گوناگون

آينده‌اي بی‌کیفیت پیش‌روی شهر است

پارسینه: نگار حسینی: از حدود دهه‌های ٢٠ و ٣٠ شمسی که آپارتمان‌ها آرام‌آرام جایشان را در معماری ایرانی باز کردند، حیاط عقب‌نشینی کرد. هرچه شهر جلوتر آمد، ساختمان‌ها چگال‌تر شدند و حیاط‌ها کوچک‌تر. به‌تازگی حتی در مواردی سطح اشغال صددرصدی هم دیده می‌شود و این یعنی حیاط به معنای فضایی محصور که در آن آب و گیاه کنار هم دیده شود، از میان رفته است. با «اسکندر مختاری»، معمار و معاون سابق حفظ و احیای میراث فرهنگی تهران، درباره تأثیر حذف حیاط بر ساکنان کلان‌شهرها گفت‌وگو کرده‌ایم. مختاری معتقد است «حیاط» به اعتباری خود «حیات» است. اصلا شاید عمدی وجود داشته که این دو معنا یک شکل دارند؛ یعنی «زندگی». حیاط یعنی زندگی و بدون‌حیاط‌بودن یعنی کار و فقط کار.

به نظر می‌رسد «حیاط» در معماری کلان‌شهرها آرام‌آرام در حال حذف‌شدن است. تبعات این حذف تدریجی در جامعه و آدم‌ها چگونه است؟
حیاط در معماری ایرانی در حال حذف‌شدن است، اما هنوز حذف نشده و در شهرهای کوچک حیاط دیده می‌شود. حذف حیاط در معماری شهرهای بزرگ عارضه بزرگی در جامعه به‌جای خواهد گذاشت. این بدان علت است که حیاط پاسخ‌گوی بسیاری از نیازهای روحی انسان است. اتفاقی نیست که در معماری گذشته حیاط یکی از ارکان اصلی معماری مسکن به شمار می‌رفته، بلکه این یک نیاز بشری است. انسان از کودکی تا سالمندی به ارتباط مستقیم و بی‌واسطه، فوری و بی‌دردسر با طبیعت نیاز دارد. این ارتباط با طبیعت که ترکیبی است از محصورشدن فضا، درخت، آب و فضای باز و آسمان اختصاصی _که نکته بسیار خاصی در معماری گذشته ما بوده- به‌ویژه در اقلیم‌های گرم و خشک همواره از نیاز‌های جوامع انسانی بوده است. در اقلیم‌هایی که سرد یا معتدل و مرطوب هستند مانند نواحی شمال ایران به دلیل حضور انسان در متن طبیعت، این نیاز کمتر احساس شده است. درواقع ساکنان این مناطق به هرجا که نگاه کنند، گویی حیاط خانه‌شان است. در معماری مناطق گرم و خشک و حتی مناطق کوهپایه‌ای بر خصوصی‌بودن این فضا تأکید زیادی شده؛ این تعریف چیزی است که انسان به تجربه به آن رسیده است. اگر به معماری قدیمی‌ترین خانه‌های ایرانی نگاه کنید، می‌بینید به‌طور قطع فضایی برای تنفس در آنها تعبیه شده است. در خانه‌های هزاره ششم قبل از میلاد که در حفاری‌های دشت قزوین به دست آمده است و البته بعدها در سایر محوطه‌های پیش از تاریخ، می‌بینید که یک فضای باز در واحدهای مسکونی وجود دارد، هرچند این فضا با تعریف امروزی حیاط محسوب نمی‌شود. در دوره هخامنشی می‌بینید که حیاط به معنای اصطلاح شناخته‌شده‌ای که همگی بر آن اتفاق‌نظر دارند، شکل گرفته است؛ این فضا، فضایی است محصور که با آب و درخت به نظم در آمده است. نیاز به داشتن چنین فضایی در دوره‌های مختلف تاریخی هرگز دست از سر انسان برنداشته است تا دوره معاصر...، در دوره معاصر به دلیل اینکه به تدریج محیط‌های شهری پاسخ‌گوی نیاز اسکان نیستند و نیاز به بالاتررفتن میزان تراکم در عرصه شهری به وجود آمده است، آپارتمان‌نشینی شکل می‌گیرد. حتی در دوره آغاز آپارتمان‌نشینی در ایران که از دهه‌های ٢٠ و ٣٠ به بعد است، دیده می‌‌شود که حیاط از ارکان واحدهای مسکونی است، اما ویژگی این حیاط، اشتراکی‌بودن آن است. در واقع حیاط در این آپارتمان‌ها فضایی است که همه ساکنان از آن استفاده می‌کنند و همه به آن عادت دارند؛ صبح و هنگام خروج از خانه، گل و گیاه می‌بینند، به آنها رسیدگی می‌کنند، آب می‌بینند و عصر که به خانه برمی‌گردند، این اتفاق تکرار می‌شود. حتی در دوره‌ای که طرح جامع شهر تهران تکلیف می‌کند که ٦٠ درصد از عرصه هر ملک یا پلاک ساختمانی می‌تواند به توده و استقرار ساختمان اختصاص یابد، ٤٠ درصد به حیاط اختصاص می‌دهند. در این فضا که قبلا حتی فضای گسترده‌تری هم بود، حوض و درخت و گل تعریف می‌شده است. درختان حیاط بیشتر ترکیبی از درختان سایه‌ساز و میوه هستند و در کنار آن، درختانی که سایه‌ساز و رونده‌اند. بعدها در چنین فضاهایی اجازه پارک ماشین هم داده می‌شود. چیزی که در درختان این حیاط‌ها دیده می‌شده، وجود میوه‌های فصلی از انار و خرمالو تا گیلاس بوده است. ویژگی این درختان نیز این بوده که مردم به آنها علاقه دارند و راجع به آن با هم حرف می‌زنند؛ به علاوه چیدن میوه نوبرانه از این درختان و استفاده از آن به عنوان تحفه، یکی دیگر از راه‌هایی بوده که باعث می‌‌شد این درختان و حیاط به ایجاد ارتباط کمک کنند. واقعیت این است که تولید در فضای شهری می‌تواند در بهبود روحیه افراد تأثیر زیادی داشته باشد. اینکه افراد با درختان خانه خاطره دارند، موضوع بسیار مهمی است که آنها را به خانه پیوند می‌دهد. درختان حتی میان همسایه‌ها ارتباط و عاطفه ایجاد می‌کردند. برای مثال برای ما درخت مو خانه کودکی‌مان بسیار مهم بود چون مادرم آن را کاشته بود و میوه‌های آن را به صورت یک تحفه به دیگران عرضه می‌کردیم. بعدها که مادرم رفت، این درخت یادگار او بود؛ هیچ یادگاری برای من ارزشمندتر از آن درخت انگور نبود. حتی یادم هست که بابت این تاک، ارتباطی هم میان همسایه‌ها ایجاد شده بود، چون یک طرف درخت به کوچه رفته و طرف دیگر به خانه همسایه. همسایه تلفن می‌کرد و می‌گفت ما از میوه‌های شما برداشته‌ایم، حلال کنید، این کار عاطفه ایجاد می‌کرد. ما در حیاط خانه‌مان خرمالو داریم، این درختی است که خودمان کاشته‌ایم. وقتی همه برگ‌ها می‌ریزد، این خرمالوهای نارنجی می‌ماند و وقتی از پنجره بیرون را نگاه می‌کنم، فکر می‌کنم زنده‌ام و دارم زندگی می‌کنم. فکر می‌کنم که این خرمالو مال من است. این یک‌جور پیوند عاطفی با طبیعت و تذکری از سوی طبیعت است.
یکی از مسائلی که این روزها در جامعه ایران زیاد دیده می‌شود، نبود تعلق‌خاطر به خانه و محله است. گویی مکان زندگی برای آدم‌ها جایی نیست که به آن دلبسته باشند و احساس کنند اساسا به جایی تعلق دارند. از گفته‌های شما این‌طور برداشت می‌کنم که حیاط می‌تواند در آنها احساس تعلق به محل زندگی ایجاد کند. درست است؟
حیاط این تعلق مکان را ایجاد می‌کرد، چون زندگی در آن جریان داشت. هرجایی که زندگی هست، شما با احتیاط بیشتری رفتار می‌کنید؛ در واقع این نوع زندگی و روح زندگی به شما تذکراتی می‌دهد که ممکن است آنها را در جریان زندگی شهری فراموش کرده باشید. شما در طول روز متوجه گرفتاری‌ها هستید و حتی درگیر ارتباط با اطرافیان اما با طبیعت کاری ندارید. چه زمانی با طبیعت کار دارید؟ وقتی که ناگهان رخی به شما نشان می‌دهد و این خارج از اراده شماست. این رخ، مثل یک لبخند است؛ لبخندی که از جانب عزیزی است و یادآور خاطرات. برای من این‌طور است که به خودم فکر می‌کنم. وقتی طبیعت مرا وادار به آرامش کرد، به خودم فکر می‌کنم و می‌بینم که بسیاری چیزها برای من درگیری بیجا ایجاد کرده‌اند. می‌بینم با وجود همه مشکلات جامعه شهری که این همه انسان‌ها را تحت فشار قرار می‌دهد و بیشتر آنها را به کار متوجه می‌کند تا زندگی، جریان حیات هنوز هست. این خاصیت کلان‌شهرهاست که در آنها فعالیت جدی‌تر و زندگی کم‌رنگ‌تر است. یک‌بار در دانشگاه از بچه‌ها پرسیدم آخرین‌باری که به آسمان نگاه کرده‌اید، چه زمانی بوده است. خیلی‌ها یادشان نبود. برای چه آدم به آسمان نگاه کند؟ تعبیر «آسمان خودم» که مهندس بهشتی به آن اشاره می‌کنند، آسمان حیاط است. در حیاط، شما آسمان شخصی خودت را داری؛ یعنی یک بیکران شخصی. این عاطفه ایجاد می‌کند و بدون عاطفه، نمی‌شود زندگی کرد. حیاط به اعتباری خود حیات است. اصلا شاید عمدی وجود داشته که این دو معنا یک شکل دارند؛ یعنی زندگی. حیاط یعنی زندگی و بدون حیاط بودن یعنی کار و فقط کار!
پیش‌ترها کودکان در حیاط جمع می‌شدند و بازی می‌کردند. حالا با حذف حیاط، کودکان چه تأثیری می‌گیرند؟
زمانی محل کار من در کاخ سعدآباد بود. به طور معمول دانش‌آموزان را برای اردو به آنجا می‌آوردند. برای من عجیب بود که وقتی درِ اتوبوس دانش‌آموزان باز می‌شد، آنها از آن بیرون می‌پریدند و دقایقی طولانی بی‌توجه به ناظم و مدیر، بی‌هدف می‌دویدند و می‌پریدند. واضح بود این کودکان‌ در خانه‌شان جایی برای بازی نداشتند و در خانه تمام سهم آنها یک اتاق و یک دیوار بود؛ درنتیجه طبیعی بود کودکان به یک نیاز درونی بدون‌ اراده و با این شیوه پاسخ دهند. اگر امروز فضاهای عمومی در کلان‌شهرها، این همه مهم شده‌اند، بابت آن است که در آپارتمان‌ها به بسیاری از نیازها پاسخ داده نمی‌شود. انسان نیاز دارد با طبیعت پیوند داشته باشد. قدیم‌ها مردم آرامش داشتند، چون با طبیعت بودند. یک ساعت با گل‌ها بودن نیازی به مدیتیشن باقی نمی‌گذارد. کسی که حیاط دارد و می‌تواند صورتش را با آب حوض بشوید که افسردگی نمی‌گیرد.
همه این‌ها درست است اما چه شده که این روزها حیاط با همه مواهبی که با خود دارد، در حال حذف از معماری کلان‌شهرهاست؟
این اتفاقی است که باید راجع به آن فکر کرد و در طرح‌های شهری به آن توجه کرد. در طرح‌های شهری و به لحاظ قانونی هنوز حیاط به عنوان فضای باز مورد توجه است ولی در عمل نسبت توده و ساختمان و حیاط، به نفع ساختمان و به ضرر حیاط در حال تغییر است. اخیرا ضوابطی آمده که اجازه صد درصدی سطح اشغال زیرزمینی را می‌دهد، این عمل امکان رویش هر گیاهی را می‌گیرد. در چنین حیاط‌هایی تنها می‌توان گل و گیاه نگهداری کرد، در فلاورباکس‌هاست. در نهایت اتفاقی که می‌افتد این است که حیاط‌ها به محیطی انسان گریز تبدیل می‌شوند. چرا؟ چون معمولا آن را سنگ می‌کنند و این سنگ بازتاب‌های حرارتی دارد و موجب می‌شود همان گل و گیاهی که در فلاورباکس نگهداری می‌شود هم بابت اینکه از هر طرف در معرض هجمه‌های حرارتی است، از بین برود. پس فضای باز تنها یک فضای تهویه می‌شود نه تذکر به طبیعت انسانی. از سوی دیگر، وقتی که نیاز به تعریض معابر وجود داشته باشد و شهرداری به خاطر تعریض بخشی از ملک مالکان را بگیرد به معبر اضافه کند، توده ساختمان تا صددرصد هم می‌رسد و این موجب از بین رفتن حیاط است. واقعیت این است که اولویت‌ها در حال تغییر هستند. درحال‌حاضر تهویه و چشم‌انداز است و نور بیش از هرچیز دیگر برای طراحان و قانون‌گذاران اهمیت دارد. در واقع توده و فضا باید نسبتی داشته باشند که امکان آمدن نور و تهویه وجود داشته باشد. از سوی دیگر، هرچقدر تراکم بالاتر برود، کیفیت سکونت نازل‌تر می‌شود. برای مثال، در منطقه ٩ شهر تهران که تراکم ٨٠٠ نفر در هکتار است، کیفیت زندگی بسیار پایین است. در تهران به زحمت می‌توان منطقه‌ای با کیفیت بالای زندگی یافت. حتی منطقه یک هم نابود شده است. شما فقط کافی است درختان معابر منطقه یک را بردارید، می‌فهمید چه جای بی‌کیفیتی برای زندگی است. در واقع به نسبت تراکم باید به شهر خدمات داده شود. یعنی زیرساخت‌های شهری مانند آب، برق، شبکه رفت‌وآمد و فضاهای خدماتی و عمومی مانند دانشگاه و آموزشگاه و... این‌ها با هم نسبیتی دارند. هرچقدر که نسبت سکونت به نسبت خدمات بالاتر برود، از کیفیت زندگی کم می‌شود. درحال‌حاضر بابت برنامه‌های توسعه شهری و فراتر از آن برنامه‌های توسعه ملی که به کیفیت نگاهی ندارند و نسبت به موضوع کیفیت کور هستند، مرتب فضاها در حال افت کیفی هستند. این روزها مسائل مدیریتی و سیاسی اولویت نخست هستند و کیفیت، ته جدول اولویت‌هاست.
اگر تهران و سایر کلان‌شهرها با همین روند پیش بروند، چه آینده‌ای در انتظارشان خواهد بود؟
من شهرهایی در جهان دیده‌ام که به این مسائل بی‌توجه بوده‌اند و الان، شهر نیستند؛ جاهایی مانند قاهره. در قاهره در دوره حکومت نظامیان تراکم بالا رفت. درحال‌حاضر در بسیاری از مناطق این شهر، صددرصد سطح اشغال دیده می‌شود. نتیجه این است که مردم جای پارک ندارند و خودروشان را در پیاده‌روها پارک می‌کنند. در تمام پیاده‌روهای محلات قاهره ماشین پارک شده است. درنهایت یک خط باریک برای عابران و عبور خودروها باقی می‌ماند. این جا می‌توانید ببینید که چه اغتشاش عملکردی در شهر ایجاد می‌شود. یکی از نتایج واضح آن این است که نظافت شهر مختل می‌شود. در جایی مانند اروپا جدا از اینکه به دلیل پایین بودن جمعیت و نبود نیاز به اسکان کمتر مشکلی وجود دارد، ثبات توسعه شهری نیز هست. توسعه شهری در ایران در حال‌گذار است و شهرهای ما شهرهایی هستند که هنوز به ثبات توسعه نرسیده‌اند. برای این است که نمی‌توانیم یک جا بمانیم و به طور مرتب از یک نقطه‌ای در سیاست‌گذاری و طراحی و کیفیت به نقطه دیگر می‌رویم. البته که جمعیت شهرها هم مرتبا در حال افزایش است. درهرحال چیزی که من می‌بینم این است که آینده کلان‌شهرها با روند کنونی، تلخ است. چشم‌انداز آینده چشم‌انداز خوشایندی نیست. ما زندگی سخت‌تری خواهیم داشت. ما نیاز بیشتری به پزشک خواهیم داشت. نیاز به بیمارستان‌های بیشتری خواهیم داشت. افزایش بیماری‌ها بابت ازدست‌دادن کیفیت زندگی شهری است. برخی می‌گویند روستاییان کمتر مریض می‌شوند. این طبیعی است. آنها هم ورزش می‌کنند هم ثمره کارشان را می‌بینند و هم اینکه با طبیعت سروکار دارند.
یکی از مسائلی که این روزها بیش از همیشه دیده می‌شود و به نظر می‌رسد در حال تبدیل شدن به یک معضل است، ویلاسازی در شمال ایران است. به شکل مرتب جنگل‌ها به زمین‌های کشاورزی تبدیل می‌شوند و بعد از تغییر کاربری، همین زمین‌های کشاورزی تبدیل می‌شوند به ویلا. در نهایت آخر هفته‌ها و روزهای تعطیل مردم پس از چندین ساعت کشنده در ترافیک به آن جا می‌رسند. به عقیده شما این هم می‌تواند یکی از عوارض حذف حیاط و طبیعت از خانه‌ها باشد؟
بله، این هم از عوارض نداشتن حیاط است. ما یک موقعی حیاط دم دستمان بوده است ولی الان برای اینکه حیاط را ببینیم باید چندین ساعت در ترافیک جاده بمانیم و حیاطی در جای دیگر داشته باشیم. واقعیت این است که روستاهای شمال را از بین برده‌ایم، جنگل‌های طبیعی و اقتصاد کشاورزی را نابود کرده‌ایم چون حیاط‌ها را از دست داده‌ایم. من معتقدم ما وظیفه داریم به هر مرحله‌ای از آگاهی رسیدیم، آن را ابراز کنیم. گاهی اوقات این تأثیر می‌گذارد. فعلا ما سرمست توسعه هستیم. توسعه‌ای که خودمان هم نمی‌دانیم به کجا می‌رود. ما داریم به ناکجا می‌رویم. در نهایت وقتی می‌فهمیم چه کرده‌ایم که همه منابع را از دست داده‌ایم.
در قانون‌گذاری‌ها و طرح‌های شهری به این نکات توجه می‌شود. اما چه می‌شود که در عمل این نتیجه‌ها حاصل می‌شود؟
به‌تازگی رویه‌ای در طرح‌های شهری باب شده است که حرف‌های شیرینی زده می‌شود ولی تلخ عمل می‌شود. شما طرح‌ها را ببینید، دیدگاه‌ها آرمان‌گرایانه است و کیفیت‌طلب ولی در عمل وقتی ضوابط را نگاه کنید می‌بینید که هیچ نزدیکی با چشم‌اندازها ندارد. طرح تفصیلی تهران نتیجه طرح جامع نیست. لااقل نتیجه چشم‌انداز و اهداف و راهبردهای طرح جامع نیست. صرفا بحث اقتصادی نیست. مباحث اجتماعی هم مطرح‌ هستند. برای مثال فرض کنید اگر تراکم تهران محدود شود، ساخت‌وساز محدود می‌شود. اگر ساخت‌وساز محدود شود اشتغال هم کم می‌شود چون بخش عمده‌ای از ساکنان شهر در بخش ساخت‌وساز فعالیت می‌کنند. نسبت درآمد شهر از محل سکونت در تهران را با یک شهر توسعه‌یافته مقایسه کنید. آنها اساسا نیازی به ساخت‌وساز ندارند و در بخش صنعت و کشاورزی صنعتی سرمایه‌گذاری می‌کنند. ما اگر این کار را کنیم اشتغال از بین می‌رود. باید دید کاهش ساخت‌وساز چه تبعاتی برای دولت دارد. ظاهرا شهرداری‌ها را مقصر می‌دانیم اما مقصر اصلی برنامه‌های توسعه ملی است که در آنها فكري براي اقتصاد نشده است. در نهایت باید بگویم با همین رویه، آینده، آینده‌ای بی‌کیفيت است


منبع: شرق، نگار حسینی

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار