گوناگون

تفاوت رویا با مکاشفه چیست؟

پارسینه: حجت الاسلام جعفر ناصری

اشاره:حجت‌الاسلام و المسلمين شيخ جعفر ناصري از جمله محققان و مبلغان معارف اخلاقي و مهدوي و از جملة شاگردان اخلاقي آيت‌الله سيد عبدالكريم كشميري(ره) و همچنین پدر گرامي‌شان آيت‌الله ناصري دولت‌آبادي می باشند. ايشان در حال حاضر مسئوليت مدرسة علميه صاحب‌الزمان(ع) اصفهان و نيز مؤسسه فرهنگي دارالهدي (در زمينه مباحث اخلاقي و مهدوي) را به عهده دارند. با توجه به اهميت موضوع ارتباط با عالم غيب، رؤيت و مشاهدة امام غايب(ع) در عصر غيبت كبری، با ايشان به گفت‌وگويي صميمانه پرداختيم كه آن را به حضور خوانندگان موعود تقديم مي‌كنيم؛باشد كه راهنماي صادقي براي محك مدعيان اين امر باشد.

با تشکر از قبول زحمت این گفتگو لطفا بفرماییدساکنان عالم غیبی چه موجوداتی را شامل می شوند؟
بايد توجه داشته باشيم كه عالم سير خودش را دارد؛ چه در ملك و چه در ملكوت. و خداي متعال انسان را مأمور به ايمان و عمل صالح كرده براي اينكه به شهود حقايق برسد و ساكنان عوالم غيبي منحصر به ملائكه نيستند. موجودات برزخي موجوداتي هستند كه عالم جداگانه‌اي دارند، ارواح هم موجودات لطيفي هستند كه عالم جداگانه‌اي دارند. روح مؤمن در عالم برزخ در قالبي است كه آن قالب به ايام حيات و زندگاني او بسيار شبيه است اما مجرد و لطيف است. ملائكه اجسام لطيفي هستند اما ارواح قالب ديگري دارند. اصلاً بخشي از ملكوت، اعمال مجسم انسان‌ها را صورت مي‌دهد؛ يعني نماز مؤمن، روزة مؤمن، حج مؤمن به صورت فردي درمي‌آيد كه تا مقام قرب الهي عروج پيدا مي‌كند1.

اين قالب‌هاي عبادي كه صور ممثلة عبادات و اعتقادات هستند عالم جداگانه‌اي دارند. در اينجا بايد متذكر اين مطلب هم بشويم كه شياطين هم جنس لطيفي از آتش دارند و آنها عمل انسان‌ها را مي‌بينند و به همين خاطر اخلاص مؤمن هميشه در خطر است. چون خود مؤمن هنوز به شهود نرسيده است، نمي‌داند نمازي را كه مي‌خواند به چه صورت درآمد و كجاي آن نقص داشت ولي شياطين بلافاصله حاضر مي‌شوند. وقتي عبد صالحي نماز شبي مي‌خواند همان موقع اين نماز صورت ملكوتي پيدا مي‌كند و ممثّل به صورتي مي‌شود. ملائكه آن را برمي‌دارند و تا مقام قرب الهي بالا مي‌برند ولي شيطان بلافاصله خودش را مي‌رساند ببيند آيا مي‌تواند عمل مؤمن را مخدوش كند و به اخلاص مؤمن آسيب بزند و عملش را از بين ببرد؟ آيا مي‌تواند مؤمن را به عجب و ريا مبتلا كند؟ وقتي مؤمن دچار عجب و ريا شد آن صورت ممثل مخدوش مي‌شود و قدرت ارتقا و طيّ طريق تا مقام قرب را نخواهد داشت. شيطان اين مسئوليت را به عهده خودش و ابنائش گذاشته است. شيطان همانند خون در رگ و ريشة بني‌آدم در سريان و جريان است. اصلاً ديدن شيطان كار هر كسي نيست. ديدن شيطان كه از اجسام مجرد به شمار مي‌آيد، كار اولياي شيطان است. چنانكه فرعون شيطان را مي‌ديد و شيطان سراغ او مي‌آمد و يا كار انبيا و كساني است كه اهل شهود باشند. آنها هستند كه مي‌توانند او را و خراب‌كاري او را ببينند.2

شياطين خوب مي‌دانند كه چگونه عمل مؤمن را خراب كنند. بالاخره شيطان مسيري را طي كرده و به فرمايش اميرالمؤمنين سجده‌هاي شش هزارساله داشته است. شما ببينيد كه در ابتداي خلقت وقتي شيطان وقت و فرصت از خداوند خواست، خداي متعال فرمود تو را تا «روز وقت معلوم» فرصت خواهيم داد درحالي كه او تا قيامت فرصت خواسته بود ولي خداي متعال تا زمان ظهور حضرت بقيه‌الله ـ روحي‌له‌‌الفداء ـ به او فرصت داد و او قسم ياد كرد كه « فبعزّتك لأغوينّهم أجمعين إلّا عبادك منهم ‌المخلَصين؛ خدايا من به عزت و جلال تو اينها را گمراه خواهم كرد مگر بندگان مخلَصت را»3 آن زمان كه هنوز بندگان مخلَص به دنيا نيامده بودند. ابتداي خلقت حضرت آدم بود ولي او به كار خودش و كيفيت كارش احاطه داشت. او مي‌داند هر عمل صالحي وقتي از مؤمن صادر مي‌شود قابل خدشه‌ است مگر عملي كه از روي اخلاص صادر شود. كه آن عمل در زاويه‌اي صادر خواهد شد و ارتقا پيدا خواهد كرد كه شيطان نمي‌تواند آن عمل را ببيند لذا از همان اول آن عمل خالص و عمل مخلصين را استثنا كرد. به دليل اينكه آن عمل براي او نامريي خواهد بود و او نمي‌تواند بر آن احاطه داشته باشد. شياطين احاطة زيادي به كار دارند و كيفيت خراب كردن را خوب بلد هستند. آنها جنس و مواد كارشان مواد ديگري است.4

شيطان مواد كار خودش يعني حلم، ايمان، نماز و ... را مي‌تواند ببيند و به آنها آسيب وارد كند از آن طرف كسي كه اهل شهود شده و چشمان او آن قدر لايق و پاك شده است كه موجودات مجرد‌ ملكوت را مي‌تواند درك كند، يا به فضل خدا مي‌تواند اعمال خود را از آفت نگه دارد.

آيا عوالم غيبي و ساكنان آنها قابل دسته‌بندي هستند يا خير؟ و در صورتي كه قابل دسته‌بندي هستند، به چه صورت دسته‌بندي مي‌شوند؟
به هر حال عوالم غيب و ساكنان آنها داراي مراتب هستند و از نظر قرآن و روايات اين موضوع امري بديهي است. يكي از ساكنان غيب حضرت جبرئيل(ع) است كه به تعبيري ايشان را بايد سلطان ملكوت بخوانيم و طبيعي است كه ايشان زيرمجموعه‌هاي متعددي داشته باشد. رواياتي كه ملائكه را معرفي مي‌كنند در ضمن اين روايات درجات و مقام آنها را مي‌توان فهميد. طبيعي است كه ملائكه‌اي كه موكل
فرود آوردن قطره‌های باران هستند درجه و مقامشان با حضرت جبرئيل(ع) كه هميشه در محضر انبياي عظام و استادش اميرالمؤمنين(ع) بوده است، فرق مي‌كند.

دسته‌بندي ساكنان ملكوت كار آساني نيست و يك تحقيق وسيع و رجوع به آيات و روايات مي‌طلبد. به طور كلي بايد بگوييم كه دسته‌بندي ساكنان عوالم غيب به حسب مراتب آنهاست و مراتب آنها هم به حسب معرفت آنها و مسئوليت آنها. ملائكه‌اي كه به شيعيان اهل‌بيت(ع) خدمت مي‌كنند و سلام شيعيان را به حضرت اباعبدالله‌(ع) مي‌رسانند. ملائكه‌اي كه نماز را ارتقا مي‌دهند و به مرتبة قرب الهي مي‌رسانند. اينها در جاي خودش دسته‌بندي و درجه‌بندي شده هستند و مهم آن است كه انسان قوه بصيرتي پيدا كند و بتواند ببيند كه در آيات بسياري به اين معنا اشاره شده و مردم و مؤمنين را به اين ترغيب كرده‌اند كه داراي بصيرت باشند و يكي از مراتب بصيرت، شهود ساكنان ملكوت است.
براي حضرت ابراهيم(ع) اين شهود در حد بسيار وسيعش پيدا شد. اميرالمؤمنين(ع) نيز مي‌فرمايد: «لوكشف الغطاء ما ازددت يقيناً؛ اگر پرده‌ها كنار بروند براي من يقيني بيش از آنكه دارم پيدا نخواهد شد.» براي اينكه آن بزرگوار دائم پشت پرده را مي‌بيند. پرده براي ما پرده است و الّا براي آن بزرگوار كه تا منتهاي

معراج پيامبر اكرم‌(ص) را ديده و در شب معراج به سبب داشتن بصيرت آن حضرت را همراهي كرده و آزادي روح، روح آن بزرگوار به همراه جسم رسول خدا مشرف به نزديك‌ترين قرب ربوبي شده است، هيچ پرده و غطائي نخواهد بود.

ارتباط و اتصال انسان با موجودات عالم غیب چگونه حاصل می شود؟آیا این ارتباط در اختیار ا نسان هست؟
در مورد نحوة ارتباط و اتصال با اين موجودات بود، بايد گفت كه فقط با ايمان، عمل صالح و رسيدن به شهود مي‌توان به اين مقام رسيد.
ما همان‌طور كه دو چشم ظاهر داريم، دو چشم باطن هم داريم و اين دو چشم باطن بايد باز و روشن شوند براي درك حقائق باطنية برزخية ممثّله. بايد چشم باز شود تا بتواند ارتباط و اتصال برقرار كند. برخي اولياي خدا بوده‌اند كه به اين شهود ‌رسيده‌اند. گاهي در شب قدر براي بعضي از اولياي خدا (پرده‌ها) كنار مي‌رفته و مشاهده مي‌كرده‌اند. گاهي به دلايلي نصيب يكي از اولياي خدا شهود زياد بوده و مشاهده مي‌كرده‌اند.5
بعضي از اوليا نقل مي‌كنند كه در بيابان مي‌گفته‌اند اذان صبح شد و وقتي از آنها مي‌پرسيدند آقا شما از كجا فهميديد؟ مي‌فرمودند كه ملائكة شب رفتند و ملائكة روز آمدند. وقتي انسان به شهود رسيد بركات بي‌حدّ و حصري خواهد داشت.
خلاصه اينكه ارتباط انسان با موجودات غيبي (البته با آن دسته از موجودات كه امكان دارد در قلمرو حس انسان قرار بگيرند) به دوگونه تصور مي‌شود:
اول، گاهي با موجودات مجرد همچون ملائكه است كه اين اختياري نيست، به اين معنا كه هروقت انسان اراده كند بتواند با آنها رابطه برقرار كند، بلكه علاوه بر فراهم آمدن مقدمات اذن خداوند متعال هم بايد به آن تعلق گيرد. در صورت مشاهده چه بسا به صورت انسان ظاهر مي‌شوند همچون ظهور ملك روح كه براي حضرت مريم (س) به صورت بشر متمثل شد:
«فتمثّل لها بشراً سويّاً»6.

دوم، برخي هم ممكن است در تسخير انسان قرار گيرند چه بسا احتمال اختياري بودن ارتباط با آنها مطرح باشد
دايرة حضور اين موجودات در حيات انسان‌ها، چه در خواب و چه در بيداري، چگونه است؟
دايرة حضور موجودات برزخي بسيار وسيع است و به قول بعضي از حكما، اطراف هر انساني بي‌حد و حصر ملائكه و قواي نامرئي ملكوت در حال رفت و آمد هستند و گاهي در خواب براي بعضي از اهل مراقبه نقطة شروعي ايجاد مي‌شود و بابي از فضل الهي مفتوح مي‌گردد. اما همين‌جور كه عرض كردم اينها بسيار متعدد و متنوع هستند. غير از اينكه موجودات عالم ملكوت انواع دارند، هر نوعي هم داراي مسئوليتي خاص هستند و اين بحث جاي كار بسيار دارد و اگر انسان در آيات و رواياتي كه در اين زمينه آمده، تدبر داشته باشد بركات زيادي براي او خواهد داشت. ظهور قواي عالم ملكوت از يك نظر و به يك اعتبار همه جا را گرفته است. هر برگي ظهور در توحيد دارد و دفتري است از توحيد الهي.
هر گياهي كه از زمين شعر رويد
وحــده لاشــريك لـه گـويـد

طبيعي است گياهي كه از زمين مي‌رويد قواي ملكوتي براي تربيت همراه او هستند و اين ما هستيم كه بايد چشم و دل باز كنيم و ببينيم كه در عالم چه اتفاقاتي دارد مي‌افتد. و اين بخش اگر براي انسان باز شود راهي به سمت امام‌شناسي خواهد بود، راهي متقن و محكم. بخشي از مقام امام بعد از اين جريان براي انسان روشن مي‌شود. انسان يك مقدار پيش برود، قواي ملكوتي را بشناسد، عظمت آنها را درك كند، انواع و مراتب آنها را احساس كند، با چشم باطن بعضي از اين مسائل را ببيند و بعد ببيند كه همه اينها مأمورند و به امر و فرمان امام هستند. وقتي كه توانست دلي زلال و چشمي باز داشته باشد آن وقت مي‌توان بخشي از مقام امام را بشناسد. وگرنه حركت‌هاي اوليه هم نمي‌تواند دور باشد از ارتباط اوليه با امام(ع). اين حركت، حركتي است كه با امام(ع) شروع مي‌شود و با امام پايان مي‌يابد. آن بزرگواران كه فرمودند: «نحن حجاب‌الله الاكبر» يعني اي انسان پايان راه تو، امام‌شناسي خواهد بود. تو خداشناسي را بيرون از امام‌شناسي نمي‌تواني بيابي. «نحن حجاب‌الله الاكبر» يعني پرده‌داري خداشناسي ما هستيم. نمي‌تواني دور بزني و به سمت خداشناسي از غير طريق امام‌شناسي بروي. تمام اينها در امام‌شناسي است.
به روايتي بسيار زيبا برخورد كردم كه از
محضر امام صادق(ع) سؤال شد كه «يابن رسول‌الله! آيا اين روايت صحيح است كه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: رسول خدا (ص) به من هزار باب از ابواب را تعليم دادند كه از هر بابي هزار باب مفتوح مي‌شد؟» حضرت فرمودند: «آري صحيح است، اين چنين بوده است.» راوي گويا تعجب كرده و خواست در يك مقايسه به يك نتيجه‌گيري برسد. عرض كرد: «يابن‌رسول‌الله شيعيان و محبان شما چه مقدار از اين باب‌ها را دارند؟» حضرت فرمودند: «يك باب يا دو باب» شايد هم لف و نشر مرتب باشد؛ يعني شيعيان خالص دو باب از اين باب‌ها را دارند و محبين يك باب. يعني حتي شيعيان كاملي كه خودشان درياي بي‌پايان بوده‌اند، از اين يك ميليون باب دو باب را دارند. بقيه مخصوص به امام است و اينجاست كه تا حدودي تكليف ما روشن مي‌شود كه آنچه از معارف كه بزرگان ما به آن رسيده‌اند قطره‌اي ناچيزي از اين درياي بي‌پايان است. درياي بي‌پايان امامت، بي‌حد و حصر درّ و گوهرهايي دارد كه به شيعيان خالص قطره‌اي از آن دريا رسيده ولو آن قطره نسبتاً درياي بي‌پايان باشد.

چگونه امر بر انسان مشتبه مي‌شود و اين اشخاص را با اشخاص ديگر مثل ائمه معصومين(ع) اشتباه مي‌گيرد؟
اين موضوع، موضوع مبتلا به ولازمي است. تأثير قوة خيال در قضايايي كه انسان در خواب مي‌بيند فراوان است و اصولاً موجودات مجرد چه شياطين چه ملائكه براي مردم تجلي و ظهور زياد دارند. شما نگاه بكنيد خواب عزيز مصر در قرآن بيان شده. او فردي كافر بود اما تكليف چهارده سال آينده را در خواب ديد. رؤياي او صادقه و صحيح بود. پس ممكن است فردي كافر باشد و قضاياي برزخي صحيح و اتفاقات آينده را بتواند ببيند. يا آن دو نفر زنداني كه هم‌سلولي حضرت يوسف بودند، هردو خوابشان صحيح بود. يكي گفت: «إني أراني أعصِرُ خمراً؛ من ديدم انگور مي‌فشردم براي درست كردن شراب.» حضرت گفتند: تو ساقي شراب پادشاه خواهي شد و به همين سمت هم رفت. ديگري گفت: « إنّي أراني أحمل فوق رأسي خبزاً تأكل الطيرمنه7؛ من ديدم روي سرم نان حمل مي‌كردم و پرنده‌ها مي‌آمدند و مي‌خوردند» حضرت فرمودند: تو را اعدام مي‌كنند. اين دو نفر با اينكه هردو كافر بودند ولي باز خواب‌هايشان خواب‌هاي صحيحي بود.

چه مؤمن و چه كافر هردو خواب صحيح و سقيم مي‌بينند. مؤمنين زيادي هم داريم كه تحت تأثير قوه خيال، صحنه‌هايي را كه در روز يا روزهاي گذشته ديده‌اند و حتي گاهي قضايايي را كه مي‌خواهند ببينند به صورتي در خواب مي‌بينند ولي اين امتيازي نيست. مؤمن و كافر مساوي هستند. سه نمونه را عرض كردم كه مسلمان هم نبودند و خواب صحيح ديده بودند. آن طرف هم فراوان است، كساني كه مسلمان‌اند ولي خواب غيرصحيح مي‌بينند. به سختي مي‌توان اعتماد كرد مخصوصاً قضايايي كه خارج از قاعده باشد. ديدن حضرت بقيه‌الله و ديدن ائمه‌ معصومين(ع) در بايد در كمال خواب بيننده خوابش را نقل مي‌كند، معلوم مي‌شود اين خواب مشكل دارد و صحيح نيست. تأثير قوة خيال در اين خواب زياد است. مشكلي كه الان مردم ما زياد دچار آن مي‌شوند اين است كه گاهي امر مشتبه مي‌شود، فردي را مي‌بيند، و آن فرد فرمايشي مي‌كند. وقتي طرف بيدار مي‌شود، يا حتي در خواب به اين نتيجه مي‌رسيد كه آن فرد يكي از ائمه معصومين(ع) بود. اگر مسئله شخصي باشد امري است و يك برخورد بايد با آن بشود و اگر مسئله عمومي باشد به نحو ديگري بايد با آن برخورد كرد. كمال احتياط را بايد در اين مسائل انجام داد. مبادا ما پيغام حضرت بقيه‌الله ـ روحي له الفداء ـ را مستند به يك خواب كنيم. مسئله تشرف در خواب و بيداري كار بسيار حساب شده و سنگيني است و متأسفانه الان اين قضيه دارد لوث مي‌شود. به اين معنا كه هركسي مدعي شهود امام در خواب و حتي در بيداري مي‌شود. در يكي از توقيعاتي كه امام زمان براي جناب شيخ مفيد صادر فرموده‌اند، شيخ مفيدي كه به بالاترين درجة‌ علم حقيقي و خدمات اجتماعي به شيعيان اهل‌بيت‌(ع) و به درجه اخلاص رسيده بود. حضرت ضمن اين توقيع به او مي‌فرمايند: «ما عبادات شما را ديديم و اجازه يافتيم كه شما را به مكاتبه‌اي مشرف كنيم.» جناب شيخ مفيد بعد از آن همه سعي و تلاش، مشرف به يك مكاتبه مي‌شود. بعضي از داستان‌ها و جريان‌هايي كه اخيراً گفته مي‌شود كه شما در جريان هستيد و شنيده‌ايد، چه عوارضي پيدا مي‌كند، خيلي زود مستند به امام مي‌شود در حالي كه در بين اتقيا، صلحا، اولياي خدا و در بين علماي راه‌يافته از اين حرف‌ها نبوده است.

خدا رحمت كند مرحوم آيت‌الله كشميري را. يك وقتي در محضرشان از شخصي كه تشرفي پيدا كرده بود و يك داستان بسيار طولاني را در آن تشرف گنجانده بودند، صحبت شد. مرحوم آيت‌الله كشميري فرمودند كه من به نظرم مي‌رسد كه اين مكاشفه باشد نه تشرف در عالم بيداري. اكثر قضايايي كه اتفاق مي‌افتاده صحنه‌هايي بوده از مكاشفات قوي و مكاشفات گاهي آن‌قدر ظهور و تجلي دارند كه براي خود طرف قابل تشخيص نيستند. آيا اين قضيه در عالم خارج اتفاق افتاد يا قضيه‌اي بود كه من به صورت مكاشفه ديده‌ام؟ وقتي اين تشرف را كه داستان طولاني‌اي داشت در محضر ايشان گفتند، ايشان فرمودند: به نظر من كشفي بود كه براي او حاصل شده و شبيه به خواب است. اما اين جمله را هم فرمودند كه زيبا بود، فرمودند: «اين نوع قضايا از فردي مثل آيت‌الله بهجت شنيده مي‌شود كه اينها هم مدعي اين قضايا نيستند» و بزرگان از علماي ما پرهيز داشته‌اند كه اين مسئله تشرف لوث شود. الان هر فردي از كوچه و بازار مي‌رسد مدعي تشرف و مدعي نيابت مي‌شود كه حضرت مسائل اجتماع را به من مي‌گويند و به من پيغام مي‌دهند كه به ديگران بگويم. خوشبختانه در چند مورد با آنها برخورد شده بود و بلافاصله اظهار ندامت كرده بودند و اظهار كرده بودند كه شيطان بر ما مسلط شد و ما اين نسبت‌هاي ناروا را داديم. لذا از گسترش و توسعة اين مطلب بايد پرهيز كرد. گاهي اين قضيه واقعاً مشتبه مي‌شود و گاهي هم افراد خطرناكي اين قضايا را به بازي مي‌گيرند. فردي مثل «سيدمحمدعلي باب» شيطان در خوابش نفوذ مي‌كرد. در تاريخ هست كه چگونه شيطان بر او چيره مي‌شد و دستور و پيغام داد تا بالاخره او را به دام انداخت و شيطان بيكار ننشسته است. منتها ما علمايي داريم كه سبك و روش و منش آنها براي ما حجت هست. اين‌جور بيان‌ها از بزرگاني شنيده مي‌شد كه اين ادعاهاي مكرر و اضافي را نداشتند ولي از مرحوم قاضي شنيده نشد. از خود مرحوم آيت‌الله كشميري شنيده نشده. از مرحوم آيت‌الله بهجت شنيده نشده است. اينها اگر هم بوده است در دل خودشان است. و جمله ديگري مرحوم آيت‌الله كشميري داشتند كه خالي از لطف نيست فرمودند: اگر در عالم خواب يك بابي براي يك سالكي باز شود (فرض كنيد كه يك آيه‌اي را مي‌خواند و سحر بيدار مي‌شود و يا مورد عنايتي خاص قرار مي‌گيرد كه هر وقتي خواست يك ذكري يا توسلي پيدا مي‌كند و يك ارتباطي پيدا مي‌كند كه يك چيزي را در خواب به او مي‌گويند و او را راهنمايي مي‌كنند) اگر دو جا نقل كند آن حال از او گرفته مي‌شود و آن را از دست مي‌دهد. چگونه است كه بعضي‌ها هرچند وقت يك بار يك تشرفي را نقل مي‌كنند و با آن كرّ و فرّي را انجام مي‌دهند، پيغام مي‌آورند و مي‌برند و هيچ اتفاقي هم نمي‌افتد. شايد مشكلي در گوشه و كنار قضيه بوده باشد. البته نفي نمي‌توان كرد تشرفات بوده و هست، در بين علماي خالص بوده اما كمال دقت و احتياط براي اين قضيه لازم است.

فرق ميان رؤيت، مكاشفه و رؤيا چيست؟ حد و مرز آنها چيست و با چه مقدمات و تمهيداتي مي‌توان به مراتب عاليه از رؤياي صادقه تا ديدار رسيد ؟
خداي متعال نصيب انسان از خزانه غيب خودش را فراوان كند. از اين جهت كه گويا اين قضيه نصيبي خاص است. اما عمل صالح و نيت خالص بي‌تأثير نيست و خواست فراوان و عشق بي‌حد و مرز انسان را نزديك مي‌كند و ابوابي را از ناحية خداوند باز مي‌كند و طبيعي است براي مؤمن از رؤيا شروع مي‌شود. آرام‌آرام ايمان و عمل صالح در درون انسان تأثيري خاص مي‌گذارد و مؤمن وقتي به خواب مي‌رود، روح او امكان صعود و عروج به عوالم لطيف را پيدا مي‌كند «لهم ‌البشري في ‌الحيوة ‌الدنيا و في‌الاخرة»8، بشارت‌هايي به مؤمن مي‌رسد كه از عالم خواب و رؤيا شروع مي‌شود. به خاطر اينكه در عالم خواب و رؤيا بخش زيادي از تعلقات انساني حذف مي‌شود. اشتغالات نفساني كم مي‌شود. طبيعي است كه در عالم بيداري، روح به بدن تعلق دارد و در شئون مختلف و ابعاد متفاوت و زواياي بسيار زيادي مشغول ساماندهي است. اما در عالم خواب براي مؤمني كه در مسير تهذيب و طريق تقوا گام برمي‌دارد، خيلي از آن اشتغالات نفساني مي‌رود يا كم‌رنگ يا محذوف است و اين باعث مي‌شود كه روح مؤمن در عالم خواب براي نيل به مقاصد عالي سبك باشد تا حقايق برزخي را درك كند و بزرگان عالم معنا را مشهود كند و خدمت اولياي خدا و ائمه اطهار(ع) شرفياب شود. اينها دست به دست هم مي‌دهد، روح مؤمن هم كه در عالم خواب سبك‌بال‌تر است آماده عروج و تشرف به محضر اوليا مي‌شود. خلاصه امكان تشرف در خواب مخصوصاً براي نفوس صادق و مخلص كه سعي و اهتمام روزانه‌شان در طريق تهذيب و تبليغ است بيشتر است. مخصوصاً تبليغ ولايت اميرالمؤمنين و به ويژه در مسير حضرت بقيه‌الله، روحي‌له‌الفداء.

به هر حال اين امر خطير و بزرگي است كه در اين زمان انسان طريق مستقيم را انتخاب بكند. انگيزه‌هاي نفساني را كنار بگذارد و هدفش فقط تبليغ و ترويج حضرت بقية‌الله(ع) باشد و اين را هم عرض كنم كه اين كار سخت خواهد بود اما ارزش دارد كه فعاليت‌هاي مهدوي به گونه‌اي پي‌گيري شود كه براي آيندگان از بركات و توجهات به حضرت بقيه‌الله(ع) فراوان ميوه به بار بياورد. اين وظيفة همة ماست.
اصولاً در رؤيا براي بعضي از مؤمنين تشرف به محضر اولياي خدا، انبيا و ديدن حقائق برزخي كه عوالم مختلف و متفاوتي دارند شروع مي‌شود. بخش بعدي رسيدن به حالت مكاشفه است. براي كساني كه ابتدا در رؤيا به حقايقي مي‌رسند مرحله بعد اين است كه آن قطع تعلقي را كه ابتدا در خواب بايد حاصل مي‌شد، آرام‌آرام در اثر كثرت اشتغال به ذكر خدا و كثرت ياد محبوب و توجه دل به حضرت بقيه‌الله و ائمه اطهار(ع) و پيامبر اكرم(ص) اين حال عدم تعلق در بيداري حاصل مي‌شود و نفس به گونه‌اي مشغول به محبوب مي‌شود كه در عالم بيداري هم مي‌تواند فارغ بنشيند و صور برزخي را با چشم دل ببيند و خواب نباشد و صحنه‌ها و اتفاقات برزخي را درك كند و خواب نباشد.

بخش مكاشفات از اينجا براي اوليا و براي كساني كه در اين مسير زحمت كشيده‌اند شروع مي‌شود. علي‌رغم سختي‌هاي فراواني كه دارد تا مؤمني صور برزخي را در خواب يا در بيداري به صورت مكاشفه ببيند ولي تا اينجا نسبتاً آسان پيش مي‌رود. بعضي چيزها هست كه آثار وضعيشان اين است كه چشم دل را بينا مي‌كنند و قوت و قدرت درك معاني لطيف را به انسان مي‌دهند. بعضي اعمال زودتر انسان را به اين مرتبه مي‌رساند يكي از آن اعمالي كه زودتر انسان را به مرحله مشاهده مي‌رساند، گريه زياد است يا از خوف و محبت خدا و يا به عشق اهل‌بيت و مخصوصاً گريه براي حضرت سيدالشهداء. گريه براي حضرت سيدالشهدا چشم دل را باز مي‌كند. چشم را زلال و درك را لطيف مي‌كند و به روح انساني قدرت مي‌دهد تا بتواند قضاياي لطيف و صور برزخي را حتي صورت‌هاي ارواح اوليا و ائمه درك و دريافت. گريه براي حضرت سيدالشهدا خيلي مؤثر است و به فرمايش بعضي از اساتيد، بيداري شب هم خيلي مؤثر است، حداقل بيداري بخشي از شب كه همان سحر باشد و خواندن قرآن در نيمه شب هم خيلي مؤثر است. زود انسان را به درك بعضي از حقايق موفق مي‌كند تا مرتبه بعدي كه رسيدن خدمت حضرت و رؤيت است و اين كار آساني نيست.

شما در جريان تشرف علي‌بن مهزيار نكات و لطائف زيادي مي‌بينيد. اين بزرگوار حدود بيست سفر به حج رفت يك سفر واجب، بقيه فقط به عشق حضرت بقيه‌الله(ع). ما يك چيزي مي‌شنويم اما قضيه بسيار سخت بوده است. از اهواز به عشق حضرت بقيه‌الله(ع) و زيارت ايشان راه مي‌افتاد. ديدم بعضي جاها نقل مي‌كند كه من از اهواز كه حركت مي‌كردم مي‌رسيدم نجف، در حرم ائمه اطهار، وادي‌السلام، مسجد كوفه، مسجد سهله، مانند مجنوني مي‌گشتم و گريه مي‌كردم و عبادت مي‌كردم و توسل پيدا مي‌كردم تا حضرت بقيه‌الله(ع) را ببينم. به مدينه كه مي‌رفتيم حرم رسول خدا (ص) و ائمه بقيع(ع) را زيارت مي‌كردم، التماس مي‌كردم ولي توفيق حاصل نمي‌شد. مي‌آمدم مكه، اعمال حج، قسمت به قسمت، منا، مشعر، مسجدالحرام، سعي، مطاف، بازهم نمي‌شد. اعمال حج تمام مي‌شد و بازهم نمي‌شد. برمي‌گشتم اما با چه غم و اندوهي! تا دوباره سال ديگر به همين منوال، نوزده سفر اين‌گونه رفتن و سختي‌ها و آمد و شد را تحمل كردن براي زيارت حضرت بقيه‌الله(ع) بود تا اينكه بالاخره حضرت بقيه‌الله(ع) را زيارت كردند. تازه وقتي آن واسطه را در مسجدالحرام مي‌بيند، ابتدا گمان مي‌كند آن واسطه خود حضرت بقيه‌الله ـ روحي‌له‌الفداء ـ هستند ولي ايشان جواب مي‌دهد نه من واسطه‌اي هستم كه آمده‌ام شما را به محضر حضرت ببرم. وقتي ايشان علي‌بن مهزيار را برد، پشت در خيمه او را نگاه داشت كه بايد باز اجازه بگيريم. شخص واسطه داخل خيمه رفت و اندكي بعد بيرون آمد، به او گفت خوشحال باش كه اجازه تشرف و ملاقات يافتي. وقتي علي‌بن مهزيار وارد شد شما گمان مي‌كنيد كار آساني است، بعد از بيست سفر شخص عاشق حالي دارد كه در ابتدا گمان مي‌كند كه معشوق به او جفا كرده است. وقتي وارد خيمه شد طبيعي است كه يك عاشق حال طلبكاري عجيبي داشته باشد كه يكي از نكات و دقائق بسياري اين تشرف همين بخش ملاقات اوليه است. امام زمان(ع) با يك جمله صحنه را تغيير دادند. حال علي‌بن مهزيار حال عشق است، حال كسي است كه هر زحمتي مي‌بايد بكشد، كشيده و معشوق به او جفا كرده ولي حضرت با يك جمله فرمودند:
«
كنّا نتوقـّعك ليلاً و نهاراً يا اباالحسن!9؛ پسر مهزيار! ما شبانه‌روز منتظر آمدن تو بوديم چه امري موجب دير آمدن تو شد، چرا دير آمدي؟» پسر مهزيار متحير شد. عجيب كه من كه نوزده سفر به عشق حضرت آمدم، حالا حضرت مي‌فرمايند شبانه‌روز منتظر تو بوديم؟ چطور اينها را جمع بكند؟ يك جوابي داد كه شايد شما هم بوديد همين جواب را مي‌داديد، عرض كرد: «يابن رسول‌الله، آقا من كسي را نيافتم كه مرا به وجود شما دلالت كند.» مي‌گويد حضرت چهار زانو نشسته بودند و با انگشت سبابه به سمت زمين اشاره‌اي مي‌كردند اين جمله را كه عرض كردم سرشان را بلند كرد فرمودند: يا اباالحسن. دليلش اين نيست. نه، آن كسي كه الان كسي را به دنبال تو فرستاد بيست سال پيش هم مي‌توانست بفرستد و من متحير بودم پس چه دليلي دارد كه حضرت شروع كردند سه دليل براي اين قضيه آن هم خطاب به علي مهزيار، كسي كه عاشق است، كسي كه نوزده سفر حج كرده به خاطر زيارت آقا. سفر اولش سفر واجب بوده و نوزده سفر ديگر فقط به خاطر آقا. آقا نخواستند كه تكدّر خاطر براي او حاصل شود و خطاب را تمام كردند نسبت به همه شيعه. فرمودند: «ولكنّكم كثّرتم الأموال.» اي پسر مهزيار شماها درصدد زياد كردن اموال بوده‌ايد يعني اگر كسي بخواهد تشرف محضر امام زمان(ع) پيدا كند بايد تمام وجودش و تمام دلش امام‌زماني باشد. ببينيد حضرت كجا را دست مي‌گذارند. «و لكنكم كثرتم الأموال و قطعتم الرّحم.» شما مراعات رحم و سفارشاتي كه براي حق و حقوق بين شما شده است را نكرديد. حق و حقوق ديني و عاطفي بين خودتان را مراعات نكرديد. اين مسئله دومي بود كه حضرت سفارش كردند كه اگر تشرفي براي تو حاصل نشد دليلش يكي زياده‌خواهي بود كه نسبت به اموال داشتي. نه زياده‌خواهي حرام، آنكه خارج است و بلكه حلال. يعني بايد امام‌زماني خالص بود و حتي اين مسئله را هم كنترل كرد و زاهد شد و بعد هم مسئله صله‌رحم و رسيدگي به ارتباط‌هاي عاطفي بين كساني كه حقي بر گردن انسان دارند. «و قطعتم‌الرحم و تجبّرتم علي فقراء المؤمنين.» اگر يك وقت نسبت به فقراي مؤمنين بي‌توجهي‌هايي صورت گرفت. شما آنها را به استخدام گرفتيد، يا به گونه‌اي نسبت به آنها ظلم روا داشتيد كه آنها را متحير كرديد در بعضي از تعابير دارد كه (تحيّرتم)، شما حق و حقوق فقرا را خلط كرديد. اين هم باز به مسئله اول برمي‌گردد يعني شما وقتي فقر را در مؤمن حس كرديد بايد به ايمان او نگاه مي‌كرديد و همه ارزش‌هاي انساني را طبق ايمان او بايد قائل مي‌بوديد و توجه شما به اين مسئله نبود و اگر پاي خود را بر پاي فردي ضعيف گذارديد و ديديد كه مشكلي نيست فشار مي‌داديد. حضرت اين را خطاب به همه مؤمنين بيان مي‌كنند كه علي‌بن مهزيار روي زمين نشست و شروع كرد به گريه كردن كه «التوبه ‌التوبه سيدي الإقاله الإقاله» حضرت فرمودند «لابأس عليك» اينجا بود كه دلگرمي‌اي شد براي علي‌بن مهزيار.
جريان‌هاي تشرفات كار خيلي مشكلي است. يا رزقي خاص است كه نصيب بعضي افراد مي‌شود و يا افرادي كه مي‌خواهند در مراتب عالي ايمان سير كنند و بر اثر خواست فراوان، خداي متعال رزق آنها مي‌كند كه در همين زمان هم بوده است كه بعضي اين رزق را داشته‌اند و اين عنايات به آنها شده و اين مسئله را انكار نمي‌توان كرد كه اكنون هم تشرف محضر حضرت بقية‌الله ممكن است. و بزرگاني بوده‌اند از علما و بزرگان دلسوخته كه نصيبي از اين معنا داشته‌اند و رزقي از اين سفره برداشته‌اند. مقدمات و تمهيداتي كه انسان را ارتقا مي‌دهد نهايتاً بازگشتن به تقوا و رسيدن به مراتب عالي‌تري از تقوا و حضور در محضر حق‌تعالي و حضرت بقية‌الله(ع) است.
آيا اساساً مسئلة تشرف در عصر غيبت وجود دارد يا خير؟ اگر اين جواب مثبت است آيا اين امكان براي عموم است يا خصوص؟
بله تشرف در زمان غيبت امكان دارد، اولاً بهترين دليل بر امكان آن وقوعش است و ثانياً در برخي از دعاها كه درخواست ديدار شده، عبارت مطلق است. نظير عبارتي كه در دعاي عهد عرضه مي‌داريم: «ألّلهم أرني الطلعة الرّشيدة» امكان تشرف به نظر بزرگان هم وجود دارد اما خواص اين مسئله، خواصي كه رزق تشرف دارند، افراد دلسوخته هستند پيرمرد دل‌شكسته‌اي ممكن است نصيبش شود، دلسوخته زحمت‌كشيده‌اي كه تمام همّ و غمّش عشق به حضرت بقيه‌الله ـ روحي‌له‌الفداء ـ است
و در عين حال ممكن است شخصي كه به صورت ظاهري داراي موقعيتي اجتماعي است نصيب پيدا نكند. اين رزق براي افراد ممكن است گرچه به ندرت اتفاق مي‌افتد اما بوده‌اند افرادي كه درك محضر آن بزرگوار را كرده‌اند و بهره برده‌اند.

آيا شرط يا شرايطي خاص براي نيل به تشرف ذكر شده است؟ اين شرائط كدامند؟
البته مسئلة تشرف به گونه‌اي پيچيده است كه در زمان خود امام عسكري كه حضرت چندساله بودند حضرت احياناً حضرت بقيه‌الله(ع) را به بعضي از خواص شيعه نشان مي‌دادند براي اتمام حجت و شرطي كه از مجموع قضاياي تشرفات در چند جمله به نظر مي‌آيد شرائط اوليه را بايد دارا بود به اضافة ايمان و تقوا و عمل صالح.
براي ارتباط با معصوم بايد سنخيت وجود داشته باشد. يعني عصمت نسبي براي شخصي حاصل شده و با گناه بيگانه باشد. در توقيع آن حضرت(ع) به شيخ مفيد آمده است:
ولو أنّ أشياعنا وفّقهم ‌الله لطاعته علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم لما تأخّر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجّلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حقّ ‌المعرفة
و صدقها منهم فما يحبسنا عنهم إلّا مايتّصل بنا ما نكرهه و لانؤثره منهم10.»
غير از اين يك دل‌شكستگي و دلسوختگي فراوان و اشك فراوان مي‌خواهد. بايد يك عمر در اين مسير سعي كرده باشد. اين تاجي است كه به طور طبيعي سر هر كسي نمي‌گذارند. اينكه كلاسي بگذارند، كما اينكه شنيدم كه در بعضي از شهرستان‌ها گذاشته‌اند تا در بعد از چند ترم حضرت را نشان بدهند، اصلاً در بين بزرگان شنيده نشده است. اين يك ارتباطي است كه براي افراد دلسوخته به حسب موقعيتي خاص و ارتباطي خاص، خداي متعال نصيب مي‌كند و تصور اين است كه افرادي كه رزق خاص دارند به نحوي مورد توجه هستند و از ابتداي زندگي‌شان مورد توجه بوده‌اند. اينها محفوظ مي‌مانند و يك دلشكستگي خاصي دارند. اينها مورد توجه هستند تا به محبوب خودشان برسند. حتي براي تشرفاتي كه غير از اصحاب حضرت و خواص حضرت دارند. نه، تشرفاتي كه عموماً گاهي پيش آمده در يك نوع عصمت و حفظ الهي بوده‌اند، يك سري گناهان سنگين دوش اينها را سنگين نكرده و اين دلسوختگي در آنها بوده و اين عشق در جانشان موج مي‌زده است .

اساساً دامنة اختيار غيرمعصوم براي امر تشرف چقدر است؟ اگر ديداري در بيداري حاصل شود چگونه مي‌توان مطمئن شد كه آن شخص امام است ؟
البته مجموع تشرفات خدمت حضرت بقيه‌الله(ع) را نمي‌توان برايش تضميني قائل شد كه حتماً خود حضرت بوده‌اند مگر در مواردي كه شواهد صدقي بر قضيه بوده است و اين كار متخصصين از علماي راه رفتة ما بوده است. جريان حاج‌علي بغدادي را نگاه كنيد، مرحوم حاج شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح‌الجنان نقل مي‌كنند. ولي حاصل اين تشرف سفارش‌هايي است كه همين سفارش‌ها را ائمة ديگر به زبان‌هاي مختلف داشته‌اند، نتيجه اين تشرف سوق دادن مردم است به نافله، عاشورا و زيارت جامعه، امور شخصي و امور مالي حاصل آن نبوده است كه الان جامعه را دچار مشكل بكند. اگر نتيجه‌اي و حاصلي در تشرف مي‌بود همان نتيجه را ائمه ديگر به زبان ديگر بيان مي‌كرده‌اند و بعيد به نظر مي‌آيد كه در اين قضيه بتوان اختياري براي غيرمعصوم تلقي كرد مگر حضرت خضر كه باب حضرت بقيه‌الله(ع) و مورد توجه ايشان و انيس و مونس حضرت بقيه‌الله ـ روحي‌له‌الفدا ـ هستند و چه بسيار مناسب است كساني كه توسل به حضرت بقيه‌الله(ع) دارند و عشق آن بزرگوار در دلشان موج مي‌زند توجهي هم به حضرت خضر داشته باشند چرا كه آن بزرگوار فعلاً باب حضرت بقيه‌الله(ع) هستند و حضرت با ايشان مأنوسند.
به هر حال دامنه تشرفات به گونه‌اي نيست كه اختياري باشد و محدوديت‌هايي در اين قضيه هست، براي اينكه قضيه تشرفات لوث نشود و هر كسي مدعي نشود و هر كاري را خواستند بكنند از اين كانال وارد نشوند. بالاخره اين هست ولي محدود به خواص از اهل ايمان و تقوا و مراقبه‌هاي بالا.

راجع به حلقه‌هاي گرد حضرت نظیر: اوتاد، ابدال و رجال‌الغيب؛ ضمن معرفي اين حلقه‌ها دائرة وظائف، اختيارات اين افراد چگونه است؟ آيا جز اينها هم ممكن است عده‌اي از طرف امام مأموريت داده شوند ؟
اين سؤال احتياج به فرصت ديگري دارد كه جدا مورد صحبت قرار بگيرد. اما آنچه كه از روايات به دست مي‌آيد اين است كه بله، افرادي در اطراف آن جناب هستند و اسامي يا مراتب مختلفي دارند. «ابدال» كساني هستند كه در جامعه هم هستند و با مردم زندگي مي‌كند. خدا رحمت كند مرحوم آقاي مولوي قندهاري نقل مي‌كردند كه در نجف كه بوده‌اند با بعضي از ابدال برخورد مي‌كنند. ايشان نقل مي‌كردند: من جاي ديگر نشنيده‌ام كسي را كه مي‌خواهند به مقام ابدالي برسانند حضرت بقيه‌الله(ع) براي او پيغامي و ذكري و دستوري را مي‌فرستند كه او مشغول شود و ممكن است حضوري يا با پيغام برنامه‌اي را براي او مي‌فرستند و كم‌كم ارتقا پيدا مي‌كند تا خود بتواند محضر حضرت را درك كند و اين تعبير از ايشان بود كه براي يكي از بزرگاني كه ايشان مي‌شناختند كه پيغامي از طرف حضرت بقيه‌الله ـ روحي‌له‌الفداء ـ رسيده بود و حضرت اسمي از اسماء حق تعالي را بر برگي از زيتون نوشته و براي او فرستاده بودند كه اين ذكر و دستور را انجام بدهد تا ابواب رحمت الهي بر او مفتوح شود و بيشتر بتواند در اين مسير موفق باشد. به هر حال جريان اوتاد، ابدال و رجال‌الغيب، جريان مفصلي است كه اگر ما فقط به بعضي از آنها بتوانيم اشاره كنيم با اين ضيق‌وقت مناسب است.
جناب ملافتح‌الله شوشتري كه از شعراي بزرگ بوده‌اند و خودشان هم آدم راه‌رفته‌اي بوده‌اند، در يكي از كتاب‌هايشان ذكر مي‌كنند كه مرحوم آقاسيدعلي شوشتري (استاد اخلاق و عرفان مرحوم ملاحسينقلي همداني) از ابدال بودند و خدمت حضرت بقيه‌الله(ع) مي‌رسيده‌اند. برنامه‌هايي به عهده ايشان بود و به محضر حضرت تشرف داشتند. در بين علماي شيعه بوده‌اند كساني كه به اين مرحله رسيده و خدمت حضرت را درك كرده بودند. من جمله از افرادي كه گاهي از ناحيه مقدس حضرت مأموريتي به عهده ايشان بوده است در اصفهان يك زماني دربارة حاج‌حسين كشيكچي اين ماجرا مشهور شد كه جريان مفصلي دارد و شخصي از تجار اصفهان عازم بيت‌الله‌‌الحرام مي‌شود. به عراق مي‌رسد از قافله عقب مي‌افتد و مدت‌ها گريه و زاري مي‌كرده كه من خداحافظي كرده‌ام و مي‌خواهم بروم به مكه و روي برگشت به ايران را ندارم. در خواب مي‌بيند كه حضرت علي به او مي‌فرمايند: برو مسجد سهله فرزندم تو را مي‌فرستند. اين تاجر اصفهاني به مسجد سهله مي‌آيد و ناگهان با شخص اسب‌سواري برخورد مي‌كنند. آن بزرگوار مي‌فرمايند: فلان‌بن فلان شما هستيد؟ مي‌گويد بله آقا! مي‌فرمايند مي‌خواستي بروي مكه و از قافله عقب افتادي؟ حضرت اشاره‌اي مي‌كنند و صدا مي‌زنند. حاج‌حسين! مي‌گويد پيرمردي ظاهر شد. مي‌گويد ديدم همان حاج‌حسين كشيكچي خودمان است. فرمودند اين پيرمرد را به مكه برسان و بعد از اعمال هم او را به اصفهان برگردان كه اين جريان خود مفصل است خلاصه اينكه بوده‌اند كساني كه مأمورتي از ناحيه مقدسه به آنها واگذار مي‌شده است.
إن‌شاءالله خداي متعال ما را از ياران و خاصّان و شيعيان خالص آن حضرت قرار دهد و رزق ما را هم قرار بدهد كه محضر آن بزرگوار را درك كنيم و جمال نوراني‌اش را مشاهده كنيم و به فضل الهي در دنيا و آخرت از او جدا نشويم.
وصلي‌الله ‌علي ‌محمد و ‌آله ‌الطاهرين.

پي‌نوشت‌ها:
1. در روايات متعدد اشاره به اين مضمون شده كه مؤمن در وقت احتضار مي‌بيند كه بالاي سرش افراد بسيار زيبايي نشسته‌اند مي‌پرسد تو كه هستي؟ يكي مي‌گويد من نماز توام. يكي مي‌گويد من روزه توام. يكي مي‌گويد من قرآني هستم كه مي‌خوانده‌اي و معتقد بوده‌اي و يكي از آنها كه از همه زيباتر است مي‌گويد من ولايت تو به اميرالمؤمنين(ع) هستم.
2. در حديثي است كه حضرت عيسي(ع) به داخل يك
چهار ديواري بين راهي رفت تا استراحت كند. اين بزرگوار بسيار زاهدانه زندگي مي‌كرد. زاهد حقيقي بود و هيچ جايي حتي براي استراحت نداشت. نه خانه‌اي و نه اثاث البيتي، در آنجا نيمه خشتي را ديد آن را به زير سر كشيد. بلافاصله شيطان حاضر شد. خطاب به شيطان فرمود: «اي ملعون كجا آمدي؟ چرا دفعتاً حاضر شدي؟ مگر من چه كردم كه تو خودت را رساندي». شيطان گفت: «اي پيغمبر خدا! ديدم نيمه‌خشتي را به زير سر كشيدي گفتم مي‌روم و به او القا مي‌كنم كه مي‌توان بهتر از اين زندگي كرد و يك خشت را تبديل به متكا كرد» و دنبال قضيه القائاتي است كه شيطان دارد. حضرت عيسي روح‌الله فرمودند: «نيمه‌خشتي را هم به ما نمي‌تواني ببيني؟» نيمه‌خشت را كنار زدند و خوابيدند، او هم رفت.
3. سورة حجر(15)، آية 40.
4. شما ببينيد در شب عاشورا حضرت سيدالشهداء(ع) نزديك خيمه‌ها نشسته و به شمشير تكيه داده بودند يا سر مباركشان را روي دسته شمشير گذاشته بودند و گويا مقداري خواب بر چشمان مبارك حضرت غلبه كرد. لشكر دشمن حمله كردند. حضرت زينب(س) هجوم دشمن را حس كردند، آمدند خدمت برادر و عرضه داشتند: «أخي أباعبد‌الله يا ابن امّي» حضرت چشم گشودند و فرمودند چه شده خواهرم؟ حضرت زينب عرض كردند: «قد قُرب منّا العدو» دشمن نزديك شده است. چه مي‌خواهند؟ حضرت اباعبدالله(ع) وقتي كه ديدند اضطراب اهل‌بيت و حضرت زينب(س) را فرا گرفته فرمودند: خواهرم! «لايذهبنّ بحلمك الشيطان» .
5. مرحوم حاج‌هادي ابهري كه از دوستان و يا به تعبيري از اساتيد بعضي بزرگان است. ايشان خيلي بكّاء بود. شايد خود من در سن كودكي خدمت ايشان رسيده بودم نجف مي‌آمدند منزل ما و با پدرم دوست بودند. بعدها ما شنيديم كه چقدر اين بزرگوار اهل شهود و مشاهده بوده و چشمانش باز بود. از ايشان نقل كرده‌اند كه گاهي بعضي شب‌ها مي‌خواسته بخوابد، پدرش كه از دنيا رفته بود، روح او مي‌آمده و مي‌گفته پسرم دو ركعت نماز براي من بخوان و استراحت كن. بلند مي‌شد. دو ركعت نماز براي روح پدرش مي‌خواند، مادر، اقوام و همة امواع مي‌آمده‌اند و مي‌گفته‌اند دو ركعت نماز براي ما بخوان. شايد اين اتفاق براي ما بيفتد ولي درك نكنيم، چون چشم باطن ما نمي‌تواند قالب لطيف آنها را درك كند. يا چشم ما نابيناست و يا مشكل ديگري در كار است كه عمدتاً مربوط به خود انسان است.
6. سورة مريم (19)، آية 67.
7. سورة يوسف (12)، آية 36.
8. سورة يونس (10)، آية 64.
9. [اباالحسن كنيه پسر مهزيار است]
10. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 499.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار