گوناگون

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»/ عکس

پارسینه: سربازان آمریکایی ابتدا فریاد زدند «دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!» سپس ده‌ها نگهبان آلمانی در اردوگاه کار اجباری «داخائو» در آلمان نازی را کشتند.

در کتابی که به تازگی منتشر شده داستان آخرین روز زندگی هیتلر لحظه به لحظه ثبت شده است. البته پیش‌تر مطلبی در همین ارتباط آورده شده بود.

نیروهای آمریکایی با تیربار بر روی پنجاه عضو اس اس و ارتش آلمان نازی (Wehrmacht) آتش گشودند. آن‌ها فریاد می‌کشیدند: «هیچ کس را اسیر نگیرید!» یکی از فرماندهان به چهار آلمانی دیگر شلیک کرد و آن‌ها را کشت. حمله عصبی این فرمانده باعث شد تا سرهنگ زیردستش با قنداق تفنگ خود محکم به او ضربه بزند تا نفر پنجم کشته نشود.

آمریکایی‌ها از شرایط اردوگاه داخائو در زمان آزادسازی آن مطلع شدند و همین مسئله آن‌ها را خشمگین کرده بود. در این اردوگاه 32 هزار زندانی با شرایطی وخیم زندگی می‌کردند. اما کاری که خود آمریکایی‌ها در 29 آوریل 1945 انجام دادند به یکی از جنجالی‌ترین اقدامات حضور آن‌ها در جنگ جهانی دوم تبدیل شد.

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
انتقام: زندانیان خوشحال داخائو لباس راه‌راه اردوگاه را پوشیدند و نظامیان آمریکایی را تشویق می‌کردند. آمریکایی‌ها از شرایط آن‌ها خشمگین شدند و به همین بهانه 50 نازی را با تیربار هدف قرار دادند

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
شاهد: در این کتاب آمده است که کلنل فلیکس اسپارکس از لشکر 45 پیاده‌نظام به سمت بخش مسکونی اردوگاه حرکت کرد و بیل والش را دید که به دنبال یک سرباز آلمانی بود و فریاد می‌زد: «شما حرومزاده‌ها...»

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
اردوگاه داخائو اولین اردوگاه کار اجباری بود که برای نگهداری زندانیان سیاسی در رژیم نازی هیتلر ساخته شده بود

تاریخدانان به این نتیجه رسیده‌اند که آن اقدام یک جنایت جنگی بوده است. هرچند در آن زمان، ژنرال جرج پاتُن آمریکایی‌ها را از هرگونه اتهامی تبرئه کرد و هیچ خدشه‌ای به غرور و افتخار آن‌ها وارد نشد.

در کتاب «آخرین روز زندگی هیتلر» آمده است که در عصر روز 29 آوریل 1945 (یکشنبه 9 اردیبهشت 1324)، لشکر 45 پیاده‌نظام در حالی که داشت به سمت مونیخ حرکت می‌کرد این اردوگاه را در 19 کیلومتری جنوب مونیخ آزاد کرد. اما قبل از اینکه به سربازخانه اصلی برسند شاهد صحنه‌هایی بودند که عمیقا آن‌ها را آزرده‌خاطر کرده بود. بر اساس آنچه در این کتاب آمده، نیروها در خارج از داخائو با راه‌آهن این شهر روبه‌رو شده بودند که بر روی آن 39 واگن صف کشیده بود. تمام این واگن پر از جنازه شده بود و چشم برخی از جنازه‌ها هنوز باز بود؛ انگار که داشتند نیروهای آمریکایی را می‌دیدند.

نازی‌ها سه هفته قبل از این واگن‌ها برای جابجایی 4800 زندانی از اردوگاه بوخن‌والد به اردوگاه داخائو استفاده کرده بودند. اما زمانی که این قطار رسید، تنها 800 نفر زنده مانده بودند و بقیه در این واگن‌ها جان خود را از دست داده بودند.

آمریکایی‌ها از دیدن چنین قساوتی به خشم آمده و فریاد زدند: «دخل آن نازی‌ها آشغال را بیاورید! هیچ کس را اسیر نگیرید! از نیروهای اس اس نباید کسی زنده بماند!»

در این کتاب چنین آمده است: «بیل والش (فرمانده) و نیروهایش در کنار ریل قطار ایستاده و چهار تن از نیروهای اس اس را پیدا می‌کنند. این چهار نفر دستان خود را روی سرشان گذاشته بودند. والش آن‌ها به کنار قطار می‌برد و با سلاح کمری خود به آن‌ها شلیک می‌کند.»

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
زندانیان داخائو از پشت سیم خاردار، نیروهای ارتش هفتم ایالات متحده را تشویق می‌کنند

همین که آن‌ها وارد اردوگاه شدند، درک صحنه‌ها و داستان‌ها برایشان غیرممکن می‌شود. اغلب زندانیان اردوگاه‌های فرعی یهودیانی بودند که از آشویتس جان سال به در برده بودند و در اوایل سال 1945 میلادی به آنجا آورده شده بودند.

والش تاب دیدن چنین صحنه‌هایی را نداشت. او یک آلمانی را گرفته و با لوله تفنگ خود محکم به سر او ضربه می‌زند. اسپارکس فریاد می‌کشد: «کافی است.» اما والش به کار خود ادامه می‌دهد. اسپارکس تفنگ خود را درآورده و با قنداق آن به سر والش ضربه می‌زند. والش بر روی زمین افتاده و گریه می‌کند. هفت نفر والش را از آنجا به بیرون می‌برند و اسپارکس کنترل اوضاع را به دست می‌گیرد.

«هاینریخ اسکودزِنسکی» افسر اس اس است که تشریفات تسلیم رسمی اردوگاه را انجام می‌دهد. او به سمت آمریکایی‌ها حرکت کرده و خود را با سلام مخصوص نازی‌ها «هایل هیتلر» تسلیم می‌کند. یک افسر آمریکایی به او ناسزا گفته و او را سوار جیپ می‌کند. آن‌ها با آن جیپ کمی دور شده و کمی بعد صدای شلیک به گوش می‌رسد.

اما جنجالی‌ترین بخش داستان بعد از آن اتفاق می‌افتد.

پنجاه زندانی عضو اس اس به صف کشیده شده و در مقابل دیوار می‌ایستند. اسپارکس دستور می‌دهد که یک تیربار بیاورند، اما فعلا شلیک نکنند.

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
در ورودی اردوگاه داخائو

یک سرباز حواس اسپارکس را پرت کرده و ناگهان تیربار راه می‌افتد. در کتاب آمده است: «یک سرباز آمریکایی شروع به تیراندازی می‌کند. اسپارکس برمی‌گردد و به سمت آنجا می‌دود. او اسلحه خود را خارج کرده و شلیک هوایی می‌کند و به او دستور می‌دهد که توقف کند.»

اسپارکس سپس به سمت تیرانداز دیگر می‌دود. او هنوز مشغول تیراندازی با تیربار بود. به پشت او ضربه‌ای زده و از یقه او را می‌گیرد و او را از تیربار دور می‌کند. او از سرباز پرسید که چرا این کار را کرده است. سرباز پاسخ داد: «کلنل، آن‌ها می‌خواستند فرار کنند.» کاملا مشخص بود که دروغ می‌گوید.

اسپارکس متوجه شد که 17 آلمانی کشته شدند. او دستور داد تا مصدومان را به بیمارستان ببرند. این داستان تا سال‌ها فلیکس اسپارکس را تحت تاثیر قرار داد.

از همه بدتر این بود که عکاس و فیلم‌بردار ارتش از این اتفاقات تصاویری را ضبط کرده بودند که آن را به فرمانده ارتش هفتم «ژنرال آرتور وایت» ارسال کردند. استنباط او از این جریان این بود که به والش «حمله عصبی» دست داده و به همین دلیل به مسلسل‌چی‌ها فرمان شلیک داده است. برای اسپارکس دستور بازگشت صادر شد. اما قبل از اینکه او به خانه برگردد به ملاقات فرمانده ایالت باواریا «ژنرال پاتن» رفت. در نتیجه این دیدار، او از تمام اتهامات تبرئه شد.

«دخل آن نازی‌های آشغال را بیاورید!»
رتبه‌های عالی‌مقام دنیا از جمله خانم مرکل به مناسبت یادبود هفتادمین سالگرد آزادی این اردوگاه در داخائو جمع می‌شوند

او به اسپارکس گفت: «من این اتهامات را بررسی کردم و به این نتیجه رسیدم که چرندیات است. من تمام این کاغذهای لعنتی علیه تو و نیروهایت را پاره پاره می‌کنم. تو یک سرباز عالی بودی. حالا به خانه برگرد.»

این رسوایی تا سال 1991 از دید عموم مخفی ماند تا اینکه یک کپی از آن بازجویی‌های رسمی در «آرشیو ملی» یافت شد. اتفاقات آن روز در خاطرات زندانیان و مصاحبه‌های اعضای ارتش آمریکا نیز وجود دارد.

اسپارکس نیز مدت‌ها بعد سعی کرد تا کمی از عمق آن فاجعه را بکاهد. او گفت که بیشتر گزارش‌ها «ادعاهای وحشیانه» است. او در جایی گفت: «حداکثر نگهبان آلمانی که آن روز در داخائو کشته شد در بیشترین حالت 50 نفر بود، اما عدد 30 دقیق‌تر است. آمارهای ثبت‌شده از آن روز نشان می‌دهد که بیش از هزار زندانی آلمانی به محل جمع‌آوری نظامی آورده شدند.»

البته خاطرات دیگران کمی متفاوت است. «دُن ریتزنتالر» سرباز سابق ارتش که در جریان آزادسازی داخائو حاضر بود در سال 1992 و در سن 92 سالگی سکوت خود را شکست. او در اولین مصاحبه خود گفت: «بعد از مشاهده آن صحنه‌ها، ما هر نگهبان آلمانی که دیدم را کشتیم.»
فرادید

ارسال نظر

  • ناشناس

    لعنت به همشون..دم امریکایی ها گرم

  • آنتی وحشی

    احیانا نویسنده خودش از اعضای مخفی پس پس نبوده؟

  • حمید

    وای ی ی... آمریکایی ها چقدر مهربونن...
    همینو میخواستی برسونی دیگه؟!

  • ناشناس

    ميخواد بدتون بياد ميخواد خوشتون بياد........ هيتلر شرف داره به خيلي از ديكتاتورهاي فعلي!!!!!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار