گوناگون

حد و مرز سینما کجاست؟

حد و مرز سینما کجاست؟

پارسینه: حد و مرزهای سینما کجاست؟ سینما، این هنر دوران مدرن تا کجا می تواند دست به بازتولید بزند؟

هنر با تمام قابلیت ها و انعطاف پذیری هایش کجا شکست می خورد و ناکام باقی می ماند؟ نقش امید در این ناکامی کجاست؟

دو مقوله نسل کشی یهودیان در جنگ دوم جهانی به دست نازی ها که خشن ترین و پربازتاب ترین آن اتفاقات اردوگاه کار اجباری آشویتس است و قتل عام دانش آموزان آمریکایی به دست هم مدرسه ای هایشان که معروفترین این کشتارها هم مورد کلمباین است، برای هنرمندان، به خصوص فیلمسازان، موارد قابل توجهی بوده اند و فیلم ها و مستند های بسیاری راجع به این دو مورد ساخته شده اند. اما سوال اینجاست که این آثار تا چه میزان توانایی ِ شرح و بسط ِ موضوع را داشته اند یا یک قدم عقب تر، تا کجا موفق شد اند با موضوع مواجه شوند و از آن نگریزند؟ متن زیر تلاشیست برای بررسی 6 فیلم، 3 فیلم در مورد کلمباین و 3 فیلم در مورد آشویتس، که تلاشهایی اند در باب مواجهه با این دو مقوله ی هراسناک ِ دوران ِ بعد از جنگ دوم جهانی.

آشویتس : پیانیست - فهرست شیندلر - زندگی زیباست

1- پیانیست / رومن پلانسکی
فیلم با روایت از زندگی یک پیانیست یهودی در لهستان آغاز می شود، زندگی ِ ساده و زیبای پیانیست با عشقی که در اوایل فیلم در حال درگیر شدن با آن است به روانی ِ هرچه تمام تر روایت می شود. کم کم قوانین فاشیست ها بر فضای فیلم حاکم شده و بدبختی های شخصیت اول آغاز می شوند. قوانین منع رفت و آمد در پیاده روها، جلوگیری از ورود یهودی ها به رستوران ها، تحقیر در ملاء عام توسط فاشست ها، گرسنگی، قرنطینه، جدایی از خانواده و .. تمام جزییاتی که در تمام بازسازی های وضعیت ِ یهودیان در جنگ دوم وجود داشته است نشان داده می شود.بعد از این مقدمه نسبتا بلند زمان مواجه کارگردان/دوربین/پیانیست با آشویتس فرا می رسد.

خانواده پیانیست همه به آشویتس فرستاده شده و کم و بیش می فهمیم که کشته شده اند. اما تقدیر فیلم/پیانیست چیز دیگریست. فیلم/پیانیست تا نزدیکی های آشویتس می رود، در یک اردوگاه کار ساختمانی برای نازی ها شروع به کار می کند اما کم کم ضعف جسمی او را از پا می اندازد و آرام آرام از بین دیالوگ های اطرافیانش و افسران آلمانی متوجه میشویم که قرار است به آشویتس فرستاده شود. اینجا درست لحظه ایست که کارگردان باید تصمیم بگیرد.

تصمیم بر سر دو راهی ِ مواجهه یا فرار از آشویتس. مواجهه یا فرار از مرگ. و پولانسکی مورد دوم را انتخاب می کند.نهایتا تمام شهامت او در باب ساختن فیلمی از زندگی ِ کسی که تمام خانواده اش در آشویتس نابود شده است فروکاسته می شود به روایت زندگی یک فراری خوش شانس که با بدبختی و در پایین ترین سطح ممکن زندگی می کند. اما پولانسکی با فرار از آشویتس علاوه بر پیانیست سعی می کند چیز ِ دیگری را هم نجات می دهد. چیزی به نام امید.

او معتقد است که همیشه امید هست و همین اعتقاد او و فیلمش را تبدیل می کند به هنرمندی همراه با اثر بزدلانه اش.پلانسکی حتی بعد از چند دهه از نابودی آشویتس هنوز جرات ورود به آن را، حتی به صورت خیالی و بازتولیدی هنری ندارد.او فراری دادن دوربین اش از آشویتس امید را نجات دهد، اما یک نکته را فراموش می کند و همین یک فیلمش را نابود می کند، امید سالها پیش برای همیشه در آشویتس مرده است، حتی اگر دست به تحریف تاریخ بزنیم و یهودی ها و دوربینمان را از مواجهه با آن فراری دهیم.پولانسکی ترسویی بیش نیست. ترسو، اما امیدوار.

2- لیست شیندلر / استیون اسپیلبرگ

اسپیلبرگ غول دنیای سرگرمیست. تمام تلاش او فروکاستن هر چیزی، از هراسناک ترین مقوله ها تا تخلی ترین هایشان، از آشویتس و کشتار یهودیان در المپیک تا آدم های مکانیکی، از لیست شیندلر و مونیخ تا هوش مصنوعی به دنبال ایجاد سرگرمیست. و ایجاد سرگرمی ممکن نیست مگر از طریق علائق ما، ما انسان های امروزی. پروژه ی آشویتس اسپیلبرگ نه بخاطر نوع روایتش، که به صورت پیشینی بخاطر نوع نگاهش به مسائل و ارتباطشان با سینما، شکست خورده است.
دوربین اسپیلبرگ بی پروا تر است، قدم به درون آشویتس می گذارد. از حمام های گاز و کشتار های صرفا تفریحی ِ صبح گاهی می گوید. از هر چه که فکرش را بکنید استفاده می کند تا ما را سرگرم کند، اما آشویتس سرگرم کننده نیست.

پس کارگردان دست به یک بازی ِ کثیف اما موثر می زند. تقلیل هراس به یک مسئله روانکاوانه ی فردی. تمام فیلم اسپیلبرگ در تقابل دو سوی مثبت و منفی داستان و البته تبدیل شدن این قطب های مثبت منفی به قطب های مخالف در روند فیلم به صورت بسیار جذاب می گذرد. او تمام وحشت و خشونت آشویتس را تقلیل می دهد به ذهن بیمار افسران نازی و برخلاف واقعیت یک نقط امید برای یهودیان می گشاید.شیندلر و لیستش.پروژه اسپیلبرگ نجات امید از نابودگری ِ آشویتس به دست خوبی ِ فطری انسانهاییست که با تمام بدی هایشان هنوز انسان مانده اند و در حساس ترین نقاط ماجرا قسمت خوب وجودشان شکوفا می شود و همه را نجات می دهند، چقدر رمانتیک، چقدر جذاب، چقدر دروغین. در آشویتس تنها خون و مرگ و جنایت بود اما ذهن اسپیلبرگ به قدری هالیوود زده شده که حتی نمی تواند ان حجم از خشونت را به صورت یک بازسازی تاب آورد و دست به هر کاری از جمله روانکاوی و امیدواری به انسان ماندن انسان ها می زند تا از آن بگریزد.اسپیلبرگ در نهایت شکست می خورد تا نشان دهد مواجهه با مسائل هراس آور حتی اگر ممکن باشد، کار ترسوها نیست.ترسوهایی که تا بینهایت های ممکن امیدوارند. امیدوارند چون قدرت مواجهه با ترس را ندارند.

3- زندگی زیباست / روبرتو بنینی

بنینی جالب ترین و البته تهوع آورترین مورد این زنجیره است. بنینی ِ امیدوار، بنینی ِ مبارز، بنینی ِ خندان، بنینی ِ احمق.
فیلم بنینی نوعی مواجهه ی متفاوت با تمام فیلم های این سبک است. او امید و شادی را تا سرحدات ممکن پیش می برد و پروژه اش به سخره گرفتن تمام آشویتس است. یک برخورد تهوع آور با خاطره ی هزاران نفری که در آن اردوگاه ها به بدترین شکل ممکن کشته شدند. بنینی نه از وحشت آشویتس چیزی می گوید نه درام خوبی میسازد و نه حتی کمی های فیلمش در حد کمدی های درجه دو ِ نورمن است.بنینی نهایت ِ یک کارگردان ِ ترسوست که ترسش را به کمدی فرافکنی می کند. دوربین او وحشی و در عین حال بی دغدغه است.جزیی ترین مسائل آشویتس را نشان می دهد، حمام های گاز، کودکانی که قتل عام می شوند، کارهای طاقت فرسا و.. . او این فرم را بهانه ای می کند برای اینکه بدون ِ هراس به سمت هراس برود اما گاف بزرگ او جای دیگریست.او آنقدر غرق در انتقال امید می شود، آنقدر سعی می کند حتی بدترین وضعیت ها را مومنانه به پایان های خوش برساند که فراموش می کند هیچ پایان خوشی برای آن هزاران هزار نفر وجود نداشت.امید بنینی را به سمت نابودی می برد و مهر تایید تاریخ بر مضحک بودن زندگی زیباستِ او، تیر خلاص را بر فیلمش می زند.

کلمباین : زندگی قبل از چشمانش -ما باید در مورد کوین صحبت کنیم - فیل
1-زندگی قبل از چشمانش / وادیم پرلمان
2-ما باید در مورد کوین صحبت کنیم / لنی رامسی
3-فیل / گاس ون سنت

زندگی قبل از چشمانش یک اقتباس آزاد با درون مایه های سورئال از کلمباین است.دختری که در کلمباین کشته شده در آخرین لحظات زندگی اش، یعنی همانجا که در دستشویی مدرسه در کنار هم کلاسی اش تیر می خورد، زندگی خود را در ذهنش ادامه می دهد تا لحظه ای که زمین می خورد. فیلم تلاش می کند تا با واکاوی ذهنیات دختر و پس زدن ِ زمان زمین خوردن که همان زمان مرگش است، او را ابدی کند.

ما باید در مورد کوین صحبت کنیم در مورد کودکی های قاتل ِ کلمباین است. یک اقتباس فوق العاده آزاد که همه چیز را تغییر می دهد. ابتدا او را کودکی غیر معمولی نشان می دهد که با تمام محبت ها مادرش باز هم تبدیل به هیولا میشود.تفاوت اساسی فیلم در اینجا با واقعیت، جدای از مسئله بهم ریختگی زمان مثل دو فیلم دیگر، تغییر سلاح کوین به تیر و کمان است.تغییری عجیب اما مفید در راستای هدف کارگردان.

فیل هم اقتباس آزاد دیگری از واقعه کلمباین است. دو برادر ِ پر دردسر بعد از درگیری هایی با مدیر دست به کشتار می زنند و البته که این فیلم هم زمان خطی را به نفع یک هدف دیگر بهم میریزد.
اما چرا در هر سه فیلم مربوط به کلمباین زمان خطی بهم میریزد؟ از "زندگی قبل از چشمانش" که زمان را به نفع یک زمان غیر واقعی و توهمی از آینده تکه تکه می کند تا "فیل" که همان یک ساعت قبل از کشتار را آنقدر می کشد و از زاویه های مختلف نشان می دهد و "ما باید در مورد کوین صحبت کنیم" همه به دنبال اتفاق نیفتادن فاجعه هستند. دوربین طاقت ندارد یکسره و با یک روند خطی به سراغ فاجعه برود. زمان ِ سینمایی در مواجهه با آن کشتار عجیب دچار از هم پاشیدگی می شود و تمام تلاشش را می کند که لحظه فاجعه را در کوتاهترین زمان ممکن و البته در کم خطر ترین وقت ممکن به نمایش بگذارد.

کارگردان ها باز هم درگیر مسئله امید می شوند. همه چیز را بهم میریزند، زندگی توهمی می سازند، دست به روانکاوی کوین می زنند، ارتباطات هم مدرسه ای ها را در میکروسکوپی ترین حالت ممکن بررسی می کنند تا از فاجعه بگریزند و مومنانه امیدوارند، امیدوارند که شاید اینبار فاجعه رخ ندهد.

حتی گاس ون سنت که بیشترین خشونت را در فیلمش نشان می دهد هم هیچ مرگی را تائید نمی کند. هیچ نمای بسته ای از هیچ مرده ای نمی گیرد تا کماکان این امید که هر کدام از آن نوجوان ها بتوانند بلند شوند و یکبار دیگر زندگی کنند وجود داشته باشد. وادیم پرلمان از او هم جلوتر می رود، او که طاقت دیدن کشته شدن نوجوانان را ندارد یکی از آنها را انتخاب می کند، مرگش را دنبال می کند و به او در آینده جان ِ دوباره می بخشد، و هیچ صحنه ای از هیچ قتل دیگری هم نشان نمی دهد. گویی هیچ کس دیگری کشته نشده و آن دخترک هم که صحنه تیر اندازی به او نشان داده شده نجات پیدا َکرده است.

امید کار خودش را می کند و مثل کارگردانانی که سعی به مواجهه با آشویتس زده بودند این سه نفر را هم ناکام و شکست خورده باقی می گذارد تا سینما هم، همانطور که آدورنو در مورد شعر گفته بود، بعد از آشویتس (هراس) بمیرد.

محمدرضا مستجابی

ارسال نظر

  • ناشناس

    عکسی که زدین مربوط که هیچ کدام نیست و مربوط به سریال فوق العاده true detective هست

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار