شبکه های اجتماعی با ایدئولوژی و فکر ما چه می کند؟
پارسینه: شبکههای اجتماعی یا جوامع مجازی، بخشی از زندگی واقعی ما شدهاند. شاید دیگر نتوان آن را فضای مجازی نامید و باید پذیرفت که دقایقی مثل همه دقایق زندگی ماست. بسیاری از ما، ساعتی یا ساعاتی از روز و شبمان را در این جامعه میگذرانیم و گاهی مثل چای صبحانه نمیتوان آن را ترک گفت.
شبکههای اجتماعی اینترنت را چه مجازی بدانیم و چه واقعی و یا چیزی میان این دو، با آن چیزی که خارج از این فضاست و در یک زندگی بدون اینترنت در جریان است، تفاوت دارد. سویه مهمی از این تفاوت، هجوم اطلاعات و آگاهیها و کلمات است. پیش از وب ۲ جریان اینترنت، تکگویی و مونولوگ بود. اگر گفتگویی بود، در حاشیه یک متن بود و خود گفتگو اصل نبود. مانند آنچه در وبلاگها میگذشت. متن پست وبلاگی، سخن و تکگویی نویسنده است و مالک وبلاگ در حاشیه آن، در بخش کامنتها مجال گفتگو را باز میکند. اتاقهای چت و فرومها مسیر اینترنت را به سوی گفتگو سوق میدادند. اما پدیده وب ۲ و شبکههای اجتماعی، دوران سیطره و اوج وبلاگها و فرومها را پایان دادند.
گفتگو و جریان اطلاعات در شبکههای اجتماعی آسانتر و پرمخاطبتر از وبلاگها و دیگر ابزار پیش از وب ۲ است. شبکههای اجتماعی گفتگومحور است و گفت و شنید نه در حاشیه، بلکه اصل و اساس شبکههای اجتماعی است.
محفلهایی با انسانهای نادیده
میتوان شبکههای اجتماعی را به محفل چند نفره تشبیه کرد که هر کس سخنی میگوید و دیگران در ادامهاش چیزی میگویند و تایید یا نقد میکنند. اما شبکههای اجتماعی چندان شبیه به این محافل نیست. معمولا افراد یک محفل و مجلس محدود است و معمولا انسانهایی که دور هم جمع میشوند دوستی و اشتراکاتی دارند. اما آنچه در اینترنت و جوامع مجازی رخ میدهد اینگونه نیست. در اینترنت با انسانهایی هم کلام میشویم که هیچگاه در فضای خارج از اینترنت فرصت گفتگو با آنان نداشتهایم. گاهی کسانی با ما گفتگو میکنند که هیچ اشتراکی با ما ندارند. شبکههای اجتماعی ابزارهایی در اختیار ما قرار میدهند که گفت و شنودهایمان را کنترل کنیم و با هر کسی سخن نگوییم و هر کسی سخن ما را نشنود؛ اما این ابزارها نمیتوانند به طور کامل مانع این گفت و شنود شوند و حتی خود ما دوست نداریم باب گفتگو با دیگر تفکرات را تماماً ببندیم.
رودررو شدن با فکر مخالف
مواجهه و روبرو شدن با تفکر و اندیشه مخالف را نمیتوان از شبکههای اجتماعی اینترنت جدا کرد. با انسانهایی روبرو میشویم که هیچگاه آنان را ندیدهایم و نخواهیم دید و در اندیشه کمترین اشتراکی نداریم. متأسفانه مخالفتها همیشه از مسیری منطقی و اخلاقی گذر نمیکنند و بسیار به وادی تهمت و توهین و بداخلاقی میانجامد.
شرکت در گفتگو با تفکرات مخالف یا تماشای گفتگو میان همفکران و مخالفان، و در نتیجه شنیدن صدا و تفکری غیر از آنچه در اندیشه ماست، موجب واکنش ما خواهد شد. این واکنش میتواند در قالب پاسخ به ادعای اندیشه مقابل باشد یا میتواند یک احساس درونی باشد که ابراز نشود. واکنشهای ما و هر فرد دیگری در شنیدن صدایی غیر از صدای ما، بسته به شخصیت فردی، نوع تعامل با دیگران، شیوه بیان اندیشه مقابل و مسائل دیگر باشد. واکنش ما در برابر یک پرسشگر با واکنش در برابر یک توهینگر متفاوت خواهد بود. در هر صورت، کلمات ناهمسوی دیگران در هر قالبی بیان شود، غالباً اثری در ما ایجاد میکند.
داستان را از نو شروع کنیم. من با اندیشهای مشخص وارد فضای مجازی میشوم. مثلاً من فردی مذهبی هستم، دوستانم متدین هستند. تفکر مخالفم را شبهه میدانم. در نوجوانی خیال میکردم افرادی مغرض این شبهات را درست میکنند و تنها منافع دنیایی آنان را به این کار وادار میکند. بسیار کم اتفاق افتاده است که با کسانی که متدین نیستند یا معتقد به مذهب و آیین دیگری هستند، گفتگو داشته باشم. من با این زمینه وارد فضای مجازی و شبکههای اجتماعی میشوم. با آدمهایی برخورد میکنم که نه تنها اعتقادی به دین و آیین و مذهب ندارند، بلکه به مخالفت و عناد با آن مشغولند و گاهی به سادگی توهین میکنند و حتی کسانی که برای این توهینها فلسفه میچینند. مطمئناً کسی که در یک فضای همسو با تفکرش می زیسته و ناگهان با تفکراتی روبرو میشود که فکر وی و حتی مقدسات وی را زیر سؤال و توهین میبرد، نمیتواند در برابر این اتفاق جدید واکنشی نداشته باشد.
ما اگر بخواهیم در شبکههای اجتماعی اینترنت زندگی کنیم، چه بخواهیم و چه نخواهیم با اندیشههای مخالف و توهینها مواجه خواهیم شد. از روزی که وارد این فضا میشویم این هجمه آغاز میشود و همیشه هم هست. این تقابل نمیتواند با بیتفاوتی ما همراه باشد و لو اینکه در درون خود، اما واکنشی خواهیم داشت. ما با واقعیتی جدید روبرو شدهایم، اتفاقی که پیش از این، در دوردستها و تنها در میان توطئهها آن را تصور میکردیم، اینک از سوی همکلامان ما در شبکههای اجتماعی صورت میگیرد.
آغاز دگرگونیها
چه اتفاقی خواهد افتاد؟ من خیال میکنم ما آرام آرام عوض خواهیم شد. همانطور کسانی که مقابل ما موضع گرفتهاند، آرام آرام عوض خواهند شد. این دگرگونی لزوماً دگرگونی در اندیشهها و تفکرات نیست، شاید تنها دگرگونی در رفتار و نحوه تقابل باشد و احتمال دارد باعث بازنگری و بازسازی اندیشه باشد.
برای اینکه به پاسخی دقیق برسیم، و بدانیم که آدمها و اندیشههاشان در تقابل با تفکرات مخالف در فضای مجازی و دیگر فضاها چقدر دستخوش دگرگونی میشود، باید کار میدانی کرد و آنگاه دادهها را تجزیه و تحلیل کرد. میتوان پیش از آنکه به کار میدانی پرداخت، بر اساس تجربیات شخصی و مشاهدات حدسها و فرضیههایی را طرح کرد. همه ما افراد بسیاری را دیدهایم که با وارد شدن در یک فضای نو، پس از مدتی در افکارشان و اندیشهشان تغییر ایجاد میشود و گاهی کاملاً دگرگون میشوند.
در فضای نو، منظومه فکری ما و نظام عقیدتی ما مکرر مورد هجمه اندیشه دیگران قرار میگیرد. منظور از هجمه، تقابل خصمانه عمدی نیست. منظور از هجمه معنایی گسترده است که حتی بیان نظر مخالف و شنیدن آن را در برمیگیرد. شبکههای اجتماعی این امکان را برای کاربران فراهم کرده است که اندیشه و نظر خود را بیان کنند و دیگران شنونده و مخاطب آن باشند.
تفکر ما، اجزاء مستقل از هم نیست؛ بلکه مانند شبکهای متصل و مرتبط به هم هستند. گاهی شبیه دومینو است و چه بسا نفی یکی از باورهای ما به نفی باورهای مرتبط دیگری منجر شود. در مواجهه ما با اندیشههای دیگر و شنیدن استدلالهایشان گاهی به بازسازی اجزاء منظومه فکری خود دست میزنیم، بدون اینکه اصل منظومه فکری و کلیات آن تغییر کند. البته به این معنا نیست که مواجهه حتماً به تغییر و لو اندک اندیشه میانجامد؛ چه بسا اندیشه ما مهاجم باشد و دیگران را وادار به تغییر کند بدون آنکه در خود اندیشه ما تغییری حاصل شود. تأثیرگذاری اندیشه ما بر دیگران بستگی به قدرت و استحکام اندیشه و استدلالهای ما و توانایی در بیان آن دارد.
دگرگونی رفتاری
تغییرات ما و دیگران در مواجهه با دیگر اندیشهها، صرفاً اعتقادی و مرتبط با تفکر نیست. اولین و شاید مهمترین دگرگونی، دگرگونی رفتاری است. کاربران شبکههای اجتماعی تنها به بیان تفکرات و اندیشه نمیپردازند؛ حجم زیادی از محتوای فضای مجازی بیان اتفاقات زندگی روزمره و احساسات انسانی کاربران است. احساسات و اتفاقاتی که برای همه است و ربطی به مؤمن و کافر و موافق و مخالف ندارد. احساسات و ماجراهای مشترک، مخالف اندیشه ما را تبدیل به انسانی با اندیشهای دیگر تبدیل میکند. پیش از این، نگاه به یک ملحد یا یک ضد انقلاب تنها شامل الحاد و ضدیتش با انقلاب بود، اما پس از تعامل در شبکههای اجتماعی تبدیل به انسانی میشود که مثل ما است و درد و رنج و شادی و امید و … دارد و تفکرش با ما مخالف است. این تغییر تصور رفتار ما را تغییر خواهد داد. همانطور که تصور افرادی که در میان اقلیتهای مذهبی و دینی زندگی کردهاند متفاوت است با کسانی که آنان را درک نکردهاند. زندگی در میان دیگران، تصور ما از آنان را عوض خواهد کرد. مؤمن و ملحد را به انسان مؤمن و انسان ملحد تبدیل میکند و در نتیجه رفتار ما دگرگون خواهد شد. بسیار دیده شده است که وقتی به
دیگران مصیبتی برسد، تسلیدهندگان کسانی از دیگر اندیشهها باشند.
دگرگونیهای اندیشه
مواجهه و روبرو شدن با دیگر اندیشهها، چه تأثیری بر اندیشه ما دارد؟ نظام فکری ما با اندیشههایی روبرو میشود، که پیش از این چنین جلوههایی نداشتند و با شیوهای نو به مصاف اندیشه ما آمدهاند. مخالفان اندیشه ما همه در یک سطح نیستند؛ چه از جهت مخالفت و چه از جهت سطح دانش. اینگونه نیست که بتوان با عرضه اندیشه خود و استدلالها دیگران را اقناع کرد و در برابرشان پیروز شد. پیروزی در یک تقابل اندیشهای ربط به حق و بطلان اندیشه ندارد، بلکه بسیار وابسته به آگاهی و دانش و شیوه تبیین آن است. بعید نیست که ما در مواجهه با مخالفی باشیم که بیش از ما آگاهی داشته باشد و نتوان از پس وی برآمد.
اندیشه ما منظومه است، مانند شهری است که خانهها و محلهها و کوچه و خیابانهایش به هم متصلند و همه با هم مجموعاً شهر را میسازند. منظومه فکری ما مثل شهر مرز دارد. مادامی که تنها در این شهر هستیم و در آن تنفس میکنیم و زندگی ما تماماً بسته به فعالیت در شهر است و از آن خارج نشده باشیم، تصور زندگی در جای دیگر سخت است. اما وقتی به شهر دیگری برویم و دلبستگیهامان به شهر کمتر شود، و به عبارت دیگر وقتی که از مرزهای شهر عبور کنیم، دیگر آن اطمینان برای زندگی همیشگی در آنجا را نداریم و با تردید مواجه خواهیم شد. خروج از شهر باعث میشود آن را به گونهای دیگر نظاره کنیم. وقتی که از بالای کوه به شهر نگاه میکنیم، میتوان بینظمی و عیوب شهر را از نگاه کلی دید. اما وقتی که در خیابان و کوچه هستیم، هیچگاه به این نگاه کلی دست نخواهیم یافت. خروج از مرزهای شهر، دلبستگیها و علاقهها را کاهش خواهد داد. مثل دانشجویی که از شهرش به دانشگاه شهری دیگر میرود. مواجهه با دیگر اندیشهها و شنیدن استدلالهای دیگران، همواره امکان ایجاد تردید و شک را در اندیشه دارد. این احتمال ممکن است که ما با استدلالی محکمتر و قویتر از سوی اندیشه مخالف
مواجه شویم. این استدلال در ما ایجاد تردید خواهد کرد و ما را از مرزهای منظومه اعتقادی پیشین خارج خواهد کرد.
خروج از مرزهای منظومه فکری، ما را در وضعیتی جدید قرار خواهد داد. مانند فردی هستیم که بالای کوه ایستاده است و شهر را با نگاه تردید مینگرد و نمیداند اگر به شهر بازگردد باز خیابانها و درختها و آدمهایش را همانگونه میبیند که پیش از این میدیده است یا نه و حتی تردید دارد که بماند یا برود. برای روشنتر مثالی بیاوریم؛ فردی که طرفدار تفکر اصولگرایی است، در شبکههای اجتماعی اینترنت یا حتی در گفتگوهای رودررو، با تفکر اصلاحطلبی مواجه میشود. گاهی میتواند از اندیشهاش دفاع کند و گاهی با پرسشهایی مواجه میشود که یا نمیتواند پاسخ دهد و یا اگر پاسخ دهد دچار تردید خواهد شد. اگر این پرسشهای تردیدآمیز رو به فزونی گذارد و انباشته شود، فرد کمکم از مرزهای منظومه تفکر سیاسیاش خارج میشود و از بیرون به آن مینگرد. نگاه از بیرون در این صورت همراه با تردید است. شاید بتواند به بازسازی تئوریک منظومه فکریاش بپردازد و برخی کوچه و خیابانهایش را اصلاح کند و شاید نتواند. در اینجا با موقعیتی جدید روبرو خواهد شد. در مقابل اندیشه سابق خود ایستاده است در حالیکه پرسشهای بدون پاسخ همراه اوست و تردید و شک بر اندیشهاش سایه
دارد. [پیشنهاد میکنم مقاله مرزهای پل تیلیخ را در کتاب آینده ادیان بخوانید.]
دشواری گذر از باور
این موقعیت، موقعیت دشواری است. ساده نیست که اندیشهای را که سالها بدان باور داشتهایم، رها کنیم. نخستین و منطقیترین تلاش، جستجو برای استدلال و برهان برای اندیشهمان است. یعنی بتوانیم به پرسشها و شبهات پاسخ گوییم و از اندیشهمان دفاع کنیم. در اینجا اندیشه ما دچار تغییر خواهد شد. پیش از این اندیشه ما پشتوانه محکم استدلالی نداشت، اما پس از مواجهه با پرسش و تلاش برای یافتن پاسخ، اندیشه مانند سابق نیست، بلکه از پشتوانه استدلالی برخوردار است. آنچه که تغییر یافته است، آگاهی ما و در نتیجه استحکام اندیشه است.
اما همیشه این طور نیست. شاید ما نتوانیم برخی پرسشها و شبهات را پاسخ دهیم. در اینجا تردید باقی خواهد ماند. گاهی اندیشه یا گزارهای که با تردید مواجه میشود، اهمیت چندانی ندارد و میتوان آن را کنار گذاشت، بدون آنکه در ساختار منظومه فکری تغییر خاصی ایجاد کند. اما گاهی گزارهای مهم مورد هجوم تردید واقع میشود که فروریختن آن، برخی از منظومه فکری و حتی گاهی تمام آن را دگرگون میکند. این موقعیت، دشوار و صعب است و نمیتوان به سادگی تصمیم گرفت.
در این حالت، که ما نتوانستهایم در برابر پرسشهای تردیدآفرین، پاسخی مناسب بیابیم، و از مرزهای اندیشه خود خارج شدهایم، بر سر دوراهی واقع خواهیم شد. میتوان همراه با تردیدها به منظومه شهر اندیشه بازگشت و میتوان همراه با تردیدها از اندیشه گذر کرد و به منظومهای نو پا گذاشت.
نمونه سیاسی این سالها را میتوان در تغییر فکری محمد نوریزاد مشاهده کرد. نوریزاد پس از انتخابات ۸۸، با پرسشها و شبهاتی مواجه میشود و در تفکرش نمیتواند آنها را پاسخ دهد و حل کند و ناچار از اندیشه گذشتهاش میگذرد و به تفکری جدید پا میگذارد. نمونههای مذهبی و دینی بسیاری را میتوان به شمار آورد؛ کسانی که مذهب و یا دین خود را تغییر میدهند. اما اگر نتوانستیم به پرسشها و شبهات پاسخ دهیم، ولی از اندیشه گذر نکردیم، به این امید که شاید پاسخی باشد و ما نیافته باشیم، در این حالت تردیدهایی که همراه ماست، باعث تعصب خواهد شد. تعصب و رادیکالتر شدن سایهای بر بیپاسخی خواهد یافت. ما برای فرار از پاسخ گفتن، باید از راههای منطقی و استدلالی فاصله بگیریم؛ زیرا در واقع پاسخی نداریم. بیپاسخی ما را به تعصب وادار میکند و به باور بدون دلیل میرساند.
مخلص کلام
چکیده آنچه را که گفتیم میتوان اینگونه بیان کرد. مواجهه با اندیشهها و تفکرات دیگران در شبکههای مجازی باعث تغییراتی در ما خواهد شد. اگر ما دارای اندیشهای محکم و با پشتوانه استدلالی باشیم، هسته اندیشه ما محکم خواهد ماند، اما در برخی مواضع فرعی معتدلتر خواهد شد. در صورت استحکام میتوان بر دیگران اثر گذاشت. اما باز در رفتار دچار نوعی کثرتگرایی اجتماعی خواهیم شد. اگرچه ما اندیشه دیگران را نمیپذیریم، اما در مواجهه با صاحبان اندیشه، به نگاهی انسانی خواهیم رسید و حتی گاهی در غمها و شادیها شریک میشویم. البته این احتمال دارد که مخالفت فکری را به همه ساحات زندگی سرایت دهیم و در غمها و شادیهای زندگی هم مخالف باشیم. اما اگر اندیشه از استحکام برخوردار نباشد، در مواجهه دچار تردید خواهد شد. تردید گاهی موجب گذر و عبور از اندیشه سابق میشود و گاهی با تردید به اندیشه سابق بازخواهیم گشت. بازگشت از تردید بدون یافتن پاسخ، موجب رادیکالیسم و تعصب خواهد شد.
وبلاگ درویشی نشسته بر پوست پلنگ
من تا جایی که دیدم بیشتر به سمت تعصب میره تا تغییر.
شبکه های اجتماعی یک صدم دولتها در تخریب فکر وذهن و ایدئولوژی هم تاثیر ندارند بزرگترین تخریبچی دولتهای ناکار امد و مدیران نالایق و تبعیض نهادینه شده است
جالب بود و حقیقی . منم قبل از وارد شدن به نت مذهبی بودم ولی الان نیستم . و هر روز شاهد فحاشی طرفین به هم هستم . ولی خب یه نکته تو این مطلب نوشته نشده حالا چه به عمد چه غیر عمد اونم اینکه وقتی فردی معتقد به تفکری ، دینی و مذهبی هست باید بدونه اون فقط واسه خودش و همفکرانش معتبره و نمیتونه مثلاً بدحجاب رو فاحشه بنامه ، یا فلان کس رو کافر و ملحد و ..یه مذهبی به آدم بی دین بگه کافر شاید از نظر خودش بارمنفی داشته باشه وگرنه طرف مقابل که خودش معترف هست به بی دین بودنش و این عبارت براش فحش محسوب نمیشه .. بحثش مفصله که نمیشه تو یه کامنت گفت .ولی اندیشه ها عوض میشه ولی من هر چه دیدم مذهبی ها اونوری شدن ، برعکسش این موضوع رو حداقل شخصاً ندیدم . و البته این برداشت شخصی من به این معنی نیست که وجود نداره
راست میگوئید هان !!!! ببین این رادیو سیما هائی چطوری برای یک مشاور عالی و مدعی خیانتها و زدو بندها و رئیس کل مناطق ایران که محل ورود و خروج انواع کالاهای قاچاق است ؟؟؟ بساط رشوه دادن را کارسازی کردند ؟؟!!
اقا جان بزرگترین حسن این شبکه ها اینه که دروغ های صدا و سیما رو رو کرد .اقلا دیگه برای تربیت یه نسل شستشوی مغزی داده شده ناتوانتون کرده .همین مزیت بر همه عیب هاش میچربه