گوناگون

روایت یک پزشک از تمارض عجیب یک بیمار!

پارسینه: در دل دوست، به صد حیله، رهی باید کرد

در دل دوست، به صد حیله، رهی باید کرد


بخش اورژانس را که تحویل گرفتیم، طبق معمول همکارم باید بیماران بستری را با مختصری شرح حال معرفی کند تا بتوانیم روند درمان آنها را ادامه دهیم.

روی سومین تخت، خانم جوانی خوابیده بود که داشت از شدت درد شکم به خود می پیچید.

همکارم ضمن معرفی ایشان گفت: ما هم او را از شیفت قبل از خودمان تحویل گرفته ایم، با تشخیص شکم درد و درد آپاندیس حاد بستری شده است و علائم ابتلا به آپاندیس او مشکوک است.

نه در حدی است که روانه ی اتاق عمل شود و نه در حدی که اجازه ترخیص داده شود. بنابراین تا نتیجه ی نهایی، ایشان زیر نظر است و در دو شیفت پیاپی، جراحان او را معاینه کرده اند و در مجموع، علائم به نفع انجام عمل نبوده است.

گفتم خدا خیرشان بدهد دست کم چون اینجا بیمارستان خصوصی نیست صلاح بیمار را بیشتر در نظر می گیرند و اگر خصوصی بود، همان شیفت اول روانه اطاق عمل شده بود.

در طول شیفت گهگاه به او سر می زدم و یک بار دیگر درخواست آزمایش های لازم را دادم.

جواب آزمایش ها همانند آزمایش های انجام شده قبلی که در پرونده او بود طبیعی بود و مشکلی نداشت.

اواخر شیفت بود و ما هم باید می رفتیم اما او همچنان درد داشت و در شیفت ما هم یک بار دیگر جراحان او را معاینه کردند و گفتند فعلا باید همچنان زیر نظر باشد.

در فرصتی مناسب بستگانش را به بیرون فرستادم و با او تنها شدم.
به او گفتم:
ببین مسئله ی آپاندیس مطرح نیست و تقریبا من مطمئنم.
به من بگو مشکلت چیست. قول می دهم در حد توانم کمک کنم.
به آرامی دو رو برش را نگاه کرد و چون مطمئن شد که پدر و مادرش حرف های او را نمی شنوند، چهره اش باز شد و چنین آغاز سخن کرد:
راستش من آپاندیس ندارم،
امشب عروسی پسر عمه ی من است و من عاشق او هستم؛ اما او بدون در نظر گرفتن علاقه ام، دارد با شخص دیگری ازدواج می کند و من می خواهم حال که کار از کار گذشته، امشب متوجه بشود من به خاطر علاقه به او مریض شده ام.

جواب دادم باشد قول می دهم کمکت کنم و امشب را در بیمارستان بمانی اما خواهش می کنم به این سؤالم پاسخ بده:
چگونه اینقدر دقیق علائم آپاندیس را تقلید کردی که حتی جراحان هم مشکوک شده بودند و جرات نمی کردند تو را مرخص کنند؟

با لبخندی زیرکانه پاسخ داد:
چند وقت پیش برادرم دچار درد اپاندیس شد و پزشکان با تشخیص آپاندیس حاد، او را به اتاق عمل بردند و با عمل جراحی به او کمک کردند و من چون در طول بیماری از شروع درد تا انجام عمل جراحی کنار او بودم متوجه شدم علائم آپاندیس حاد چیست و دقیقا علائم آن را تقلید کردم.

مات و مبهوت ماندم و فکر کردم:

در این کشور چه هزینه ها که بابت کمبود محبت می شود بدون آنکه اصل قضیه حل شود؟

خود را به بیماری زدن (تمارض) و بیماری را بزرگ تر از آنچه هست نشان دادن، مشکلی فردی نیست، بلکه برخاسته از یک مشکل بزرگ فرهنگی و روانی جامعه است.

یکی از مهم ترین نیازهای غریزی انسان و سایر موجودات زنده که بسیار مهم است و اگر ارضا نشود، می تواند مشکلات زیادی را هم در کوتاه مدت و هم درازمدت به همراه داشته باشد،

√دوست داشتن
√دوست داشته شدن و
√ مورد توجه قرارگرفتن است.

اما متاسفانه در فرهنگ ما در طول سالیان سال؛ انسانها تنها در زمان بیماری و در نهایت، بعد از مرگ در حد نیاز مورد توجه قرار می گیرند.

پس همه ی ما ناخواسته و بدون اینکه آگاه باشیم؛ به صورت ناخودآگاه، زمانی که احساس کمبود محبت کنیم، بیمار می شویم و یا اگر بیمار شدیم، به منظور ارضای حس غریزی دوست داشته شدن، بیماری را فراتر از آنچه هست نشان می دهیم.

بسیار اتفاق افتاده است که بزرگ کردن بیماری در زمان مراجعه به مراکز درمانی چه بسا موجب تشخیص های غلط و حتی تحمیل بار مالی فراوان به بیمار و خانواده ی او و انجام آزمایش های گوناگون و وسیع به منظور تشخیص بوده است؛ که این کمترین هزینه ای است که مردم و جامعه بابت آن می پردازند.


از آنجاکه این مشکلی فرهنگی است، نیاز به کار فرهنگی است و کار فرهنگی هم مشخص است سال های سال زمان می برد تا به نتیجه برسد .
اما با در نظر گرفتن این نکته باید از یک جا شروع کرد.

پس بیایید از همین حالا و از خودمان شروع کنیم و قبل از اینکه دیر شود و پشیمان شویم؛ به نزدیکان، دوستان و عزیزان خود، در زمان سلامت توجه و محبت کنیم. نه اینکه فرد تا زنده است او را گناهکارترین و بدترین بدانیم و به جز عیب در او چیزی نبینیم، اما چون بیمار شد یا از دنیا رفت، او را معصوم و پاک معرفی کنیم.

یادم نمی رود روزی برای مطالعه به یکی از سالن های مطالعه رفتم. به محض نشستن پشت میز، چشمم به رباعی ای خورد که با خطی ناخوش روی میز نوشته شده بود.

بی درنگ خواندم و با یک بار خواندن در ذهنم حک شد و از آن زمان تا کنون از ذهنم پاک نشده است و هربار اتفاقی از این دست می افتد، بی اختیار به یاد آن می افتم:

در حیرتم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کشِ مُرده‌پرست


تا مرد بود زنده، کُشندَش به جفا

چون مُرد، به عزت ببرندش سرِ دست

دکترعلیرضا داوودی /پزشک دانشگاه خوارزمیو مسئول مرکز بهداشت (تهران)

ارسال نظر

  • خسته

    نمیدونم چی بگم ...
    فقط همینقدر بگم که ما آدمای این دوره زمونه توی همه چیز خودخواه شدیم
    همه منفعت طلب شدیم
    حساب کتابهامون خیلی قوی شده
    قطعا مسائل اقتصادی بی تاثیر نیست ولی ما هم کم خشک و بی احساس و خودخواه نشدیم...

  • مستر حمار

    هممون خریم من وتو واون نداره

  • ناشناس

    نه اقا..تقصیر پزشک هاست که تمارض کرده...کمبود محبت کشور هم برمیگرده باز به تقصیر پزشک هاست..اصلا بررسی بشه شاید پسر عمش هم پزشک بوده پدرسوخته...اصلا ریشه یابی باید بشه..دلایل بهم ریختگی بنیان خانواده و.وضع نابسامان اقتصادی کشور ریشه در پروژه جنگ.نرم توسط پزشک ها داره..تقصیر پزشک هاست..

  • ناشناس

    عجب فکری
    بزار منم این هفته انجامش بدم بینم چی میشه

  • نیازبه محبت

    بله حرف آقای دکتر صحیح هست منپسر 28 ساله یکی از این نوع ادم ها هستم که نیاز به محبت وعاطفه داشتم .به هر دری میزدم نمیشد همه یا از من پول میخواست یا میخواستن خودشونو به من قالب کنن. الان 28سال اززندگیم گذشت تاحالا کسی هدیه ای برام نخرید کسی نگفت دوست دارم ....

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار