گوناگون

نگاهی به زندگی سعدبن عباده

پارسینه: پيامبر اسلام (ص) 12 سال قبل از هجرت از طرف خداوند به پيغمبري مبعوث شد و زندگي سياسي و اجتماعي صحابه در حقيقت از آن زمان شروع مي شود اما گروهي از صحابه ي پيامبر كه به انصار مشهورند، فقط حدود 12 سال جزء ياران پيامبران بوده اند.

بررسي زندگي سياسي- اجتماعي انصار در ارتباط با سيره ي پيامبر (ص) از زمان هجرت آغاز مي شود. سعدبن عباده بن دليم از صحابه ي بزرگ پيامبر و جزء انصار و بزرگ و شيخ قبيله خزرج و بني ساعده بوده است .

در اين نوشتار، سعي شده است ، با تكيه بر برخي از منابع سيره و نگاهي به آثار متأخرين و تحقيقات معاصر به بررسي شخصيت سعدبن عباده و روابط وي با پيامبر اعظم (ص) پرداخته شود.

مهمترين سؤالات و فرضيات مربوط به اين بحث كه نگارنده در پي يافتن پاسخي براي آنها است مي تواند موارد ذيل باشد:

1. شخصيت و تأثيرگذاري سعدبن عباده خزرجي در تحولات عصر نبوت به چه میزان بوده است ؟

2. روابط سعدبن عباده با پيامبر اسلام به عنوان نمونه اي از سران قبايل چگونه بوده است ؟

3. چه عللي مي توانسته است موجب شود كه سعدبن عباده خزرجي پس از رحلت پيامبر مدعي جانشيني و خلافت اسلامي گردد؟

بديهي است تبيين زندگي سياسي- اجتماعي هر يك از صحابه و يافتن پاسخهاي مهمي براي سؤالات و فرضيات مطرح شده ، فرصتي طولاني و دست كم در حد يك رساله ی تحقيقی مي طلبد.

توضيحاتي پيرامون صحابه و انصار

صحابه يعني ياران و پيروان حضرت رسول در زمان حيات آن حضرت.

اما در مورد شمول و معني و مفهوم آن بين علماي اسلام و بويژه دو گروه بزرگ اسلامی - شیعه و اهل سنت - اختلاف نظر وجود دارد . علماي اهل سنت همه كساني را كه در زمان پيامبر زنده بوده و بر دين اسلام بوده اند چه پيامبر را ديده و يا نديده باشند و چه از وي حديث و روايت نقل كرده و چه نكرده باشند. صحابه مي دانند. اما علماي شيعه كساني را كه محضر پيامبر را درك كرده و مدتي را در دوران بلوغ با آن حضرت حشر و نشر داشته اند صحابه مي خوانند.[1]

از نظر ارزشي هم اهل سنت با تسامح و تساهل بيشتر همه ي صحابه را مقدس و قابل احترام و اعتماد مي دانند اما شيعيان تقريباً صحابه را سه گروه مي دانند جمعي صحابه ي خالص و پيروان واقعي پيامبر و گروهي را كم اعتقاد و حتي معاند با پيامبر مي دانند كه جهت حفظ ظاهر و رسيدن به اهداف سياسي- اجتماعي مسلمان شدند و گروه سوم از نظر شيعيان صحابه اي هستند كه جزء هيچ يك از آن دو گروه نيستند و شيعه نظري در مورد آنها ندارند.

به هر حال سعدبن عباده هم از نظر اهل سنت و هم شيعه جزء صحابه پيامبر محسوب مي گردد و به نظر مي رسد از نظر شيعيان جزء دسته ي سوم باشد.

انصار: در اصطلاح به مسلمين اهل يثرب كه پس از دو پيمان عقبه اول و عقبه ثاني مسلمان شده ، سپس در شهر مدينه با او به عنوان پيامبر خدا بيعت كردند، اطلاق مي گردد. اين اصطلاح در برابر مهاجرين كه بيشتر مسلمانان اهل مكه بودند و همراه پيامبر به يثرب مهاجرت مي كردند مي آيد.

انصار در حفظ و تبليغ دين اسلام و ياري كردن پيامبر نقش اساسي داشته اند و پيامبر هم در مواضع مختلف از آنان بسيار به نيكي ياد كرده است . به عنوان نمونه حتی

در روزهاي آخر حيات آن حضرت در مسجد مدينه فرمود: پيامبري نمرده است مگر اينكه پس از خود ميراثي مي گذارد. ميراث من در ميان شما مردم، انصار هستند آنان مردمي هستند كه من به آنان پناه آوردم شما را به تقواي الهي ونيكي به آنان سفارش مي كنم... حق آنان را به جاي آوريد و از نيكان آنان بپذيريد و از بدان آنان درگذريد.[2]





قبيله خزرج

مهم ترين قبايل عرب كه قبل از اسلام در شهر يثرب ساكن بودند دو قبيله مشرك اوس و خزرج بودند علاوه بر این دو قبيله چند قبيله ي يهودي مثل بني قينقاع ، بني نضير، بني قريظه و خيبر در شهر يثرب و اطراف آن زندگي مي كردند. مورخين عمدتاً دو قبيله اوس و خزرج را از اعراب قحطاني (جنوبي) مي دانند كه از زمان هاي دور از جنوب شبه جزيره و به يثرب وارد شده بودند.[3]

از گزارش مورخين به دست مي آيد كه در دوران جاهليت - عربستان قبل از اسلام- رقابت و درگيري هاي سختي بين اوس و خزرج وجود داشته است مخصوصاً از جنگ بعاث كه كمي قبل از ورود اسلام به يثرب روي داده است و در آن قبيله اوس بر قبيله خزرج پيروز شده است در منابع متعدد ياد شده است .

سخنی كه در ارتباط با اوس و خزرج مي توان گفت اين است كه از نظر تعداد افراد جمعيت قبيله ي اوس بيشتر بوده اند ولي خزرجيها افراد متشخص تري داشته اند.

و گويا رسم بوده است كه در دوران جاهليت همه ي انصار را اعم از اوس و خزرج ، خزرجيان مي گفته اند.[4]

يكي از معروفترين چهره هاي قبيله ي خزرج عبداله بن ابي بن سلول است . اوس و خزرج اندكي قبل از ورود اسلام به مدينه او را به عنوان حاكم مشترك هر دو قبيله مدنظر داشتند كه ظهور اسلام مانع پيشرفت كار وي شد.

و به احتمال زياد به همين علت راه نفاق را در پيش گرفت. سعدبن عباده ، حباب بن منذر و بشيربن سعد هم از چهره هاي معروف قبيله ي خزرج بوده اند.

سعدبن عباده و اهميت خاندان وی در ميان قبيله خزرج

در مورد نسب نامه سعدبن عباده اختلافات اندكي وجود دارد. و هر يك از مورخان و سيره نويسان حلقه هايي از نسب نامه ي وي را كم يا زياد كرده اند. به نظر مي رسد كاملترين نسب نامه هاي وي در كتاب اسدالغابه آمده است:

سعدبن عباده بن دليم بن حارثه بن ابي خزيمه و گفته شده: حارثه بن جزام بن خريمه ابن ثعلبه بن طريف بن الخزرج بن ساعده بن كعب بن الخزرج الانصاري الساعدي. كنيه اش اباثابت و گفته شده اباقيس ولي اولي مشهورتر است.[5] مادرش عمره بنت مسعودبن عمر و بن زيد بن عدّي بن عمر و بن مالك بن النجار است و او پسرخاله ي مسعود بن زيد از صحابي مشهور است.[6]

در مورد بخشندگي، كريمي و مردم داري نياكان سعدبن عباده حكايتهاي زيادي در منابع ديده مي شود. در زمان دليم جد سعدبن عباده منادي هر روز ندا مي داد كه :

«... من اراد الشحم و اللحم فليأت داردليم» بعد از دليم پسرش عباده نيز به همين طريق بود. دليم و عباده هر سال ده نفر شتر از براي بت منات هديه مي كردند و آن را به مكه مي فرستادند و چون نوبت سعد و قيس شد كه هر دو مسلمان بودند آن ده شتر را همه ساله به مكه مي فرستادند.[7] از بزرگي و حشمت خاندان سعد در كتب مغازي و سيره داستان هايي آمده است كه حكايت از تأييد اين بزرگي و رياست توسط پيامبر دارد. به عنوان نمونه در جريان جنگ غابه (كه در سيره ابن هشام ذي قرد است) ، پيامبر ام مكتوم را در مدينه جانشين خود كرد و سعدبن عباده هم همراه سيصد تن از قبيله خود عهده دار حراست از شهر مدينه بود. پسرش قيس بارهاي خرما و شترهاي پرواري را به نزد پيامبر برد. پيامبر به تمجيد از سعد و خانواده اش پرداخت عده ای از خزرجي ها گفتند، اي رسول خدا او يا به خاندان ماست و مشكلات مردم رابه دوش مي كشيدند و عهده دار پذيرايي مهمان ها بودند و گرفتاريهاي قبيله را مرتفع مي كردند پيامبر فرمود: گزيدگان مسلمان در صورتيكه در مورد دين خود بيانديشند همان گزيدگان دوره ی جاهليت هستند.[8]

در اين نوشتار و در بخشهاي آينده موارد ديگري از اهميت سعد بن عباده و خاندان وي نزد خزرجي ها و تأييد بزرگي و حشمت او وسيله پيامبر آورده مي شود.

سعدبن عباده قبل از اسلام از جمله مهمترين افراد فعال در امور زراعي و تجاري يثرب بوده است و با بزرگان قريش مثل ابوسفيان و مطعم بن عدي و ديگران قرارداد تجاري و مناسبات نزديك اقتصادي داشته است . [9]



اسلام آوردن سعد بن عباده

مورخين آورده اند كه پيامبر پس از 12 سال تبليغ رسالت خود در مكه با موانع جدي مواجه شد و مشركان مكه تقريباً راه پيشرفت دين او را سد كرده بودند بنابراين تصميم گرفت براي تبليغ دين اسلام در خارج از مكه تلاش كند و ابتدا به شهر طائف رفت ولي در آنجا هم به علت روابط حسنه ميان بزرگان قوم ثقيف و اشراف قريش در مكه نتوانست موفقيتي حاصل كند . و حتي با سنگباران و تعقيب كودكان شهر طائف مواجه شد.[10]

روش ديگر پيامبر براي تبليغ دين خود در ميان مردم غير مكي، گفتگو با مسافران شهر مكه بود. مخصوصاً در ايام حج كه فرصت مناسبي براي ديدار با اين مسافران بود در طي يكي از همين ايام بود كه در سال يازدهم بعثت با شش نفر از مردم اهالي يثرب- برخي گفته اند هر شش تن خزرجي بودند- ديدار كرد و آنان با اسلام آشنا شدند به ميان مردم شهر يثرب رفته و اسلام را تبليغ كردند. وجود اختلافات قبيله اي و خاصه رقابت با يهود آنجا و عوامل ديگر هم در پذيرش اسلام توسط تعدادي از مردم اوس و خزرج مؤثر مي افتد. در سال بعد (12 بعثت) دوازده نفر از آنها نه نفر خزرجي و سه نفراوس با پیامبر دیدار و با آن حضرت پیمانی بستند كه به عقبه اول مشهور است . نام سعدبن عباده در ميان اين دوازده نفر ديده نمي شود. ولي پس از آمدن مصعب بن عمير به دستور پيامبر در سال سيزدهم بعثت هفتاد و دو تن از اوس و خزرج در همان محل عقبه با پيامبر ديدار و پس از گفتگوهاي فراوان باوی پيمان عقبه دوم- يا بيعت الحرب- را منعقد كردند. و پيامبر را به شهر يثرب دعوت كرده ، تعهد دادند تا پاي جان و مال از وي حمايت كنند. پيامبر در اين جريان 12 نفر را به عنوان نقيب مردم يثرب برمي گزيند كه سعدبن عباده هم يكي از آنها است . پيامبر آنها را پايندان قوم مثل حواريون مسيح مي خواند.[11]

به روايت ابن اسحاق وديگر مورخان وقتيكه قافله ي بيعت كنندگان از مكه رفت خبر بيعت فاش شد و بعد از آن قريش در صدد دستگيري آنها برآمدند و از پي ايشان برفتند ولي قافله مدينه از پيش رفته و كسي از ايشان را نيافتند مگر سعدبن عباده كه به عذوي بازمانده بود. او را بگرفتند و زنداني نمودند تا اينكه جيبربن مطعم باخبر شد و چون ميان او و سعد دوستي بود برخاست و برفت و او را از دست قريش باز گرفت و رها كرد تا به مدينه برفت.[12]

در مورد چگونگي اسلام آوردن سعدبن عباده جريان خاصي مانند اسلام آوردن سعدبن معاد بزرگ اوسيان نيامده است . همين قدر مسلم است كه وي در زمان انعقاد پيمان عقبه دوم در سال 13 بعثت مسلمان بود و از طرف پيامبر به عنوان نقيب قوم خود انتخاب شد.

سعدبن عباده از هجرت پيامبر تا فتح مكه

پس از هجرت پيامبر به سوي يثرب و عبور از منازلي چون قبا، مردم يثرب براي استقبال از وي در بيرون از شهر منتظر بودند و هر يك از بزرگان و رؤساي قبايل و طوايف مايل بودند پيامبر به منزل ايشان برود تا به اين وسيله بر حشمت و بزرگي خود و قبيله اشان بيافزايند.

ابن اسحاق آورده است كه چون پيامبر به مدينه رسيد پيش از همه ي مردم بزرگ قوم بني سالم- عتبان بن مالك و عباس بن عباده آمدند و زمام شتر پيامبر را گرفتند و چون پاره اي ديگر برفت مهتران قوم بني ساعده بيامدند ، سعدبن عباده و منذربن عمرو. گفتند يا رسول الله پيش ما نزول فرماي كه ما هر چه تو را به كار آيد از عهده آن بيرون مي آئيم و پيامبر چنانچه مشهور است فرمود: شتر خود مي داند كجا بايستد و ...[13]

پس از استقرار پيامبر در مدينه و انجام اقدامات اوليه چون ساختن مسجد، ايجاد عقداخوت، بستن پيمان نامه ي نوين اسلامي بين مسلمين و يهود، به علل مختلف درگیري و جنگهايش با مشركان قريش شروع شد. در اكثريت قريب به اتفاق اين غزوات سعدبن عباده شركت داشته و يا نقش مهم در ساير كارهاي اجرايي دوران پيامبر داشته است .

پيامبر در اولين غزوه خود به نام ابواء ‌[12 ربيع الاول سال دوم هجرت] سعدبن عباده را در مدينه جانشين خود كرد.[14]

در غزوه و دان- كه غزوه ديگر پيامبر قبل از بدر است- نيز پيامبر او را در مدينه جانشين خود كرد.[15]

در جريان جنگ بدر، كه معمولاً هر سه نفر از مسلمانان يك شتر داشت سعدبن عباده بيست شتر به یاری پيامبر برده بود. سعد نتوانست در اين جنگ حاضر شود زيرا در بين راه مار او را گزيد با اين حال پس از پيروزي مسلمين و هنگام تقسیم غنايم پيامبر سهم او هم از غنايم جدا كرد و فرمود: هرچند سعدبن عباده در جنگ نبود ولي كاملاً علاقمند به شركت در آن بود و قبل از جنگ به خانه هاي انصار مي رفت و آنها را به خروج با پيامبر تشويق مي كرد.[16]

همچنين پيامبر در جنگ بدر با شمشيري به نام غضب (بسيار تيز) كه سعدبن عباده به وي داده بود مي جنگيد.[17]

در سال سوم هجرت هنگامي كه به پيامبر خبر رسيد كه قريش با لشگرياني گران قصد مدينه كرده اند. بزرگان اوس و خزرج مانند سعدبن عباده و سعدبن معاذ و اسيدبن حضير همراه عده اي و در حاليكه مسلح بودند شب جمعه در كنار پيامبر و در مسجد گذراندند. سپس پيامبر در مورد چگونگي مقابله با دشمن با ياران خود به مشورت پرداخت عده اي كه خود پيامبر هم جزء آنها بود و عبداله بن ابي هم پيرو آن عقيده بود، معتقد بودند كه داخل شهر بمانيم تا دشمن كه حمله نمود از ياري زنان و پيران شهر هم برخوردار شويم ولي گروه ديگري مثل حمزه و سعدبن عباده و ... گفتند: اي رسول خدا مي ترسيم دشمن تصور كند كه ما از ترس بيرون شهر نيامده ايم و اين موضوع سبب گستاخي آنها شود.[18]

پيامبر هم چون اكثر مردم را در نبرد با دشمن در بيرون از شهر راغب ديد، جنگ در خارج از شهر را پذيرفت، پس از حركت پيامبر سه پرچم بست، پرچم اوسيان را به اسيدبن حضير پرچم خزرج را به منذربن جموح و هم گفته اند سعدبن عباده داده است.[19]

پس از كشته شدن مصعب بن عمير- پرچم دار سپاه اسلام در جنگ احد- پرچم خزرج را سعدبن عباده داشت و پيامبر زير آن ايستاد. و ياران آن حضرت بر او گرد آمده بودند ... آخرين كساني كه گرد پيامبر را گرفتند 7 نفر از انصار و 7 نفر از مهاجرين بودند كه يكي از آنها سعدبن عباده بود.[20]

پس از جنگ احد پيامبر برگشت در حاليكه سخت مجروح بود و در عين حال بر سعدبن عباده و سعدبن معاذ تکيه داده بود به خانه آمد و در همان حال به مسجد رفت.[21]

در غزوه حمراء الاسد- كه پيامبر به تعقيب سپاه قريش پس از جنگ احد پرداخت- سعدبن عباده شب را در مسجد كنار پيامبر بود و پس از نماز صبح پيامبر دستور حركت به سوي دشمن را داد و سعد هم به نزد بني ساعده رفت و آنان را همراه پيامبر نمود در اين جنگ كه خوراك معمول مسلمين خرما بود، سعدبن عباده سي شتر و تعدادي هم گوسفند با خود آورده بود كه روز دوشنبه و سه شنبه آنها را كشتند.[22]

در غزوه بني نصير- جنگ با يك گروه از يهوديان مدينه- هنگامي كه پيامبر براي گرفتن خونبهاي يكي از مسلمين كه به طور غيرعمد توسط فرد يهودي مقتول شده بود به قلعه هاي آنان رفت. سعدبن عباده هم همراه پيامبر بود و چون آنها قصد كشتن پيامبر را داشتند ، به دستور حضرت قلعه های آنها محا صره شد و با آنكه بني نضير از هم پيمانان دوران جاهليت خزرج بودند ولي سعدبن عباده به همراه قبيله اش در اين محاصره شركت كرد و كمك تداركاتي به مسلمين نمود. سعد براي پيامبر يك چادر چرمي و خيمه هاي موئين و براي يارانش خرما فرستاد.[23]

هنگام تقسيم غنايم بني نصير پيامبر به انصار پيشنهاد كرد يا غنایم را به نسبت مساوي بين انصار و مهاجرين تقسيم كنيم و يا آنها را به مهاجرين مي دهيم به شرط آنكه خانه هاي شما را ترك كنند. سعدبن معاذ و سعد بن عباده پس از مشورت با ياران خود گفتند: غنایم را به مهاجران بدهيد و در همان حال آنها باز هم در منازل ما بمانند . پيامبر براي انصار دعا كرد و اموال را به مهاجرين داد. [24]

در غزوه مريسيع (بني مصطلق) پيامبر پرچم مهاجرين را به ابوبكر و پرچم انصار را به سعدبن عباده داد.[25]

در جريان اين جنگ بود كه عبداله بن ابي سخنان نفاق انگيز گفت و سعدبن عباده با اينكه ابن ابي از قبيله خزرج بود جانب پيامبر را گرفت و سخني در حمايت او نگفت. در عين حال به پيامبر گفت: اي رسول خدا با ابن ابي مدارا كن زيرا او تصور مي كند شما قدرت او را كاسته ايد.[26]

هنگامي كه داستان افك پيش آمد و پيامبر از طريق وحي به پاكي عايشه پي برد.[27]

پيامبر به منبر رفت و گفت چه كسي خانواده مرا آزرده است و آيا كسي هست او را براي من كفايت كند و سعدبن معاذ گفت اگر از اوسيان است سر او را برايت مي آورم و اگر از خزرجيان شما دستور فرماييد ما براي اجراي فرمان شما خواهيم رفت. در اين هنگام سعدبن عباده - كه مي دانست فرد مورد نظر در ميان خزرجيان است - خشمگين شد و گفت: به خدا قسم دروغ مي گويي نه مي تواني و نه ياراي آن را داري . پس اسيد بن حضير هم جواب سعد را به او بداد و شروع به فخر فروشي كرد ولي سعدبن عباده جواب او مي داد و مرتباً مي گفت : خداوند كينه را برداشته است هرچند در صورت درگيري ما پيروز مي شويم. اين اختلافات تا مدتي ادامه داشت تا اينكه پيامبر همراه تني چند ابتدا دست سعدبن معاذ را گرفته به منزل سعدبن عباده برد و چند روز بعد دست سعدبن عباده را گرفت و به منزل سعدبن معاذ برده با هم غذا خوردند.[28]

در جنگ خندق- كه مسلمين به محاصره حدود ده هزار نفر از جنجگويان قريش و متحد انشان درآمده بودند- قبيله ي يهودي بني قريظه كه طبق پيمان مي بايست حفاظت از يك قسمت از مدينه را بر عهده گيرد مخفيانه با قريش وارد مذاكره شدند هر چند نتوانستند در عمل كمكي بنمايند- چون اين خبر به پيامبر رسيد آن حضرت سعدبن معاذ و سعدبن عباده و اسيدبن حضير را براي كشف حقيقت به نزد آنها فرستاد و به آنان يادآور شد اگر متوجه شدند كه پيمان شكسته اند به صورت رمز بگويند تا ياران پيامبر وحشت نكنند. آنان رفتند و متوجه شدند كه پيمان شكسته اند. هنگامي كه پيامبر از حال آنها جويا شد آنها گفتند: عضل و قاره و منظورشان پيمان شكني آن قبايل در حوادث رجيع و بئرمعونه بود. و به اين ترتيب پيامبر متوجه پيمان شكني آنها شد.[29]

در جريان جنگ خندق هنگاميكه پيامبر براي منصرف كردن قبيله غطفان به آنها پيشنهاد كرد كه در صورت دست برداشتن از حمايت از مشركان يك سوم محصول خرماي مدينه را به آنها مي دهد. با سعدبن عباده و سعدبن معاذ مشورت كرد آنها گفتند: اگر دستور الهي است حتماً انجام دهيد و اگر هم خودتان مايليد باز هم انجام دهيد ولي اگر مشورت مي فرمايند پس براي آنها پيش ما چه چیزی شمشير نيست آنها در دوران جاهليت هم نمي توانسته اند به ما زور بگويند اكنون كه خداوند ترا براي ما فرستاده و بوسيله آن عزتمند شده ايم چرا به آنها حق السكوت بدهيم لذا پيامبر آن صلح نامه را پاره كرد. [30]

در جنگ بني قريطه سعدبن عباده در ركاب پيامبر عازم جنگ شد . و در جريان محاصره قلعه هاي آنها خوراك مسلمين خرمايي بود كه سعدبن عباده فرستاده بود.[31]

پس از قتل جنگجويان يهود در غزوه بني قريظه پيامبر گروهي از زنان و بچه هاي اسير را به عثمان بن عفان و عبدالرحمان بن عوف فروختند و گروهي را هم براي فروش به نجد فرستادند و جمعي هم همراه سعدبن عباده به شام فرستاده شدند تا به آنها اسلحه و اسب بخرند.[32]

در جنگ غابه (كه در سيره ابن هشام جنگ ذي قرد ناميده شده است) پيامبر ام مكتوم را جانشين خود كرد و سعدبن عباده با 300 تن از قبيله خود عهده دار حفاظت از مدينه بود و چنانچه قبلاً ذكر شد سعد چند بار خرما و ده پروار به نزد پيامبر فرستاد و فرزندش قيس هم در خدمت رسول الله بود در آنجا بود كه پيامبر برای سعد و خاندانش دعا كرد و گفت : بزرگان يك قوم در دوران جاهليت اگر در دينشان بيانديشند باز بزرگ آن قوم محسوب مي شوند.[33]

در غزوه حديبيه هم سعدبن عباده چون ديگر ياران ثروتمند پيامبر با خود چند شتر و گاو براي قرباني آورد و هم در جريان اين غزوه بود كه سهيل بن عمرو براي نوشتن صلح به نزد پيامبر آمد و تقاضا كرد كه رسول الله از نام پيامبر حذف شود سعدبن عباده و اسيد بن حضير به كاتب مي گفتند : چيزي جز محمد رسول الله ننويس ولي رسول خدا آنها را به سكوت فراخواند.[34]

در جنگ خيبر پيامبر 3 پرچم در سپاه بست يكي را به علي (ع) يكي به حباب بن منذر و يكي هم براي سعدبن عباده . سپس پيامبر براي منصرف كردن يك گروه از باديه نشينان از همكاري با اهالي خيبر سعدبن عباده را به نزد آنان فرستاد. سعد در مذاكره با آنها به عیينه پيشنهاد يك سال محصول خرماي مدينه را داد ولي او نپذيرفت. در جريان جنگ خيبر سعدبن عباده زخمي شد و با اين حال يا ران خود را به خاطر كندي و چالاك نبودن سرزنش مي كرد و لذا دوباره خزرجيان حمله آوردند و پرچمدار آنان سعدبن عباده بود. [35]

در بازگشت از خيبر پيامبر قصد حمله به وادي القربي (بازمانده ي يهوديان) داشت و چون صف آرايي كرد پرچم خود را به سعدبن عباده ، پرچمي به حباب بن منذر و يكي هم به سهل بن حنيف داد. و هنگام تقسيم غنایم خيبر سهم بني ساعده به سعدبن عباده داده شد تا ميان قبيله اش تقسيم كند.[36]

در سريه ي خبط ( به فرماندهي ابوعبیده جراح كه مسلمين دچار قحطي شدند و يك دانه خرما را ميان چند نفر تقسيم مي كردند) مسلمين به علت سختي شروع به خوردن برگ درختان نمودند. قيس بن سعد همراه سپاه اسلام بود و سعد در مدينه حضور داشت . قيس از يك عرب چند روز پروار خريد به آن شرط كه در مدينه به جاي آن خرما به او بدهد . مرد عرب وقتي متوجه شده بود كه قيس فرزند سعد است به او اعتماد كرد و اين معامله را پذيرفت ولي چند تن از بزرگان صحابه از جمله عمر بن خطاب به اين معامله اعتراض كردند و تعهدنامه را امضاء نمي كردند. از طرف ديگر چون سعدبن عباده در مدينه شنيد كه مسلمين در تنگناي قرار گرفته اند گفت : اگر من قيس را مي شناسم او براي مسلمين غذايي تهيه مي كند. پس از بازگشت به شهر سعدبن عباده نه تنها تعهد قيس را داد بلكه به علت اين جوانمردي نخلستان مهمي را به نام فيس نوشته و به او داد.[37]

در جريان فتح مكه كه ابوسفيان جوار مي خواست . نزد بسياري از صحابه از جمله علي (ع) ، فاطمه (س) ، عمر، عثمان وديگران آمد از جمله به نزد سعد بن عباده هم رفت و به وي گفت : مرادر حمايت خودبگير به خاطر داري كه من در مكه حامي تو بودم و تو در مدينه حامي من و فعلاً تو سرورو سالار اين شهري مرا ميان خود بگير و بر مدت پيمانها بيفزاي ، سعد گفت: مي داني حمايت كردن من از تو منوط به حمايت رسول الله است و با حضور او كسي نمي تواند تو را در حمايت خود بگيرد.[38]

هنگاميكه پيامبر عازم شهر مكه شد و حدود هزار نفر زره پوش با وي حركت مي كردند كه پرچم دار اين گروه سعدبن عباده بود. و پيامبر براي فتح مكه سپاه را به سه قسمت كرده بود از سمتي كه سعدبن عباده به سوي مكه مي آمد وي پس از رسيدن به ابوسفيان گفت : اَلْيَوم يوم الْمَلحَمَه اليوم تُسَبي الحُرمه ... هنگاميكه پيامبر به نزديك ابوسفيان رسيد به او گفت: اي محمد آيا شما به سعد دستور داده ايد چنين بگويد. من تو را در مورد قومت به خدا سوگند مي دهم . پس از آن عبدالرحمن بن عوف و عثمان نزد پيامبر آمدندو گفتند ما در مورد سعد در امان نيستيم كه به قريش حمله نكند پس

پيامبر فرمود : امروز روز رحمت است و خداوند قريش را عزيز مي دارد و لذا كسي فرستاد تا پرچم را از سعد گرفته به فرزندش قيس دادند « تا در حقيقت فرماندهي از سعد سلب نشده باشد» [39]



سعدبن عباده از فتح مكه تا رحلت پيامبر

پس از فتح مكه عبدالرحمن بن عوف در جايي نزديك مكه پيش جماعتي نشسته بود كه سعدبن عباده ، هم حضور داشت . گروهي از زنان قريش از آنجا گذشتند، سعد گفت: درباره زيبايي و جمال زنان قريش براي ما چيزها مي گفتند حال آنكه آنها چنان را نديديم. عبدالرحمن سخت خشمگين شد و با سعد گلاويز شد و حرفهاي درشت بين دو طرف ردوبدل شد و وقتي پيامبر حكايت را شنيد به سعد گفت: تو هنگامي آنها را ديده اي كه در عزاي پدران و پسران و برادران خوداند، چه بهترين زناني كه بر پشت شتر سوار شده اند زنان قريش اند، آنها از همه ي زنان نسبت به فرزندان مهربانتر و نسبت به شوهرانشان بخشنده ترند. [40]

در جنگ حنين پيامبر سپاه خود را مرتب كرد و پرچم خزرج را به حباب بن منذر و هم گفته اند به سعدبن عباده داد و پرچم اوس را به اسيدبن حضير، در جريان اين جنگ پس از فرار تازه مسلمانان مكه سعدبن عباده بر خزرجيان فرياد مي كشيد : اي خزرجيان ، اي خزرجيان و فريادهاي او موجب گردآمدن دوباره آنها شد.[41]

پس از اسلام آوردن قبيله ي ثقيف يكي از بزرگان طائف به نام يسار بن مالك از طرف پيامبر به سعدبن عباده داده شد تا وي را قرآن بياموزد.[42]

هنگام تقسيم غنايم هوازون در جعرانه وقتي پيامبر سهم بيشتري به تازه مسلمانان داد و به قول ابن اسحاق به انصار چیزي نداد، انصار ناراحت شده و به سخن آمدند . سعدبن عباده چون اين وضع بديد به نزد پيامبر آمد و گفت: اي رسول خدا چرا به انصار هيچ ندادي ، ايشان ناراحت شده اند، پيامبر فرمود: تو كجا بودي كه جواب آنها را ندادي؟ سعد گفت: من هم يكي از آنان هستم و سخن مرا نمي شنوند ، پيامبر گفت : برو قومت را جمع كن و چون حاضر شدند مرا خبر ده. بعد رفت و انصار را حاضر كرد . پيامبر برخاست و فرمود: ... آيا سهمي بهتر از پيامبر خدا مي خواهيد. من خود سهم شما مي باشم... به خدا سوگند... اگر همه ي مردم راهي بروند و انصار در راهي من راه انصار را مي روم.[43]

در جريان جنگ تبوك سعدبن عباده هم مثل عباس ، عبدالرحمن بن عوف ، عثمان و طلحه براي كمك به پيامبر مالي آورد و در اين سال (نهم هجري) كه عبداله بن ابي مرد سعدبن عباده به درون گورا و رفته بر قبر او خاك افكند.[44]

در جريان حجه الوداع كه شتر پيامبر گم شد سعد و پسرش قيس يك شتر پر از خواروبار برداشته به سراغ پيامبر آمدند ولي ديدند كه شتر پيدا شده است . پيامبر گفت شترتان را برگردانيد كه خداوند به هر دوي شما بركت دهد. اي ابوثابت آن همه پذيرايي كه كردي بس نبود؟ سعد گفت: به خدا آنچه از اموال ما مي گيري براي ما خوشتر است و از آنچه داريم. پيامبر گفت: اي ابوثابت مي دانم كه راست مي گويي رحمت مرا باد بر تو كه رستگار شدي... خدا به تو اخلاق پسنديده داده است، در اين هنگام يكي از خزرج گفت: آنها در جاهليت هم سرورما بوده اند پيامبر فرمود: الناس كمعادن الذهب و الفضه خيارهم في الجاهليه خيارهم في الاسلام اذا فقهوا [45]

رحلت پيامبر (ص) و ادعاي جانشيني

درست در روز فوت پيامبر ( به روايت مشهور 28 صفر سال يازدهم هجري) انصار در سقيفه ي بني ساعده - يكي از مهمترين مراكز تصميم گيري خزرجيان و اوسي هادر دوران قبل از اسلام- اجتماع كردند و قصد داشتند سعدبن عباده را به خلافت برگزينند. انصار بويژه خزرجي ها در حاليكه سعدبن عباده مريض بود و دستمالي بر سر او بسته بودند او را به سقيفه آوردند و اين در حالي بود كه سران مهاجرين مثل علي (ع)، عباس، عمر،ابوبكر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف و ديگران نبودند. فردي از طرف سعد سخن مي گفت و آنان را به بيعت باسعد تشويق مي كرد.[46]

به روايت ابن قتيبه دينوري فرزندش فيس گفته هاي سعد را تكرار مي كرد او خطاب به انصار مي گفت : ... عرب به واسطه شمشيرهاي شما در برابر پيغمبر خوار و كوچك شد. پيامبر به هنگام رحلت از شما راضي بود و شما روشني چشم او بوديد. دستهايتان را به كار خلافت محکم كنيد زيرا شما سزاوارترين مردم به كار خلافت هستيد.[47]

پس از آنكه ابوبكر، عمرو ابو عبيده جراح خبر اجتماع انصار را شنيدند به سقیفه آمدند و هر يك احتجاجي آوردند و بويژه ابوبكر گفت : كه من از پيامبر شنيده ام : الائمه من القريش. و توضيح داد كه عرب خلافت فردي غير از قبيله اش يعني قريش را نمي پذيرد. انصار پيشنهاد دادند كه يك خليفه از طرف مهاجر بن و يك خليفه هم از طرف انصار باشد. اما باز ابوبكر و عمر گفتند كه هيچ گاه دو امير نمي تواند در مورد امر حكومت با هم سازش داشته باشند ولي ما امير مي شويم و شما - يعني انصار- وزير باشيد.[48]

سپس حسادت يكي از بزرگان خزرج به نام بشيربن سعد- پدر نعمان بن بشير- نسبت به سعدبن عباده موجب گرديد كه وي اعلام كند كه چون محمد مردي از قريشي است لذا قوم و قبيله اش به ميراث او از ديگران سزاوارترند. هرچند حباب بن منذر از ديگر بزرگان خزرج سعي كرد او را مجاب كند نشد تا اينكه كینه ی اوسي ها نسبت به خزرج ها سر باز كرد و اسيدبن حضير بزرگ او سی ها به قومش گفت: اگر فقط يك بار سعد بر شما امير شود هيچ فضيلتي و هيچ نصيبي از خلافت براي شما باقي نخواهد ماند. بنابراين برخيزد و با ابوبكر بيعت كنيد. پس از چند تعارف بين ابوبكر و عمرو ابو عبيده جراح بالاخره اوسيان يكي يكي باابوبکر بيعت كردند . سپس بشيربن سعد و همراهانش براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند به طوري كه نزديك بود سعد را زير دست و پاي له كنند. فريادي آمد - گويا عمر بود - كه بكشيد او را كه خدا او را بكشد و به هر ترتيبي بود سعد را به منزل بردند و فرداي آن روز اكثريت مردم از مهاجر و انصار با ابوبكر بيعت كردند.[49]









مرگ سعدبن عباده

عدبن عباده پس از بيعت مردم با ابوبكر از بيعت با وي احتراز كرد و صراحتاً اعلام كرد تا تير در زه دان دارم به سوي شما مي اندازم و اگر توانستم با شمشير با شما مي جنگم و هرگز با شما بيعت نخواهم كرد.[50]

به هر حال سعدبن عباده حتي پس از بيعت امام علي (ع) و بني هاشم با ابوبكر حاضر به بيعت نشد و به شام رفت و در اواخر دوران خلافت ابوبكر و يا اوايل خلافت عمربن خطاب به قتل رسيد. وقتي جنازه ي او را در حوران شام پيدا كردند اعلام كردند كه جنيان او را كشته اند.[51]

قتل وي موجب هيچ گونه ناامني و يا اعتراض از سوي قومش نشده است .

مهم ترين صفات و خصوصيات سعدبن عباده

به طور خلاصه مي توان مهمترين صفات و خصوصيات وي را در موارد ذيل دانست:

1. رياست و سروري قبيله خزرج: وي بزرگ و رئيس قبيله خزرج بويژه فرد اول طايفه بني ساعده بود . در ميان قبيله خزرج فقط عبداله بن ابي هم پاي او بوده است . و فرد اخير هم چون به نفاق مشهور بود در دوران حكومت اسلامي در مدينه به اندازه سعدبن عباده مورد توجه نبوده است .

2. جود و بخشندگي: اين صفت جزء بارزترين صفات سعد بن عباده و پدرانش و حتي فرزند معروفش قيس مي باشد. همه ي منابع بدون استثناء وجود صفت بخشندگي را براي خانو اده سعد و خود وي تأييد مي كنند. بديهي است لازمه اين همه بخشندگي دارندگي و مكنت است كه خود و اجدادش از آن برخوردار بوده اند.

3. سواد خواندن و نوشتن و ديگر فنون: وي در دوران جاهليت نوشتن عربي را مي دانست و در سواركاري و تيراندازي مهارت فراواني داشت به طوري كه او را در اين زمينه ها «مرد كامل» مي ناميدند.[52]

شافعي در كتاب خود از كتاب حديث سعدبن عباده نام برده است.[53]

4. اهميت و ارزش او نزد پيامبر اسلام و درجه اخلاص در ايمان: در اين ارتباط بعضي از منابع صراحتاً اسلام سعدبن عباد را خالصانه مي دانند . در كتاب ابن اسحاق آمده است : «سعدبن عباده مردي صالح بود و مسلماني صادق و امين بود...» [54] وجود چند حديث در تأييد اقدامات سعدبن عباده كه ذكر آن رفت و واگذاري مأموريتهاي مهم به وي از سوي پيامبر مي تواند به ميزان اعتماد آن حضرت به سعدبن عباده پي برد. در موارد زيادي پيامبر با پادرمياني سعدبن عباده از مجازات فردي مي گذشت و يا نظر او را در مورد كار مهمي به كار مي گرفت. بخشش ها و انفاق مال و ثروت در راه اسلام و بويژه اعطاي برخي از آنها به پيامبر نيز مي تواند مؤيد اخلاص ديني او باشد. به طور كلي بايستي فردي مثل سعدبن عباده را پشتيبان تداركاتي سپاه پيامبر قلمداد كرد... مجموعه ي رفتارو كردار وي نشان مي دهد او نسبت به پيامبر وفادار بوده است البته گزارش مورخان از ميزان تعصبات قبيله اي او مي تواند شكهايي را در مورد اخلاص و ايمان وي برانگيزد.در یک مورد آورده اند كه در هنگام جنگ احد كه سعدبن عباده تا پاي جان مقاومت كرد و حتي زخم سختي هم برداشت يكي از مسلمانان او را با آن وضع ديد و گفت : اي سعد شهادت گوارايت باد. سعد در پاسخ گفت : من به خاطر دين نجنگيده ام بلكه از تسلط قريش بر سرزمينهايمان نگرانم. رسول خدا كه اين قصه را شنيد گفت: گوينده اين سخن جهنمي است.[55]

5. شجاعت: يكي از صفات بارز او شجاعت بوده است . در جريان همه غزوات هيچ گزارشي از فرار يا نشانه اي از كوتاهي او در امر جنگ نشده است . برعكس گزارشهاي فراواني از ميزان شجاعت او در منابع آمده است كه ذكر برخي از آنها گذشت .

6. تعصب قومي: از ديگر صفات مشخصه سعدبن عباد است . وي نسبت به انصار و سپس قبيله ي خود خزرج سخت متعصب بود. در بسياري از موضع گيري هاي او به صراحت مي توان به وجود اين تعصب پي برد. نمونه هايي مثل تقاضاي شفاعت عبداله بن ابي پس از ماجراي نفاق، تقاضاي عفو صفوان در ماجراي افك، اختلافات لفظي شديد با سعدبن معاذ و اسيد بن حضير در مورد جنگ هاي دوران جاهليت ، برخورد قهرآميز و تهديد قريش در جريان فتح مكه عليرغم تأكيد پيامبر و بويژه سخنان وي در روز رحلت پيامبر درسقیفه نمونه هايي از تعصب قومي و قبيله اي او بوده است .

7. درايت و فهم سياسي - اجتماعي ( خردمندي): از مجموع رفتارهاي وي مي توان به فهم و درايت بالاي سياسي- اجتماعي وي پی برد. نمونه هايي مثل رفتن به ميان بني قريظه براي كسب خبر نقض عهد، ديدار و گفتگو با سران قبيله غطفان براي منصرف كردن آنها در همراهي با يهوديان خيبر، داشتن روابط حسنه با بزرگان قبايل چه قبل و چه بعد از اسلام و چندين نمونه ي ديگر كه در متن اين نوشتار ذكر شد مؤيد صفت خردمندي سعدبن عباده است.

8. ساير صفات و خصوصيات: از جمله آورده اند كه سعد چنان غيور بود كه غير از دختر باكره تزويج نكرد و هر زني كه از اوطلاق گرفت كسي جرئت تزويج او نكرد... [56] خوشنامي سعدبن عباده به اندازه اي بود كه بنا به نقل ابن خلدون اميران دولت بني الاحمر در اندلسي .... نسب خود را به سعدبن عباده سرور قبيله خزرج می رساندند.[57]

چرا سعد بن عباده ادعاي جانشيني پيامبر را كرد؟

پرسش فوق مي تواند يكي از مهمترين سؤالات محققان صدر اسلام باشد. شايد هيچ حادثه اي به اندازه ي اختلاف مسلمين در مورد جانشيني پيامبر بحث برانگيز و مهم نبوده است . بسياري از فرقه ها و نحله هاي اسلامي به ناچار بايستي تفسيري از جانشيني پيامبر را داشته باشند و خيلي از فرق به علت اين حادثه ي عظيم پديد آمده است . اينكه چرا حادثه ي سقيفه بني ساعده پديد آمده است شايد مهم ترين علت آن تلاش انصار براي به خلافت رساندن سعدبن عباده باشد. احتمال دارد اگر سعدبن عباده در پي جانشيني پيامبر بر نمي آمد اكنون جريان تاريخ اسلام سرگذشتي ديگر داشت. مورخان، متكلمان و محققان بزرگ اسلامي يعني شيعه و سني كمتر معترض اقدام سعد شدند و بيشتر متوجه پاسخگويي به ادعاهاي همديگر شدند.

به عقيده نگارنده يك قسمت مهم از علت طمع سعدبن عباده در خلافت، به رفتار وكردار سعدبن عباده در عصر نبوت بر مي گردد و كسي كه مطالعه اي در مورد زندگاني سعدبن عباد و روابط وی با پيامبر داشته باشد مي تواند دست كم يكي از انگيزه هاي مهم سعد را پي جويي و ریشه يابي كند. در مورد علت اقدام سعد و يارانش براي كسب خلافت اسلامي چند نظريه و فرضيه مي توان مطرح نمود.

1. اهميت و ارزش انصار در پي ریزی حكومت اسلامي پيامبر و تأييد اين مهم توسط پيامبر (ص) در مواضع و مواقع مختلف. حتي در روزهاي آخر حيات پيامبر فرمود كه ميراث من در ميان شما مردم انصار هستند. و شايد انصار و در رأس آنها سعدبن عباده تصور مي كرده اند كه جانشين حقيقي و مطمئن پيامبر آنها هستند. در تأييد اين نظريه مي توان از مطلبي كه مسعودي آورده است استفاده كرد: ابوبكر هنگام احتضار بيان مي دارد كه يكي از آرزوهايش اين بوده است كه از رسول اكرم بپرسد آيا انصار در خلافت سهمي دارند كه به آنها داده شود يا خير.[58]

2. نظريه اي كه بيشتر محققان شيعه بر آن تأكيد مي كنند اين است كه سعدبن عباده از اقدامات برخي از صحابه و بزرگان تيره هاي مختلف قريش در اواخر دوران حيات پيامبر فهميده بود كه آنان قصد در دست گرفتن خلافت را دارند و به تأكيد پيامبر در غدیر خم و انتصاب امام علي (ع) توجهي نخواهند كرد . پس براي مقابله با آنها و جلوگيري از تصاحب خلافت وسيله آنها اقدام به تشكيل سقيفه ي بنی ساعده كرد[59].

3. نظر ديگر برخي از اهل سنت اين است كه چون پيامبر به صراحت و مستقيماً جانشيني انتخاب نكرده بود سعد خود را از نظر ميزان وفاداري و خدمت به اسلام حداقل مثل ديگر صحابه بزرگ مي دانست و خود را براي گرفتن مقام خلافت شايسته و محق مي دانست . و احتمالاً اگر سعد مي دانست كه پيامبر كسي را به جانشيني برگزيده است در خلافت طمع نمي كرد.

البته اين نظريه با نقد هاي جدي روبرو است علاوه بر مسئله غديرخم ،رفتار پيامبر در دوران رسالت كه هنگام جهاد و يا سفر حتماً درشهر مدينه جانشيني براي خود انتخاب مي كرد و موارد ديگر كم اعتباري اين نظريه را نمايان مي سازد.

4. نظر ديگري كه مي تواند قابل طرح و بررسي باشد اين است كه سعدبن عباده مانند برخي ديگر از بزرگان مكه و مدينه رسالت را طراحي از سوي قريش براي سروري بر عرب مي پنداشته است . چنانچه ابوسفيان معتقد بود بني هاشم براي سلطنت و سروري طرح رسالت را ريخته اند. سعد مرگ پيامبر را فرصتي مي دانسته است تا بدان وسيله بتواند انصار و قبیله ي خود را سرور عرب كند و يا دست كم از تسلط قريش بر امورات آنها جلوگيري كند. رفتار بعدي سعدبن عباده در عدم بيعت با ابوبكر تا آخر عمر كه مي توان گفت بر خلاف مصالح عمومي اسلام بود می تواند دليلی بر اثبات اين نظريه باشد.

به عقيده نگارنده اگر امام علي (ع) و بني هاشم در سقیفه بني ساعده حاضر بودند به احتمال زياد سعدبن عباده در خلافت طمع نمي كرد زيرا از تسلط بني هاشم بر انصار هراسي نداشت . سعدبن عباده رقابتي با امام علي (ع) و بني هاشم نداشته است . رفتار بعدي فرزند وي قيس بن سعد كه از مهمترين و باوفاترين ياران امام علي (ع) و امام حسن (ع) بوده است نشان مي دهد كه به احتمال فراوان نه تنها سعدبن عباده و خانواده وي بلكه همه ي انصار در صورتي كه امام علي خلافت رابر عهده می گرفت با وي همكاري مي كردند. برخي از مورخين چون يعقوبي و مسعودي، طبري و ابن اثيرروایاتی آورده اند كه برخی انصار می گفتند ما جز با علی با کسی بیعت نمی کنیم . همچنین روابط حسنه امام علی (ع ) با انصار می تواند موید این نظر باشد.

نتيجه بررسي

با توجه به اقدامات و فعاليت هاي سعدبن عباده در عصر مدني و روابط او با پيامبر به عنوان نمونه اي از روابط پيامبر با سران قبايل مي توان پي برد كه پيامبر براي ابلاغ رسالت خويش بر نيروي سران قبايل و نفوذ آنها تأکيد داشت .و اصولاً قبل از تشكيل دولت و مهاجرت به مدينه از طريق سران قبايل كه آنها را به عنوان نقيب انتخاب كرده بود با توده مردم رابطه برقرار مي كرد و بسيار اتفاق افتاده است كه با پذيرش اسلام توسط يكي از سران قبايل همه قبيله مسلمان شده اند. هرچند سعدبن عباده در مسلمان كردن قبيله ي خود مانند سعدبن معاذ مؤثر نبوده است ولي فعاليتهايش در كنار پيامبر ،حمايت مجدانه ي وي از آن حضرت در تثبيت و تقويت اسلام مؤثر بوده است .

از چگونگي كنش و واكنش سعد بن عباده با پيامبر مي توان نتيجه گرفت كه پيامبر در مسائل كلي و حساسي چون جهاد، جمع آوري زكات، بستن پيمان هاو مواردي از اين قبيل با توده هاي مردم كاري نداشت بلكه با مساعدت و مشورت سران قبايل و البته با تكيه بر وحي به پيشبرد امور مي پرداخته است .

گرچه در آغاز دعوت بيشتر ياران پيامبر از ضعفا و حتي گاهي بردگان بودند ولي با گرايش برخي از بزرگان تيره هاي مهم قريش به اسلام قدرت پيامبر بيشتر شد. و شايد اگر با كمك تقدير الهي برخي از بزرگان قريش مسلمان نمي شدند اسلام در همان نطفه خفه مي شد.

نقش بزرگان و سران قبايل و طوايف در دوره ي مدني بيشتر و با اهميت تر شد زیرا هر يك از سران قبايل که مسلمان بودند افراد قبيله ي خود را در جهت پيشبرد اسلام و حتي آموزش قرآن و مفاهيم دین جدید و تحریض مي كرده اند.

اتقاق هاي مالي و جاني افرادی چون سعدبن عباده خزرجي در پيشرفت كار پيامبر نقشي انكارناپذير داشته است .

با اينكه يكي از اهداف پيامبر در رسالت لغو يا كم رنگ كردن امتيازات جاهلی بوده است و سعي پيامبر اين بوده است كه براي تبليغ دين جديد تعصبات قومي و نژادي را كاهش دهد. اما از مجموع رفتارها و گفتارهاي بسياري از صحابه ي پيامبر از جمله سعدبن عباده پيداست كه رقابتهاي قبيله اي و طايفه اي و تفاخر به نسب و قبيله و جنگهاي دوران جاهليت در تمام دوران حيات پيامبر (ص) و حتي پس از رحلت او پابرجا ماند و شايد فقط اندكي مسير آن تغيير نمود.

نمونه بارز پايداري تعصبات قومي درست در روز رحلت پيامبر بروز كرد. روزي كه سعدبن عباده خزرجي سخناني از سر تعصب قومي می راند و انصار را وا مي داشت تا براي برتري بر ديگر اقوام خلافت را در ميان خود نگهدارند و اتفاقاً مهاجرين هم بانوعي تعصبات قومي اجتماع كردند و خلافت و جانشيني پيامبر را حق يك قبیله يعني قريش مي دانستند. و با اين استدلال ها از مردم براي خود بيعت گرفتند.

از مطالب اين نوشتار مي توان نتيجه گرفت كه يكي از عوامل موفقيت پيامبر هدايت خصلت هاي عربي از جمله شجاعت، شهامت ، فصاحت ، وفاي به عهد و تعصب در جهت تبليغ رسالت بوده است .

مطلب دیگری که از این نوشتار نتیجه گیری می شود این است که علاوه بر رقابت نژادی و قومی میان قبایل و سران آنها بین بزرگان یک قبیله و طایفه حتی اگر طرفین پسر عمو یا برادر هم بودند و رقابت و هم چشمی وجود داشت . شاید علت نزدیکی زیاد سعد بن عباده به پیامبر نوعی رقابت با عبدالله بن ابی خزرجی بوده است .

فیروز آزادی

کارشناس ارشد تاریخ اسلام













كتابنامه

- ابن اثير ، اسد الغايه في معرفه الصحابه، بيروت، دارالفكر، 1989

- ابن سعد، الطبقات الكبري، بيروت، دارالبيروت، 1985

- ابن خلدون ، مقدمه ، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران: علمي و فرهنگي، 1362

- ابن قتيبه دينوري؛ امامت و سياست، ترجمه سيدناصر طباطبايي، تهران: ققنوس، 1380

- ابن هشام، عبدالملك بن هشام بن ايوب حميري، السيره النبويه (سيره ابن هشام) تحقيق مصطفي سقا وديگران ، قم: نشر ايران، 1363

- جعفريان، رسول: تاريخ سياسي اسلام ،(1) سيره رسول خدا ، قم : الهادي ج اول 1377

- حسني، علي اكبر ، تاريخ سياسي و تحليلی اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي؛ 1377

- طبري، محمدبن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1352

- شرف الدين محمد بن عبدالله بن عمر، خلاصه سيرت رسول الله ، ترجمه اصغر مهدوي و مهدي قمي نژاد ، تهران : علمی فرهنگی ، چ اول 1368.

- رسولي محلاتي، سيد هاشم، تاريخ اسلام (1) ، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامي،چ اول 1371

- زرگري نژاد، غلامحسين ، تاريخ صدر اسلام (نبوت) ، تهران: سمت ، چ اول 1378

- قاضی ابرقو- رفيع الدين بن اسحاق بن محمد همداني، سيرت رسول الله (ترجمه سيره ابن اسحاق) ويرايش متن جعفر مدرس صادقي، تهران: نشر مركز، ج اول 1373

- قمي شيخ عباس ، منتهي الامال ، تهران: كتابفروشي محمدحسن علمي ، بي تا

- مسعودي، علي بن حسين، مروح الذهب و معادن الجوهر ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ج دوم 2536

- واقدي، محمدبن عمر، مغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران: مركز نشر دانشگاهي ، 1367

- يعقوبي ( ابن واضح) تاريخ يعقوبي ، ترجمه محمد ابراهيم آيتي ، تهران: علمي و فرهنگي ، چاپ پنجم 1366







[1] علامه جواد عسگري از محققين حوزه ي علميه قم در كتاب معالم المدرستين به طور مفصل به اين بحث ها پرداخته است.

[2] ابن قتيبه دينوري، امامت و سياست، ترجمه سيدناصر طباطبايي، تهران : ققنوس ، 1380ص19

[3] يعقوبي بر خلاف ديگر مورخان معتقد است كه خزرجي ها از اعراب شمالي (عدناني ) بوده اند « از فرزندان اسماعيل و يكي از نوادگان وي كنانه بن خزيمه يكي هم قبيله مخرمه است كه به گفته بعضي همان بني ساعده طايفه سعدبن عباده است ...» يعقوبي، تاريخ يعقوبي! ترجمه محمدابراهيم آيتي تهران : علمی و فرهنگی ، چ پنجم 1366 .

[4] جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام (ص) سيره ي رسول خدا، قم : نشر الهادی . 1377 .چ ، اول

[5] ابن الاثير، اسدالغابه في معرفه الصحابه، . بیروت : دار الفکر ، 1969 م . جزء ثاني-د-ظ-ص204

[6] ابن سعد، الطبقات الكبري، بیروت : دارالبیروت ، 1985 م . المجلد السابع ، ص 389

[7] قمي، شيخ عباس ، منتهي الامال،تهران : کتابفروشی محمد حسن علمی ، بی تا ص 150

[8] واقدي محمدبن عمر، مغازي ج 2، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران : مرکز دانشگاهی ، 1367 ص 414

[9] زرگري نژاد ، غلامحسين، تاريخ صدر اسلام (عصر نبوت) تهران : سمت ، چ اول 1378 . ص 122

[10] جعفريان، پيشين، ص 343

[11] شرف الدين محمد بن عبداله بن عمر خلاصه ي سيرت رسول الله ، ترجمه اصغر مهدوي و مهدي قمي نژاد، تهران : علمی و فرهنگی چ اول 1368 . ص 109، ابن الاثير ، پیشین ، ص 304، (قاضي ابرقو) رفيع الدين اسحاق بن محمد همداني، ترجمه سيرت رسول الله (ابن اسحاق) ويرايش جعفر مدرس صادقي ، تهران : نشر مرکز 1374 . ص 223- طبري، محمد بن جریر تاريخ طبري، ج 3 ترجمه ابوالقاسم پاينده . تهران : بنیاد فرهنگ ایران ، 1352 . ص 907، ايجاد منصب نقيب در صدر اسلام و پس از آن در دوران خلافت اسلامي كاربردهاي فراواني داشته است وظيفه ي نقيب مقدم بودن بر قوم خود و جستجوي احوال كسان بوده است . نقيب مشكل اصلي دولت و نظام متمركز را حل مي كرد و نقش واسطه را ايفا مي كرد از يك سو جزء قبيله و از رؤساي آنان بود و از سوي ديگر در قبال دولت و نظام مسئوليت دارد، جعفريان، پيشين، ص 392

[12] قاضي ابرقو، پيبشين ص 223، طبري آورده است كه پس از فاش شدن خبر بيعت مشركان بر دو تن از آنها دست يافتند يكي منذربن عمرو و يكي هم سعدبن عباده كه هر دو از نقيبان بودند. منذر بگريخت ولي سعد را بگرفتند و دستان وي را به گردنش بستند و به مكه آوردند و آزار مي دادند تا اينكه جبيربن مطعم و حارث بني اميه كه با وي پيمان تجارت داشتند به سراغ وي آمدند... و او را از دست قريشيان نجات دادند. طبري، پيشين، ص 907 يكي از محققين بدون ذكر سند آورده است كه سعد بن عباده از چنگ قريشيان گريخت و مشركان منذربن عمرو را بگرفتند و وي با كمك جبير آزاد شد. رسولی محلاتی ، سید هاشم تاریخ اسلام (1) ، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، چ اول 1371. ص 95

[13] قاضی ابرقو- سيرت رسول الله ص 240

[14] قاضي ابرقو، همان ص 259، شرف الدين محمدبن عبداله بن عمر، پيشين، ص 136

[15] واقدي، محمدبن عمر، ج 1، پيشين ص 5

[16] همان، ص 75 و ابن سعد، الطبقات الكبري پيشين ص 390

[17] واقدي، پيشين، ص 77

[18] همان ، ص 152

[19] همان، ص 156

[20] همان، ص 173 و 174

[21] همان، ص 180

[22] همان ، ص 284

[23] همان، صص 269-275-276 عبداله بن ابي كه او نيز از بزرگان خزرج بود در جريان نبرد پيامبر با بني قينقاع كه از همپيمانان عصر جاهليت خزرجي ها بودند تلاش بسيار كرد تا جاييكه صورتش زخم برداشت و سعي کرداز اتخاذ تصميمات سخت عليه آنها جلوگيري كند ولي سعد چنين تلاشي را نكرده است .



[24] همان، ص 281

[25] همان، ص 303

[26] همان، ص 312 طبري مي نويسد: ابن ابي پس ازمشاجره انصار و مهاجرين گفت: چنين مي كنند بر ما تفوق مي جويند و در ديارمان تسلط مي يابند به خدا قسم قصه ما و ايشان همان است كه گويند سگت را چاق كن تا تو را بخورد. به خدا اگر ما به مدينه بازگشتيم آنكه عزیزتر است ذليلتر را بيرون مي كند... طبري پيشين، ص 1099

[27] در مورد اطلاق آيات تطهير داستان افك برخی از محققان شيعه معتقدند اين جريان و نزول آيات در مورد ماريه قبطي بوده است نه عايشه .

[28] واقدي، پيشين، ص 312 ، و قاضي ابر قو پيشين ، ص 398

[29] همان ص 367، شرف الدين محمدبن عبداله پيشين، ص 194

[30] واقدي- پيشين- ص 359 و قاضي ابرقو پيشين ، ص 368، ابن اثير پيشين ، ص 205

[31] واقدي - پيشين- ص 378

[32] همان ، ص 395

[33] گويا حسان بن ثابت در شعري مقدادبن عمرو را صاحب پرچم و فرمانده حافظان در مدينه دانسته بود و سعدبن عباده به او اعتراض كرد. حسان گفت : براي درست كردن قافيه بوده است و شعري در وصف او گفت: واقدي همان ص 397

[34] همان ص 434 و 465

[35] همان ، صص 496- 498 و 505

[36] همان، صص 542 و 548

[37] همان ، صص 592 و 593

[38] همان ، ص 607

[39] همان ، ص 629 قاضي ابرقو، پيشين ص 446 و ابن اثير پیشین ص205 ، البته برخي از مورخان گفته اند كه پيامبر علي (ع) را فرستاده پرچم را از وي گرفته و خود پرچم رابه دست گرفت (جعفريان ، پيشيني)

[40] واقدي، پيشين، ص 663

[41] همان،ص 614

[42] همان، ص 710

[43] قاضي ابرقو پيشين،ص 475 شرف الدين محمدبن عبداله ص 250

[44] واقدي پيشين، ص 807

[45] همان، ص 838

[46] مسعودي، علی بن حسین مروج الذهب و معادن الجوهر ، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج اول، تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، چ دوم ، 2536 ش ص 607

[47] ابن قيبه دينوري، پيشين ص 21

[48] همان صص 22 و 23

[49] همان صص 23 تا25 ، با تخليص ابن خلدون معتقد است كه نداشتن نسب قريشي و استدلال قوي ابوبكر مبني بر اصالت نسب موجب عقب نشيني انصار شد. ابن خلدون مقدمه ج 1 ، محمد پروین گنابادی ، تهران : علمی و فرهنگی ، 1362 ، ص 371 و 372

[50] همان ص 26

[51] ابن الاثير، پيشين، ص 206 و 207 مسعودي به صراحت مي گويد كه او را در شام كشتند و اشاره اي به قتل او توسط جنيان نمي كند. مسعودی ، پیشین ، ص 657 .

[52] ابن سعد، پيشين، ص 389

[53] حسني، علي اكبر، تاريخ تحليلی و سياسي اسلام، تهران : دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1377 . ص 52

[54] قاضي ابرقو، پيشين، ص 398

[55] جعفريان، پيشين، ص 7/5 نگارنده در منابع دیده شده اين حكايت را ندیده است .

[56] قمي، شيخ عباس، پيشين، ص 151

[57] ابن خلدون ، پيشين، ج سوم ص 242

[58] مسعودي، پيشين ص 658

2-حسنی ، علی اکبر ، پیشین ، ص 322 و 323 .

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار