گوناگون

بچه که بودی چه چیزی برایت لذت‌بخش بود؟

پارسینه: «چه‌کاره هستید؟» بعد از نام‌تان این احتمالا دومین رایج‌ترین سوالی است که از شما پرسیده می‌شود. اگر تا این اندازه عادی نبود، ممکن بود کمی عجیب یا شاید کمی گستاخانه به نظر برسد. ولی با در نظر داشتن فشاری که جامعه بر انتخاب شغل‌مان تحمیل می‌کند، تعجبی ندارد بسیاری فکر کنند شغل‌شان تنها اندکی معرف هویت و شخصیت‌شان است.

پس تکلیف بعضی از ما که شغل‌مان را حتی دوست نداریم، چه برسد که بخواهیم از طریق آن معرفی شویم چیست؟ خب، شما تنها نیستید: طبق نظرسنجی ۲۰۱۲ گالوپ، تنها ۱۳ درصد امریکایی‌ها درگیر کارشان هستند(یا به لحاظ روانشناختی احساس تعهد می‌کنند).

خبر خوش این‌جا است. و این خبر مهم است. شما فقط شغل‌تان نیستید. شما بسیار بزرگ‌تر از آن هستید و به هرآن‌چه عنوان شغلی‌تان می‌گوید - حتی اگر انتخاب شغل فعلی‌تان را دوست داشته باشید-محدود نمی‌شوید.

به عنوان مشاور زندگی، دلیل شماره‌ی یکِ مراجعه‌ی آدم‌ها به من احساس محدودیت کردن - و نارضایتی- از کاری است که انجام می‌دهند. آنها نزد من می‌آیند تا کمک کنم «هدف» یا «پیشه‌ی»شان را بشناسند. تمام روز سر کار حرف می‌زنند، در ظاهر شاد به نظر می‌رسند، ولی احساس پوچی می‌کنند. آنها احساس خستگی می‌کنند. احساس ناامنی می‌کنند، که این اعتماد به نفس‌شان را مثل خوره می‌خورد. آنها احساس می‌کنند تنها به "سایه‌ای" از آن‌چه باید باشند تبدیل شده‌اند. آنها می‌دانند انرژی، اشتیاق، و ذکاوت انجام هر کاری را دارند- فقط نمی‌دانند دقیقا انجام چه کاری. یا از کجا باید شروع کنند.

متاسفانه هیچ کس قرار نیست اشتیاق‌تان (به‌علاوه‌ی دستورالعمل آوردن آن به زندگی‌تان)‌ را داخل یک پاکت نامه به شما تحویل بدهد. ولی چند سوال مهم هست که می‌توانید از خودتان بپرسید تا بفهمید چه چیزی توجه‌تان را جلب می‌کند و روح‌تان را مشتعل می‌کند. ترکیبی از آرام شدن، پیش رفتن، و سپس دست به اقدام زدن برای عملی کردن هدف‌تان بسیار بسیار قدرتمند و کارساز است. گوش دادن به ندای درون‌تان و راهنمایی گرفتن از آن با خود جادوی خاصی به همراه می‌آورد.


۵ سوال که باید از خودتان بپرسید


۱. "وقتی سر کار مشغله‌ام کم می‌شود چه فعالیت‌هایی انجام می‌دهم؟"

یکی از مشاوره گیرندگان به من گفت، "سوزی، وقتی توی دفتر تبلیغات سر کار هستم، تمام کاری که می‌کنم(البته مخفیانه) این است که مدهای مختلف را با هم سِت کنم و جواهرات پر زرق و برق را جست‌وجو کنم." اشتیاق او بسیار آشکار بود- او آخر هفته یک دفترچه‌ی مد درست می‌کرد، در اینستاگرام فقط طراحان را دنبال می‌کرد، و با یک بودجه‌ی نسبتا کم همیشه شیک و زیبا به نظر می‌رسید- فقط لازم بود به عقب برگردد و آن را درک کند. حالا چی؟‌ او شب‌ها و آخر هفته‌ها به عنوان یک متخصص مدِ خصوصی کار می‌کند و قصد دارد در ژانویه این کار را کار دائم خود بکند.



۲. "بچه که بودم چه چیزی برایم لذت‌بخش بود؟"

باور بکنید یا نه، اشتیاق‌های‌تان ممکن است تکامل یابد و رشد کند، ولی در حقیقت هرگز تغییر نمی‌کنند یا شما را ترک نخواهند کرد. وقتی خیلی کم سن و سال بودید، چه چیزی خوشحال‌تان می‌کرد- ساز زدن، داستان نوشتن، کمک به حیوانات، سرگروه یک تیم ورزشی بودن، کاردستی درست کردن؟ جک کنفیلد، سخنران الهام بخش و مولف سری کتاب‌های "سوپ مرغ برای روح" Chicken Soup for the Soul در پیش گرفتن کاری را توصیه می‌کند که به آن «مرور لذت» می‌گوید: «در زندگی‌تان زمان‌هایی دست به نوشتن بزنید که از همیشه شادتر هستید- مثلا وقتی کوله به پشت با بودجه‌ای اندک قاره‌ی آسیا را می‌پیمودید؟ تازه واردها را سر کار تعلیم می‌دادید؟ یا دو آپارتمان قبلی‌تان را دکوربندی می‌کردید؟ احتمالا، یک نخ مشترک در تمام آن لحظات لذت‌بخش خواهید یافت. وقتی تمام آن نخ را روی کاغذ ببینید راحت‌تر دانه‌ها را به هم وصل خواهید کرد.


۳. "چه کتاب‌ها یا وبلاگ هایی دوست‌ دارم بخوانم؟"

به ۵ برترین وب‌گاهی که موقع روشن کردن لپ‌تاپ‌تان به آنها سر می‌زنید فکر کنید. به عنوان مثال، من با یک خرده فروش کار می‌کردم که ساعاتی را صرف خواندن دستورهای غذای کتاب‌های آشپزی، وبگاه‌ها، و وبلاگ‌های مواد غذایی طبیعی می‌کرد. او حالا خودش یک وبلاگ دستور غذای دارد و از این راه عایداتی هم به‌دست می‌آورد. این همان چیزی است که به آن "شغل جانبی" می‌گویند، کار کردن روی یک کسب‌وکار ورای شغل روزانه‌ای که دارید. این می‌تواند راه بی‌نظیری برای ساختن اعتمادبه‌نفس‌تان باشد، ببینید آیا برای آن‌چه می‌خواهید ارائه کنید بازار وجود دارد، و کمی پول نقد اضافی پس‌انداز کنید. و، راستی، ابدا فکر بدی نیست که وقتی با تزلزل اقتصادی روبه‌رو هستیم کمی پا پس بکشید. مثل متخصص مد که در بالا اشاره شد، این کار حتی می‌تواند به چیز بسیار بزرگ‌تری بینجامد!


۴. "کدام موضوع گفت‌وگو هست که هیچ وقت خسته‌کننده نمی‌شود؟"

کدام موضوع هست که این احساس را در شما به وجود می‌آورد که "من می‌توانم تمام روز راجع‌به این حرف بزنم!؟" مثلا شوهر من صحبت کردن از سرمایه‌گذاری را دوست دارد- همیشه خودش می‌گوید اگر شغل دومی می‌داشت، بساز بفروش می‌شد. برای من این بحث کاملا چرت‌آور است، ولی خوشبختانه او یک برادر و یکی دوتا دوست صمیمی دارد که شور و اشتیاق‌اش را با آنها در میان می‌گذارد.

نه تنها مهم است از خودتان بپرسید چه موضوعاتی به شما انرژی می‌دهند بلکه لازم است بدانید کدام آدم‌ها می‌توانند از این موضاعات هیجان زده شوند. ضروری است که روابط‌تان را تا جایی ئرورش دهید که متحدتان کند. که ما را به.... برسانند.


۵. "همزاد من کیست؟"

همزادتان را آدم‌هایی تشکیل می‌دهند که درک‌تان می‌کنند. احتمالا همکاران‌تان نیستند، دوستان دانشکده، یا حتی برادر خواهرتان. یکی از همکاران صمیمی پیشین من، همزادش را در باشگاه تناسب اندام یافت. وقتی او را کنار همزادش می‌بینم، درخشان‌ترین و پرانرژی‌ترین حالت خود را دارد. واقعا بی‌نظیر است!

اگر شما همزاد ندارید می‌توانید یکی پیدا کنید. از تمام راهنمایی‌های فوق استفاده کنید تا علاقه‌ی‌تان را به طور دقیق بیابید و سپس گروهی را پیدا کنید که در این علاقمندی با شما مشترک هستند. در یک باشگاه عضو شوید. کلاس آشپزی بردارید. یاد بگیرید برای یک دانشکده‌ی محلی برنامه‌نویسی کنید. برای کار در پناهگاه حیوانات داوطلب شوید. وقتی چشم‌های‌تان را باز کنید و ببینید، فرصت‌ها و آدم‌ها همه‌جا هستند. من چند تا از همزادهایم را در دانشگاه نیویورک پیدا کردم، جایی که آدم‌هایی از تمام سنین و با پیش‌زمینه‌های مختلف حرفه‌ای روزهای آخر هفته‌ی‌شان را با من می‌گذرانند تا مدرک مشاوره‌ی زندگی بگیرند.

طرح عملیاتی شما

وقتی کمی به شناخت رسیدید، باید دست به‌عمل بزنید. هیچ‌چیز، هیچ‌چیز، هیچ‌چیز بدون عمل تغییر نمی‌کند. مثلا، وقتی مشاوره را شروع کردم، به عنوان یک مدیر فروش و تبلیغات به صورت تمام وقت کار می‌کردم. به نظرم رسید که دوست دارم به آدم‌ها یاد بدهم چطور دست به فروش بزنند. من از کارم لذت می‌بردم، ولی فهمیدم آن چیزی که واقعا عاشق‌اش هستم مشاوره دادن به آدم‌ها است برای آن‌که یاد بگیرند چگونه قدرت‌شان را مهار کنند تا اعتماد به‌نفس پیدا کنند و رویاهای‌شان را پی‌بگیرند. می‌دانم که شدنی است، به‌خصوص پس از آن که خودم این کار را عملی کردم.

از خودتان بپرسید: سه کاری که می‌توانم در هفت روز آینده انجام بدهم تا شور اشتیاق را به زندگی‌ام بازگردانم کدام‌ها هستند؟ برای نوشتن در وبلاگی که همیشه آرزوی‌اش را داشته‌اید وبسایت یو.آر.ال URL را بخرید. به دوستان‌ و همکاران‌تان بگویید که درست مثل یک برنامه‌ریز هالوین تنها به ازای یک تصدیق از سوی آنها در دسترس‌شان خواهید بود. از خانمی که در بازاریابی الگوی شما است بپرسید که آیا می‌توانید در ازای ۲۰ دقیقه وقتی که برای‌تان صرف می‌کند او را به یک قهوه اسپرسو میهمان کنید. گزینه‌ها بی‌نهایت هستند.

هفته‌ی آینده، سه کار بیش‌تر انجام دهید. و ببینید چه اتفاقی می‌افتد. به کارتان ادامه دهید-هرگز از انجام کار دست بر ندارید. وقتی که سرتان حسابی شلوغ شد نتایج شما را حیرت‌زده خواهد کرد. یادتان باشد: هرچیز خوبی که تا کنون خلق شده است، نتیجه‌ی اعمال کوچک و پیوسته بوده است. چند دلار این‌جا، چند دلار آن‌جا روی هم جمع و یک پس‌انداز شیرین می‌شود. انتخاب‌های غذای زیرکانه که در یک بازه‌ی زمانی تکرار می‌شوند به داشتن بدنی سالم‌تر می‌انجامد. این تصادفی نیست، و خود-اکتشافی هم استثنا نیست. در هر لحظه می‌توانید فرآیند ژرف‌تر شدن در خود را آغاز کنید و درونی‌ترین بخش وجودتان (باشکوه، آماده، اراده! ) را بیرون بکشید و به زندگی وارد کنید.

نتیجه‌گیری

شما شغل‌تان نیستید. شغل شما بخشی از خویشتنِ چندوجهه‌ای و پُراستعدادتان است. و در عمق وجودتان خود شما هم این را می‌دانید. پس منتظر چه هستید؟ همان‌گونه که رومیِ شاعر گفته است: "هرچیز که در جستنِ آنی، آنی". خوشی، همزاد، و سعادت‌تان صبورانه در انتظار شما هستند. آنها همیشه در انتظار خواهند بود. فقط باید تصمیم بگیرید.

منبع: گریتیست دات کام/ ترجمه:تحریریه نشریه بازده_کامروا ابراهیمی/نویسنده:سوزی مور


ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار