شمایلسازی برای روزنامهنگاری ؛ در مذمت کسانی که خود را روزنامهنگار حرفهای میخوانند
پارسینه: حسین قندی استاد دانشگاه علامه طباطبایی که مدت مدیدی به تدریس رشته روزنامهنگاری مشغول بود، بعد از یک دوره چهارساله ابتلا به بیماری آلزایمر در اردیبهشتماه چشم از جهان فروبست.
قندی اگرچه روزنامهنگاری را به صورت تجربی آغاز کرد اما در ادامه مسیر در دانشگاه تحصیل کرد و بعد از اخذ مدارک لازم مدرس همین رشته در دانشگاهها و موسسات علمی شد. اوج فعالیت او در روزنامه «اخبار» بود که سردبیری آن را برعهده داشت. اخبار از مجموعه روزنامههای موسسه ابرار بود که بعدا توقیف شد. نام قندی بعد از اخبار، در روزنامه «جامعه» بیش از پیش شنیده شد.
او مدیر تحریریه این روزنامه اصلاحطلب بود. اما بعد از توقیف جامعه، او به روزنامه «انتخاب» رفت که سازمان تبلیغات اسلامی صاحب آن بود. روزنامه انتخاب در تقسیمبندی سیاسی در جرگه اصولگرایان قرار میگرفت. اگرچه میانهرو بود اما غالب تیترها و گزارشهای آن علیه اصلاحطلبان بود. قندی در طول روزنامهنگاری خود تلاش کرد با اتخاذ شعار «روزنامهنگار، مردهشور است» از سیاست دوری گزیند و با فراغ بال در روزنامههای این جناح و آن جناح فعالیت کند اما سیاست او را رها نکرد.
به محض آن که تندروهای اصولگرا به مسند قدرت رسیدند، فرمان اخراج اساتید دانشگاههای علوم انسانی صادر شد و حسین قندی نیز دیگر برای تدریس به دانشگاه علامهطباطبایی دعوت نشد. این در حالی بود که قندی سالیانی چند در خدمت اصولگرایان قرار داشت روزنامههای آنان را هدایت میکرد، مشاوره میداد و از «کیهان هوایی» و «انتخاب» تا «جامجم» با آنها همراه بود.
اما دولت احمدینژاد آن خدمات را نادیده گرفت و او را از دانشگاه علامه طباطبایی اخراج کرد. گویی دوران کوتاه مدیریت تحریریه «روزنامه جامعه» آنچنان نام قندی را پرآوازه کرده بود که همان دوران کوتاه، مستند و مستدل خوبی برای اجرای حکم اخراج او بود. میگویند شوک اخراج از دانشگاه آنچنان برای حسین قندی سنگین و سخت و ناباورانه بود که زمینگیر شد. بیماری به سراغش آمد و دیگر نتوانست پا بگیرد. آرام آرام همه چیز را فراموش کرد. خاطراتش یک به یک و روز به روز پاک شدند و از ذهن او پرواز کردند. آرام آرام خود او نیز فراموش شد. دیگر خبری از حسین قندی نبود. کمتر کسی سراغ او را میگرفت. گویی او نیز در ذهن دیگران فراموش شده بود تا اینکه ناگهان خبرساز شد. اما اینبار مرگ به سراغش آمده بود.
قندی نماد آن دسته از روزنامهنگارانی بود و هست که تلاش میکنند عنوان «بیطرفی» را برای خود جا بیندازند. او شعار معروفی داشت: «روزنامهنگار، مردهشور است.» و به آن عمل میکرد. اما آیا اساسا روزنامهنگار میتواند بیطرف باشد؟ میتواند خبر را بنویسد بیآنکه به اصل و فرع آن نپردازد؟ میتواند چشم خود را بر حجم انبوه فساد ببندد؟ ناتوانایی دولتها را نادیده بگیرد و زد و بندها را فراموش کند؟ اینکه روزنامهنگار بیطرف باشد و بسان مردهشور عمل کند بیشتر به طنز میماند. شعار «روزنامهنگار، مردهشور است» در واقع راه فراری است برای چرخش از این جناح به آن جناح. از این فکر به آن فکر. از این راه به آن راه. قندی نیز شاید خود این را میدانست. کما اینکه بعد از تعطیلی روزنامه «جامعه» او به یک روزنامه اصولگرا کوچ کرد و در میان آنها زیست.
معمولا این گروه از روزنامهنگاران و اساتید این رشته که با شعار حرفهایگری در جناح حاکم به دنبال کار میروند، خود نیز میدانند که عقل معاش و دغدغه معیشت است که آنها را این چنین رهنمون میسازد.
اساسا شعار حرفهایگری از این جنس و سیاق، در جهان سوم ما شاید فریبی بیش نباشد. چه آنکه شعار «روزنامهنگار، مردهشور است» مانیفست حرفهایگری شود. اما از واقعیت گریزی نیست. این نوع از حرفهایگری نهتنها یک ژست توخالی، بلکه میتواند معنای جدیدی در بیهویتی روزنامهنگاران باشد. «روزنامهنگاران بیهویت». روزنامهنگارانی که تکلیف خواننده با آنها روشن نیست. آنها حتی وکیلالدوله حاکمیت هم نیستند برای هیات حاکمه کار میکنند اما نه به آشکار و به نام. امضا نمیگذارند چراکه در ظاهر تلاش میکنند فاصله خود را از هیات حاکمه حفظ کنند اما در باطن برای تقویت پایگاه خود، تلاش میکنند تا به حاکمیت نزدیکتر شوند. به سر و صورت روزنامهها و سایتهای آنان دستی میکشند. آنها را نونوار میکنند. به آنها آموزش روزنامهنگاری و مدیا میدهند و مدیریت تحریریههای آنها را برعهده میگیرند. ظاهرا نیز دانشجویانی با همان سبک و سیاق حرفهایگری خود پرورش میدهند. اما چرا روزنامهنگاری ایران توسط آنها، یک قدم جلوتر نمیرود و آنها خواننده ندارند.
زیرا خواننده نیز تکلیفش با این جماعت و دسته روشن نیست. نمیداند این گروه قرار است به آنها چه مشورتی بدهند. جانب کدام برنامه اقتصادی را بگیرند و از کدام برنامه اجتماعی و سیاسی حمایت کنند و نهایتا پیشبینی آنها از آینده چیست.
نمیتوان در این روزگار و در این جهانی که ما زیست میکنیم، یکی به نعل زد و یکی به میخ. یک چشم را بست و آن دیگری را گشود. فساد کسی را دید و گناه دیگری را بخشید. یک گوش کر باشد آن دیگر تیز. مگر آنکه روزنامهنگار نبود و «مردهشور» بود.
قطعا این نوشته بر آن نیست که زحمات حسین قندی را نادیده بگیرد. در خصوص خدمات او در این روزها کم نوشته نشد. صاحب این قلم، چهار سال پیش هنگامی که قندی دچار بیماری آلزایمر شد از کسانی بود که یادش کرد و برایش در ماهنامه تجربه نوشت و خدماتش را ستود. اما مرگ او میتواند بهانهای باشد برای نقد این نحله از روزنامهنگاری که بیشتر به جانب «بتسازی» و «شمایلسازی» حرکت میکند تا واقعیت موجود. چنان که ناگهان لقبهای عجیب به قندی دادند: «سلطان تیتر» یا «پدر تیتر». پیشتر نیز مرحوم معتمدنژاد را به «پدر روزنامهنگاری ایران» مفتخر کرده بودند. گویی روزنامهنگاری ایران پیش از مرحوم معتمدنژاد زمین بایری بوده که او آمده و آن را آباد کرده است. دوستانی که این القاب را بذل و بخشش میکنند، بد نیست گاهی تاریخ مطبوعات را ورق بزنند. پای صحبت پیران این حرفه بنشینند. خاطرات آنها را مرور کنند. یادشان باشد که اولین مدرسه روزنامهنگاری را روزنامه اطلاعات راهاندازی کرد. خاطرشان باشد که علم روزنامهنگاری در همان دوران به دانشجویان تعلیم داده شد. زمانی که هنوز مرحوم معتمدنژاد پی این رشته و حرفه را نگرفته بود. این بتسازیها چه دردی از
روزنامهنگاری درمان میکند؟
دوستان یادشان باشد که عنوان «پدر» شایسته کسی است که اولین روزنامه را در ایران تاسیس کرد. اگر قرار است پدر تیتر را پیدا کنیم، باید کسی را که خلاقیت به خرج داد و مردم را به هیجان آورد و روزنامهاش را به فروش رساند پیدا کرد. نمیتوان به کسی که سابقه روزنامهنگاریاش از سابقه انتشار روزنامه اطلاعات کمتر است عنوان «پدر روزنامهنگاری» داد. این حرفها برای کسانی که دستی در این حرفه ندارند، شاید جالب باشد. برای کسانی که عشق و ذکرشان روابط عمومی این نهاد و آن سازمان است شاید سرمشق باشد، اما برای روزنامهنگاران ایران، نگرانکننده است. حتی باعث میشود خدمات آن رفتگانبهخاک نیز فراموش شود و در سایه این عناوین قرار گیرد. حسین قندی نه سلطان تیتر بود و نه پدر تیتر روزنامهنگاری بود که در تیتر زدن گاه خلاقیت به خرج میداد. روزنامهنگار شایستهای بود که میتوانست توازن را در تحریریه ایجاد کند. دانش روزنامهنگاری نیز داشت و تجربه و علم را به شاگردانش آموزش میداد. با این حال اگر روزنامهنگاری نتواند در عمر سی، چهل ساله فعالیت خود تیترهای جذاب بزند، کارش میلنگد. اگر روزنامهنگار باسابقهای نتواند گزارش دقیقی بنویسد، حتما
عمرش را بر باد داده است.
بیشک خیل عظیم روزنامهنگاران این مرز، از گذشته تاکنون، تیترهای جذاب، هیجانآور و دقیق زدهاند. ابتکارات زیادی نیز به خرج دادهاند. چه روزنامهنگاران قبل از حسین قندی و چه روزنامهنگاران بعد از او که ممکن است نه او را دیده باشند و نه پای کلاس و تجربهاش نشسته باشند. این الفاظ و عناوین جز آنکه برای عدهای «نان» بشود، هیچ حاصل دیگری ندارد. دیروز «پدر روزنامهنگاری» ایران درگذشت. امروز «سلطان تیتر»، فردا حتما باید منتظر خبری از «پدر گزارشنویسی» و «پدر خبرنویسی» ایران باشیم.
باید به این معرکهگردانی پایان داد. چنانکه نباید فراموش کرد روزنامهنگار، مردهشویی نیست. روزنامهنگار میتواند دماسنج جامعهاش باشد. تکیهگاه مردمش باشد. اما نمیتواند بیرگ باشد. نمیتواند بیطرف باشد. نمیتواند چشم بر واقعیت ببندد. نمیتواند سکوت کند. نمیتواند برچسب حرفهایگری بر پیشانی خود بزند و مردهشویی کند و حقوق بخورنمیر بگیرد و پلشتیها را عیان نسازد. آن کس که چشم میبندد تا خود را بیطرف نشان داده باشد قطعا روزنامهنگار نیست، آن کس که حق ضایع شده مردمش را میبیند و هیچ نمیگوید و نمینویسد و دیگران را مورد پرسش قرار نمیدهد بیشک روزنامهنگار نیست. نه. روزنامهنگار نیست. ممکن است مردهشویی کند اما قطعا روزنامهنگار نیست.
اکبرمنتجبی - مهرنامه شماره 41
ارسال نظر