گوناگون

این مهدی نصیری، آن مهدی نصیری

این مهدی نصیری، آن مهدی نصیری

پارسینه: كسي كه مي‌گويد در دنياي پيشرفته كنوني بايد احكام ديني چون متعلق به 1400سال پيش است تغيير پيدا كند دچار ارتداد فكري شده است.

رضا تاران: در اواخر خرداد ماه 93در شهرک امام خمینی (ره) قم به دیدار مهدی نصیری رفتم. نزدیک به دو ساعت گفتگوی ما ادامه داشت. فرصت تمام شد و حرفها ناتمام ماند. قرار بود سیر تحولات فکری نصیری از زبان خودش مورد بررسی قرار گیرد. حرفهای نصیری برایم آنقدری عجیب بود که شخصاً تحت تأثیر قرار گرفتم و مدتها به سخنان وی فکر می‌کردم. در گزارش زیر سعی کرد‌ه‌ام بر اساس آن گفتگو و برخی از آثار وی، به‌صورت مختصر به سیر اندیشه نصیری اشاره کنم:
مهدی نصیری تحصیل دروس حوزوی را از سال ۱۳۵۴ در حوزه علمیه دامغان نزد پدر (که خود تحصیل کرده حوزه علمیه نجف بود و به مقام اجتهاد رسیده بود)، و دیگر عالمان آن حوزه آغاز کرد. بگفته خود مهدی پدرش گرایشات تفکیکی داشته و به مکتب مشهد نزدیک بود که البته مهدی معتقد است آن زمان ها فقط سیزده سال داشته است و شناختی از تفکیکی ها نداشته است و گرایشات ضد فلسفی نصیری متاثر از پدر نبوده است، در سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصیل عازم حوزه علمیه قم شد و تا سال ۱۳۶۶ دروس سطح حوزه را ادامه داد و همزمان در مدرسه علمیه رسالت به تدریس دروس ادبیات و منطق پرداخت.

در سال ۱۳۶۵ همکاری با موسسه مطبوعاتی کیهان را در قم آغاز و یک سال بعد برای ادامه همکاری به تهران رفت و به عنوان دبیر سرویس مقالات روزنامه کیهان کار مطبوعاتی را ادامه داد و مقالات متعددی در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی نوشت.
در سال ۱۳۶۷ از سوی سید محمد اصغری سرپرست وقت موسسه کیهان و موافقت سید محمد خاتمی نماینده وقت امام خمینی ره در موسسه کیهان، سردبیری روزنامه کیهان به وی محول شد و در سال ۱۳۷۰ با دستور آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان مدیر مسئول روزنامه کیهان منصوب گردید و تا سال ۱۳۷۴ در این سمت فعالیت کرد. در همین سالها با آغاز درس خارج فقه آیت‌الله خامنه‌ای به مدت دو سال در این درس شرکت کرد.

در نیمه سال ۱۳۷۴ به سبب اختلافاتی به همکاری با موسسه کیهان پایان داد و در اسفند همان سال نشریه سیاسی فرهنگی صبح را منتشر نمود. حیات این نشریه تا سال ۱۳۷۸ ادامه یافت مطالب افشاگرانه نشریه صبح از نصیری چهره ای آرمان گرا و انقلابی ساخته بود که برای نیروهای حزب الهی جذابیت های خود را داشت. نصیری در این سالها با اندیشه های جریان فکری فردید آشنا می شود با یوسفعلی میرشکاک، شهریار زرشناس و افرادی از این قبیل همنشین می شود و با تمام وجود به مدرنیته بدبین می شود نصیری می گوید« من در حين فعاليت‌هاي مطبوعاتي و فرهنگي با اين رويكرد آشنا شدم و احساس كردم در آن نكات قابل توجه و قابل تاملي وجود دارد. اين رويكرد، نگاهش به غرب و مدرنيته نگاه عميق‌تري نسبت به رويكرد مشهور و رايج بين دين‌داران است. بنابراين نگاه من نگاه نفي كلي مدرنيته است و در كتاب «اسلام و تجدد» به صورت مبسوط اين نگاه را تبيين كرده‌ام. ما در مقام نظر نمي‌توانيم وجوه مختلف مدرنيته را از يكديگر تفكيك كنيم، اما در مقام عمل و شرايط كنوني به خاطر اضطرار چاره‌اي جز اخذ بسياري از وجوه مدرنيته را نداريم»

نمي‌خواهم بگويم كه انتقاداتي كه مرحوم دكتر فرديد مطرح كرد صد درصد ديني و مستند به قرآن و عترت بود، بلكه بسياري از حرف‌هايش هم مستند به قرآن و عترت نبود؛ از جمله اين‌كه ايشان شيفته عرفان ابن‌عربي و... بود كه به نظر ما ديني نيست. با اين وجود برخي از انتقادات او به مدرنيته به مباني ديني نزديك است. نگاه شهيد آويني از نگاه دكتر فرديد ديني‌تر است و استناد بيشتري به آموزه‌هاي ديني دارد. از نصیری پرسیدم که چه مقدار با منابع غربی آشنا است و در چه حدی متون غربی را خوانده است اینگونه یافتم که نصیری بیشتر از طریق جریان فکری فردید با غرب آشنا شده است و همان فکر را در ذهن خود پرورش داده است.
نصیری در اوایل دهه هشتاد به قم برگشت و درس خارج اصول و فقه را ادامه داد وی در توضیح این جریان می گوید احساس کردم کارهای مطبوعاتی از این قبیل کف روی آب است و مشکلی را حل نخواهد کرد وی می گوید «بعد از بيش از يك دهه فعاليت مطبوعاتي در دو سه سال آخر فعاليتم به اين نتيجه رسيدم كه ما در مباحث مبنايي، زيربنايي و نظري خلاء‌ها و كمبودهاي جدي داريم. جمع‌بندي‌ام اين بود كه ريشه بسياري از مشكلات فرهنگي، اجتماعي و سياسي به اتفاقات بد و التقاط‌هايي بر مي‌گردد كه در مباني فكري ما رخ داده است و به اين فكر افتادم كه به سهم خود وارد اين عرصه شوم و مباحث را زيربنايي‌تر و مبنايي‌تر مطرح كنم.

البته تا حدودي خستگي ناشي از كار مطبوعاتي نيز در اين تصميم دخيل بود؛ چرا كه به نظرم بيش از 7 و 8 سال در عالم مطبوعات روزانه كار كردن تا حدودي موجب درجا زدن مي‌شود و براي ارتقاء فكري و روحي آدم خيلي چيزي ندارد بنابراين من از عالم مطبوعات فاصله گرفتم و به مطالعه و تحقيق رو آوردم و دروس حوزوي را در قم دنبال كردم»
نصیری پس از بازگشت به قم مجله سمات را منتشر کرد این مجله اگر چه بصورت منظم منتشر نمی شود اما انتشار آن متوقف نشده است و حول دو محور کار می کند نقد مدرنیته و مبارزه علیه فلسفه، خود وی در این زمینه می گوید« سمات نشريه‌اي نيست كه در آن به مسائل جاري فرهنگي، سياسي و اجتماعي روز پرداخته شود، بلكه بيشتر نظر به برخي از مقولات مبنايي دارد. يكي از ضعف‌ها و نواقصي كه جامعه ما دچار آن است عدم مراجعه تام و تمام و جامع به قرآن و عترت است و با وجود اين‌كه در حرف و بيان همه متفق‌القول هستيم كه به عنوان شيعه و به توصيه رسول گرامي اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بايد به ثقلين (قرآن و عترت) تمسك نظري و عملي داشته باشیم، اما به اعتقاد من اين تمسك در ابعاد مختلف ناقص است و تام و تمام نيست.

در اولين شماره سمات هم مطرح كرديم كه يك سري حجاب و مانع براي رجوع به قرآن و عترت وجود دارد و در آن به حجاب فلسفه، حجاب عرفان (به معناي تصوف) و حجاب مدرنيته اشاره شده است. حجاب‌هاي ديگري نيز ممكن است باشد، اما فصلنامه در جنبه سلبي و نقدي بيشتر روي اين سه موضوع متمركز است و در جنبه ايجابي هم بيشتر به معرفي قرآن و عترت و تبيين ضرورت مراجعه به اين دو منبع اصلي مي‌پردازد. نصیری ضمن رد اندیشه جریان های فکری مشهور ایران می گوید« اما جريانی وجود دارد كه دغدغه خلوص دارد و معتقد است كه محور اساسي قرآن و عترت است و ما فارغ از ديگران (يونان‌زدگي و فلسفه‌زدگي و تجدد زدگی) بايد متمسك به قرآن و عترت باشيم. اين جريان به يك معنا خيلي در اقليت قرار دارد و بنده متعلق به اين جريان هستم و فصلنامه «سمات» دغدغه ترويج اين جريان را دارد.
نصیری در مقابل فلسفه
نصیری دو جبهه را در مقابل خود می بیند و با تمسک به رویات سعی میکند این دو جبهه را از اسلام خارج کند یکی از این حوزه ها حوزه فلسفه است نصیری عرفان و فلسفه رایج و مصطلح را ضداسلامی و انحرافی می‌داند و استدلال می‌کند که عرفان و فلسفه از یک سو جبرگرا هستند و اختیار انسان را نفی می‌کنند و از سوی دیگر به وحدت وجود یا «وحدت خالق و مخلوق» معتقدند که هیچ‌کدام از این دیدگاه‌ها با مبانی اسلام، آیات قرآن و معارف اهل بیت سازگاری ندارد.

او ازکسانی مثل ابن عربی، ملاصدرا، مولوی، افلوطین، عطار نیشابوری، شیخ محمود شبستری، بایزید بسطامی، حسین منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی، جنید بغدادی، میر حیدر آملی، داوود بن محمود قیصری به عنوان نمایندگان عرفان و فلسفه مصطلح نام برد سراسر نشریه سمات مقالات و مصاحبه هایی است که در صدد رد فسلفه اسلامی است نصیری در این زمینه با شیخ حسن میلانی رفاقت و همکاری فکری دارد و جبهه مشترکی را در مقابل خود می بینند. نصیری در مقابل جریان فلسفه اسلامی کتاب فلسفه از منظر قرآن و عترت را نوشته است خودش می گوید مستقیم به منابع اسلامی مراجعه می کند و شخصا از متون اسلامی استنباط می کند.
وی در مورد گرایش های ضد فلسفی خود می گوید: مرحوم پدرم، آیت الله نصیری، از تحصیل کردگان حوزه نجف و تحت تاثیر مباحث مرحوم «میرزا مهدی اصفهانی» بود. مرحوم آیت الله خدایی که یکی از علمای دامغان و شاگرد مرحوم «میرزا مهدی اصفهانی» بود، جزواتی را از درس معارف مرحوم میرزا تقریر و تحریر کرده بود. یادم است که پدرم این تقریرات را از مرحوم آقای خدایی گرفته و کپی کرده بود و مدت زیادی مشغول مطالعه آن بود.

من در سنین نوجوانی (سیزده سالگی) برای تحصیل وارد حوزه علمیه دامغان شدم. به خاطر دارم که در سال سوم طلبگی که بودم ایشان فی الجمله بعضی از نکات را در انتقاد از مباحث فلسفی مطرح می کرد و برایم می گفت یا گاهی در جلساتی که با بعضی از دوستانشان داشت، من این حرفها را می شنیدم.
مرحوم میرزا علی اکبر معلم دامغانی با مرحوم ابوی ما رفیق بودند و در یکی از مدارس علمیه دامغان گاهی با هم گعده می کردند، ایشان هم سخت با فلسفه مخالف بودند و گاهی در گعده هایشان مباحثی را در نقد و رد فلسفه اشاره وار مطرح می کردند و من هم که گاهی حاضر بودم می شنیدم و نکاتی در ذهنم می نشست.
ولی بعد که به قم آمدم، طبعا تحت تاثیر همین فضای رایج و مشهور نسبت به فلسفه قرار گرفتم. تا اینکه به روزنامه کیهان آمدم و مباحث تهاجم فرهنگی و درگیریها، مباحثات و منازعات فکری و فرهنگی با جریانهای روشنفکری مطرح شد و بعد از کیهان در دوران نشریه «صبح» هم این مباحث ادامه پیدا کرد. یکی از نکات و مسائل قابل تامل در این میان، گرایش برخی از جریانهای خودی و مذهبی به پاره ای از مبانی غرب و روشنفکری بود. در این باره که ریشه این قضایا چیست، خیلی فکر می کردم و این سئوال در ذهنم مطرح بود که چرا بعضی از متدینین به ورطه غربگرایی می افتند و گاه تا مرز لیبرالیسم و سکولاریسم پیش می روند؟ چرا مبانی دینی در ذهن بعضی این قدر سست است و چرا ما در برابر مبانی غربی این گونه منفعلیم و اصلا چرا ما این قدر در میان متدینین، نسبت به مقولات و مباحث فرهنگی تشتت رای و نظر داریم؟
در این سیر و مسیر به این نکته رسیدم که یک معضل اساسی که ما به آن دچاریم و جدی ترین معضل جریان روشنفکری هم همین است، مسئله خودبنیادی اعتقادی و فکری است. اصلا مشکل جریان روشنفکری به این بر می گردد که در تفکر و اعتقاد، خودبنیاد است. فهم خودش، ادراک خودش، ذهن خودش و اندیشه خودش را به عنوان منبع و ماخذ همه مسائل می بیند و از این خاستگاه با قضایا برخورد می کند. طبعا این خودبنیادی در نقطه مقابل خدابنیادی و وحی بنیادی قرار می گیرد. این خودبنیادی، بعضا به متدینین و مومنین هم سرایت می کند. مثلا شما می بینید که از دل یک جریان مذهبی و متدین، گاهی یک جریان غربگرا و یا متمایل به غرب پا می گیرد.
به تدریج به این نتیجه رسیدم که یکی از عللش - و البته نه همه علل آن- فلسفه زدگی و غلبه و حضور معرفت شناسی فلسفی در میان بسیاری از متدینین و تعلق خاطر ما به فلسفه است. فلسفه هم مبتنی بر فهم خودبنیاد است. من نمی خواهم تعبیر «عقل» را به کار ببرم. چون اگر «عقل» در معنی درست خودش لحاظ و فهمیده شود، از آن خودبنیادی بیرون نمی آید. عقل در ماهیت حقیقی خودش یکپارچه هدایت و تعلق به خداوند است. حالا اگر بگوییم «عقل خودبنیاد»، این یک تعبیر نادقیق و تسامحی است. به هر صورت فلسفه مبتنی بر تفکر و اندیشه خودبنیاد است.
این موضوع من را واداشت که در مباحث فلسفی بیشتر تامل کنم. آثار انتقادی از فلسفه را پیداکنم و بخوانم و با آنها انس بگیرم. با بعضی از اساتید و کسانی که در این زمینه کار کرده و قلم زده بودند،

در جلسات و نشست و برخاستهایی این مباحث مطرح می شد. در این سیر، به نتیجه ای رسیدم که محصولش در کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» بروز و ظهور پیدا کرد و جمع بندی نهایی این بود که راه فلسفه از راه قرآن و عترت جدا است. فلسفه برای خودش طریقی مستقل و متفاوت از طریق وحی و انبیا در مواجهه با عالم و آدم و قضایا دارد و اگر متدینی تعلق به فلسفه پیدا کند به میزان تعلقش، از مبانی و آموزه های دینی فاصله می گیرد و فلسفه حجابی بین او و دین می شود. این کتاب، محصول یک سیر و تامل هفت - هشت ساله و تحقیقات فشرده و دو سه ساله ای بود که به این شکل منتشر شد.
نصیری معتقد است جریان غالب عالمان شیعی از آغاز و از زمان ائمه - علیهم السلام- جریان منتقد فلسفه و ضدفلسفه بوده است. به استثنای دو مقطع. یکی مقطع صفویه؛ دوران ملاصدرا و میرداماد که یک مقدار جریان گرایش به فلسفه در میان پاره ای از علمای شیعی رشد پیدا می کند. البته همان موقع هم جریان منتقد فلسفه و ضدفلسفه، مثل مرحوم مجلسی و دیگران به صورت جدی مقابل این جریان بودند

. حتی شیخ بهایی کاملا موضع ضدفلسفه دارد. مقطع دیگر هم روزگار ما است. یعنی دوران چهار پنج دهه اخیر که فلسفه در میان حوزه و عالمان تشیع اینطور بسط پیدا می کند. حتی از علمای اصولی و اصولیون منتقد از فلسفه و ضدفلسفه به صورت اساسی داریم. علامه حلی اصلا به عنوان یک اصولی است، اما ایشان در یکی از آثارش، فلسفه را در یک دسته بندی، جزو علوم حرام ذکر می کند.
نصیری در مورد تالیف کتاب «فلسفه از منظر قرآن و عترت» می گوید که از نظرات جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای حسن میلانی که آثار متعددی در این مقوله دارند، از جمله کتاب «فراتر از عرفان»، خیلی استفاده کرده است.

همچنین از آثار جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای رضا برنجکار، بهره زیادی بردم و شاید در رسیدن من به این موضع، یکی از تاثیرگذارترین کتابها، کتاب «مبانی خداشناسی در ادیان و فلسفه یونان» ایشان بود. با خواندن این کتاب، این مساله برای من کاملا ملموس شد که خدای فلاسفه با خدای دین و وحی متفاوت است که برای من خیلی تکان دهنده بود. یادم است این کتاب را وقتی دستم گرفتم، دو سه روزه با حرص و ولع تمام خواندم و تمام کردم و خیلی بهره بردم.
مهدی نصیری حتی فکر خود را متفاوت از فکر مکتب تفکیک می داند و می گوید با آن چيزي كه به عنوان مكتب تفكيك مشهور شده نقاط اشتراك بسياري دارد، اما من گريزان از اين هستم كه خودم را متعلق به يك جريان رسمي يا غير رسمي خاص بدانم. به اعتقاد من ملاك و ميزان ما بايد قرآن و عترت باشد و با اين ملاك و ميزان همه كس و همه چيز مي‌تواند قابل نقد باشد و اگر قرار است به منبعي سرسپردگي تام و تعلق ويژه داشته باشيم، آن منبع چيزي جز قرآن و عترت نيست. اگر بخواهيم در جريانات نظري دنبال جريان‌سازي و نحله‌سازي باشيم دچار آفات جدي مي‌شود و گاهي نقض غرض اصلي است كه ما دنبالش هستيم. به يك معنا اگر بخواهم بگويم كه ما تعلق خاطر ويژه‌اي به مكتب تفكيك داريم؛ اين‌گونه نيست. در شماره دوم «سمات» ضمن اين‌كه پرونده‌اي درباره «مكتب تفكيك» داريم و در آن مطالبي از چهره‌هاي سرشناس مكتب تفكيك وجود دارد، اما نقدی هم به برخی مباحث مطرح شده در آثار بزرگان تفكيك داشته ایم

. جريان تفكيك بر نفي فلسفه و عرفان و نقد آن‌ها اصرار دارد و اين نقطه اشتراك ما با آن‌ها است، اما يك نقطه تمايز ما با آن‌ها اين است كه به نظر ما همان‌گونه كه فلسفه و عرفان مصطلح حجاب مراجعه به معارف قرآن و عترت هستند، مدرنيته هم حجاب است، اما دوستان تفكيكي ورودي به اين قصه ندارند و از بعضي از آثار چهره‌هاي تفكيكي چنين استنباط مي‌شود كه در بحث مدرنيته و علوم و تكنولوژي جديد متاثر از مشهورات زمانه هستند.
نصیری و مدرنیته
جبهه دیگر پیش روی نصیری جهان و تمدن غرب است از نظر نصیری نظر مشهور و رايج در ميان دين‌داران تفكيك قائل شدن بين وجوه مثبت و وجوه منفي مدرنيته است و مشهور معتقد است كه مدرنيته جریانی بوده كه در غرب اتفاق افتاده و در عرصه‌هاي مختلف فكري، سياسي، اجتماعي، اقتصادي، علمي و تكنيكي محصولات و نتايجي داشته است كه ما درباره اين محصولات نمي‌توانيم نفياً و اثباتاً قضاوت يك دستي داشته باشيم؛ بنابرين با توجه به ملاك‌هايي كه داريم بايد همه اين دستاوردها را بررسي كنيم و دستاوردهاي مثبت را اخذ كنيم و بخش‌هاي منفي مدرنيته را كنار بگذاريم.

تلقي رايج در اين نگاه اين است كه علوم مدرن و به‌ويژه علوم تجربي خنثي هستند. البته اخيراً در اين جريان پيشرفتي حاصل شده و يك گام به جلو گذاشته و پذيرفته كه علوم انساني غرب جهت‌دار است، اما همچنان علوم تجربي و تكنولوژي مدرن را خنثي و لابه‌شرط مي‌داند كه حامل بار فرهنگي، مفهومي و ارزشي نيست. بعضي‌ها البته از اين مرحله جلوتر مي‌روند و معتقدند كه وجوه مثبت مدرنيته ريشه در تمدن اسلامي دارد و بسياري از علوم و تكنلوژي‌هاي غربي مديون ميراث علمي و فرهنگي است كه از تمدن اسلامي اخذ كرده است.

از رويكرد اخير تا حدي حتي جانبداري از مدرنيته هم استنباط مي‌شود. سيد جمال از سردمداران اين نظر مشهور است. او صورت مساله‌اي را مطرح مي‌كند مبني بر اين‌كه غرب پيشرفته است و شرق و جهان اسلام عقب مانده است و حالا اي مسلمانان چه بايد كرد؟ به نظر من اين صورت مساله از لحاظ نظري و اعتقادي بسيار مهلك بوده و همچنان از ما قرباني مي‌گيرد. در مورد مدرنيته علاوه بر تلقي مشهور و رايج، تلقي ديگري وجود دارد كه تلقي اقليتي محدود است، اما به تدريج در حال گسترش است. بنا بر اين تلقي، مدرنيته و تمدن مدرن مجموعه واحد و منسجمي است با مباني مشخص، جهان‌بيني و انسان‌شناسي خاص خود و اصلاً مدرنيته به يك معنا يك دين است و علوم و تكنولوژي مدرن هم محصول همين مباني و جهان‌بيني است و نمي‌توان با آن برخورد گزينشي داشت.

در اين نگاه اسلام و مباني ديني با كليت مدرنيته مساله دارد و كليت مدرنيته از نظر مباني ديني ما زير سئوال است. در غرب نيز از يك قرن پيش متفكراني پيدا شدند كه مباني مدرنيته را مورد نقد اساسي و كلي قرار دادند و كليت تمدن مدرن را زير سئوال بردند. اين نگاه از طريق برخي متفكران و تحصيل‌كردگان در غرب مثل مرحوم دكتر فرديد به ايران منتقل و در دانشگاه‌ها مطرح شد. مرحوم دكتر فرديد شاگرداني را تربيت كرد و اين نگاه به تدريج بسط پيدا كرد. مرحوم شهيد آويني از چهره‌هاي شاخص و برجسته متاثر از اين نگاه است. ايشان كاملاً با يك دغدغه ديني و ارزشي سراغ اين نگاه رفت. افرادي كه قائل به چنين نگاهي هستند را شايد بتوان به دسته‌هاي مختلفي تقسيم‌بندي كرد. بعضي‌ها ممكن است دغدغه‌هاي ديني كمتري داشته باشند و برخي دغدغه‌هاي ديني بيشتري داشته باشند يا به عبارت ديگر عده‌اي اين دغدغه را داشتند كه اين نظرات‌شان بتواند استناد ديني پيدا كند.
نصیری نفوذ مدرنیته را بگونه ای سنگین می داند که گویا گریزی از آن نیست وی می گوید: مساله ما با مدرنيته اين‌گونه نيست كه مثلاً از غرب يك سري پشه‌هاي مزاحم داخل جامعه ما شده‌اند و براي ما مزاحمت ايجاد كرده‌اند و حالا ما با حشره‌كش و پشه‌بند و تدابير دفاعي مي‌توانيم بر اين مشكل غلبه كنيم.

حتي مساله ما با مدرنيته اين نيست كه بگوييم تمدن مدرن يك لشگركشي فرهنگي، سیاسی، اجتماعی ، اقتصادي و نظري به جامعه ما داشته و آمده جاهايي را اشغال كرده و در جاهايي اردوگاه زده است و هر از گاهي حمله مي‌كند و ما هم پا تك مي‌زنيم و اگر بتوانيم با يك برنامه‌ريزي نقاط اشغالي را پس بگيريم و اردوگاه‌هايش را برچينيم، مساله ما حل خواهد شد. به نظر من اين تشبيه بهتر مي‌تواند موضوع را روشن كند كه مدرنيته به مثابه هوايي مسموم است كه كل عالم را فراگرفته و وارد جامعه ما نيز شده است و اين هواي مسموم بر همه شئونات ما با شدت و ضعف تاثير منفي خودش را گذاشته و تقريباً نمي‌توان عرصه‌اي را پيدا كرد كه از تاثيرات اين هواي مسموم بركنار مانده باشد. خب با توجه به اين سيطره همه‌ جانبه اگر بخواهيم بگوييم كه از امروز باید هر چه وابسته به مدرنيته است را كنار بگذاريم،

به اخلال در نظام معيشت و عسر و حرج دچار مي‌شويم و اخلال در نظام معيشت مورد پذيرش دين نيست. بنابراين ما به خاطر اضطرار بنا بر اجازه دين مجبوريم به يك سري مسائل تن بدهيم كه حكم اوليه آن جواز نيست اما دين اين اجازه را مي‌دهد تا وقتي كه شرايط اضطرار حاكم است از این امور استفاده كنيم.
به نظر من در جامعه مرز اضطرار اين‌گونه قابل تشخيص است كه هر جايي كه مقابله با يك امر مدرن و نفي عملي آن منجر به عسر و حرج و اخلال در نظام معيشتي بشود كه مضار آن از منافع‌اش بيشتر باشد، مجاز هستيم كه از آن پديده يا امر مدرن استفاده كنيم. به اعتقاد من دامنه اضطرار ما تقريباً وسيع است و زمينه‌هاي كمي وجود دارد كه مي‌توانيم آن‌ها را خالص و مبراي از تاثيرات مدرن نگه داريم. با برنامه‌ريزي، تفكر و خودآگاهي نسبت به مدرنيته مي‌توان عوارض منفي اخذ مدرنيته را كاهش داد و بيشترين توجه ما بايد معطوف به اين مسئله باشد و بايد تلاش كنيم تا آن‌جايي كه مي‌توانيم از اقتضائات مدرنیته بكاهيم.

در چنين شرايطي به نظر من در مرحله اول دغدغه اصلي‌مان بايد حفظ اعتقادات‌مان باشد. بدترين نتيجه مدرنيته براي ما اين بوده كه خيلي‌ها را دچار ارتداد عقيدتي كرده است. كسي كه مي‌گويد در دنياي پيشرفته كنوني بايد احكام ديني چون متعلق به 1400سال پيش است تغيير پيدا كند دچار ارتداد فكري شده است. به اعتقاد من اگر در مقام نظر بتوانيم غير ديني بودن مدرنيته و انحطاط و انحراف آن را نشان بدهيم، تلفات عقيدتي و اعتقادي كاهش پيدا خواهد كرد.

این مهدی نصیری
اظهار نظرهای جدید مهدی نصیری در حوزه سیاست را می توان در ادامه تحولات فکری وی در نظر گرفت وی می گوید ظرف بیست سال اخیر به تدریج دچار تحولات و تغییراتی در فهم از غرب و مدرنیته و مسائل دینی و کلامی شده ام و البته در مورد مسائل سیاسی هم بی تاثیر نبوده است.
نصیری که در دهه هفتاد روش های افشاگرانه را موثر می دانست در پاسخ به تغییر نگاه سیاسی خود می گوید این که جهت گیری سیاسی من تغییر کرده است یا نه بحث دیگری است اما طبیعی است که ما بیست سال پیش می توانستیم به برخی از حذف کردنها و ایزوله کردنها در عرصه فکر و فرهنگ بیاندیشیم و می توانست نتایج مثبتی داشته باشد اما با گسترش ابزارهای ارتباطی امروز دیگر اغلب نمی تواند موثر و نتیجه بخش باشد و باید به شیوه های دیگری اندیشید. البته این را هم بگویم که این بی در و پیکری ای که در عرصه ارتباطات مشاهده می کنیم، حتما در برآیند نهایی اش به نفع فرهنگ و فضیلت و حقیقت نیست و کمترین نتیجه اش سطحی شدن آدمها است.
اما اینکه چطور شد كه تغيير كردم. براي من «دين» مهم بوده و هست. در تجربه كار مطبوعاتي من در «كيهان» و بعد هم «صبح» يك افق هاي فکری تازه اي براي من گشوده شد. مثلا من در مورد نگاه دين به مدرنيته به نتايج متفاوتي از حرف هاي مشهوري رسيدم كه بزرگان ما نظير آقاي مطهري و ديگران مي گفتند. بعد هم در مورد فلسفه و عرفان مصطلح دیدگاه انتقادی پیدا کردم. همان طور که گفتم اساسا برایم این نکته آشکار گشت که اسلام شناسی معاصر مراجعه تام به جامعیت دین و قران و عترت ندارد و خود من تلاش کردم در حد وسع و توانم سراغ همه ابعاد دین و تشیع بروم.

من در «كيهان» سال 67 مقاله اي دارم با عنوان «علامه طباطبايي؛ معمار بزرگ تفكر عقلي در جهان اسلام» اما امروز دیگر آن نگاه را به ايشان و فلسفه ملاصدرا ندارم و در واقع این فلسفه را اسلامی نمی دانم. در يكي دو سال آخر نشريه صبح نگاهم راجع به مدرنيته تغيير كرد و در تداوم آن روي مباحث فلسفه و عرفان و نقد آن متمركز شدم. با این توضیحات می خواهم نتیجه بگیرم که جهت تغییر من سمت و سویی کاملا دینی دارد یعنی به زعم خودم به اصول و ریشه های دینی و مبانی معرفتی قران و عترت نزدیکتر شده ام.
خیلی از تغییراتی که آدمها پس از انقلاب کرده اند در جهت فاصله گیری از مبانی دینی و رفتن به سمت مبانی غربی و لیبرالی و سکولاریسم بوده است. نظیر آنچه ما در مورد فردی مثل دکتر سروش می بینیم. تغییر در نگرش سیاسی من هم در واقع از سنخ همان تغییرات در مباحث اعتقادی و کلامی است یعنی به نظر خودم به مبانی دینی و شیعی نزدیکتر شده ام. وقتی نگاه من به مدرنیته و تجدد عوض شد که محصول آن هم نگارش کتاب اسلام و تجدد بود، در امر سیاست در حقیقت به واقع گرایی تمایل بیشتری پیدا کردم.
اين تغييرسیاسی دقيقا در ادامه تغيیر فکری است. يعني با همان منطق است. من دیگر با چنین رویکردهای سهل گیرانه و یا به تعبیری دیگر با بلندپروازی های غیر واقع بینانه در امر سیاست و کشورداری موافق نیستم. من اخیرا در حال تحقیق و فیش برداری پیرامون موضوع امکان یا عدم امکان تحقق تمدن تراز اسلام در عصر غیبت هستم. در این تحقیقات که با مراجعه به بخشهای مغفول قرآن و عترت در اسلام شناسی معاصر است، به این جمع بندی رسیده ام که اساسا تحقق تمدن تراز اسلامی در عصر غیبت ممکن نیست و خداوند و اهل بیت علیهم السلام هم چنین تکلیفی را بر دوش شیعه در عصر غیبت نگذاشته اند و تنها در یک حد نسبی و محدود ما می توانیم سخن از تحقق جامعه و نظام و دولت دینی بزنیم و البته این حد نسبی تکلیف ماست و به قول فقها المیسور لایدفع بالمعسور.
این که ما فارغ از واقعیتها و رهنمودهای دینی در باب وظیفه و امکانات شیعه در عصر غیبت، سخن از تحقق تمدن و دولت تراز دین بگوییم، جز آن که بر مشکلات و تعارضهای درونی و بیرونی نظام می افزاییم، خاصیت دیگری ندارد. حالا با چنین مقدمه اجمالی که اینجا فرصت تفصیل آن نیست، و نیز با توجه به نابسامانی ها و ناهنجاری های متعددی که در زمان دولت آقای احمدی نژاد بروز کرد و نسبت به جریان اصولگرایی فضایی سنگین را در بخش قابل توجهی از نخبگان و عموم مردم ایجاد کرد، طبیعی است که من بر سرکار آمدن دولت آقای روحانی را یک فرصت که برخی تهدیدها را از بین برد و از انفجارهای محتمل جلوگیری کرد، بدانم و آن را تقدیر خوب خداوند برای جمهوری اسلامی بدانم. و البته اساسا این چرخش قدرت بین دو جناح کشور را از عوامل ثبات جمهوری اسلامی می دانم.
مهدی نصیری سایه مدرنیته را بسیار سنگین می داند و گریزی از آن وجود ندارد از این رو تنها کار این است که سعی کنیم با برنامه ریزی تخریب مدرنیته را کم کنیم مهدی نصیری با نظریه برخی از علمای سنتی همذات پنداری می کند که دوران غیبت دوره اضطرار است و مومنین باید بگونه ای زندگی کنند و خود را آماده ظهور امام زمان عج کنند، یعنی حکومت اسلامی در دوره غیبت راهی از پیش نخواهد برد.
نصیری در سال ۱۳۸۴ به عنوان معاونت فرهنگی دفتر نمایندگی رهبر ایران در کشور امارات به این کشور رفت و سال ۱۳۸۸ با پایان مأموریت به کشور مراجعت کرد و هم اکنون در قم دوباره درس و تحقیق را از سر گرفت.

دین آنلاین
منابع:
1. مصاحبه نگارنده با مهدی نصیری خرداد ماه 93.
2. مقالات موجود در وبلاگ مهدی نصیری.
3. مصاحبه مهدی نصیری با روزنامه شرق 15/7/1389.
4. مصاحبه مهدی نصیری با روزنامه اعتماد 7/6/93.

ارسال نظر

  • ناشناس

    نظرات واقعا مهمی بود قابل استفاده هست ولی برای دوره ابتدایی ها

  • unperson

    دراینکه جنابِ نصیری ؛ علی قَدرِمَراتبِهِم انشاالله مُتنعّم ازاعلی علّیین هستند نمیتوان تردید کرد امّا آن سابقه ی تلمّذ درمحضرِ مرحوم فردید بخوبی زیرساخت این نوساناتِ فکری را درخود فروبُرده آنچنان که به صرافت آن می افتیم که آن فیلسوفِ مغفورِ فاقدِ مکتوبات ؛ بوالعجب مُهره ی ماری را بعنوانِ میراثِ فرهنگی باقی گذاشته اند که مُریدان هنوز ازآن غیرِمکتوبات گریزی ندارند هرچند که قطعی الدلاله بوده اند (؟) ولی بدلیلِ فقدانِ مستنداتِ مکتوب جهتِ بررسیِ لازم دست وپای مُریدان ومنتقدینِ این نحله ی تفکّر را همچنان درپوستِ گردو نهاد و به لقا الله پیوست !! خداوند عاقبتِ همه را ختمِ به خیر فرماید انشاالله !

  • ناشناس

    عالی بود

  • مخاطب

    مگه میشه همیشه زیر یک سقف بود و دید خود را به جهان و پیرامون بست ؟ هر انسانی در هر لحظه از زندگی میتواند متحول شود و این تحول نیاز به تحقیق و تفحص دارد لابد ایشان هم به نتایجی رسیده که توانسته او را متحول کند

  • ناشناس

    این ها همون حرف های وهابیت هست که کاملا مخالف تفکر و تعقل و تفسیر عقلایی هستند. چیز جدیدی نیست اما برای شیعه که مدعیه تفکره خطرناکه

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار