گوناگون

عاشق

پارسینه: موسیقی شورانگیزی در ذهنش شروع به نواختن کرد و نسیم ملایمی در دشت زندگی‌اش وزیدن گرفت.

بویی خوش در فضا پیچید و لبخندی پر از امید که خاص عاشقان تازه‌کار است بر لب‌های بی‌رمقش نقش بست. با هربار دیدن دخترک تمام تنش تبدیل به سازی می‌شد که نگاه‌های دختر چون رعشه‌ای می‌نواختش.

جان به تن افسرده‌اش دویده بود و صدایی مدام توی مغزش او را فرامی‌خواند. انگار مردی که مدت‌ها بر لبۀ دره ایستاده بود و به پرت‌کردن خودش فکر می‌کرد، حالا عزم بازگشت به دامنۀ کوه کرده و لشکری از درختان و علف‌ها بازگشتش را خیر مقدم می‌گفتند. زندگی‌اش هم‌رنگ لب‌های صورتی دختر شده بود و چیزی از درز موزائیک‌های سرد خانه‌اش قصد رویش کرده بود.

دخترک خوش‌خیال هیچ نمی‌دانست که حضور ناگهانی‌اش در آن همسایگی چه معجزۀ جان‌بخشی بوده است. نمی‌دانست زنانگی‌اش روحی رقصان و شاد است که می‌گردد و می‌گردد و ازقضا گاهی از نزدیکی پوست کسی عبور می‌کند و خوابش را می‌آشوبد. روحی که برخی مردگان خوشبخت را حیات دوباره می‌بخشد.

ارسال نظر

  • ناشناس

    جالب بود روح عشق روح زندگی تو ان نکبت زده!!!

  • مهدی

    سلام بر عشق

  • ناشناس

    الف.شین تو چقدر پر احساسی نازنین

  • آشنا

    آفرین به این قلمتو الف شین
    ولی واسه من نافرجام بود!!!

  • نیاز

    چه خوبی الف شین جانم! چرا زمانشو بیشتر نمی کنی؟ :)

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار