نميخواستم در جريان جزئياتي كه در ايران ميگذرد، باشم
پارسینه: رضا عابدینی بعد از چند سال سکوت و بیخبری با برگزاری نمایشگاهی در آبان سال جاری بار دیگر خبرساز شد. این نمایشگاه از هشتم آبان تا پنجم آذر در گالری آبانبار برپا شد و سخنرانیای نیز برای این طراح گرافیک، در ١٠ آبان در این گالری تدارک دیده شد.
رضا عابدینی بعد از چند سال سکوت و بیخبری با برگزاری نمایشگاهی در آبان سال جاری بار دیگر خبرساز شد. این نمایشگاه از هشتم آبان تا پنجم آذر در گالری آبانبار برپا شد و سخنرانیای نیز برای این طراح گرافیک، در ١٠ آبان در این گالری تدارک دیده شد. هرچند قرار بود این سخنرانی ساعت ١٨شروع شود، اما از دو ساعت زودتر جمعیت زیادی برای شرکت در این مراسم به گالری آمدند و با اینکه صندلیهایی در طبقه آخر گالری نیز قرار داده شد تا شرکتکنندگان در طبقه بالایی هم بتوانند صدای عابدینی را بشنوند، اما ازدحام جمعیت بیش از پیشبینی بود و تمام پلهها و راهروها نیز پر شد و تعدادی هم مجبور شدند در کوچه بایستند تا چنانچه برخی از حضار تصمیم به ترک مراسم گرفتند، بتوانند وارد گالری شوند. بااینحال، بهدلیل قطعشدن صدا مراسم با نیمساعت تأخیر آغاز شد و در این میان برخی از آنها که آمده بودند، سالن را ترک کردند. او با آنکه چند سالی است از ایران رفته و این روزها در بیروت در لبنان زندگی میکند، اما بهنظر میرسد همچنان در گرافیک مؤثر و سایهاش بر تایپوگرافی ایران محسوس است. خودش هم به این موضوع واقف است و در بخشی از صحبتهایش میگوید راهی را
که در گرافیک ایران باز کرده، باعث شده است دانشجویان امروزی گرافیک، برای طرحهای خود از فونت فارسی استفاده کنند و این موضوع برخلاف چیزی است که در دانشگاههای کشورهای همسایه دیده میشود. او در مقدمه کتابی که برای این نمایشگاه تهیه شده، چنین نوشته است: «سعی نکنید که این نوشتهها را بخوانید. آنها را ببینید. اینها نوشتههایی برای خواندهنشدن هستند. اگر اصرار به خواندن نوشتهها دارید، پیشنهاد میکنم کتابهای خط سوم، درباره شخصیت، سخنان و اندیشههای شمس تبریزی / ناصرالدین صاحبالزمانی، محمد حسین / تهران / عطایی / ١٣٧٣؛ چنین گفت زرتشت / آشوری، داریوش / تهران / آگاه / ١٣٧٠ و کتاب عهد جدید/ انجیل مقدس / بیل سوسائیتی دارالسلطنه لندن /١٩٣٢ را تهیه کنید و بدون دردسر، نوشتههای چاپی را بخوانید. چرا ما تصور میکنیم هر نوشته بهخودیخود و بدون درنظرگرفتن محتوایش باید ارزش خواندن داشته باشد. وقتی یک فیگور طراحی میکنیم، تشخیص اینکه این طراحی خوبی است یا نه، کار چندان دشواری نیست (مشروط به آنکه طراحی بدانیم) اما وقتی کلمه را طراحی میکنیم، معیارمان برای خوبی یا بدی چیست؟ دستخط آدمیزاد، همچون لهجه و آهنگ صدایش به هنگام
سخنگفتن، بخشی از روح نویسنده را در خود دارد. در عالم ما هیچچیز میسر نیست مگر از طریق فرم (شکل) یا (ظاهر). اینکه کسی حق اعتراض به فرمگرایی دارد، بهخاطر وجود فرم در عالم است. اصرار به درک مفهوم یک نوشته، خواننده را از دیدن کلمات محروم میکند. مقدار دانشی که ما از طریق خواندن و درک اطلاعات یک نوشته به دست میآوریم، بههیچوجه با ارزشتر از اطلاعات تصویری ما از همان نوشته نیست. ما نمینویسیم. یاد گرفتههایمان را برای دیگران بازنویسی میکنیم. همه حرفهای مهم در عالم قبلا نوشته شده است. انصافا چند متن میشناسید که ارزش خوانا نوشتهشدن داشته باشند، که خوانده شوند. گفتوگو با او از همین متنی که برای نمایشگاهش نوشته است، آغاز شد.
شما در ورودي نمايشگاه نوشتهايد:«هر نوشتهاي بهخوديخود ارزش خواندن ندارد». اين جمله را تقريبا همه قبول دارند اما... .
نه، اتفاقا همه قبول ندارند. اين جملهاي كه نوشتهام برخلاف آن چيزي است كه گفته ميشود. موضوعهايي هستند كه ما تعارف ميكنيم و هيچوقت هم درست درباره آن فكر نميكنيم مثلا من بارها شنيدهام: «هر كتابي ارزش خواندن دارد»... .
پرسش من درباره كتاب نبود. من صرفا در مورد واژه پرسيدم. برداشت من از نوشته شما اينطور بود كه واژه صرفا براي خواندن نيست. اگر از زيباييشناسي آن در كار گرافيك بگذريم پس واژه چه كاركرد ديگري ميتواند داشته باشد، چون در غير اين صورت با اصل بهوجودآمدن آن تناقص پيدا ميكند.
در گرافيك هم واژه براي خواندن است مگر اينكه شما به شكل تزیيني از آن استفاده كنيد، يعني قصد خواندن نداشته باشيد. ببينيد، نوشتار در ماهيت خود براي ضبط اطلاعات است. شكي در آن نيست. بشر خط را اختراع كرد براي اينكه افكار و ايدههايش را ثبت كند اما در متني كه براي اين نمايشگاه نوشتم به موضوع ديگري هم اشاره كردهام. وقتي كسي كاغذي را خطخطي ميكند ما ميگوييم دستخط خوبي دارد. بخشي از مفهوم اين جمله در مورد تصوير و بخش ديگر در مورد نوشتار است. براي هر دوی این مفاهیم هم از كلمه خط استفاده ميكنيم هرچند خط كلمهاي عربي است اما فعلا در كانتكسي كه در آن قرار داريم اين كلمه را بهكار ميبريم. واژه فارسي آن داستان ديگري دارد. در انگليسي و كل زبانهاي لاتين نيز همينطور است. كلمه «گراف» يعني ثبتكردن چيزي از طريق نوشته يا از طريق علائم، شكل و نوشتن، به همين دليل هم در فتوگرافي و كاليگرافي، كلمه گراف را داريم درحاليكه فتوگرافي ربطي به نوشتار ندارد اما كاليگرافي صرفا يعني نوشتن. «كالوس» يعني زيبا و گراف يعني نوشتن كه در تركيب با يكديگر به معني خوشنويسي است. بنابراين من فكر كردم ميشود اين مسئله را سر جاي اولش برگرداند
پيش از آنكه اينهمه باز و گسترده و تخصصي شود... .
منظورتان از سر جاي اولش چيست؟
به جايي كه شروع شده است. در اين سالها وقتي درمورد تايپوگرافي حرف زدهايم اينطور معني پيدا كرده است كه يا در مورد خوشنویسي حرف ميزنيم كه قواعد خاص خودش را دارد، سنتي و مبتني بر خطي است كه براي ما آشناست يا وارد حوزه گرافيك ديزاين شدهايم كه كاركرد در آن خيلي معنا دارد. هيچكس در مورد اين حرف نميزند كه معيارهاي طراحي خود خط چيست. در نتيجه فكر كردم آن را به جاي اوليهاش برگردانم. البته من نميدانم اين موضوع چقدر حقيقي است. در كلام اين اتفاق افتاده است با اينهمه در روزگار گذشته اينطور نبوده است كه مردم از خط به عنوان وسيلهاي براي ساختن يك اثر هنري استفاده كنند. زماني كه خط اختراع شد، اينگونه نبود اما من فكر كردم اين كار را انجام دهم. علاوهبر اين جريان ديگري كه در ايران سابقه طولاني دارد، نقاشيخط است هرچند بيرون از ايران هم سابقه دارد مانند جاسپر جونز و... كه با خط كارهاي تجسمي انجام دادهاند، مخصوصا در دوران مدرن در آمريكا و اروپا؛ منتها مشكل من اين است كه حتي در آنجا هم كار زيادي به ساخت خط ندارند و برايشان بخش اطلاعاتي خط اهميت زيادي دارد. تقريبا هيچكدام از كساني كه در داخل يا بيرون از ايران كار
خط ميكنند، نميتوانند از محتواي آنچه از آن استفاده ميكنند، بگذرند. خيلي از كساني كه كار نقاشيخط در ايران انجام ميدهند، كارشان را با انتخاب شعر شروع ميكنند. بهنظرم همينجا يك گسست ايجاد ميشود. منظرهاي كه الان شرحش را ميدهم، بارها شاهد بودهام مثلا يك نفر در يك نمايشگاه نقاشي آبستره مقابل يك تابلو گردنش را كج ميكند و ميگويد: «اين اثر چه چيزي ميگويد؟». نقاشي آبستره اصولا نميخواهد چيزي بگويد و تمام تلاش آن اين است كه چيزي نگويد چون اصولا ضد نقاشي روايي شروع شد. بنابراين ما يك فهم اشتباهي از چنين داستانهايي داريم و اين داستان در نقاشيخط فاجعه ميشود. شما به ديدن يك نمايشگاه نقاشي آمدهايد اما با متني روبهرو هستيد كه شروع به خواندن آن ميكنيد. سؤالم اين است كه اگر ميخواهيد شعر بخوانيد، چرا در منزلتان يك چاي درست نميكنيد، روي مبل نمينشينيد، يك كتاب تميز، مرتب و حروفچينيشده برنميداريد و با دل سير و فرصت كافي شعرها را نميخوانيد؟ برخي به چنين نمايشگاههايي ميروند و سعي ميكنند، نوشتهها را بخوانند يا در جستوجوي اين باشند كه كلمهاي جاافتاده يا نه و... در نتيجه من تصميم گرفتم از اين موضوع كاملا
فارغ شوم.
ممكن است اين سؤال هم پيش بيايد كه چرا به جاي كلمات و حروف از فرم استفاده نكرديد؟
سؤال خوبي است اما جواب سادهاش اين است كه من بلدم با اينها كار كنم. هركسي بلد است با چيزي كار كند؛ مثلا هيچوقت از كسي كه فيگور ميكشد نميپرسند چرا فقط فيگور ميكشي؟ مسلم است كه بايد اين كار را كرد منتها چون كسي اين كار را نميكند، چنين سؤالي پيش ميآيد. من به اين شكلها و فرمها مسلط هستم. بارها و بارها براي مصارف مختلف آنها را طراحي كردهام. در نتيجه خيلي راحت ميتوانم آنجور كه دلم ميخواهد با آنها كار كنم. من محدوده آنها را ميشناسم و ميدانم چگونه اين فرمها را تغيير دهم تا همچنان فضاي ايراني خود را حفظ كنند.
برويم سراغ آثار اين نمايشگاه. ايده اصلي اين كارها چگونه شكل گرفت؟
من سالهاست فقط كار گرافيك ميكنم نه لزوما پوستر و گرافيك. در هنرستان گرافيك و در دانشگاه نقاشي خواندم. مدت زيادي هم كار چاپ دستي انجام ميدادم بنابراين آثارم خيلي دور از اين فضايي كه در اين نمايشگاه بود، نبوده است. اوردوز گرافيك كرده بودم و ميخواستم كمي از گرافيك فاصله بگيرم. پنج سال قبل تصميم گرفتم كمتر كار گرافيك انجام دهم و به سراغ پروژههايي كه دوست دارم، بروم، به همين دليل روي آثار اين نمايشگاه كار كردم چون يكي از پروژههايي بود كه دوست داشتم آن را انجام دهم و ازآنجاكه در بيروت از نظر برنامهريزي زماني، آزادتر بودم، سفارش زيادي قبول نكردم تا روي اين پروژه تمركز كنم.
من به دو موضوع علاقه زيادي دارم و هميشه در كارهايم هست؛ حتي با يكي از اين معيارها افراد ديگري را كه درزمينه تجسمي فعاليت ميكنند، ميسنجم البته اگر آنها در گرافيك كار كرده باشند با هر دو معيار آنها را ميسنجم. من خيلي به طراحي اعتقاد دارم و به نظرم كسي كه طراحي بلد نيست، نميتواند هيچ كار تجسميای انجام دهد. هرچقدر هم كه آن فرد معروف و مهم باشد، وقتي نتواند طراحي كند از نظر من كارهايش هيچ اعتباري ندارد. دوم اينكه اگر آن فرد در حرفه گرافيك كار ميكند بايد بداند چگونه از حروف فارسي استفاده كند. نمايشگاه اخير من تركيب اين دو عنصر با يكديگر است؛ يعني طراحيهايي كه مواد اوليه آنها حروف فارسي هستند، حروفي كه من بهعمد سعي كردهام آنها را از معني خالي كنم و توجه بيننده به خود متن جلب نشود تا بخواهد متن را بخواند. البته تمام اين حروف بهدقت مطابق متني هستند كه از آنها برداشته شدهاند؛ يعني اينطور نيست كه حروفي را نوشته باشم. منابع را هم معرفي كردهام منتهي هيچيك از اينها تعقيبشدنی نيست و بيننده متوجه نميشود اين حروف از چه قسمتي از كتاب برداشته شده است. اين آثار در ادامه كارها و ايدههايي است كه در رابطه با خط
فارسي و بهروزكردن آن براي استفادههاي مختلف ازجمله گرافيك داشتهام؛ البته خط فارسي در گرافيك وارد حوزه ديگري ميشود كه كاركرد آن كمي معني پيدا ميكند اما وقتي چنين كاركردي براي آن قائل نباشيد آنوقت دستتان آزادتر است تا كارهاي ديگري با آن انجام دهيد. فكر ميكنم وقتي قرار است با خط برخورد كنيد مانند هر كار خلاق ديگري، بايد سعي كنيد كاري توليد كنيد كه تا جاي ممكن مشابه نداشته باشد. اينها ايده اصلي كارهاي اين نمايشگاه بود. ضمن اينكه نميخواهم بگويم خط اختراع كردهام. اصلا از چنين برداشتي خوشم نميآيد ولي حداقل بايد اصالتي در كارها وجود داشته باشد تا شما وقتي در مقابل آثار قرار ميگيرد، شبيه آن را در جاي ديگري نديده باشيد و يادآور چيزي نباشد. اين كارها درعينحال از سابقهاي ميآيد كه من سالها صرف كردم تا ياد بگيرم خط فارسي چيست، جزئيات و شخصيت خوشنويسي فارسي چيست و... تمام اين نكتهها درباره اين خطها وجود داشته است.
هرچند جايگاه شما در ايران حفظ شده اما به دليل سكونت شما در كشوري ديگر، حضور شما در ايران كمرنگ شده است. چطور شد بعد از اين چند سال تصميم گرفتيد دوباره در ايران نمايشگاه برگزار كنيد؟
اتفاق عجيبوغريب يا خاصي نيفتاد. از سال ٢٠١١ مشغول كار روي اين مجموعهها هستم. آن موقع فكر نميكردم كه ميخواهم نمايشگاهي برگزار كنم يا نه. همزمان با گالريهايي بيرون از ايران صحبتهايي براي برگزاري نمايشگاه انجام دادم و يكي، دو بار تعدادي از آنها را نمايش دادم. شايد هم خيلي احساساتي فكر كردم كه اگر قرار باشد همه كارها را يكجا نمايش دهم از ايران شروع كنم و بعد در كشورهاي ديگر نمايش داده شوند. يك بار هم فكر كردم از بيروت شروع كنم چون بيشتر اين كارها در آن شهر ساخته شدهاند اما بعدا گفتم چرا از ايران شروع نكنم؟ بههرحال دليل خاصي نداشت كه بعد از چند سال اينجا نمايشگاه برگزار كردم. ضمن اينكه مدير اين گالري (سلمان متينفر) دوست قديمي من است و شرايط خوب و راحتي براي برگزاري نمايشگاه داشتم. همه اينها باعث شد خيلي سخت نگيرم و فكر نكنم كه برپايي نمايشگاه دردسر دارد.
معمولا آنها كه در كشور ديگري ساكن ميشوند بهخصوص هنرمندان بعد از چند سال دچار گسست ميشوند، زبان مردم براي آنها غريبه ميشود يا خود آنها براي مردم غريبه ميشوند. روايت شما از اين دوري چگونه است؟ اصلا تلاش كرديد ارتباط خود را با جامعه ايران حفظ كنيد يا اين موضوع برايتان مهم نبود؟
راستش تلاش زيادي براي اينكه ارتباطم را نگه دارم نكردم؛ چون ضرورت زيادي نداشت. من ارتباطهايي با يكسري از جوانهاي ايراني كه شاگردم بودهاند، دارم و با هم صحبت ميكنيم. آنها در ايران كار ميكنند و درباره مسائل مختلف با هم حرف ميزنيم پس در سالهايي نيز كه ايران نبودم، در جريان خبرها بودم البته نه به همان اندازه كه اينجا بودم. اصلا دليل اينكه از ايران رفتم همين بود چون دلم نميخواست در جريان جزئياتي كه اينجا ميگذرد، باشم اما اينگونه نبود كه ندانم اينجا چه خبر است. شايد كمتر راجع به گرافيك كنجكاوي ميكردم چون تاحدودي علاقهام را به مسائل حرفهاي گرافيك يعني مسائل شغلي، از دست داده بودم اما راجع به فضاي هنري ايران اطلاع داشتم مثل اينكه چه اتفاقهايي روي ميدهد يا گالريها درحال زيادشدن هستند. وقتي هم كه از ايران رفتم ٤٠ سالم بود و براي خودم آرتيست تثبيتشدهاي از نظر استايل و كارم بودم و بههميندليل وقتي به خارج از ايران رفتم ميدانستم فضا چگونه است؛ بنابراين چيز زيادي تغيير نكرد. در اين مدت يكي از دلايلي كه مجموعه اين نمايشگاه را آماده كردم، اين بود كه به فضاي شخصيتر خودم برگردم چون كار حرفهاي گرافيك
ديگر برايم خيلي جذاب نبود مگر كارهايي كه خيلي هيجانانگيز بودند مثل پروژهاي كه موضوع آن را خيلي دوست داشتم يا سوژه آن را خودم پيشنهاد كرده بودم و سفارش كار گرافيك را به آن معني كه در ايران انجام ميدادم، ديگر قبول نميكردم.
شما در بخشي از صحبتهايتان اشاره كرديد مسائلي شما را آزار ميداد كه از ايران رفتيد. ميتوانم بپرسم چه چيزهايي شما را اذيت ميكرد؟
شما ميتوانيد بپرسيد اما من جواب نميدهم. (خنده)
و اين مسائل هنوز هم وجود دارند؟
هنوز هست اما چون من مدت كوتاهي اينجا هستم خيلي آنها را حس نميكنم.
الان كه برگشتهايد فضا بهنظرتان چطور است؟
نميتوانم توضيح بدهم. الان براي چند روز است كه اينجا آمدهام و دفعه قبل هم ١٥، ٢٠ روز در ايران ماندم. نميتوانم خيلي درباره آن صحبت كنم اما ميتوانم بگويم چه احساسي به من دست داد. همه چيز خيلي باشتاب درحال زيادشدن است و بدون ترديد وقتي چنين اتفاقي ميافتد، سطح كيفيت پايين ميآيد. اين موضوع بهوضوح ديده ميشود؛ مثلا اتفاقهاي هنري زياد و هنرمندان بسیار. اصلا اين سؤال پيش ميآيد كه ما اينهمه هنرمند لازم داريم؟ فكر ميكنم كميت، كيفيت نميآورد. هنر امري بسيار تخصصي و وقتگير است و ريسك بالايي میطلبد. بههرحال تمام عمر روي ساختن چيزي وقت ميگذاريد كه شايد هيچوقت به آن نرسيد. بااينحال، از نظر اجتماعي شايد وجود اينهمه هنرمند بد نباشد، چون براي روحيه آدمها بهتر است، اما لزوما به اين معنا نيست كه كيفيت آثار هنري هم بهتر ميشود. البته شاهد هستم كه چند نفر، كارهاي بهتري انجام ميدهند و من هم ارتباطهايي با آنها دارم و گاهي مشاورههايي به آنها ميدهم كه به نظرم تأثيرگذار خواهد بود.
شما چند سال قبل در گفتوگويي گفته بوديد از راهي كه در گرافيك ايران آغاز كردهايد، خوشحاليد. بعد از شما افراد ديگري هم بودند كه خواستند شيوه شما را بهكار ببرند. حالا بعد از گذشت اين سالها، چقدر از اين راهي كه طي كردهايد خوشحاليد و فكر ميكنيد اين راه در آينده چقدر ميتواند باز هم خلاقانه باشد؟
راجع به كار خودم يا در گرافيك ايران؟
در گرافيك ايران.
خيلي كلي به اين سؤال جواب ميدهم؛ چون نميتوانم وارد جزئيات بشوم. چند وقت قبل يك دانشجوي فارغالتحصيل گرافيك درباره خط فارسي با من مشورت ميكرد و به مسائلي اعتراض داشت؛ ازجمله خود من. من هم گفتم تو متوجه موضوعي نيستي؛ اينكه تو الان به من اعتراض ميكني، به دليل تلاشي است كه ١٥، ٢٠ سال قبل كردم و تو متوجه شدي چيزي به نام خط فارسي وجود دارد و در گرافيك ميتوان درباره آن حرف زد و حتي الان تو ميتواني به آن اعتراض كني؛ چون چنين مفهومی ١٥، ٢٠ سال قبل وجود نداشت. بهنظرم بهطور كلي جواب شما همين است. الان ديگر طراحان ايراني رويشان نميشود كاري بسازند كه در آن خط فارسي به طور جدي لحاظ نشده باشد، چنين فضايي مطلقا در هيچيك از كشورهاي اطراف ما وجود ندارد. ١٥، ٢٠ سال قبل، اگر تمريني به دانشجويان ميدادند كه با حروف، يكسري كمپوزيسيون درست كنند و شما از حروف انگليسي استفاده ميكرديد، كسي اعتراض نميكرد؛ چون چنين مفهومی وجود نداشت، اما الان وقتي از حروف صحبت ميكنيد منظورتان حروف فارسي است. درست برعكس شرايطي كه الان در تمام كشورهاي همسايه وجود دارد؛ يعني در هريك از دانشكدههاي اطراف اگر به دانشجويان بگوييد با حروف چيزي
بساز، حروف انگليسي را انتخاب ميكنند.
منبع: شرق، سحر آزاد
ارسال نظر