رونق مصرف گرایی در ایران

پارسینه: توماس کریستوفلتی عکاس ایتالیایی در سفر به ایران رواج تبلیغات محصولات و ترویج فرهنگ غربی مصرف گرایی را به تصویر کشید.















پارسینه: توماس کریستوفلتی عکاس ایتالیایی در سفر به ایران رواج تبلیغات محصولات و ترویج فرهنگ غربی مصرف گرایی را به تصویر کشید.
چه نیازی داشت و دارد که ایشان موضوع را بررسی و اعلام کند !! صد ها هزار بار شکر پروردگار عالمیان را که صدا و سیمای ملی خودمان در سال شعار و فرموده مقام عظمای ولایت !!هرچه مواد غذائی و خوردنی و پاک کننده و بشقاب و دیگ و کماجدان و پفک کرم پودر و شامپو و بویژه روغن و برنج سمی و شیرینجات مملو از شکر و ومواد عذائی نکدار تا 30 % را هر دقیقه و ساعت از 20 کانال !! حدود هرکدام را 240 مرتبه همراه با راه رفتن روی تردمیل که بگفته کارشناس دکترای بدنسازیش ! این تردمیلی بوده که ارمسترانگ و فضانوردان روی کره ماه هم ازش بهره مند میشده اند و هیکل در معراج ساخته اند و تازه فشار خون و چربی خون و پروستات و اوره ات را هم در اکی ثانیه میگزارد کف دستت !! و با کفتن دروغی شاخدار در سیما تبلیغ میکنند !! ؟؟ نیازی باین اقایان و نداریم !!!! خدا رحم کند !! عجب سیمای ما گوش بفرمان مقام معظم رهبری است و عمل میکند برای اصراف و شدشد مصرف و ترویج مصرفگرائی آنهم 90% برای واردات از چین و ماچین !!!
به کجو داریم میریم
ظاهر و فيس و افاده آري.....
اما عمق و باطن صفر..........
اونور آبي ها حداقل ظاهر و باطنشون يكيه اما ما چي؟!!!
بخاطر همينه كه هنوز جهان سوميم!!!!!!
حران مصرف گرایی در غرب؛ ریشه ها و پیامدهای آن
مصرف گرايي و جامعه مصرفي در آمريکا از يک مفهوم اقتصادي به پديدهاي فرهنگي – اقتصادي تبديل شده است. يكي از مهمترين شاخصههاي نظام سرمايهداري توسعه مصرفگرائي در جوامع است. نظام سرمايهداري كه بر بسط سازوكارهاي اقتصاد بازار آزاد بنا شده است با بسط بخش مصرف به توسعه چرخه اقتصادي دست يازيده است چرا كه توسعه مصرف موجب رونق توليد و گردش فزاينده مالي خواهد شد. برخی از جنبه های مصرف بیرویه و شایع در ناهنجاریهای شگفتانگیز شده است. گزارش شاه در سال 2006 نشان میدهد مردم اروپا در سال 1998بیش از 11 میلیارد دلار برای بستنی صرف کردهاند، در حالی که هزینههای جهانی آموزش و پرورش تنها 6 میلیارد دلار آمریکا بوده است. همچنین موسسه ورد واچ(world watch) گزارش میدهد که در سراسر جهان هزینه سالانه برای لوازم آرایشی 18 میلیارد دلار آمریکا در عین حالی که برآورد هزینههای سالانه مورد نیاز برای از بین بردن گرسنگی و سوء تغذیه 19 میلیارد دلار است. مخارج صرف شده برای مواد غذایی حیوانات خانگی در ایالات متحده و اروپا 17 میلیارد دلار در سال، هزینه تخمینی از ایجاد مصونیت هر کودک، فراهم کردن آب آشامیدنی پاک برای همه و دستیابی به سواد جهانی 3/16 میلیارد دلار است. این واقعیت نشان میدهد که شرایط خوب زندگی، مانند آموزش و پرورش، دین و مذهب، و یا زندگی سالم در سایه فرهنگ مصرف گرایی در اولویتهای بعدی مردم قرار گرفته است. در این راستا نقش دولتها از یک سو و شرکتها و فعالان اقتصادی از سوی دیگر غیر قابل انکار میباشد. این مطالعه به بررسی علل و پیامدهای مربوط به مصرفگرایی و بیان راهبردهای ترویج آن توسط دولت و شرکتها در جوامع بشری میپردازد.
مصرف و مصرف گرایی:
مصرف که از آن به واژه "استهلاک" نیز تعبیر شده، «فرایندی است که در آن ارزش استفاده چه بهصورت تبدیل آن در فرایند تولید (مصرف تولیدی) و چه بهصورت استفاده ناب و ساده آن در هنگام مالکیت برای ارضاء نیازها (مصرف مصرفی یا مصرف نهایی)، از بین میرود.» مصرفگرایی به عنوان یک فرایند اجتماعی-اقتصادی، بر مصرفِ مصرفی تکیه کرده و مصرف هر چه بیشتر کالاهای مصرفی، اعم از بادوام و بی دوام را مورد تاکید قرار میدهد. در این فرهنگ، افراد در خرید همیشگی کالاها و خدمات جدید، درگیر میشوند؛ درحالی که هیچ توجهی به نیاز یا عدم نیاز به این کالا و خدمات، قابلیت دوام آنها، مبداء تولید یا پیامدهای زیست محیطی تولید و مصرف آنها نمیکند. در واقع باید مصرفگرایی یا مصرف زدگی را « از بین بردن یا صرف کردن از طریق به کار بردن و هزینه کردن بیهوده » دانست. برخی مصرفگرایی را به معنای برابر دانستن خوشبختی شخصی با خرید داراییهای مادی و مصرف گرفتهاند. جامعهای که این فرهنگ بر آن حاکم گردد، همان جامعه مصرفی خواهد شد؛ که در آن، بنا به نظر بودریار « مصرف مبتنی بر خواست، مطرح می شود؛ نه صرفا مبتنی بر نیاز؛ یعنی مصرف با میل آمیخته می شود و سلیقه و میل افراد در جامعه، بر نوع آن تاثیر می گذارد. »
پیامدهای مصرف گرایی در غرب:
شاهدیم که تنها در سه دهه گذشته، يک سوم از منابع طبيعي زمین مصرف شدهاند. در عین حالی که آمريکاييها تنها 5 درصد از کل جمعيت جهان را دارند اما در حال مصرف بیش از30 درصد از منابع جهان و همچنین ايجاد 30 درصد از زبالههاي تولید شده در جهان میباشند. در حال حاضر زماني که هر آمريکايي براي خريد کردن صرف ميکند، 3 تا 4 برابر یک اروپايي است. چنانچه قرار باشد هر کسي با سرعت آمريکاييها مصرف کند به 3 تا 5 سياره نياز خواهيم داشت. در حال حاضر به طور متوسط هر آمريکايي نسبت به 50 سال قبل بیش از دو برابر مصرف ميکنند، ولی میزان رضایتمندی افراد نسبت به قبل کاهش یافته است؛ اين وضعیت صرفا يک اتفاق نبوده بلکه از قبل طراحي شده است.
اهميت موضوع مصرف آنچنان است که تاثيرگذاري فرهنگي غرب بر ديگر ملل در قالب آن توضيح داده ميشود. لاتوچ، معتقد است که فرآيند "غربيکردن" يا به عبارتي "آمريکاييسازي" ملتها با تعريف استاندارد زندگي مادي ايشان، که مصرف صورتي از آن است، انجام ميشود. بنابراين، مصرف تنها طبقات درون اجتماع را از يکديگر تفکيک نميکند، بلکه تمام جهان را طبقهبندي ميکند. کشورهاي در حال توسعه بايد با کشورهاي پيشرفته در توليد کالا به رقابت بپردازند، و اين در حالي است که توليدات ايشان نماينده اقتصاد واقعيشان نيست و همزمان، آنها همواره به عادات مصرفي کشورهاي توسعهيافته، که بازار آنها را تشکيل ميدهند، وابسته ميمانند. آنها چيزي را توليد ميکنند که مصرف نميکنند؛ مصرف براي کشورهاي در حال توسعه يک واقعيت دور محسوب ميشود.
ریشه مصرفگرایی:
هر پدیده زاییده علل و عواملی است. از آن جمله می توان به پدیده مصرفگرایی اشاره کرد که امروزه به صورت یک بحران درآمده است. زيگموند بومن مصرفگرايي را در بطن جامعه سرمايهداري ميبيند و معتقد است مصرف در چنين جامعهاي هدف محسوب ميشود و خود نيز موتور محرکه خود است. مايلز ظهور مصرفگرايي را به اوايل دهه 1880 تا 1980 نسبت ميدهد. او معتقد است افزايش جمعيت، صنعتي شدن و افزايش قدرت خريد طبقه کارگر بهويژه پس از جنگ جهاني دوم از عوامل تشديد مصرفگرايي در جوامع غربي هستند. اندکي پس از جنگ جهاني دوم و در پی رکود اقتصادی سیاستگذاران و اقتصاددانان آمریکایی به دنبال اين بودند که چگونه به اقتصاد آمريکا رونق بخشند. تحليلگر معروف آقاي ويکتور لُبو به روشني راهحلي را شرح داد که هم اکنون به صورت يک ارزش در تمام سيستم سرمایهداری آمریکا و کشورهای غربی درآمده است. وی بیان داشت: «اقتصاد با بهرهوري بالاي ما نياز دارد که مصرف را به عنوان روش زندگيمان قرار دهيم و خريد و مصرف کالا را به شعاير و مناسک تبديل کنيم يعني رضايتمندي روحي و نفساني را در مصرف جستجو کنيم. ما نياز داريم که اشياء مصرف شوند، مستهلك شوند، جايگزين شوند و با نرخ فزاينده دور انداخته شوند». در همین راستا رئيس شوراي مشاوران اقتصادي رئيس جمهور آيزن هاور گفت که هدف نهايي اقتصاد آمريکا توليد بيشتر کالاهاي مصرفي است.
همین موضوع در زمان رکود سال 2001 پس از واقعه 11 سپتامبر روی داد به گونهای که رئیسجمهور آمریکا جورج بوش طی سخنرانی از مردم کشورش خواست تا برای خروج از بحران به مصرف کالاهای بیشتری بپردازند.
در فرهنگ سرمایه داری مصرف قلب سيستم است. موتوري که اقتصاد سرمایهداری را به حرکت در ميآورد، مصرف به اندازهاي مهم است که حفاظت از آن مهمترين اولويت براي دولت و شركتها است. سیاستگذاران اقتصادی آمریکا از جمله شرکتهای چندملیتی سیاستها و راهبردهای متنوعی برای این منظور در دست داشتند. در اینجا به سه راهبرد عمده میپردازیم.
1- حفظ قدرت خرید مردم:
محدود بودن قدرت خريد، يک حقيقت اقتصادي در سبد درآمدي مصرفکننده است و در جامعه غربي که فردگرايي، تنوعطلبي و قدرت انتخاب محور است اين محدوديت عنصر کليدي در کنترل خريد ميباشد. از اینرو سیاستگذاران با افزایش نقدینگی جامعه از روشهای متعددی از جمله کاهش نرخ مالیات، کاهش نرخ بهره و سود وامهای اعطایی و ارائه اعتبارات فزاينده از راه كارتهاي اعتباري و حسابهاي بانكي موجب رونق مصرف در بازار شد. با کارت اعتباري، مصرفکننده محدوديت بودجه را لمس نميکند. از سوي ديگر آسان بودن استفاده و در دسترس بودن آن در تمامي مراکز خريد موجب تشديد استفاده از کارت و تشديد فزاينده مصرف ميشود. مهمتر اين است که اساسا مصرفکنندگان بيشتر به قدرت خريد کنوني و کمتر به بدهيهاي آتي فکر ميکنند، يعني مصرفکننده به اميد درآمد آينده، مصرف امروز خود را افزايش ميدهد خصوصا زمانيکه ميداند از راه کارت اعتباري اين بدهي را ميتواند باز هم به تاخير اندازد (حتي با بهره بالاتر). اين در حالي است كه سطح بدهي افراد جامعه از حيث كارتهاي اعتباري در سال 2008 به بيش از يک تريليون دلار ميرسيد. به نحوي كه بخشي از سياستهاي اقتصادي دولت آمريكا براي مبارزه با بحران اقتصادي 2008، اختصاص حدود 200 ميليارد دلار براي بخشش جريمههاي ديرکرد و کاهش بهره ديرکرد مردم به كارتهاي اعتباري بود.(خزانه داري آمريکا، 2008)
2- از مد انداختن برنامهریزی شده کالاها:
یکی از موثرترین راهبردهای افزایش مصرف در جوامع راهبرد "از مد انداختن برنامهريزي شده" میباشد. از مد انداختن برنامهريزي شده معادل ديگري براي «طراحي شده براي دور انداختن» است. معني آن اين است که کالاها به گونهاي طراحي شوند که با سرعت هر چه بيشتري استفاده شوند تا مصرفکننده آن را بيرون انداخته و مدل جديدتري از آن خریداری شود. از مد انداختن براي کالاهاي بزرگي مانند جاروهاي بزرگ، دوربينها، کباب پز و هر چيز ديگري انجام ميشود. حتي در مورد کامپيوترها. قابل توجه است که وقتي يک کامپيوتر خریداری میشود، تکنولوژي آن قدر سريع تغيير ميکند که در مدت دو سال کامپيوتر در واقع کارايي نخواهد داشت. آنچه که هر ساله تغيير ميکند فقط يک قطعه کوچک و ظريف است. اما فرد نميتواند فقط همان قطعه را تغيير بدهد چرا که هر مدل جديد آن يک شکل متفاوتي نسبت به قبل دارد. بنابراين بايد تمام دستگاه را كنار بگذارد و يک کامپيوتر جديد بخرد.
طراحان صنعتي در مورد از مد انداختن برنامهريزي شده بسيار صادق و صريح بودند آنها در واقع بحث ميکردند که کالاها بايد با چه سرعتي از مد بيافتند تا اعتماد مصرفکننده به توليدکننده حفظ شود و کالاي جديد بخرد[2]. اين فرآيند کاملاً عمدي و برنامه ریزی شده، بوده است.
3- احساس از مد افتادگی:
بسیاری از کالاها سريع خراب نميشوند تا حرکت در اين مسير حفظ شود، لذا در اينجا احساس از مد افتادگي اهميت مييابد. احساس از مد افتادگي را «از مد انداختن برنامهريزي شده مطلوبيت» مينامند. استیونز احساس از مد افتادگی برنامهريزي شده را اينطور تعريف كرد:"تزريق تدريجي آرزوي داشتن چيز كمي نو تر، كمي بهتر، به مصرفكننده كمي زودتر از آنچه ضروري است." احساس کهنگي و از مد افتادگي مصرفکنندگان را متقاعد ميکند تا کالاهايي که هنوز مفيدند را دور بیندازند. تبليغات و به طور کلي رسانه نقش بزرگي را در اين مسير بازي ميکند. آمار منتشر شده حاکی از این است که مردم آمریکا روزانه توسط بيش از 3000 آگهي تبليغاتي مورد هدف قرار ميگيرند. بطوریکه تبليغاتي که هر يک از مردم آمریکا در يک سال ميبينند، بيشتر از تبليغاتي است که يک فرد در 50 سال پيش در تمام عمرش ميديده است. هدف تبليغات چيزي جز بيرغبت کردن افراد نسبت به چيزهايي که دارند نيست. تبليغات بايد به توليد انبوه مشتري بپردازند. دقيقاً همانطور كه كارخانهها در يك اقتصاد در حال رشد، به توليد انبوه كالاها ميپردازند. رسانهها نیز بواسطه تبلیغات روزافزون خود مصرفکننده جدید و وفادار به مصرفگرایی میسازند.
جمعبندی و ارائه پیشنهادات:
مصرفگرایی یک پدیده اجتماعی است که به طور فزاینده و قابل توجهی در کشورهای توسعهیافته بویژه کشورهای اروپایی و آمریکا به یک امر بدیهی تبدیل گشته است و در حال حاضر در سایر کشورها از جمله کشور ما نیز در حال تبدیل شدن به عنوان یک معضل اجتماعی، فرهنگی است. ترویج مصرفگرایی در حقیقت بخش جداییناپذیر از آموزههای جهانبینانهی اقتصاد سرمایهداری است. در جوامع سرمايهداري نظير ايالات متحده آمريکا، مصرفگرايي بهعنوان نمايه سلامت ملي و استاندارد رشد اقتصاد فردي به حساب ميآيد (مک گاورن، 2004: 336). منتقدان با تاکید بر اثرات اجتماعی و زیستمحیطی منفی ناشی از فرهنگ مصرفگرایی در این زمینه تلاش میکنند تا بتوانند بسترهای مناسب قانونی و سیاستگذاری در این راستا تنظیم و اجرایی کنند. از اینرو لازم است دستگاههای زیربط در راستای کنترل پدیده مصرفگرایی در جامعه و کاهش آسیبهای ناشی از هجمههای اقتصاد سرمایهداری به موارد زیر توجه لازم داشته باشند:
1- کنترل نقدینگی جامعه و هدایت منابع پولی از مصرف کالاهای مصرفی به سمت تولید
2- تدوین برنامه راهبردی نقش رسانههای جمعی در به تصویر گذاشتن الگوی مصرفی جوامع
3- تدوین و ترسیم الگوی صحیح مصرفی در قالب سبک زندگی ایرانی- اسلامی
4- تدوین اسناد راهبردی در حوزه تبلیغات
عکسهای خوبی بود از هر طیفی از حسن سلیقه فرارو متشکرم