گوناگون

دردنوشته یک خانم خبرنگار؛گشت ارشاد و به زور گرفتن کارت ملی!

پارسینه: زمان: 17 مرداد 1394 مکان: خیابان ولیعصر شمالی مابین نیایش و ظفر طبق معمول هر روز حول و هوش ساعت 18 عصر با لباسی که هرروز سرکارم می پوشم از محل کارم برمی گشتم؛ محل کارم یک جای دولتی و وابسته به یکی از وزارتخانه ها است که مانند بیشتر جاهای دولتی حراست دارد و کارمندان اجازه ندارند با هر گونه پوششی به آنجا بروند و می بایست از قوانین آنجا

پیروی کنند.

از آنجا که هوا بسیار گرم بود و به دلیل فشار کاری قدری هم سردرد داشتم نمی توانستم شلوغی اتوبوس های BRT ویژه خیابان ولیعصر را تحمل کنم و تصمیم گرفتم بروم سمت میدان ونک ودر آنجا باتاکسی راهی منزل شوم. نیایش را که رد کرد ماشین ونی با سرعت به لاین ویژه اتوبوس پیچید چون سرعت ون زیاد بودیک لحظه حدس زدم آمبولانس است و توجهم به ون جلب شد. همین که به ون نگاه کردم بلافاصله ون با همان سرعت بالا توقف کرد دیدم ماشین گشت
ارشاد است خیالم راحت شد که آمبولانس نبود.

به راهم ادامه دادم، هنوز قدم دوم را برنداشتم که صدایی از ون بلند شد: خانم وایستا! نگاهی به ون کردم و نگاهی به اطرافم در آن لحظه هیچکس دوروبرم نبود با تعجب دانستم که مرا صدا می زنند ولی چرا؟ مگر چیزی شده بود من که لباس و حجابم مشکل نداشت؟!

حدس زدم حتما اتفاقی مثل دزدی یا تصادف یا کیف قاپی رخ داده می خواهند از من سوال کنند. با آرامش ایستادم و منتظر شدم تا از ماشین گشت پیاده شوند و بدانم چه کاری با من دارند اول یک مرد جوان و بعد دو خانم جوان چادری که فکر می کنم یکی از آن ها از من کم سال تر هم بود به سمت من آمدند روی چادرشان نه اسم ونه هیچ نشان دیگری نبودبدون اینکه توضیحی دهند زن جوان تر با صدای بلند از من کارت شناسایی خواست من که دلیلی برای این کار نمی دیدم پرسیدم برای چه باید کارت شناسایی بدهم زن جوان گفت: دلیلش به ما
مربوط است .

کارت شناسایی؟ گفتم کارت ندارم. دوباره پرسیدم آخر مگر چه شده من که حجابم کامل است . نه آرایش دارم نه لاک کفشم رو بسته است جایی از بدنم پیدا نیست مانتو و شلوارمم که گشاد است!! مامور دوم گشت ارشاد که که آرام تر از همکارش به نظر می رسید و دائم در حال بررسی لباس و کفش و دست و صورت من بود تا چیز مشکوک و خلاف عرفی پیدا کند دلیلی نیافت و گفت: مانتوت کوتاهه خانم! پرسیدم کجای مانتوم کوتاهه من با این مانتو سر کار بودم تازه شلوارمم پارچه ایه و تنگ نیست که اندامم مشخص باشه.

اوکه دید حق با من است این بار به مدل مانتو اشکال گرفت و به برش کناری مانتوی من که از پهلو قدری تورفتگی داشت اشاره کرد و گفت: مانتوت از پهلو کوتاهه!

من که از این به اصلاح بهانه ها هم خنده ام گرفته بود و هم شوکه شده بودم دیگر حرفی برای گفتن نداشتم به ناگه مامور زن جوان تر با خشونت کیفم را ازدستم کشید. گویا درصدد بود تا مرا عصبانی کند و وادار شوم چیزی بگویم و مثلا به جرم توهین به مامور انتظامی حین اجرای وظیفه مرا سوار ون کنند و ببرند. رفتار او آنقد تند و زننده بود که حتی چند بار همکارش از او خواست
تا آرام شود.

درعکس العمل به این رفتار مامور گشت گفتم: شما حق ندارید کیفم را بگیرید! گفت ما هر حقی داریم کارتت رو نمی دی خیال می کنی من نمی تونم کیفت رو بگیرم. گفتم من رسانه ای هستم حق ندارید بامن اینطور رفتار کنید. کیفم را پرت کرد به سمتم و گفت: رسانه ای هستی؟ کارت رسانه ات رو نشون بده. گفتم نشون بدم ولم می کنین؟ گفت آره دربیار ببینم.

کارت رسانهام رانشان دادم همه مشخصاتم را دید و دوباره با لحن تندی گفت: یه کارت دیگه نشون بده کارت شناسایی . گفتم همین کارتمه کد ملی هم داره. گفت: این عکسش شبیه خودت نیست یه کارت دیگه نشون بده. .. و انقدر گفت و گفت و دوباره کیفم را از دستم کشید و تکرار کرد: مگه نمی گم کارت شناسایی بده.

با سردردی که داشتم دیگرنمی توانستم رفتار توهین آمیز آن خانم مامور را تحمل کنم و هر آن هم می ترسیدم به جسمم آسیب برسانند یا به زور و به شکل تحقیر آمیز مرا سوار ون کنند و با خود ببرند. گفتم: باشه کارتم رو نشون می دم ولی تو دست خودم به شرطی که بگذارید برم. گفت: باشه در بیار زود باش. کارت ملی ام را به هوای اینکه ببینند راست می گویم و آن کارت رسانه
هم متعلق به خودم است از کیفم در آوردو و کارت را هنوز کامل بیرون نیاورده بودم که زن جوان به سرعت و خشونت کارت را از دستم کشید طوریکه انگشت شصتم به عقب تاشد و کارت ملی ام صدا داد طوریکه احساس کردم پرس کارت ملیم شکست! کارتم را گرفتند و سوار ون شدند من که هنوز هاج و واج از رفتار آن زن متحیر بودم به سمت ون رفتم و گفتم: کارتم رو بده کارتم را
چرا گرفتی. زن جوان که گویی به پیروزی بزرگی رسیده بود جواب داد بیا از وزرا بگیر!

آن روز روز خبرنگار بود و خوشبختانه من با همان لباس ها در مراسم محل کارم تصاویری دارم که گفته های مرا تایید می کند ضمن اینکه به گفته برخی از اعضای نیروی انتظامی اگر پوشش و حجاب من مشکلی داشت ماموران گشت ارشاد بدون درنگ مرا سوار می کردند والبته حق گرفتن کارت ملی نداشتند.

الان مدتی است که کارهای بانکی و برخی از کار های اداری ام به دلیل نداشتن کارت ملی مختل شده است و واقعا دلیل این نوع برخورد برایم مبهم است.

براستی این حق کسی است که در این جامعه زحمت می کشد وبه عنوان یک رسانه
ای، رسالت آگاهی دادن به جامعه اش رادارد؟

مشخصات این فرد برای پیگیری مسئولین نزد پارسینه محفوظ است

ارسال نظر

  • ناشناس

    مطمن باشيد هيچ كس رسيدگي نمي كنه واين نيروي متخلف باهاش برخورد نميشه چون عين همين مسئله براي من هم پيش امد طرف به من گفت شما شهروند نيستيد وحق هيچ اعتراضي نداريد شكايت هم كرديم اصلا كسي پاسخگو نبود

  • ناشناس

    وقتی رئیس جمهور می گویر نیروی انتظامی حق اجتهاد ندارد و وفقط وظیفه اجرای مر قانون را دارد ، کسانی که ایراد که ایراد می گیرند حالا جواب این خانم را بدهند!!

  • امید 001

    آخه این چه وضعیه؟؟فسادها جاهای دیگه ای هست، تو خیابون اونم یه خانم تنها با لباس عادی و گیر آوردین؟؟؟خدا جوابتونو میده

  • ناشناس

    عیب نداره بزرگ میشی از یادت میره.

  • شیرین صفوی

    منو چی میگی خانم خبرنگار من که محجبه بودم و منو گرفتن حالا ازم کارت هم خواستن و من ندادم وبه علت مقاومت در برابر ضابطین قضایی باز داشتم کردن ! بعد از هفت هشت سال آخر هم نفهمیدم اون روز من محجبه چرا توسط گشت ارشاد باز داشت شدم !!اونم همراه با دختر شش هفت ساله ام !!؟؟

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار