گوناگون

روایتی تلخ از زندگی یک دختر معتاد مشکوک به ایدز

پارسینه: دستانش می لرزد و چشمانش سرخ است.برای گرفتن نتیجه آزمایش به آزمایشگاه آمده و حال و روز پریشانش جلب توجه می کند.سر وضعش اما آنقدر آراسته هست که کنجکاوی ها را بیشتر تحریک کند.نیم بوت چرم مارک دار با پالتویی که داد می زند حداقل بالای 400 هزار تومان قیمت دارد و شالی که (made in Italy-ساخت ایتالیا) آن از همین فاصله که من نشسته ام به خوبی پیداست. آنقدر اضطراب دارد و بیتاب است...


دستانش می لرزد و چشمانش سرخ است.برای گرفتن نتیجه آزمایش به آزمایشگاه آمده و حال و روز پریشانش روایتی تلخ از زندگی یک دختر معتاد مشکوک به ایدزجلب توجه می کند.سر وضعش اما آنقدر آراسته هست که کنجکاوی ها را بیشتر تحریک کند.نیم بوت چرم مارک دار با پالتویی که داد می زند حداقل بالای 400 هزار تومان قیمت دارد و شالی که (made in Italy-ساخت ایتالیا) آن از همین فاصله که من نشسته ام به خوبی پیداست.

آنقدر اضطراب دارد و بیتاب است که نا خودآگاه به کنار میز پذیرش آزمایشگاه می روم تا در انتظارش برای جواب آزمایش شریک شوم.

بالاخره برگه آزمایش روی میز قرار می گیرد.دختر با دست های لرزان آن را باز می کند.پاکت از دستش می افتد و تلاش برای برداشتن آن بی نتیجه می ماند.

خم می شوم ، پاکت را برمی دارم و به دستش می دهم.نه خبری از تشکر است و نه لبخند و نگاه قدرشناس.این بار تلاش می کند جلوی لرزش دست هایش را بگیرد و پاکت را باز کند.

خیره می شود به برگه آزمایش .طوری که انگار چیزی نمی بیند.شاید هم آنچه را که می بیند باور ندارد.به ناگاه فرو می ریزد و کنار میز پذیرش نقش بر زمین می شود و صدای هق هق گریه اش در فضای آزمایشگاه می پیچد.

رفتارش آنقدر رقت انگیز است که ناخود آگاه کنارش می نشینم تا کلامی برای دلداری بگویم.

تا می نشینم با بغضی که صدایش را لرزان کرده می گوید: تو هم ببین.نوشته منفی.ببین درست می بینم؟من ایدز ندارم؟!

حالا دلیل نگرانی اش را می فهمم .برگه را می گیرم و با لبخند می گویم منفی است.شما سالمی.

گریه اش شدت می گیرد.بلندش می کنم و روی نیمکت کنار آزمایشگاه می نشینیم.باز هم هق می زند.باز هم دلم به درد می آید.

می پرسم: جواب که منفی است چرا گریه می کنی؟

می گوید: گریه خوشحالی است.گریه ام برای رو کردن دوباره خدا به من است.گریه ام برای راه سختی است که حالا باید بروم.

سعی می کنم چهره کنجکاوم را نبیند اما ظاهرا متوجه می شود و می گوید: دوست داری با یک غریبه قدم بزنی؟

با لبخندی بی صدا با او هم قدم می شوم و دختر دردمند، وقتی می فهمد خبرنگارم می خواهد گوشه هایی از زندگی اش را برای عبرت همسالانش بنویسم.

می گوید: نامش رها است و 27 سال دارد.پدرش جراح قلب است و مادرش روانپزشک. از کودکی او را به این پرستار و آن پرستار سپرده اند تا در میان تنهایی خود بزرگ شود، کودکی کند، قد بکشد، نوجوان شود و از جوانی کردن هم دوستان ناباب نصیبش شود.

می گوید : شاید برای این که قرار بود رها شود این نام را برایش انتخاب کرده اند.

بغض می کند و از روزهای نوجوانی اش می گوید.روزهایی که مادر روانپزشکش نبود تا مهمترین تغییرات فیزیکی اش را برای او آسان کند.روزهایی که جای پدرش در انجمن اولیا و مربیان مدرسه خالی بود وتنها کمک های میلیونی اش به مدرسه می رسید.

روزهایی که با مهتاب در مدرسه آشنا شد.آشنایی که به دوران دبیرستان کشید و او را در جایی قرار داد که آزمایش ایدز بدهد. مهتاب آنقدر در مدرسه خوش لباس و تنها بود که آیینه خودش باشد و برای همین زود اخت شدند.انقدر که خیلی زود با 15 سال سن پایش به پارتی های شبانه تهران باز شود و مصرف انواع و اقسام قرص های روانگردان از قرص اکس گرفته تا ميتسوبيشي، موتوردلا، دلار، دلفين و ...را که انواع مختلف رونگردان است، تجربه کند.

می گوید: در 18 سالگی برای اولین بار بعد از قرص های روانگردان، حشیش و گراس مصرف کردم و بعد از آن در 20 سالگی اسیر هروئین شدم و یک سالی است که مواد تزریق می کنم.

تعجبم را که می بیند به تلخی می خندد و ادامه می دهد: به ظاهرم نگاه نکن قدمت اعتیادم به بلندای روزهای جوانی ام است.روزهایی که از شدت تنهایی و پوچی فقط می خواستم بر طبل بی خیالی بکوبم.

از مصرف هروئین می گوید و سرنگی که یک سال پیش از سر ناچاری از مهتاب گرفت و استفاده کرد.سرنگی که از سر خماری نفهمید چطور آن را در رگ دستش فرو برده و بعد از پریدن خماری فهمید چه کرده است.

سال ها بود که شنیده بود مهتاب ایدز دارد و حالا بعد از خوره اعتیاد نوبت آن بود که ترس از مرگ تمام وجودش را فرابگیرد. می گوید : 7 ماه یود که شب و روزم جهنم تر از قبل شده بود و هرگز جرات نداشتم پایم را در آزمایشگاه بگذرام.نمی خواستم ایدز بگیرم.نمی خواستم بمیرم.

زیر لب می گوید: شاید مهتاب هم ایدز نداشته باشد.باید با او حرف بزنم.

دستش را با اطمینان می فشارم.ادامه می دهد:هفته پیش برای اولین بار سجاده ای که در جشن تکلیف هدیه گرفته بودم باز کردم و نماز خواندم.آنقدر گریه کردم که به آرامش رسیدم.همانجا عهد کردم اگر آزمایش بدهم و جواب منفی باشد اعتیاد را کنار بگذارم و زندگی کنم.می خواهم دوباره شروع کنم به درس خواندن، دانشگاه بروم و مستقل شوم چرا که هر چه بر سرم آمد از پول بی حد و حصری بودکه پدر و مادرم در اختیار من گذاشتند.

باز هم هق می زند.باز هم دلداریش می دهم و او باز هم می گرید.گریه هایی از سر درد.این بار نه از درد فقر و گرسنگی بلکه از سر ثروت و بی دردی که خود درد می آورد.

افزایش اعتیاد میان زنان

امثال رها ها اما در سرزمین ما زیاد است.رها هایی که یا از سر فقر به اعتیاد روی می آورند یا از سر ثروت!

به تازگی نیز، مشاور وزیر کشور در امور زنان و خانواده با اشاره به اینکه امروز 9 تا 10 درصد معتادان جامعه زنان هستند، گفته: زمانی مساله اعتیاد، مردانه تلقی می‌شد که اگرچه در آن زمان آسیب اصلی اعتیاد به زنان و خانواده بازمی‌گشت؛ اگر مرد خانواده معتاد باشد، زن خانواده را نگه می‌دارد اما وقتی زن معتاد می‌شود، خانواده عملا از دست می‌رود.

فهیمه فرهمندپور با بیان اینکه درحال حاضر الگوی اعتیاد در زنان تغییر یافته است، اظهار کرده: در گذشته سن اعتیاد زنان بالا بود و این افراد از مخدرهای سنتی استفاده می‌کردند اما امروز متوسط سن اعتیاد زنان به 27 سال کاهش یافته است و عمدتا به مخدرهای صنعتی گرایش دارند.

او با تاکید بر اینکه لازمه بهبود وضعیت زنان و خانواده در سطح جامعه، تغییر نوع نگرش و تحلیلی است که در آحاد جامعه به‌ویژه در جامعه مردان نسبت به مسائل زنان وجود دارد، خاطرنشان کرده: نوع نگاه زنان نیز در این مساله بسیار حائز اهمیت است.

پیش از این نیز حمید صرامی مدیر کل دفتر تحقیقات و آموزش ستاد مبارزه با مواد مخدر با بیان اینکه آمارها حاکی از شیوع مصرف مواد مخدر و نیز قرص های روانگردان در میان زنان و مردان و در رده های سنی بین 15 تا 65 سال است که از این میان 9 درصد جمعیت معتادان را زنان تشکیل می دهد عنوان کرده بود: این آمارها لزوم اجرای برنامه های مداخله ای در بحث پیشگیری از اعتیاد زنان را طلب می کند.

صرامی در بخش دیگری از سخنانش اعلام کرده بودکه در حدود ۴۵ درصد مصرف کنندگان زیر ۲۹ سال و حدود۳۰ درصد بین۳۰ تا ۳۹ سال سن هستند.

آماری که زنگ هشدار را برای همه از مسئولین وکارشناسان گرفته تا خانواده ها بلند می کند.زنگ هشداری که اگر جدی گرفته نشود ما می مانیم و دستان لرزان و چشم های سرخ و منطقی که وجود ندارد!

منبع: شفاف

ارسال نظر

  • آریوبرزن کهگیلویه

    بسیار تاثیرگذار بود...همان استرسی که دختر جوان داشت به من منتقل شد.مطلب را که می خواندم دعا می کردم جواب آزمایشش منفی باشد و وقتی خواندم »منفی بود» اشک شوق پهنای صورتم را فراگرفت...خدایا خودت به داد جوانان این مرز و بوم پاک و اهورایی برس..خدایا مگذار فره و بخت از ایرانیان برگردد زیر سایه امام زمان عج الله تعالی فرجه..

  • ناشناس

    good joke

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار