گوناگون

زن سنتوم مرد است !

پارسینه: لکان می‌گوید:‌ «یک زن در حیات یک مرد چیزی است که به آن باور دارد. او [مرد] به یک گونه باور دارد، [گونه‌ای] از جنس اجنه جاری در هوا یا ارواح آب»، گونه‌ای جادویی و در حال انقراض که از منطقی رمز آلود تبعیت می‌کند. از این نقطه نظر، یک زن برای یک مرد، افق رهایی است، حالتی شاعرانه؛ اما اگر زن از او فرار کند، او گرفتار است، مسحورشده. پارادوکس های عشق – پل وینسیگورا

هگل نفس فروکاستن هر چیز به یک واژه (نمادینه شدن ) معادل مرگ و نابودی آن چیز میدانست .زبان امر نام گذاری شده ( نشانه ) را ساده میکند و آن را به یک ویژگی واحد فرو می کاهد .حال آن چیز در قامت یک نشانه اسیر نظم نمادین میشود ، به طور مثال طلا که از بافت طبیعی خودش بیرون میکشیم و آن را به عنوان یک کالای گرانبها و تجسمی برای میل ارضا ناپذیر مان به ثروت اندوزی ، معنا و تفسیر میکنیم .ولی اتفاقی که می افتد این است که در خلال فرآیند نمادینه شده و زبانمند شدن همواره قسمی از امر نامگذاری شده از نمادینه شدن فرار میکند و در ورای معنا و دسترسی زبان و انسان زبانمند قرار میگیرد .این قسمت معنا ناپذیر سنتوم نام دارد .
زن به مثابه سنتوم مرد :

ضرب المثلی در زبان فارسی وجود دارد که می گوید زن بلاست ، ولی هیچ خانه ای بی بلا نماند ، فسمت نخست ،زن بلاست ، برگردانی برای این تز بدنام لکانی است که زن ،سمپتوم مرد است . سمپتوم برابر است با رنجی که در قالب یک رمز خود را بازنمایی میکند .زن در فیگور حوا ، همان رنج و استعاره ای از گناه نخستین است .البته منظور از زن ، نشانه و واژه ی زن است .زن ، به وسیله ی مفهوم زن در زبان، به یک ویژگی واحد ( فریبی برای مرد) فروکاسته میشود .و تجسمی برای میل به گناه برای مردی میشود که اسیر میل یک زن شده است .

در نزد لکان چیرگی زبان و امر نمادین بزرگترین مانع بر سر راه ژوئیسانس (مازاد دردناک لذت که به شکل یک سمپتوم آشکار میشود ) می باشد . لکان در سیر تحولی نظری اش ،سمپتوم را به منزله ی سنتوم بازخوانی کرد .سمپتوم یک استعاره و یک رمز است که به وسیله ی تاویل و تفسیر معنا می شود .ولی سنتم موجودیتی معنا نشده است ، قسمی از وجود که از فرآیند نمادینه شده فرار میکند و بی واسطه و بدون نیاز به رمز و استعاره ، ژوئیسانس تولید میکند .
مرد در رابطه با زن اینگونه فرض میکند که :زن همان چیزی است که مرا به واقعیت خودم لنگر میکند

، واقعیتی که از آن دور مانده ام .مرد فکر میکند زن میخواهد چیزهایی در مورد او بگوید .سوال اینکه ، اون چه میخواهد ؟حتی در سرسری ترین حرکات زن به دنبال دلالت هایی برای خویش میگیردد ، او با آنچه زن می‌گوید دلالت می‌یابد. اما زن ناگشوده باقی می‌ماند، زن همچون یک سنتم ، کاملاً نمادینه نمیشود. لکان اضافه می‌کند، مرد به آن زن باور دارد،همانند کسی که به یک صدا باور دارد. وقتی که زن صحبت می‌کند، دانش و حقیقت طرد می‌شوند. به منظور شنیدن آنچه این صدا می‌گوید، اهمیت کمی دارد که آنها دروغ باشند . بدین گونه است که باید این اظهار نظر لکان را درک کرد که برای پی بردن به ارزش یک مرد باید به زن او نگاه کرد.اینکه زن چه طور و به چه چیز مرد اش را دلالت میدهد .

سنتم آخرین تکیه گاه انسجام هستی شناختی سوژه و نقطه ای که به سوژه میگوید « تو آنی » و سوژه فرض میکند که به واسطه وجود این نقطه معنا ناپذیر ، معنا میشود . اگر سنتم محو شود ، مرد زمین زیر پای خود را سست خواهد دید .برای همین میگویند هیچ خانه ای بدون بلا نماند .

ارسال نظر

  • ناشناس

    باحال بود. ولی طبق نظریات لکان زن می تواند امر واقع درنظر گرفته شود. سنتم از کجا پیدا شده؟

  • ناشناس

    آخ یارم امان امان امان...(همراه با صدای تار)

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار