گوناگون

حسین قندی در پدیدار شناسی روح ِ ایرانی چه جایگاهی دارد؟

پارسینه: حسین قندی در پدیدار شناسی روح ِ ایرانی چه جایگاهی دارد؟ او نماد کدام شکل از زندگی ایرانی است؟ آنچه او در رسانه‌ها انجام داده چه تاثیری در تاریخ دارد؟

باید به این پرسش ها پاسخی مشخص داد، چه‌که او نماد نسلی از روزنامه‌نگاران است که در یک سر فصل تاریخی مجبور به انتخابی تراژیک شدند. این روزنامه‌نگاران، بی‌هیچ پیش‌فرضی با این انتخاب روبرو شدند، راهی را انتخاب کردند که بسیاری از همکاران‌شان از آن سرباز زدند.

انقلاب سال ۵۷ جامعه را با تغییری ساختاری روبرو کرد، جامعه ناگهان خود را در شرایطی بازیافت که نه می‌توانست ادامه دیروزش باشد و نه به این پرسش پاسخی مشخص می‌داد که فرداباید چگونه بر اساس رویاها و آرمان‌هایی شکل بگیرد که در ذهن‌ها تصورها و ایده‌های متفاوت و گاه حتی متضاد از آن وجود داشت. شرایط تازه یک آزادی ناخواسته جلوی همه قرار داد، کسانی که تا دیروز آرمان‌ها و آرزوهایشان را در خفا حفظ و نگهداری می‌کردند ناگهان بی‌پروایی این آرمان‌ها را بروز بیرونی دادند، چنین شد که هیچ ایده‌یی در پرده نماند و همه شبیه آرزوهایشان شدند و همین بی‌پروایی تاریخ را به نقطه‌یی رساند که نمی‌شد از آن مسالمت آمیز گذر کرد.

تحولات سیاسی، که بحث در مورد آنها وظیفه این نوشته نیست، ساخت قدرت را با خشونتی که همه در آن سهیم بودند یکپارچه کرد، سال ۵۹ تحریریه ها دچار دگردیسی‌ای اساسی شدند. بسیاری این تحول را تاب نیاورند و شغل دلخواه‌شان را واگذاشتند و یا به خارج مهاجرت کردند، عده‌ای هم تن به بیکاری دادند و بعد آرام‌آرام در مجله‌ها برای خود ماوا و پناه‌گاهی یافتند، روزنامه‌نگارانی که مجله‌ها را مبدل به مهمترین تریبون روشنفکران محذوف کردند. اما گروه ِ دیگری هم در میان بود: گروهی اندک، که کار را از پیشکسوتان یاد گرفتند و در تحریریه‌ها ماندنی شدند، آنها وادار شدند تا فشار روانی دو سویه‌ای را تاب بیاورند. از یک سو توسط همکارانی که رفته بودند تحت فشار وجدانی قرار گرفتند که چرا مانده‌اند و از سویی دیگر نیروهای انقلابی و جوانی که وارد تحریریه شدند خودی تلقی می شدند و حلقه کوچکی برای خود تشکیل دادند: قندی، فرقانی، صدیقی، صدردانش، رئوفی، شهامی‌پور، سعدی و بعضی از نامهای دیگر این حلقه را تشکیل می‌دادند. این فشار باعث شد تا آنها بر تنها مزیت نسبی خود که کاربلدی بود تمرکز بیشتری بکنند و به همین دلیل در فرم به مرزهایی دست یافتند که شاید اگر حوادث به گونه‌یی دیگر رخ می‌داد رسیدن به این فرم‌ها زمان بیشتری طلب می‌کرد.

صاحب این قلم چون از کارگری راه به تحریریه کشید، نه جز قدیمی‌ها بود و نه جز نیروهای انقلابی جوان. به همین دلیل به یک نسبت از هر دو گروه دور و به هر دو گروه نزدیک بود. از همین رو می‌دانست در میان دو گروه چه گسستی وجود دارد، کاربلدها در نوع رفتارشان این حس را در دیگری بر می انگیختند که کار را نمی‌شناسند و گروه دوم غیرخودی بودن گروه اول را با هر ترفندی به رخ می‌کشیدند، ولی نکته‌یی این معادله را خیلی زود به هم زد: نسل تازه انقلابی عاشق یادگیری بودند، به همین دلیل با ذوق و شوق از کاربلدان کار را می‌قاپیدند و به مرور ارزش‌های حرفه‌یی فاصله‌ها را کمرنگ و یگانگی و دوستی را جایگزین دوری‌ها و بازی خودی و غیرخودی کرد. در حضور کاربلدها نسلی شکل گرفت که در کار خود حرفه‌یی، خلاق و شجاع بود. می توان از شمس‌الواعظین، تهرانی، خانگی، عطریان‌فر و در سطح دیگر از مشایخی، کیامنش، اشرفی، کریمیان، رستگار و بسیاری دیگر نام برد، نسلی که شجاعت انقلابی را با اصول حرفه‌یی درآمیخت و نوع تازه‌یی از روزنامه نگاری را شکل داد.
هنگامی که بعد از جنگ فضای سیاسی تغییر کرد، بخشی از این نسل تازه از کیهان و اطلاعات رفتند و کار خود را در کیان و بعدها در جامعه، ایران، همشهری و... ادامه دادند.
بخشی دیگر از این نسل مانند صدیقی، فرقانی، سعدی، بدیعی اما در کیهان نصیری و شریعتمداری ماندنی شدند و بعدها با ادامه تحصیل خود را در قامت استاد تعریف کردند و تجربه‌های خود را به شکل دیگری ادامه دادند. قندی در کیهان هوایی نماند و در جامعه در کنار شمس و دیگران کمک کرد تا یک روزنامه تاثیرگذار شکل بگیرد، اما سرنوشت داستان دیگری را برای او و دیگران تدارک دید، دوم خرداد که فضای آزاد را نشانه رفت در عمل توسط نهادهای قدرت برتابیده نشد و از سوی دیگر به مرور تعریف دیگری از کاربلدی جایگزین معیارهای قدیمی شد: مقاله‌نویسان جایگزین روزنامه‌نگاران شدند و به مرور مصاحبه‌های حرفه‌یی، گزارش‌نویسی و نیز زدن تیترهای خلاقانه از ارزش افتاد و در گیرودارهای سیاسی هضم شد.
نسل‌های بعدی چه در مدیریت رسانه و چه در تحریریه‌ها کاربلدی را مهم نگرفتند، پیروزی در نبرد/بازی‌های سیاسی اولویت بیشتری یافت. در این نقطه بود که آدمهایی مثل قندی و دیگران مدام به حاشیه رانده شدند و دیگر هیچکس نمی خواست از آنها یاد بگیرد. البته بزرگوارانه از نامشان در گفته‌ها با احترام یاد می شد و مدام در معرض تجلیل بیشتری قرار می‌گرفتند، ولی این تجلیل بیشتر موزه‌یی بود تا واقعی، به همین دلیل نسل قندی فراز و فرودی را بعد از دهه شصت تجربه کرد که در هر مقطع معنایی جز شکست نداشت، آنها آنقدر جایگاه رفیعی برای خود قائل بودند که دنبال معیشت‌شان نباشند و دیگران هم فراموش کردند این گروه نیاز مادی دارند، هیچکدام از این کاربلدها نه رفاه مادی یافتند و نه جایگاه اجتماعی تثبیت شده‌ای، هر چند در عرصه نمادین قدر دیدن را تجربه کردند.

هگل در جایی از نیرنگ عقل یاد می‌کند، نیرنگی که آدم‌ها را وادار می‌کند تا نقشی را بازی کنند که بدون آن‌که خود بدانند تاریخ‌ساز است، آنها که در سال شصت از تحریریه‌ها رفتند شجاعتی به‌مراتب بیشتر از خود نشان دادند تا آن‌ها که ماندند، ولی آنها که ماندند تاریخ‌ساز شدند و نسلی تازه از روزنامه‌نگاران تربیت کردند که خود همان تجربه آموزگاران‌شان را تجربه کردند: حذف شدن ِ تدریجی از روزنامه ها. در این معنا قندی در پدیدارشناسی روح ایرانی نقشی مهم دارد، بدون آنکه خود بخواهد و حتی به آن اعتراف کند. او کوشید ابداع‌گر هم باشد که لااقل در تیترزنی شد. او خود را یک متخصص می‌دانست که نباید بپرسد برای کی کار می کند و بیشتر باید دغدغه داشته باشد چطور کار می کند. این کنش‌اش اما تاثیری سیاسی داشت و این همان نکته‌یی است که او را گرفتار تناقضی کرد که تاب‌اش نیاورد. بیماری آلزایمر او نمادی شد از دورانی سپری شده که دیگر هیچوقت تکرار نمی‌شود. روزی که نام قندی بر سر ِ خیابانی حک شود، درست در همان روز، نقش زنده او و دوستانش برای همیشه از تاریخ حذف خواهد شد

محمد آقازاده/روزنامه نگار پیشکسوت

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار