گوناگون

عکسی دیده نشده از دیدار محمدرضا پهلوی و قاضی محمد

عکسی دیده نشده از دیدار محمدرضا پهلوی و قاضی محمد

پارسینه: 1324 شمسی

قاضی محمد (زادهٔ ۱۱ اردیبهشت ۱۲۷۹ - درگذشتهٔ ۱۳۲۶) قاضی، موسس و رییس جمهور جمهوری مهاباد در سال ۱۹۴۷ بود. او پیشتر قاضی شهر مهاباد بود که بعد از جنگ جهانی دوم رهبر سیاسی حزب دموکرات کردستان و جمهوری کردستان را بر عهده گرفت. قاضی محمد توسط حکومت پهلوی در میدان چوارچرا شهر مهاباد اعدام شد.



ارسال نظر

  • متین

    سلام بر روح پرفتوح دکتر قاسملو قاضی محمد دکتر شرفکندی وسایر قهرمانان کرد لعنت بر سلطنت طلبها محمد رضا شاه ودر مجموع حکومت پهلوی روزی میرسد که کردستان مستقل می شود بگو آمین

  • سامان میرزائی

    اعدام قاضی محمد و سران کرد توسط پهلوی ها
    .لایق ذکر است که رژیم شاه با نیروهای ارتش (3 لشگر) و کمک فئودال های منافع از دست رفته، بعد از حمله وحشیانه به خاک آذربایجان و قتل و عام بیش ازبیست هزار نفراز مردم آن دیار، در 28 و 29 آذرماه 1325 یک لشگر از سه لشگر آذربایجان را به شیوه ای مزورانه، وارد خاک کردستان و شهر مهاباد کرد، به طوری که قاضی محمد، رهبر جمهوری کردستان در آن ایام، به دیدار تیمسار همایونی، فرمانده نظامی نیروهای شاه رفت و به او خوش آمد گفت. درواقع ایشان چون چیزی پنهان نداشتند وهیچ مایل به جنگ و کشتار مردم برای حفظ مقام، نبودند، می خواستند ارتش با آرامی و بدون درگیری، وارد مهاباد شود. رژیم شاه آنگونه وانمود می کرد که ارتش فقط برای نظارت برانتخاباتی که درآینده می بایست انجام گیرد، بود. بهمین دلیل قاضی محمد، قبلا برای جلو گیری از خونریزی که در آذر بایجان اتفاق افتاده بود، ازنیروهای بارزانی ( پدر رئیس جمهور فعلی كردستان عراق )خواسته بود که شهر مهاباد را ترک گویند و به مردم قهرمان کرد نیز خانه به خانه توصیه شده بود، که هیچ گونه مقاومتی در برابر ارتش نشان ندهند. مردم نیز بباور اینکه ارتش برای نظارت بر انتخابات خواهد بود، هیچ عکس العملی نشان ندادند و به احترام سخنان قاضی محمد در خانه های خود ماندند. فرماندهان ارتش با آگاهی از این توصیه وسوء استفاده از پاکدلی ومهمان نوازی کردها، وارد مهاباد شدند. تیمسار همایونی، قاضی هارا در سرباز خانه های شاه، نخست به عنوان مهمان نگهداشت. او این موضوع را مخفیانه به تهران خبر داد. شاه به دستور مشاورین خارجی اش آنهارا در یک دادگاه صحرائی چندساعته محاکمه کردند. صحنه این دادگاه از طرفی جالب و تئاتر مانند بود، زیرا استدلالی که برای اثبات جرم ارائه می شد، خیلی بی معنی و خودساخته بود و از طرف دیگر غم انگیز بود، زیرا قاضی محمد و دیگر انسانهای بیگناه را محکوم به اعدام کردند. در این دادگاه فرمایشی زنده یاد قاضی محمد با دفاعیه خود رژیم تهران را به محاکمه کشاند و درنتیجه آن سرهنگ ها، هیچ گونه پاسخی برای پرسشهای منطقی قاضی هارا نداشتند.



    اما دستور بود که آن هارا به اعدام محکوم کنند. برای نمونه کلیه 12 جرمی که دادستان نظامی برای زنده یاد قاضی محمد پیشنهاد کرده بود، حتا در بیشتر کشورهای با رژیم دیکتاتوری، جرایمی در حد اعدام نیز نمی توانستند باشند، گر چه این اتهامات، حقیقت هم می داشتند، مرتکبین به آنها سزاوار اعدام نبودند. تازه از این 12" جرم"، 9 قلم آنان مطلقا از جانب زنده قاضی محمد، با سند و مدرک رد شدند و این "اتهامات" دراصل نیز واهی بودند. آنطور که درادامه گزارش سروان صالح، خبرنگار ارتش آمده است: "اتهامات سیف قاضی یامحمدحسین خان قاضی وزیر جنگ و جانشین رهبر حکومت کردستان قاضی محمد، این سه نکته زیرین بودند:


    1- رفتن به خارج کشور، باکو پایتخت آذربایجان روسیه.


    2- پیوند با پیشه وری رهبر حکومت آذربایجان ایران در تبریز و برگزاری جلسه با او و بستن پیمان با دو رهبر حکومت آذربایجان روسیه و آذربایجان ایران یعنی هم پیشه وری و هم با باقراف که هر سه پیمان نظامی بسته بودند.


    3- قبول کردن وزارت جنگ از حکومت کردستان بر علیه حکومت ایران". امروزه خنده آورتر و مسخره تر از این نوع اتهامات چیز دیگری نیست. در ادامه گزارش می خوانیم که: "اتهامات صدرقاضی یا ابوالقاسم صدر قاضی که بعنوان نماینده مجلس 14 شورای ملی ایران از طرف مردم کرد در شهر مهاباد و در اطراف آن انتخاب شده بود، بشرح زیر آورده می شود:


    1- نوشتن شعر حماسی گرم جهت تشریف فرمایی ملا مصطفی بارزانی و به وسیله این شعر او را خیر مقدم گفتن مانند رمز پیروزی ملت کرد.


    2- همکاری با قاضی محمد وزیر حکومت کردستان و راهنمایی نمودن جهت راه و رسم حکومت داری مهاباد.


    3- نوشتن نامه ای برای قاضی محمد با این مضمون که خودتان را نگهدارید تا از خارج کمک به شما برسد.


    4- تشویق و ترغیب مردم بر علیه حکومت ایران و مطمئن ساختن مسئولین کردستان به اینکه دیگر حکومت ایران توانایی جنگ با کردستان را ندارد".


    آنطور که ملاحظه می شود، این اتهامات آبکی ترین و مسخره ترین ادعاهائی هستند که "دادگاه نظامی" شاه می توانست مطرح کند و علاوه براین هیچکدام ازاین اتهامات سزاوار اعدام نمی توانست باشد. برای نمونه و آن گونه که در پیش اشاره شد، زنده یاد قاضی محمد، از 12 مورد اتهام خود، فقط 3 نکته آنهارا درست می دانست و با بزرگمنشی خود به آنها اعتراف نمود که هیچ کدام عمل پنهانی هم نبود. یعنی؛ درست کردن پرچم بانقش خورشید در وسط آن، نه داس و چکش آن طور که در اتهام آمده است. دوم پذیرش جنرال بارزانی کرد در مهاباد و سوم سفر ایشان با یک هیئت نمایندگی کرد به باکو که هیچ کدام از اینها جرمی نبودند که قاضی محمد را به چوبه دار بسپارند. در خصوص سه اتهامی که به سیف قاضی می زدند، او هیچکدام را نفی نمی کرد، زیرا آنهارا درتناقض با قانون ایالتی ولایتی زمان مشروطه نمی دانست و اگر هم در مواردی مغایر با آن بودند، حکمش اعدام نمی توانست باشد. درمورد چهار اتهام که به صدر قاضی، نماینده مردم مهاباد در مجلس 14 شورای ملی، زده شده بود، هیچ کدام اتهامی نبودند که حکم اعدام بگیرند. اما شاه دستور داشت که این اعدامها، انجام گیرد و خود شخصا تأکید ورزیده بود که حکم اعدام حتمی باید باشد. لذا این خود نشان می داد که دستور اعدام آن ها فرمایشی بود و ازقبل درتهران بر آن تأکید شده بود. به قول صاحب نظران در مورد سیاست در ایران، این اعدامها بدستور اکید انگلیس و آمریکا بودو این لکه سیاه و ننگی ابدی است که بردامان دیکتاتوری پهلوی خواهد ماند. بله مرحوم محمد رضا شاه پهلوی به دستور اربابان خود قاضی ها و 9 نفر از سران سقز (اکثرا فیض الله بیگی) را بیگناه به چوبه دار سپرد. .....




    لایق ذکر است، اخیرا نگارنده این سطور، بطور تصادفی در آرشیو شخصی، یاد داشتهائی را یافت، درباره سفرش به لندن. یک سالی قبل از انقلاب بهمن بود که برای دیدار مرحوم تیمسار سروش و خانواده اش به لندن رفتم. . ...نگارنده ی این سطور می گوید خیلی مؤدبانه پرسیدم که: آقای سفیر محترم، حضرتعالی در آن زمان در ارتش یک جنرال تصمیم گیرنده در بودین، آیا این شایعه درست است که قاضی های مهاباد بی گناه اعدام شدند، در پاسخ و خیلی خون سردانه گفتند که به مجله ارتش مراجعه کنید و گزارشات سروان صالح را ببینید. بنده در آن مقطع زمانی نمی دانستم که سروان صالح کیست وچکاره بوده است! و درواقع جرأت هم نکردم از ایشان بپرسم. من اینها را یاد داشت کرده بودم و باز مؤدبانه پرسیدم، آیا شماره آن مجله ویژه بخاطرتان هست، پاسخ دادند، نه خیر! بهر حال من این گفتگوی چند دقیقه ای را بی اهمیت دانستم و از آنجا که هیچ چیزی را پرت نمی کنم، آن هارا نیز پرت نکردم وکناری گذاشتم. امروزه بسیارخوشحالم که این نوشته های ارزنده رانگهداشته ام. در آن زمان نه قلمم زیاد روان بود و نه به آن بی حد اهمیت می دادم. اکنون که گزارشات سروان صالح، رو شده است و اکثر علاقمندان آن را خوانده اند، این یاد داشتهای من نیز اهمیت پیدا کرده اند. زیرا من همان گونه که در پیش اشاره شد، خواندن گزارشات یک وفا دار به رژیم شاه را اکیدا توصیه می کنم. این دیگر ساخته و پرداخته دست کمونیستها و یا خود شیفتگان و ناسیونالیستها و حتا حزب دمکرات کردستان ایران هر دو شاخه نیستند، بلکه ازقلم یک افسر از خانواده شاه (فامیل سببی) و وفادار به رژِیم تراوش کرده و در مجله ارتش قبل ازانقلاب نیز به ثبت رسیده است. جالب تر آنجا است که این افسر بخاطر افشاء این اسرار محرمانه و گزارش واقعیات محاکمه قاضی ها، خلع درجه شد و به یک سال زندان محکوم گردید. گویا جلو پخش مجله را نیز بین افسران گرفته بودند و آن را می بایستی فقط در آرشیو ارتش نگهدارند. در اینجا برای اطلاع خوانندگان گرامی عین جملات سروان صالح با یک مقدمه کوتاه، آورده می شود:


    "کیومرث صالح، در حقیقت گزارش دادگاه را برای ستاد ارتش نوشت تا در بایگانی "رکن دوم" باقی بماند. آنچه را می خوانید گزارش سروان کیومرث صالح است که به ادعای خود وی، بدلیل اقدام به انتشار آنها در مجله ارتش، متهم به افشای اسناد محرمانه (دادگاه علنی قاضی ها!) خلع درجه و لباس شد. خود او در این باره نوشت:


    «.... بعد از اتمام محاکمه قاضی ها و اعدام آنها تمامی این دادگاه و محاکمه را بدون کم و زیاد در ماهنامه "ارتش" و مسائل محرمانه آن در ویژه نامه « تاج کیانی » چاپ نمودم. اما قبل از آنکه منتشر شود من را به دادگاه ارتش احضار کردند. در آنجا به من گفتند تو به جرم افشاء اخبار و مدارک محرمانه محاکمه قاضی ها گناهکار شناخته شده ای . درجه سروانی را از من گرفتند و به یک سال زندان محکوم شدم. ماهنامه توقیف شد و این اخبار پخش نشد»". بله این گزارش حدود شصت سال مخفی نگهداشته شد وحتا قشر روشنفکر جامعه از آن اطلاع نداشت. اکنون حدود پنج سال است، منتشر شده و به اذهان عمومی رسیده است. اکنون باید شهامت نشان داد، نه اینکه فقط خود از آن مطلع شد، بلکه آن را نیز، که یک واقعیت است، تبلیغ کرد و هیچ توجیه گری برای دفاع از مطالب دروغی که تا کنون از طرف دیکتاتورها تبلیغ می شده، نپذیرفت.

  • شهرام

    پدر و پسر پهلوی هر کار بدی که کرده باشند در حفظ تمامیت ارضی ایران نمی توان به ایشان ایراد گرفت.

  • ناشناس

    جالب بود

  • سمكو

    اين پدر و پسر همان ديكتاتورهايي هستند كه توان ديدن هيچ قدرت و واقعيتي را نداشتند.آيا تنها خفظ تماميت ارضي براي مملكت داري كافي است.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار