گوناگون

درباره سینمای سورئال ،سگ اندولسی

درباره سینمای سورئال ،سگ اندولسی

پارسینه: سگ اندولسی فیلمی 16 دقیقی ای است به کارگردانی لوئیس بونوئل و با فیلمنوشتی از بونوئل و سالوادور دالی که در 1928 در فرانسه ساخته و به طور محدود اکران شد هرچند با استقبالی که از فیلم شد به مدت 8 ماه به اکران خود ادامه داد .

سنگ بنای ساخت فیلم براساس دو خوابی که بونوئل و دالی برای هم در خانه دالی تعریف می کنند چیده شد . خواب بونوئل درباره دو تکه شدن ماه بوسیله یک ابر همانند دو تکه شدن یک چشم بوسیله تیغ اصلاح بود و خواب دالی در مورد دستی که لانه مورچ ها شده است .

در 16 دقیق زمان فیلم شاهد پی در پی آمدن چنین تصاویر رویا گونی هستیم که مبتنی بر تئوری «تداعی آزاد» فروید است، که در واقع تسلسل وقایع در ظاهر بی ربطی را شاهدیم که از منطق روایی پیروی نمی کنند . هر چندی تابه امروز تفسیر فرویدی ، مارکسیستی ، مذهبی و ... زیادی از فیلم شده است اما همانطور که بونوئل در اتوبیوگرافی خود می گوید بنای ساخت فیلم بین دالی و او عدم پیروی از هیچ منطق و پیش قراردادی بوده است . هیچ دو سکانسی از فیلم را نباید ( با آنکه می توانیم ) به هم مربوط بدانیم . این بی ربط بودن صحنه ها با یکدیگر به منزله پوچ تلقی کردن و بی مفهومی اثر نیست . در واقع به مانند تمامی تلاش هایی که ( به خصوص نخستین ) سوررئالیست ها را در تکاپوی خلق اثری می سازد ، این فیلم هم مبارزه ای است با باورهای جامعه ای که این دو از آن منزجر بودند .

نقش پر رنگ جنسیت ، مذهب ، غریزه و حتی فرهنگ خشونت مدار در فیلم مشهود است . عملا بازگو کردن سیناپس فیلم بیهوده است . فیلم مجموعه ای از بیانیه های شخصی است در نقد جامعه که گویی از زنده شدن رویاهای یک فرد عاصی سرچشمه گرفته و به تصویر کشیده شده است . تاثیری که سگ اندولسی بر سینمای بعد از خود می گذارد غیرقابل انکار است . بونوئل - که این نخستین فیلم او بود - در تلاش سوررئالی دیگر فیلم عصر طلایی را در 1930 بازهم با همکاری دالی می سازد که به دلیل توهین به مقدسات سالها توقیف می شود . از سگ اندولسی به عنوان یکی از نخستین تلاش های مستقل در سینما یاد می شود و به نوعی بنیان سینمای مستقلی است که بعدها در دهه 60 جان کاساویتس آنرا ادامه می دهد . تقریبا تمامی عوامل فیلم از دوستان بونوئل و دالی هستند و هزینه ساخت فیلم نیز از پولی است که بونوئل از مادرش می گیرد .

هم چنین از این فیلم به عنوان الگویی برای ساخت موزیک ویدئوهای MTV وار دهه نود به بعد یاد می شود . یقینا فیلم را باید از مهمترین قله های سوررئالیسم در ابتدای شکلگیری این جنبش بنامیم .

ارسال نظر

  • سامان میرزائی

    نقد و بررسی فیلم سگ آندلسی | Un Chien Andalou
    کارگردان : لوئیس بونوئل
    بازیگران : پییر باچف - سیمونه مارویل - لوئیس بونوئل - سالوادور دالی
    استودیو :
    سال تولید : ۱۹۲۹ - فرانسه
    امتیاز فیلم : " تماشاگران ۱۰/۸.۰ "
    خلاصه :
    داستان این فیلم (اگر بشود اسمش را داستان گذاشت) مجموعه ای از تصاویر نامربوط به یکدیگر است. و در واقع مجموعه ای از رویاهای بونوئل و دالی میباشد که به صورت فیلم در آمده است.
    مرد تیغ به دستی (بونوئل)، سیگار میکشد و ماه را مینگرد. ابر که ماه را میپوشاند، مرد چشم زن جوانی (ماروی) را با تیغ میشکافد. هشت سال بعد، مرد جوانی (باچف) سوار بر دوچرخه، با کلاه دختربچهها و دامنی کوتاه روی شلوار(به شکل لباس راهبه ها) و جعبهای مستطیلی که به گردن آویزان کرده در خیابانها میگردد. در اتاقی در طبقه سوم یک ساختمان، زن جوان نگاه میکند. مرد جوان از دوچرخهاش میافتد. زن جوان با مشاهده سقوط مرد جوان به بیرون میشتابد. بالای سر مرد جوان میرسد و او را غرق بوسه میکند. باران صحنه را میپوشاند. دستهائی از داخل جعبهای که بر گردن مرد جوان آویزان بوده، کراواتی راه راه را به جایش میگذارد. زن جوان یک باره متوجه میشود مرد جوان هم در اتاق است. او به کف یک دستش نگاه میکند. از کف دست، مورچههائی بیرون میآیند. در خیابان زنی با ظاهر مردانه در میان گروهی از مردم است. زن با چوبی، دستبریدهای را بازی میدهد، پلیسی دست را درون جعبهای که به گردن مرد جوان آویزان بوده میگذارد. مرد جوان و زن جوان از طبقه سوم شاهد ماجرا هستند و با هیجان به یکدیگر مینگرند. در خیابان، زن با ظاهر مردانه را یک سواری زیر میگیرد. زن جوان خود را از دست مرد جوان (که قصد تجاوز به وی دارد) رها میسازد. مرد جوان یک پیانوی عظیم را به همراه جسد دو الاغ مرده و دو کشیش زده (یکی، دالی) با طنابهائی میکشد. زن از اتاق میگریزد. مرد جوان طنابها را رها میکند. به دنبال زن جوان میرود. زن جوان در را به روی مرد جوان میبندد. دست مرد جوان لای در میماند. زن جوان میبینند که باز مورچهها در کف دست مرد جوان میلولند. در اتاق جدید، مرد جوان با لباس دوره دوچرخهسواریش دراز کشیدهاست. حوالی سه صبح، غریبهای وارد خانه میشود. با زور مرد جوان را از تخت بلند میکند، دامن و لباسهایش را میکند و او را رو به دیوار میکند. (و مانند یک معلم او را تنبیه میکند) تازه مشخص میشود غریبه همان مرد جوان است، منتها کمی جوانتر. شانزده سال قبل، غریبه کتابهائی به مرد جوان داده و کتابها به اسلحه بدل شدهاند. با آن اسلحه، مرد جوان غریبه را به قتل رساندهاست. دو مرد نیز جسد غریبه را از صحنه خارج کردهاند. یک بار دیگر در اتاق، موهائی دهان مرد جوان را میپوشاند و موهائی از زیر بغل زن جوان ناپدید میشوند. زن جوان خود را به ساحلی میرساند. مرد شلوارکپوشی را در آغوش میگیرد. آن دو با هم راه میافتند. موج دریا کنار پاهای آنان لباسهای دوچرخهسوار را میغلتاند. در فصل بهار، در بیابانی مرد شلوارکپوش و زن، هر دو کور، تا گردن در خاک دفن شدهاند.
    خلاصه داستان از صفحه فارسی فیلم در ویکی پدیا(با اندکی تغییر)
    درباره فیلم:
    اولین فیلم بونوئل و از معدود کارهایی که آندره برتون تایید شان کرده ،شاهکاری در سوررئالیسم است.که مطمئنا سهم بزرگی از این افتخار متعلق به سالوادور دالی است.در سگ اندلسی نه خبری از سگ است و نه خبری از اندلس ،این فیلم اسمش را از یکی از نوشته های بونوئل گرفته است.این دو اسپانیایی که جذب آزادی های فرانسه و خصوصا پاریس دهه سی شده بودند و در آنجا زندگی میکردند به جز اینکار در چند اثر دیگر هم با هم همکاری داشته اند. ولی همین اولین کار برجسته ترین آنهاست و احتمالا به این دلیل است که در هیچکدام دیگر جای پای دالی به اندازه این کار پررنگ نیست. من که خودم از طرفداران سرسخت سوررئالیسم و انسانهای آوانگارد هستم همیشه افسوس میخورم که چرا بزرگان سوررئالیسم به عصر شکوفایی سینما نرسیدند .مثلا فکر کنید اگر پیکاسو ،کافکا ،صادق هدایت و خیلی های دیگر میتوانستند فیلم بسازند چی میشد؟ در این بین دالی و بونوئل غنیمتی بودند.
    اینگونه گفته میشود که سالوادور دالی برای لوئیس بونوئل تعریف میکند که خواب دیده است از کف دستش مورچه ها بیرون می آید (ضرب المثلی هست که میگوید وقتی میخوابیم بدنمام مورمور میشود مثل اینکه مورچه از بدنمان بیرون می آید) و بونوئل نیز میگوید خوابی دیده است که در آن ابری باریک ماه را به دو نیم کرده است همانگونه که تیغ چشمی را به دو نیم کند.سپس از هم میپرسند چرا فیلمی در باره رویا ها نسازیم. در عرض سه روز فیلم نامه ای مینویسند و اولین فیلم بونوئل می آغازد!! البته این فیلم صحنه های بیشتری داشته بوده!! که بعدا هر صحنه ای که منطقی و معقول به نظر میرسیده حذف شده است. مطمئنا نقد این فیلم بر مبنای ساختار سینمایی کاری اشتباه است و تنها میتوان در مورد آن صحبت کرد و نظر داد. توجه به این نکته ضروری است که بونوئل تمامی تحلیل های بی شماری را که بر اساس عقاید فرویدی، مارکسیستی و یونگی برای فیلم شده است را به باد استهزا گرفته و به آنها میخندد. آنچه واضح است این است که بونوئل و دالی قصد ساختن یک فیلم سینمایی با استانداردهای متعارف نداشته اند .و صرفا قصد داشته اند با استفاده از رویاها اثری سوررئال (که از تمایلات دالی شکل گرفته است) خلق کنند و این فیلم حاصل آن است. در سوررئال تفکر به اندازه تخیل و ناخودآگاه تاثیر ندارد. اجازه بدهید با یک مثال منظورم را بگویم : به فردی میگوییم یک نقاشی بکشد (حتی یک کودک) سپس نقاشی او را به یک روانشناس میدهیم تا تحلیلش را بگوید وقتی این تحلیل را به نقاش بگوییم میخندد و میگوید که اصلا به این چیزها فکر هم نکرده و منظورش این نبوده است. حرفش درست است زیرا آن نقاشی از ضمیر ناخودآگاه او شکل گرفته است و نقاش دخل و تصرف کمی در آن داشته است. ولی یک روانشناس که ضمیر ناخودآگاه را میشناسد بهتر از خود نقاش میتواند آن اثر را تحلیل کند.نقاش نمیتواند با نگاه کردن و تحلیل نقاشی خود در مورد شخصیت خودش و لایه های درونی شخصیتیش توضیح دهد و حتی به نکته ای پی ببرد، به همین دلیل من معتقدم با تحلیل های فروید (به شرط اینکه این رویاها واقعا در خواب دیده شده باشد و فقط زاییده تخیل دالی و بونوئل نباشد ) حداقل میتوانیم به جنبه های شخصیتی دالی و بونوئل پی ببریم و اندکی ضمیر ناخودآگاه آنها را تحلیل کنیم. برای نمونه در صحنه ای که مرد جوان دو الاغ و کشیش را به همراه یک پیانو روی زمین میکشد به راحتی میتوان به ذهن منتقد به مذهب فردی که این رویا را دیده پی برد. بر اساس تعریف های فروید از سمبولیسم رویا ، کنار هم قرار دادن مذهب(کشیش) جهالت (الاغ) و روشنفکری(پیانو) هر چند شاید نشان دهنده موضوع و منظور خاصی نباشد ولی حداقل درگیر بودن ذهن شخص را در مورد مذهب و دید کلی او نسبت به اعتقادات مذهبی نشان میدهد. من هم از آن دسته افرادی هستم که اعتقاد دارم بدترین فرد برای تحلیل هر چیزی خود خالق است.(و البته به این معنی نیست که هر ننه قمری صلاحیت بیشتری نسبت به خالق اثر دارد بلکه منظور متخصصین و صاحبان نظر است). در مورد این فیلم مشکل از این هم فراتر میرود و بحث تحلیل رویا هم بر تحلیل ضمیر ناخودآگاه اضافه میشود. تا جایی که حتی خود دالی و بونوئل هم از دید خود اثر را تحلیل میکنند و مانند شخص سوم به اثر نگاه میکنند.(دالی میگوید طبقات اجتماعی و بورژوازی را نقد کرده و این اثر نشاندهنده مشکلات اجتماعی و سیاهی روابط مردم است)بله این هم تحلیل دالی از ضمیر ناخودآگاه خودش است و جالب است بدانید که تحلیل بونوئل و دالی از فیلم خودشان هم متفاوت است.و از آنجا که سمبول ها در رویا برای افراد مختلف متفاوت است(مثلا برای یک نفر شیر (جنگل) در رویا سمبل شجاعت است و برای فرد دیگری سمبل ترس و یا کتاب برای یکنفر سمبل تخیل است و برای دیگری پرواز سمبل تخیل است) به همین دلیل تحلیلها نیز متفاوت است. کافی است تحلیل فیلم سگ اندلسی را در گوگل جستجو کنید و ببینید چقدر تحلیلهای متفاوت وجود دارد (البته انگلیسیها را) پس هر چه دالی و بونوئل منکر بعضی تحلیل ها شوند باز هم من معتقدم تحلیلهای روانشناسانه حداقل شخصیت و ناخودآگاه این دو نفر را نشان میدهد. این فیلم سرشار از سمبول است -ماه -چشم - تیغ - ابر - دوچرخه - موی زیر بغل - تبدیل کتاب به اسلحه - مردی با لباس زنانه - مورچه و صدها چیز دیگر و یکی از مهمترین آنها جعبه کوچکی که در ابتدا به گردن مرد جوان آویزان است . بحث در مورد سمبل های این فیلم به اندازه یک کتاب است و کاش میشد در باره آنها صحبت کرد. این فیلم مخصوص روانشناسها ست . به نظر من باید این فیلم را در ژانر سمبولیسم!!و در فضای سوررئالیسم قرار داد.سمبولیسم این فیلم مهمتر از سوررئالیسم آن است (البته باز تاکید میکنم به شرطی که واقعا این تصاویر برگرفته از رویا های این دو نفر باشد نه بر اساس تفکر و تخیل و قدرت داستان نویسی آنها). این فیلم را باید با نگرش سوررئالیستی نگاه کنید در غیر اینصورت در آخر به یک سوال میرسید "یعنی چی؟" و اگر به این سوال رسیدید باید کمی در مورد این سبک تحقیق کنید زیرا در این سبک سوال معنی ندارد و معنی هرچیزی برداشت خودتان است . در این فیلم کوتاه همه چیز هست عشق، شهوت، خشونت، جهالت، کمک، جنایت، دیگرآزاری، و خیلی چیزهای دیگر ... تا چه جوری ببینید. اگر به سینما علاقه دارید هر جوری که میخواهید ببینید ،فقط ببینید.
    از لحاظ سینمای فیلم چند گاف دارد.موسیقی فیلم هر چند اثر ریچارد واگنر است ولی حداقل برای بیننده امروزی نامربوط مینمایاند و بیشتر مارا به یاد فیلمهای موزیکال دهه پنجاه و شصت می اندازد تا یک فیلم سوررئال و آوانگارد. کاش در آن سالها نیز موسیقی الکترونیک وجود داشت.
    سامان میرزائی بوشهر

  • پیشیلی

    این چیه گذاشتین....ناهار می خواستم بخورماااا ...

  • ناشناس

    دنبال چه فیلمایی می روید طرف توهماتشو به فیلم تبدیل کرده عجب

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار