس روئين قابل توجيه نخواهد بود؛ زيرا لباس خود به خود آشكار بوده و نياز به تصريح ندارد، همچنين با بلاغت قرآن كريم نيز منافات دارد، چون در اين صورت معناي آيه اينگونه ميشود: «ظاهر نكنند مگر آن چه را كه آشكار است». به علاوه، لباس روئين را كه نميتوان مخفي نمود و اگر ستر آن واجب باشد و نياز به پوشش ديگري داشته باشد، آن پوشش را هم بايد پوشاند و اين مستلزم تسلسل است و عجب از نويسندگان معاصري چون «مودودي» كه اصرار دارد از اين آيه لزوم پوشش چهره را استنباط نمايد (مودودي، بيتا: ص290). دليل ايشان اين است كه ظاهر كردن چهره منشاء فتنه و باعث گناه جوانان خواهد شد. اما اين استدلال كامل نيست و نميتوان تصورات خود را بر قرآن كريم تحميل نمود. زيرا اگر پوشش چهره واجب بود قرآن كريم، آن را به روشني بيان مينمود، به ويژه آن كه روايات فراواني در برابر اين نظر، از اصحاب پيامبر (ص) و مفسرين ديگر نقل شده است، مانند: رواياتي كه زينت ظاهر را دست و صورت ميدانند و رواياتي كه زينتهاي مصنوعي را دستبند، انگشتر، سرمه و حتي گردنبند معرفي ميكند. از جمله: ابن ابي حاتم از ابن عباس، نقل ميكند: «مقصود از زينت آشكار، گردي صورت و مچ دست ميباشد» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص41). در روايت ديگر انگشتر و دستبند نيز به زينت ظاهر اضافه شده است (همان). از عايشه هم نقل شده: «إنها سئلت عن الزينة الظاهرة فقالت القلب و الفتخ و ضمت طرف كمها» (همان). از سعيد بن جبير، عطا، اوزاعي و ضحاك نيز همين تفسير براي زينت آشكار روايت شده است (همان). قتاده نيز در تفسير آيه و كلمه زينت مينويسد: «المسكتان و الخاتم و الكحل قال قتاده و بلغني ان النبي (ص) قال لايحل لامراة تؤمن بالله و اليوم الآخر ان تخرج يدها الا الي هنا و يقبض نصف الذراع» (همان). وي در اين روايت پس از آن كه موارد و مصاديق زينت آشكار را معين ميكند، از پيامبر اكرم (ص) نقل ميكند كه ايشان فرمود زني كه ايمان به خدا و قيامت دارد، جايز نيست، دستانش را بيش از نيمه سابق آشكار كند. مشابه همين روايت را عايشه نيز نقل ميكند، هنگامي كه يكي از بستگانش نزد وي آمده بود و پيغمبر اكرم (ص) از ايشان روي برگردانيد، عايشه ميگويد: «خدمتشان عرض كردم او برادرزاده من است، حضرت فرمودند: زن اگر به سن بلوغ رسيد، بايد بدن خود را بپوشاند، مگر صورت و مچ دستانش را» (همان). اين مضمون در روايت ديگري نيز از عايشه در رابطه با اسماء دختر ابوبكر و برخورد وي با پيامبر (ص) نقل شده است (همان).
در روايت «عكرمه» گردن و گلو نيز اضافه شده است (همان)، در روايات ديگري زيورآلات نيز نام برده شده و آنها را مصداق زينت ظاهري قرار داده است (همان). از آنجا كه مقصود از زيور آلات، وقتي است كه مورد استفاده قرار ميگيرد، معلوم ميشود كه آشكار شدن دستها و صورت كه محل به كارگيري زيور آلات است، جايز ميباشد. لذا عمده مفسرين، زينت آشكار را صورت و دستها معنا كردهاند. در اين راستا طبري پس از جمعبندي اقوال مينويسد:
بهترين نظر، استثناء چهره و دستهاست و در نتيجه سرمه، انگشتر و دستبند نيز از پوشش مستثني ميشوند و دليل انتخاب اين نظر، اجماعي است كه از ناحيه فقهاء بر جواز كشف چهره و دستها و لزوم پوشش بقيه قسمتهاي بدن هنگام نماز بيان شده است (طبري، 1412ق: ج18، ص94).
برخي نيز زينت آشـكار را به آن چه كه بدون اختيـار و اراده در هنگام راه رفتن و روابط متعارف اجتماعي، ظاهر ميگردد، معني كردهاند (مودودي، بيتا: ص 296). اما با توجه به روايات و قرائني كه مطرح شد، زمينهاي براي اين احتمال بدون مدرك باقي نميماند. به علاوه آن چه كه به شكل غير اختياري آشكار شود، حرمت يا جواز به آن تعلق نميگيرد. بنابراين در بخش اول آيه شريفه ميتوان مدعي شد، مقدار قطعي وجوب ستر و پوشش از بدنِ زنان، غير از چهره و دستها است، البته در برخي اقوال نادر پاها را نيز اضافه كردهاند.
2-2-2)خمار
«خمار» از ريشه خَمْر به معناي پوشش است؛ در اصطلاح و عرف عرب «پارچهاي كه زنان سر خود را با آنان ميپوشانند و به تعبير معروف در زبان فارسي روسري يا چارقد است» (ر.ك. راغب اصفهاني، 1412ق: ص160؛ فيومي، بيتا: ص182؛ ابناثير، 1364: ج2، ص78؛ زبيدي، 1414ق: ج6، ص 364). مفسرين نيز همينگونه معني كردهاند به عنوان نمونه در آيات الاحكام آمده: «الخمار هو ما تغطي به المرأة رأسها مأخوذة من الخمرلمعني الستر و التغطيه» (سايس، بيتا: ص587).
3-2-2)جَيب
«جيب» به معناي: «الجَيب ما ينفتح علي النحر» (فيومي، بيتا: ص 115). گريبان، يقه و شكاف جامه در قسمت گردن جَيب ناميده ميشود. مفسرين جَيب را كنايه از محل آن گرفتهاند كه همان گردن و سينه باشد. البته در لغت نيز چنين كنايهاي آمده، مثلاً ميگويند: «فلان ناصح الجيب يعني ان صدر و قلبه واسعين» (ابن منظور، 1363: ج1، ص 288). (اگر گفتند فلاني گريبان پاك ميباشد مقصود اين است كه داراي قلبي پاك و گشاده سينه است). در روايتي نيز آمده: «علي جيوبهنّ اي علي صدورهن يعني علي مواضع جيوبهن» (قرطبي، 1364: ج13، ص230) و كلمة «يضربن» در عبارت «يضربن بخمرهنّ علي جيوبهنّ» چون با حرف «علي» متعدي شده به معناي قرار دادن ميباشد (حقي، بيتا: ج 6، ص42؛ ابن عاشور، بيتا: ج18، ص167). حرف «باء» در كلمه «بخمرهن» نيز براي تأكيد و محكم بستن خمار است (ر.ك. سيوطي، محلي، تفسير الجلالين، 1416ق: ص 356؛ بيضاوي، 1418ق: ج4، ص104). بنابراين با توجه به تركيب لغوي آيه، معلوم ميشود، زنان بايد روسريهاي خود را بر سينه و گردن قرار داده و محكم ببندند.
با توجه به روشن بودن معناي مفردات آيه، اين بخش از آيه مورد اختلاف مفسرين قرار نگرفته و روايات هم اين مطلب را تأييد ميكند. از ابن عباس نقل شده: «و كن النساء قبل هذه الآيه يبدين بخمرهن من ورائهن كما يصنع النبط فلما نزلت هذه الآيه سدلن الخمر علي الصدر و النحر» (سمرقندي، بيتا: ج2، ص508). زنان پس از نزول اين آيه، گردن و سينه خود را با روسري ميپوشاندند، در حالي كه قبل از آن مانند نبطيها، خمارها را از پشت ميبستند. همچنين از سعيد بن جبير نقل شده: «النحر و الصدر و لايري منه شي» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص42). ايشان مقصود از آيه را، پوشش گردن و سينه ميداند به گونهاي كه چيزي از آن پيدا نباشد. بنابراين با توجه به اين آيه معلوم ميشود، سر، گردن و سينهها بايد پوشيده شود، اما حكم صورت از اين آيه فهميده نميشود ولي از آن جا كه آيه در مقام بيان حد پوشش است، اگر پوشاندن چهره لازم بود، بايد بيان مينمود؛ پس ميتوان از سكوت آيه نتيجه گرفت كه پوشاندن صورت واجب نيست، همانگونه كه از بخش اول آيه ـ البته با اختلاف نظرهايي ـ همين برداشت ميشود.
3)پوشش در فقه اهل تسنن
بحث پوشش و حدود آن در فقه جايگاه مستقلي نداشته و فقط در دو مورد مطرح شده، «ستر در نماز» كه يكي از مقدمات و شرايط نماز است و ديگري «كتاب نكاح» به مناسبت جواز نگاه كردن مرد به زني كه براي خواستگاري رفته است؛ تنها فقيهي كه اين مسئله را بهطور مستقل بيان نموده سرخسي ميباشد، ايشان مطابق فقه حنفي، مسأله پوشش مردان و زنان و مسأله نگاه به يكديگر را به طور مستقل بررسي نـمـوده است (سرخسي، 1406ق: ج10، ص145). در بحث ستر نماز، بسياري از فقها تصريح كردهاند، حد پوشش مخصوص نماز نيست و غير نماز را نيز شامل ميشود. به عنوان نمونه ابن حزم مينويسد: «والعورة المفترض سترها عن الناظر و في الصلاة» (ابن حزم، بيتا: ج3، ص210). همچنين از استنادي كه اغلب آنان به آيه «ولايبدين زينتهن» دارند، اين مطلب معلوم ميشود. البته در برخي نوشتهها به صراحت يا با استفاده از قرائن معلوم ميگردد كه مقصود نويسنده فقط پوشش در نماز است (ر.ك. نجفي، 1981م: ج8، ص 163؛ عاملي، 1410ق: ج3، ص 188؛ بحراني، 1379: ج7، ص7). برخي از نويسندگان در اين موارد اصرار دارند، مدعاي خود را توسعه داده و اين تصميم را به آنان نسبت دهند.(قابل،www.ettelaat.net/extra _ 05- 07/about _ heghab .asb)
از آنجا كه بسياري از فقهاي اهل تسنن مسأله پوشش و حدود آن را بهطور عام مطرح كردهاند، لذا در ابتدا كلمات آنان نقل و سپس مورد نقد و بررسي قرار ميگيرد:
- شافعي: «و كل المراة عورة الا كفيها و وجهها و ظهر قدميها» (شافعي، 1403ق: ج1، ص 109). زنان بايد همه بدن، غير از چهره، دستها و پاها را بپوشانند، برخي ديگر از علماي شافعي فقط به استثناي چهره و دستها تصريح كرده و به پاها اشاره نكردهاند (مزني، بيتا: ص16؛ شربيني، 1377: ج1، ص185؛ نووي، بيتا: ج3، ص165). البته رافعي شافعي مذهب در شرح خود بر «الوجيزِ» غزالي تصريح ميكند: «ولايستثنيَ ظهور قدميها» (رافعي، بيتا: ج4، ص88). يعني پوشش قدمها واجب بوده و حكم چهره و مچ دسـت را نـدارند. اما برخي نيز معتقدند از ديدگاه شافعي، زنان بايد چهره و دستهاي خود را هم بپوشانند (جزيري، بيتا: ج1، ص290).
- مالك بن انس رئيس مذهب مالكي معتقد است: «اذا صلت المرأة و شعرها باد او صـدرها او ظهور قدميها فلتعد الصلاة» (ابن انس، بيتا: ج1، ص94). (اگر زني هنگام نماز سر و سينهاش پيدا باشد يا پشت پايش پوشيده نباشد، نماز را اعاده كند) مالكيها چهره و مـچ دسـتها را از پـوشش استثـنا كردهاند (ر.ك. رعيني، 1416ق: ج2، ص181؛ ابـوبركات، بيتا: ج1، ص214؛ دسوقي، 1414ق: ج1، ص214).
- برخي از فقهاي حنفي نيز همين نظر را پذيرفتهاند (ر.ك. مصري، 1418ق: ج 1، ص 469؛ كاشاني، 1409ق: ج5، ص121؛ مارديني، بيتا: ج2، ص225). اما برخي ديگر قدمها را هم از پوشش استثنا كردهاند (ر.ك. حصكفي، 1415ق: ج1، ص437).
- ابن رشد اندلسي كه فقيهي مستقل است نيز به ابوحنيفه نسبت ميدهد، پوشش قدمهاي زن لازم نيست (اندلسي، 1415ق: ج 1، ص 95).
- حنبليها نيز دو گروه شدهاند، برخي چهره و دست را استثناء كردهاند (ابنقدامه، بيتا: ج1، ص15). ولي بيشتر آنان پوشش تـمام بدن زن غير از صورت را واجـب دانستهاند؛ برخي هم آشـكار شدن دسـتها را اجـازه نداده يا حداقـل در آن ترديـد كردهاند (ابنقدامه، 1405ق: ج1، ص637؛ بيـهوتي، 1418ق: ج1، ص316؛ عبدالوهاب، بيتا: ج1، ص5).
ـ شوكاني اختلاف آراء فقها را اينگونه بيان ميكند: «در مقدار عورت زن آزاد اختلاف است، برخي معتقدند همه بدن وي عورت است، مگر چهره و مچ دستها و اين نظر برخي از فقهاي مستقل عصر اول است. شافعي، ابوحنيفه و مالك نيز در يكي از آراء خود اين نظر را قبول كردهاند، برخي ديگر قدمهاي پا را اضافه كردهاند كه ابوسفيان ثوري و ابوحنيفه در روايت دوم از وي، بر همين رأي مستقر شدهاند. گروه ديگر به استثناي چهره، تمام بدن زن را عورت دانستهاند، مانند احمد بن حنبل و داود؛ گروه چهارم تمام بدن زن را عورت ميدانند بدون هيچ استثنايي كه ديدگاه برخي از پيروان شافعي است و از احمد نيز نقل شده و دليل اين همه تفاوت، اختلافي است كه در ميان مفسرين در رابطه با آيه «الا ما ظهر منها» واقع شده است (شوكاني، 1973م: ج2، ص55).
بنابراين مذاهب چهارگانه اهل تسنن پوشش همه بدن زن را غير از چهره، دستها و قدمها، در نماز و در برابر مرد نامحرم واجب ميدانند و فقها هم فتوا دادهاند كه باز بودن چهره مانعي ندارد، هر چند به دليل ضرورت و مشقت در پوشش باشد. علما براي اين دو مدعا يعني لزوم پوشش و مقدار آن دلايلي ذكر كردهاند؛ برخي از اين استنادها بيان ميشود:
1-3) روايت «المرأة عورة»
پيامبر اعظم (ع) در روايتي معروف فرمودند: «المرأة عورة» (ترمذي، 1403ق: ج2، ص319). تمام فقهاي اهل سنت اين روايت را تلقّي به قبول كردهاند؛ حتي بحثهايي در رابطه با اينكه حد عورت در زنان چيست؟ چه مقدار از بدن زن عورت نبوده و پوشش آن واجب نيست؟ مطرح كردهاند، اگر اين روايات از نظر متن و سند درست باشد؛ حفظ پوشش بدن زنان تأييد ميشود.
1-1-3) مفهوم و مصداق عورت
در كتابهاي لغـت چند معنا براي عورت ذكر شده، از جمله: «العورة سوءة الانسان و كل ما يستـحيي منه والعـورة كل خلل يتحوف منه في ثغر او حرب» (جوهري، 1368: ج2، ص759). در اين تعريف دو معنا آمده، اول قسمتهايي از بدن انسان كه زشت و ناپسند است و حيا مانع آشكار شدن آن ميشود، دوم هر چيز آسيبپذيري كه مورد نگراني باشد، مانند سرحدات و مرزها، عورت ميباشد.
ابناثير مينـويسد: «كل ما يستحيي منه اذا ظهر» (ابن اثير، 1364: ج 3، ص 319). در المنجد نيز آمده: «الستر ... كل شي يستره الانسان من اعضائه أنفة و حياءً» (معلوف، 1973م). (هر چه كه انسان به جهت حجب و حيا آن را ميپوشاند)، ديگران نيز كـم و بيش همين معنا را بيان نمودهاند (ر.ك. زبيدي، 1414ق: ج7، ص276). بر اساس بعضي از معاني، هيچ نكته منفي و تحقيرآميزي در اين واژه مشاهده نميشود، زيرا از اين جهت به زن عورت اطلاق ميشود كه مانند منطقهاي آسيبپذير، بايد در حصار و پوشش قرار گيرد يا بدن وي از جهت فيزيكي به گونهاي است كه حجب و حيا مانع نشان دادن آن در برابر چشمان نامحرم ميشود. با اين معنا قطعاً مقصود روايت «المراة عورة»، نقص و عيب نيست. بلكه مقصود از عورت، قسمتهايي از بدن است كه بايد پوشيده بماند. در روايت ديگر آمده: «المراة عورة مستورة» (مرغيناني، بيتا: ج1، ص43). اين روايت مؤيد همين معناست و به همين علّت فقها عورت را به عورت زنِ آزاده و عورتِ كنيز تقسيم ميكنند؛ در حالي كه از لحاظ جسمي تفاوتي بين آنها نيست. همچنين سخن فخر رازي كه عورت را به چهار قسمت تقسيم ميكند نيز، در همين راستا است. «اعلم ان العورات علي اربعة اقسام، عورة الرجل مع الرجل و عورة المراة مع المراة و عورة المراة مع الرجل وعورة الرجل مع المراة» (رازي،1420ق: ج23، ص261). عورت مرد نسـبت به مـرد ديگر، عورت زن نسبت به زن ديگر، عورت مرد نسبت به زن نامحرم و بالعكس كه براي هر يك اقسام جداگانهاي بيان ميشود.
پس عورت به معناي يك امر زشت و ناپسند نيست و در مواردي كه هيچ قبحي ندارد، نيز استعمال ميشود، مانند سرحدات يك كشور يا منزل بيحصار. چنانچه در قرآن كريم، عورة به اين معنا هم استعمال شده: «ويستأذن فريق منهم النبي و يقولون ان بيوتنا عورة ...» (احزاب، 13) گروهي از پيامبر (ص) اجازه خواستند به منزلشان مراجعت كنند به اين بهانه كه خانههاي ما بيحفاظ است. بدين جهت به نظر ميرسد اين واژه در ادبيات مسلمانان به معناي قسمتي از بدن ميباشد كه پوشش آن لازم است؛ همانگونه كه مودودي تصريح ميكند: «العورة في مصطح الاسلامي ما يجب ستره من الجسم علي كل رجل و امرأة» (مودودي، بيتا: ص302).
2-3) روايت «بهزبن حكيم»
يكـي ديـگر از روايـاتـي كه برخـي از فقـها (حراني،1413ق: ج2، ص255؛ بيهوتي، 1418ق: ج1، ص313)؛ براي پوشش تمام بدن به آن استناد نمودهاند، روايتي است كه «بهزبنحكيم» از جدّ خود نقل ميكند كه از رسول خدا در مورد حكم عورت پرسيدم، ايشان فرمود: «عورت خود را جز از همسر و كنيزت حفظ كن، هر چند كه تنها باشي، چرا كه خداوند ناظر بوده و از او حيا كردن سزاوارتر است» (بيهقي، بيتا: ج2، ص255). اين روايت هر چند در مورد مردان نقل شده، اما چون اولاً از اصل عورت سؤال شده و ثانياً طبق روايت سابق، تمام بدن زن عورت است، ميتوان وجوب پوشش تمام بدن را از آن استفاده نمود.
3-3) نقد و بررسي
حال با توجه به اينكه ظاهر اين دو روايت دلالت بر ضرورت پوشش تمام بدن زن ميكند، اين سؤال باقي است كه چرا اكثر فقهاء چهره و بسياري مچ دستها و برخي قدمها را نيز از مسأله پوشش استثناء كردهاند.
در اين رابـطه برخي از فقهاء به آيه زينت استناد ميكنند (ر.ك. اندلسي، 1415ق: ج1، ص95؛ مصري، 1418ق: ج1، ص469؛ سيد سابق، بيتا: ج1، ص127). زيرا اين آيه به اصل لزوم پوشش و مقدار آن اشاره ميكند؛ البته اختلافهايي بين فقهاء در اين بحث وجود دارد كه منشأ آن همان اختلافهايي است كه در مورد زينتِ آشكار، در تفسير آيه مطرح شد، چنان كه ابن رشد اندلسي تصريح ميكند: «و سبـب الخلاف في ذلـك احتمـال ذلك في قوله تعالي و لايبدين زينتهن الا ما ظهر» (اندلسي، 1415ق: ج1، ص95).
برخي ديگر، براي استثناي چهره، علاوه بر آيه زينت به روايت منقول از پيامبر اسلام (ص) اسـتناد كردهاند: «نهي النبي (ص) عن لبس القفازين و النقاب...» (ر.ك. مصري، 1418ق: ج1، ص469؛ ابن قدامه،1405ق: ج1، ص112). ايشـان زنان را از نقاب زدن در حال احرام نهي نمودند؛ اين روايت هر چند به حالت احرام اشاره دارد، اما اگر پوشش چهره واجب بود، حضرت در هيچ حالتي، كشف آن را اجازه نميدادند؛ لذا بسياري از فقها براي عدم وجوب پوشش چهره، به قاعده «حرج» و «لزوم مشقت» در پـوشش و نياز زن به رفتارهاي متعارف اجتماعي براي باز بودن چهره، استناد كردهاند (ر.ك. شربيني، بيتا: ج1، ص113؛ حراني، 1413ق: ص255؛ سايس، بيتا: ص584). به همين استدلال بسياري از فقها، پوشش مچ دستها را هم لازم نميدانند، هرچند ابن قدامه از فقهاي حنبلي معتقد است دستها جزو عورت است و بايد پوشيده شود، چون ضرورت و نياز به آن اندازه نيست كه به صورت اضافه شود (ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). از موارد مذكور، نتايج ذيل حاصل ميشود:
اولاً تمام فقهاي اهل سنت، اصل وجوب پوشش بدن زن را واجب شـمرده و بر آن ادعاي اجماع نمودهاند (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739؛ حراني، 1413ق: ص259). تا آن جا كه حنبليها حتي در حالت خلوت و نبودن نامحرم هم پوشش زن را لازم ميدانند (حراني، 1413ق: ج2، ص259؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15). زيرا برخي از ادله پوشش زنان عام است و همه حالتها را شامل ميشـود، مانند روايت بهزبن حكيم كه نقل شـد، روايت ديگر از ابن عـمر آمده: «اياكم و التعري فان معكم من لايفارقكم» (ترمذي، 1403ق: ج4، ص199). از عريان شدن بپرهيزيد، چرا كه خداوند هميشه همراهتان است.
ثانياً علـماي مذاهب چهارگانه اهل سنت پوشـش چهره را لازم نـميدانـند حتي محمدبنعبـدالوهاب، مؤسـس مذهب وهابيت، با همه سختگيريها و خشونت پيروانش در شرايط فعلي عربستان و به خصوص بهانههاي جديدي كه اخيراً نسبت به بدحجابي زنان زاير ايراني مـطرح كردهاند، تـصريح ميكند: پوشش چهره زن لازم نيست: «و الحرة كلها عورة الا وجهها» (عبدالوهاب، بيتا: ج1، ص5).
اما در مورد پوشش قدمها هر چند به عنوان يك نظريه در ميان حنفيها مطرح شده است (ر.ك. شوكاني: 1973م، ج2، ص55؛ ابن حزم، بيتا: ج3، ص210؛ رعيني، 1416ق: ج2، ص181؛ زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). اما برخي معتقدند عسر و حرج در مورد پا بيشتر از مچ دست ميباشد، به ويژه در مورد زنان روستايي و فقير كه براي امرار معاش نياز به تردد در بيرون از خانه دارند (سايس، بيتا: ص586). ولي برخي تصريح كردهاند، مقصودشان فقط در حال نماز است (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739).
4-3)كيفيت لباس
تقريباً همه فقهاي اهل تسنن تصريح كردهاند، نبايد لباس، بدننما و نازك باشد (ر.ك. نووي، 1417ق: ج3، ص165؛ ابن قدامه، 1405ق: ج1، ص15؛ شافعي، 1403ق: ج1، ص109؛ بيهوتي، 1418ق: ج1، ص316؛ اندلسي، 1415ق: ج1، ص95؛ شربيني، بيتا: ج1، ص185). در اين زمينه به رواياتي استدلال شده است:
1-4-3) «عن عايشه ان امراة دخلت عليها و عليها خمار رقيق يشف جبينها فاخذته عائشه فشقته ثم قالت الا تعلمين ما انزل الله في سورة النور فدعت لها بخمار فكستها اياه» (سيوطي، 1404ق: ج5، ص42). (زني نزد عايشه آمد كه روسرياش نازك بود، عايشه به وي گفت مگر سوره نور را نخواندهاي، آن روسري را از وي گرفته، پاره كرد و روسري ديگري بر سرش انداخت).
2-4-3) عن ابي هريره: «قال رسول الله (ص) صنفان من اهل النار لم ارهما... و نساء كاسيات عاريات» (نيشابوري، بيتا: ج6، ص168). (دو صنف در جهنم هستند ... زناني كه در ظاهر لباس بر تن دارد، ولي در حقيقت پوشش ندارند) احتمالاً اشاره دارد به لباسهاي نازك و بدن نما چنان كه بعضي به آن تصريح نمودهاند (ابن عاشور، بيتا: ج18، ص166).
3-4-3) «دحيه الكلبي انه قال اتي رسول الله (ص) بقباطي فاعطاني منها قبطيه فقال اصدعها صدعين فاقطع احدهما واعط الاخر امرأتك تختمر به فلما ادبر قال و امر امرأتك ان تجعل تحته ثوبا لايصفها» (سجستاني،1410ق: ج2، ص273). (براي پيامبر گرامي اسلام (ص) لباسهاي مصري نازك، هديه آوردند، ايشان يكي از آنها را برداشت و به راوي داد و به وي فرمود: آن را به همسرت بده ولي به او سفارش كن زير آن لباسي بپوشد تا بدنش پيدا نباشد).
4-4-3) «عن عايشه انها سئلت عن الخمار فقالت انما الخمار ما واري البشره و الشعر» (بيهقي، بيتا: ج2، ص235). (از عايشه در مورد روسري مناسب پرسيده شد، در جواب گفت هر چه كه پوست و مو را بپوشاند).
5-4-3) روايت منقول از عايشه كه پيامبر (ص) در برخورد با اسماء به جهت لباس نازكي كه بر تن داشت از وي روي برگرداندند (ابن قدامه، شرح الكبير، بيتا: ج7، ص355).
در هر صورت، حتي اگر سند اين روايات هم صحيح نباشد، پوشش بدن و ساتر بودن لباس يك مطلب بديهي است و به تعبير قرطبي ستر، بدون پوشش بدن معنا ندارد (ر.ك. قرطبي، 1364: ج14، ص244).
5-3) حجم بدن
برخي از فقهاء و صاحب نظران معتقدند، پوشش حجم بدن لازم نيست و اگر حجم بدن زن معلوم باشد، مانعي ندارد (ر.ك. سيد سابق، بيتا: ج1، ص127؛ شـافعي صغـير، 1402ق: ج2، ص6؛ شـربيـني، بـيتا: ج1، ص185؛ زحيلي، الفقه اسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739). در اين رابطه ابن عاشور روايتي نـقل ميكند از مـالك: «ان عـمربن الخـطاب نـهي النـساء عن لبس القباطي» (ابن عاشور، بيتا: ج18، ص167). ابن عاشور به نقل از ابن رشد در شرح اين روايت مينويسد: لباسهاي قبطي كه خليفه دوم پوشيدن آن را ممنوع كرد، تنگ بود و به جهت تنگي و نازكي، به بدن ميچسبيد و برجستگيهاي بدن را نمايان ميكرد. گذشته از بحث سندي روايت، به نظر ميرسد اين گونه تفسير براي لباس قبطي، برداشت ابن رشد باشد، لذا حجيت ندارد. اما برخي به اين تفسير، توجه كرده و لباس قبطي را به معني لباس بدننما تفسير كردهاند.
بسياري از فقها و مفسران هر گونه رفتاري كه منشا فتنه باشد را حرام ميدانند، تا آن جا كه در مورد صورت زنان معتقدند، اگر به دليل زيبايي زن يا شرايط مكاني، باز بودن چهره، موجب نگراني باشد، پوشـش چـهره نـيز واجب ميشود (ر.ك. دسوقي، 1414ق: ج1، ص214؛ سـرخسي، 1406ق: ج10، ص145؛ رعـيني، 1416ق: ج2، ص181؛ زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج1، ص739؛ حصكفي، 1415ق: ج1، ص437؛ اندلـسي،1420ق: ج8، ص34؛ زحيلي، تفسيرالمنير، 1418ق: ج18، ص218). شوكاني مينويسد: «هذا عند امن الفتنه... اتفاق المسلمين علي منع النساء ان يخرجن سافرات الوجوه لاسيما عند كثرة الفساق» (شوكاني، 1973م: ج6، ص244). در صورت اطمينان از عدم وقوع در حرام، پوشش چهره لازم نيست. اما اجماع مسلمين بر آن است كه زنان نبايد با چهرهاي نمايان بيرون روند؛ به ويژه هنگامي كه در معرض جوانان نااهل قرار گيرند. بنابراين از آن جا كه امكان تحريك و فساد در برجستگيهاي بدن زن، بيش از چهره وي ميباشد، همين ملاك ميتواند مورد عمل قرار گرفته و بر اين اساس ميتوان وجوب پوشش حجم بدن زن را لازم دانست. چنان كه شايد بتوان حجم بدن زن را مصداقي از زينت در آيه «ولايبدين زينتهن» عنوان نمود و از اين جهت پوشش حجم بدن را لازم شمرد.
برخي در تفسير آيه «ولاتبرجن تـبرج الجاهلية الأولي» (احزاب،33)، معتقدند: چون زناني در زمان جاهليت با نمايش زيباييها و محاسن خود، در كوچه و خيابان راه ميرفتند، اين آيه نازل گشت و آنها را از اين رفـتار نـهي نمود. لذا برخي از فقـها نيز از اين آيه وجـوب پوشش را استنبـاط نمودهاند (ر.ك. ملاحويش، 1382: ج5، ص476؛ ابن العربي، بيتا: ج3، ص1573؛ جصاص، 1415ق: ج5، ص229؛ بيضاوي، 1418ق: ج4، ص231؛ ابن عاشور، بيتا: ج21، ص244). در روايتي از مجاهد آمده كه آيه اشاره دارد به زناني كه در ميان مردان تردد ميكنند (ابن كثير، 1419ق: ج6، ص363). هر چند خطاب اين آيه به زنان پيامبر (ص) است، ولي شايد بتوان با توجه به تعليلي كه در آيه قبل مطرح شده «فيطمع الذي في قلبه مرض» (احزاب، 33) اين حكم را تعميم داد. هم چنان كه اكثر مفسرين اين گونه برداشت كردهاند. بنابراين خداوندي كه «خلخال» زنان را به خاطر جلب توجه نهي ميكند «ولايضربن بارجلهن ليعلم مايخفين من زينتهن» (نور، 32). دست كم به عنوان حكم ثانوي راضي به پيدا بودن حجم بدن نيست به خصوص اگر منشا فتنه شود و همين مطلب را ميتوان در رابطه با هر گونه رفتار يا پوششي كه باعث جلب توجه شود، مطرح نمود؛ زيرا استفاده از خلخال زينت رايج آن زمان بوده و چون آيه براي اين حكم، علت ذكر ميكند، صاحب نظران معتقدند بيان علت در احكام، حكم را از مورد ذكر شده به ساير موارد تعميم ميدهد، لذا هر چه كه توجه مردان را به طرف زنان جلب كند و احتمال طمع كردن مردان بيمار دل مطرح باشد، در اسلام ممنوع است. شايد به همين جهت، لباسهاي غيرمتعارف كه زن را انگشت نما كند يا استفاده از لباسهاي جنس مخالف، حرام اعلام شده و مورد لعن پيامبر (ص) قرار گرفته است. ابن عباس از پيامبر (ص) نقل ميكند: «خدا زنان مرد نما را لعنت كرده است» (سجستاني، 1410ق: ج2، ص269). همين مطلب را ابوهريره نقل ميكند. از عايشه نيز نقل شده كه پيامبر (ص) زنان مرد نما را لعن و نفرين كرده است.
4) پوشش و مسئوليت حكومت
با توجه به مطالب مذكور اين سؤال مطرح ميشود كه آيا از منظر فقه اهل تسنن، دولت ميتواند با پديده بيحجابي، برخورد كند و به تعبير ديگر آيا راهكار فقهي در رابطه با برخورد حكومت با اين پديده وجود دارد؟
ابتدا مناسب است، پيش فرضهاي مسأله الزام حجاب بررسي شود. در مسأله پوشش آن چه براي شارع مقدس اهميت ويژهاي دارد، مسأله حرمت و جايگاه ويژه خود زنان است، لذا برخي از صاحبنظران همين موضوع را ملاك اين نوع احكام قرار داده و حجاب را به عنوان يك امر خصوصي تلقي كردهاند. از مستنداتي كه براي اين پيش فرض مطرح شده، آيه جلباب است. بيشتر فقها با توجه به اين آيه، حجاب را براي كنيزان واجب ندانسته، زيرا آنان از حرمت اجتماعي برخوردار نبودند؛ بلكه در روايتي از خليفه دوم نقل شده: در زمان خلافت وي به كنيزان اجازه استفاده از مقنعه و روسري داده نميشد (سيوطي، 1404ق: ج5، ص221). اما برخي از فقها فتنهانگيزي و تحريك شهواني را ملاك وجوب پوشش قرار ميدهند، كه در اين مورد ميتوان به دلايل ذيل استشهاد نمود:
- «فيطمع الذي في قلبه مرض» (احزاب، 32). لزوم حجاب براي جلوگيري از فتنه و دستوري حفاظتي ميباشد.
- «ولايضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن» (نور،31). ضرورت حجاب در راستاي نگاه پيشگيرانه و توجه به سلامت رواني جامعه مطرح شده است.
- «و القواعد من النساء التي لايرجون نكاحا فليس عليهن جناح انيضعن ثيابهن غيرمتبرجات و انيستعففن خيرلهن» (نور،60)، (زنان يائسهاي كه اميد ازدواج ندارند، گناهي بر آنان نيست كه لباسهايشان را در حالي فرونهند كه زينتي آشكار نكنند). چون پوشش كمتر آنان منجر به فتنه نميشود، لذا به آنان اجازه پوشش كمتر داده شده، اگر چه در انتهاي آيه ميفرمايد اگر عفت ورزند براي آنان بهتر است.
- برخي فقها از مجموع احاديثي كه در مورد حضور كمتر زنان در جامعه، روايت شده، حتي مراسم مذهبي مانند: نماز جماعت و جمعه استنباط نمودهاند كه اين حكم شارع مقدس در راستاي جلوگيري از فتنه و فساد است (ر.ك. ترمذي، 1403ق: ج2، ص259؛ بخاري، 1981م: باب: خروج النساء الي المساجد، ما جار في كراهيه زيارة قبور للنساء، خروج النساء في العيدين؛ السجستاني،1410ق: ج1، ص197؛ مالك ابن انس، 1406ق: ج1، ص197). با اين مبنا اگر بيحجابي از حوزه خصوصي افراد خارج شده و در جامعه راه پيدا كند، ديگر نميتوان آن را شخصي تلقي نمود.
1-4) دلايل اختيارات حكومت
در ذيل به برخي از دلايل فقهي مسئوليت حكومت در رابطه با مسأله حجاب اشاره ميشود:
1-1-4)اجماع بر تعزير گناه كار
با توجه به حرمت بيحجابي و منكر بودن آن، فقهاء معتقدند حاكم ميتواند از هر نوع گناهي اعم از حق الله و حق الناس جلوگيري كرده و مرتكب آن را تعزير نمايد. ابن نجيم مينويسد: «اما سبب وجوب التعزير فارتكاب جناية ليس لها حد مقدر في الشرع سواء كانت الجناية علي حق الله تعالي او حق العبد فيعزر كل عاقل ارتكب جناية ليس لها حد مقدر سواء كان حراً او عبداً او ذكراً او انثي، مسلماً او كافراً، بالغاً او صبياً بعد ان يـكون عاقـلاً» (مـصري، 1418ق: ج5، ص67). «ماوردي»، «فراء» و «ابن اخوه» مواردي را كه شارع براي آن دستور تعزير صادر كرده، ذكر كردهاند (ر.ك. فراء، بيتا: صص281-279؛ ماوردي، بيتا: صص 238- 237؛ قرشي، 1408ق: صص91-78). تمام فقهاي اهل سنت بر اين حكم اتـفـاق نظر دارنـد (جزيري، بيتا: ج5، ص592). بنابراين اجماع علما كه يكي از منابع اهل تسنن در بيان احكام است، اولين دليل بر حق حكومت در مسأله پوشش ميباشد؛ حتي اگر حجاب امري شخصي باشد.
مصاديق تعزير مطابق ادعاي برخي از فقها عبارت است از: «و التعزير يكون اما بالضرب او بالحبس او الجلد او النفي او التوبيخ او التغريم المالي او نحو ذلك مما يراه الحاكم رادعاً للشخص بحسب اختلاف حالات الناس حتي القيل سياسة» (زحيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، 1418ق: ج4، ص387). تعزير منحصر به شلاق يا بازداشت و امثال آن نيست؛ بلكه شامل هر گونه اقدام تنبيهي براي پيشگيري يا جلوگيري از تكرار عمل است، مانند تذكر دادن، تعهد گـرفتن و توبيخ كردن، حتي برخي كشتن مجرم را در صورت نياز جزو مصاديق تعزير دانستهاند. كاشاني از مذهب حنبلي تعزيرهاي مناسب براي گروههاي اجتماعي مختلف را به تفصيل بيان ميدارد[8](كاشاني، 1409ق: ج7، ص64).
2-1-4) امر به معروف و نهي از منكر
در فقه اهل تسنن تشكيلاتي به نام «حسبه» وجود دارد و براي آن قواعدي تنظيم نمودهاند. آنان مـعتـقدند حاكم مـسلمين شخص صلاحيتداري را براي امربه معروف و نهي از منكر تعيين كرده و تشكيلاتي در اختيار وي قرار داده تا از منكرات جلوگيري نمايد. ابن خلدون مينويسد: «حسبه تكليفي است ديني، ناشي از امر به معروف و نهي از منكر و بر حـاكم مسلمين است كه شخصي را براي اين كار انتخاب نموده و كارمنداني را در اختيار وي قرار دهـد تا وضعيت منكرات در جـامعه را پيگيري كرده و متخلفين را تنبيه نمايد» (ابنخلدون، 1424ق: ص239). آنان معـتقدند يكي از وظايف محتسب، تعزير گناهكار اسـت (ر.ك. ماوردي، بيتا: ص23؛ فراء، بيتا: ص284؛ قرشي، 1408ق: ص56). لذا دست حاكم براي اجراي حق مفتوح ميباشد. در مقدمه كتاب «معالم القربه» كه گزارشي از تاريخ تشكيل و تحولات اداره حسبه پس از ظهور اسلام و حكومتهاي اسلامي در مناطق مختلف جهان است، آمده: امر به معروف و نهي از منكر در ابتداي تشكيل حكومت اسلامي توسط پيامبر اكرم (ص) و خلفاي راشدين انجام ميشد و سپس در زمان حكومتهاي اسلامي در مصر، توسعه تشكيلاتي پيدا كرد، در اين كتاب نمونههايي از كارهاي آنان آمده كه ذيلاً به برخي از آنها اشاره ميشود:
- خليفه دوم مردان را از طواف كردن به همراه زنان نهي نموده و مردي را كه در ميان زنان نماز ميخواند، با شلاق تنبيه نمود (قرشي، 1408ق: ص4).
- شخصي به نام «جور بن اولع» به عنوان رئيس پليس مصر در سال 253 ق. منصوب شده بود، وي بسيار سختگير بود و از تردد زنان به حمامهاي عمومي و زيارت اهل قبور و اجراي مراسم گريهزاري براي مردگان جلوگيري نموده و متخلف را سخت مجازات مينمود (همان، ص39).
- خليفه مصر در سال 395 ق. در يكي از احكام و دستورات خود، دستور منع رفت و آمد زنان بيحجاب و جلوگيري از تردد آنان را صادر و اجرا نمود (همان، ص17).
بنابراين بزرگان اهل سنت، معتقدند حكومت بر اساس وظيفه از منظر امور حسبه بايد حكم حجاب را به عنوان يكي از مصاديق برجسته، پيگيري و از بيحجابي يا بدحجابي جلوگيري نمايد. اين مسئله با نهي از منكر فرق دارد كه بر هر فرد مسلماني واجب است؛ زيرا فقها به ناهي از منكر، اجازه برخورد با مرتكب را نميدهند و وظيفه افراد از مرحله كلام تجاوز نميكند.
3-1-4) تأمين امنيت اجتماعي و سلامت رواني جامعه
ترديدي نيست كه برقراري نظم در جامعه و وضع قوانين اجتماعي در راستاي تأمين حقوق مردم از اولويت بالايي برخوردار است؛ تا آنجا كه در برخي مواقع، احكام فردي در برابر احكام اجتماعي قرباني ميشود. در اسلام هم چه در متون ديني و چه در نوشتههاي انديشمندان مسلمان اين نكته مشهود است. به ويژه در فقه اهل تسنن، حكومت جايگاهي خاص دارد و در تزاحم احكام فردي و عمومي، احكام عمومي مقدم ميشود و افراد حق ندارند، نظم اجتماعي را مختل نمايند. از آنجا كه رواج بيحجابي و بدحجابي، تهديدي جدي براي سلامت ديني و اخلاقي جامعه و خانوادهها ميباشد و در مقابل رعايت حجاب و جلوگيري از تحريك جنسي؛ زمينهساز رشد و تعالي افراد در جامعه ميباشد، حكومت موظف است، در برابر اين پديده قوانيني وضع نمايد تا امنيت اجتماعي و سلامت رواني جامعه تضمين گردد.
4-1-4) حفظ شعاير مسلمين
يكي ديگر از وظايف حاكم اسلامي، تلاش براي برپايي اموري است كه شعائر مسلماني به شمار ميرود. حكومت بايد براي احياي آن برنامهريزي نموده و با موانع برخورد كند. در فقه مواردي است كه حاكم حق دارد، براي اجرا نكردن آنها، مردم را تعزير نمايد؛ چرا كه آنها از شعاير عمومي مسلمين بوده و سستي مردم باعث فرامـوشي و به حاشـيه رفتن آنها خـواهد شـد، مانند: نمـاز عيد، نماز جـماعت، اذان و ... (ر.ك. نـووي، بيتا: ج5، ص2؛ رافـعي، بيتا: ج5، ص4؛ شربيني، 1377: ج1، ص310؛ ماوردي، بيتا: ص244؛ رعينـي، 1416ق: ج2، ص296؛ سمرقندي، 1414ق: ج1، ص109). حجاب بانوان امروزه يكي از شعاير مسلمانان در سراسر جهان و علامت مسلماني، به شمار ميآيد و به همين دليل در برخي از كشورها نسبت به آن حساسيت، وجود داشته و مسأله روز آنها ميباشد؛ تا آن جا كه در كشور تركيه كه اصول لائيك بر قوانين آن حاكم است؛ مانعي براي مردم مسلمان از برقراري نماز جماعت در مساجد نيست، ولي ورود زنان محجبه به مدارس، دانشگاهها و مراكز دولتي ممنوع است، زيرا حجاب به عنوان يكي از شعاير ديانت با اصول لائيك سازگاري ندارد. پس حكومت با اين ملاك نيز ميتواند در برابر موانع حجاب، مقاومت نموده و از بيحجابي جلوگيري نمايد. در اين زمينه شايد بتوان از آيه 59 سوره احزاب در حد تأييد، استفاده نمود؛ زيرا برخي از مفسرين بر خلاف نظر مشهور معتقدند، ضمير در «يعرض» به زنان مسلمان بر ميگردد (ر.ك. ابن زمنين، 1422ق: ج3، ص412). در نتيجه يكي از اهداف آيه، شناسايي زنان مسلمان از غيرمسلمان ميباشد كه با حجاب مناسب، اين هدف تحقق مييابد.
البته اين نكته قابل توجه است كه برخي از راهكارهاي مذكور با هر دو پيش فرض و برخي فقط با پيش فرض دوم سازگار است و دو راه كار اخير عناوين ثانوي هستند كه در شرايط خاص به كار ميآيند، فقه اهل تسنن اين حق بلكه وظيفه را بر عهده حكومت مشروع گذارده تا در رابطه با حجاب تصميمگيري نموده و در صورت لزوم اجبار و متخلفين را تنبيه نمايد.
فهرست منابع:
× قرآن كريم
× آلوسي، محمود: «روح المعاني»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
× ابن ابي حاتم، عبدالرحمن: «تفسير القرآن العظيم»، عربستان، مكتبة نزار، 1419ق.
× ابن اثير، مبارك: «النهايه في غريب الحديث و الاثر»، قم، اسماعيليان، 1364.
× ابن انس، مالك: «المدونه الكبري»، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا.
× ابن جوذي، عبدالرحمن: «زاد المسير في علم التفسير»، بيروت، دار الكتاب العربي، 1422ق.
× ابن حزم، علي بن احمد: «المحلّي»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× ابن خلدون، عبدالرحمن: «مقدمه ابن خلدون»، بيروت، دار الفكر،1424ق.
× ابن زمنين، محمد بن عبدالله: «تفسير ابن زمنين»، قاهره، الفاروق، 1422ق.
× ابن عاشور، محمد بن طاهر: «التحرير و التنوير»، بيجا، بينا، بيتا.
× ابن عربي، محمد: «احكام القرآن»، بيجا، بينا، بيتا.
× ابن قدامه، عبدالرحمن: «الشرح الكبير»، بيروت، دار الكتب العربي، بيتا.
× ابن قدامه، عبدالله: «المغني»، بيروت، دار الفكر، 1405ق.
× ابن قدامه، عبدالله: «عمدة الفقه»، طائف، مكتبة الطرفين، بيتا.
× ابن كثير، اسماعيل بن عمرو: «تفسيرالقرآن العظيم»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
× ابن منظور، محمد: «لسان العرب»، قم، ادب الحوزه، 1363.
× ابوالبركات، احمد بن محمد: «الشرح الكبير»، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، بيتا.
× ابوزيد، نصر حامد: «دوائره الخوف»، بيروت، مركز الثقافي العربي، 1995م.
× الاندلسي، ابن عطيه: «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1422ق.
× الاندلسي، محمد بن احمد بن رشد: «بداية المجتهد و نهاية المقتصد»، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
× الاندلسي، محمد بن يوسف: «البحر المحيط»، بيروت، دار الفكر، 1420ق.
× انصاري، مسعود: «ترجمة القرآن»، تهران، فرزان روز، 1377.
× بحراني، شيخ يوسف: «الحدائق الناظرة»، نجف، دار الكتب الاسلاميه، 1379.
× بخاري، محمد: «صحيح بخاري»، بيروت، دار الفكر، 1981م.
× بيضاوي، عبدالله: «انوار التنزيل و اسرار التأويل»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
× بيهقي، احمد: «السنن الكبري»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× بيهوتي، منصور: «كشاف القناع»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
× ترمذي، محمد: «سنن الترمذي»، بيروت، دار الفكر، 1403ق.
× ثعلبي نيشابوري، احمد بن ابراهيم: «الكشف و البيان عن تفسير القرآن»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1422ق.
× الجزيري، عبدالرحمن: «الفقه علي المذاهب الاربعه»، بيجا، بينا، بيتا.
× الجصاص، احمد بن علي: «احكام القرآن»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق.
× الجوهري، اسماعيل: «الصحاح»، تهران، اميري، 1368.
× الحجازي، محمد محمود: «التفسير الواضح»، بيروت، دار الحيل، 1413ق.
× الحراني، احمد بن تيميه: «شرح عمدة الفقه»، رياض، مكتبة الغبيكان، 1413ق.
× الحصكفي، محمد امين: «الدر المختار»، بيروت، دار الفكر، 1415ق.
× حقي، اسماعيل: «روح البيان»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× الخطيب، عبدالكريم: «التفسير القرآني للقرآن»، بيجا، بينا، بيتا.
× الدسوقي، محمد: «حاشية الدسوقي»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× رازي، فخرالدين: «مفاتيح الغيب»، بيروت، دار احياء، التراث، العربي، 1420ق.
× راغب اصفهاني: «المفردات في غريب القران»، دمشق، دار العلم، 1412ق.
× الرافعي، عبدالكريم: «فتح العزير»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× الرعيني، محمد الحطاب: «مواهب الجليل»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق.
× الزبيدي، محمد مرتضي: «تاج العروس من جواهر القاموس»، بيروت، دار الفكر، 1414ق.
× الزحيلي، وهبه: «التفسير المنير»، دمشق، دار الفكر، 1418ق.
× الزحيلي، وهبه: «الفقه الاسلامي و ادلته»، دمشق، دار الفكر، 1418ق.
× الزحيلي، وهبه: «تفسير الوسيط»، دمشق، دار الفكر، 1422ق.
× الزركشي، محمد بن عبدالله: «البرهان»، بيروت، دار احياء الكتب العربيه، 1376.
× الزمخشري، محمود: «الكشاف عن غوامض التنزيل»، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق.
× سايس، محمد علي: «تفسير آيات الاحكام»، بيجا، بينا، بيتا.
× السجستاني، سليمان بن الاشعث: «سنن ابي داود»، بيروت، دار الفكر، 1410ق.
× السرخسي، ابوبكر: «اصول السرخسي»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× السرخسي، شمس الدين: «المبسوط»، بيروت، دار المعرفة، 1406ق.
× السمرقندي، محمد: «تحفة الفقهاء»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
× السمرقندي، نصر بن محمد: «بحر العلوم»، بيجا، بينا، بيتا.
× سيّاح، احمد: «فرهنگ بزرگ جامع نوين»، تهران، انتشارات اسلام، 1378.
× سيد سابق: «فقه السنه»، بيروت، دار الكتاب العربي، بيتا.
× سيد قطب: «في ضلال القرآن»، بيروت، دار الشروق، 1412ق.
× السيوطي، جلال الدين: «الاتقان في علوم القرآن»، بيروت، دار الفكر، 1416ق.
× السيوطي، جلال الدين: «الدر المنثور»، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي، 1404ق.
× السيوطي، جلال الدين، المحلي، جلال الدين: «تفسير الجلالين»، بيروت، مؤسسه النور، 1416ق.
× الشافعي الصغير، محمد ابو العباس: «نهاية المحتاج»، بيروت، دار الفكر، 1402ق.
× الشافعي، محمد بن ادريس: «كتاب الام»، بيروت، دار الفكر، 1403ق.
× الشربيني، محمد بن احمد: «الاقناع في حل الفاظ ابي شجاع»، بيروت، دار المعرفه، بيتا.
× الشربيني، محمد بن احمد: «مغني المحتاج»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق.
× الشوكاني، محمد بن علي: «نيل الاوطار»، بيروت، دار الجيل، 1973م.
× الطبري، محمد بن جرير: «جامع البيان في تفسير القرآن»، بيروت، دار المعرفه، 1412ق.
× الطنطاوي، سيد محمد: «التفسير الوسيط للقرآن الكريم»، بيجا، بينا، بيتا.
× العاملي، سيد محمد: «مدارك الاحكام»، قم، مؤسسه آل البيت، 1410ق.
× عبدالقادر، محمد: «مختار الصحاح»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق.
× عبدالوهاب، محمد: «شروط الصلاه و اركانها و واجباتها»، رياض، مطالع الرياض، بيتا.
× غرناطي، محمد بن احمد: «التسهيل لعلوم التنزيل»، بيروت، دار الارقم، 1416ق.
× الفراء، محمد بن ابي يعلي: «الاحكام السلطانيه»، قم، دفتر تبليغات، بيتا.
× الفراهيدي، خليل: «العين»، قم، دارالهجره، 1409ق.
× الفيّومي، احمد: «المصباح المنير»، بيروت، المكتبة العلميه، بيتا.
× القاسمي، محمد جمال الدين: «محاسن التاويل»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق.
× القرشي (ابن اخوه)، محمد: «معالم القريه»، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1408ق.
× القرطبي، محمد بن احمد: «الجامع لاحكام القرآن»، تهران، ناصر خسرو، 1364.
× الكاشاني، ابوبكر: «بدائع الصنائع»، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق.
× الكليني، محمد: «الكافي»، بيروت، دارالاضواء، 1405ق.
× المارديني، علاء الدين: «الجوهر النقي»، دمشق، دار الفكر، بيتا.
× مالك بن انس: «الموطا»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق.
× الماوردي، علي: «الاحكام السلطانيه»، قم، دفتر تبليغات، بيتا.
× المرغيناني، علي: «الهدايه»، بيجا، المكتبة الاسلاميه، بيتا.
× المزني، اسماعيل: «مختصر المزني»، بيروت، دار المعرفه، بيتا.
× المصري، ابن نجيم: «البحر الرائق»، بيروت، دار احياء الكتب العلميه، 1418ق.
× معلوف، لويس: «المنجد»، بيروت، دار المشرق، 1973م.
× ملاحويش آل غازي، عبدالقادر: «بيان المعاني»، دمشق، مطبعة التوفي، 1382.
× المودودي، عبدالاعلي: «الحجاب»، بيجا، دار الفكر، بيتا.
× ميبدي، رشيد الدين: «كشف الاسرار و عدة الابرار»، تهران، امير كبير، 1371.
× نجفي، محمد حسن: «جواهر الكلام»، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1981م.
× نسقي، نجم الدين: «تفسير نسقي»، تهران، سروش، 1367.
× النووي، محمد بن عمر: «مراح لبيد»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1417ق.
× النووي، يحيي بن شرف: «المجموع»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× النيشابوري، مسلم: «صحيح مسلم»، بيروت، دار الفكر، بيتا.
× النيشابوري، نظام الدين حسن بن محمد: «غرائب القران»، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق.
× ــــــــــــــ: «شخصيت و حقوق زن در اسلام»، گروهي از پژوهشگران، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1382.
پي نوشتها:
* - دانشآموخته سطح چهار، خارج فقه و اصول (دكترا)
[1]- «كانت جيوبهن واسعه تبدو منها نحورهن و صدروهن و ما حواليها و كن يسدلن الخمر من ورائهن فتبقي مكشوفه ...».
[2]- «وكانوا يتوسعون بذلك لاخراج الثدي لارضاع الولد حتي تبدو صدورهم و لكن ليسدلن الخمر سدلاً و هي الملافع ورائهن».
[3]- «كانت المراه تطوف و هي عريانه و علي فرجها خرقه».
[4]-مسعود انصاري از مترجمان معاصر اهل سنت.
[5]- در همه اين تفاسير تصريح شده كه ستر وجه و پوشش چهره از تركيب اين آيه معلوم ميشود.
[6]- «فيها سبعة اقوال، احدها الثياب رواه الاحوص عن ابن مسعود و في لفظ آخر قال هو الرداء و الثاني انها الكف و الخاتم و الوجه الثالث هو الكحل و الخاتم رواهما سعيد بن جبير عن ابن عباس و الرابع القلبان و هما السواران و الخاتم و الكحل قاله المسور بن مخرمه و الخامس الكحل والخاتم و الخضاب قاله مجاهد و السادس الخاتم و السوار قاله الحسن و السابع الوجه و الكفان قاله الضحاك».
[7]- «روي عن ابن عباس في رواية اخري الا ماظهر منها يعني فوق الثياب».
[8]- و من مشايخنا من رتب التعزير علي مراتب الناس فقال التعازير علي اربعة مراتب، تعزير الاشراف و هم الدهاقون و القواد و تعزير اشراف الاشراف و هم العلويه و الفقهاء و تعزير الاوساط و هم السوقه و تعزير الاخساء و هم السفله فتعزير اشراف الاشراف بالاعلام المجرد و هوان يبعث القاضي امينه اليه فيقول له بلغني انك تفعل كذا و كذا و تعزير الاشراف بالاعلام و الجرالي باب القاضي و الخطاب بالمواجهه و تعزير الاوساط بالاعلام و الجرو الحبس و تعزير السفله الاعلام و الجرو الضرب و الحبس لان المقصود من التعزير هو الزجر و احوال الناس في الانزجار علي هذه المراتب».
ارسال نظر