گوناگون

"حسن آیت شیفته بقایی بود"

... در سلول را زدند و دوباره به من چشم بند زده، احضار كردند. از آنجايي كه عصر جمعه بود نگران شدم كه چه اتفاقي افتاده كه در ساعتي غير رسمي مرا احضار نموده اند! مرا به اتاق بازجويي هدايت كردند و روي يك صندلي امتحاني نشاندند. بازجو كه بعدها فهميدم شخص شريعتمداري بود، با لحني كه مي خواست صميمانه نشان دهد پرسيد: " خوب، اين موضوع كه گفته بودي، ولايت فقيه كار آمريكايي ها بوده، موضوعش چه بوده و از كجا فهميده بودي؟

من كه با چشم بسته بايد به سوالات جواب مي دادم تعجب كردم و منظورش را پرسيدم. گفت:"همين مسئله بقايي و آيت و …" من گفتم كه هرگز نام آمريكا را در مسئله ولايت فقيه نياورده ام ولي نقش آيت و بقايي را در ورود موضوع ولايت فقطه به قانون اساسي انكار نمي كنم و شخصا حتي شهادت مي دهم. او گفت كه شاهد تو كه بوده است؟ من نيز داستان ملاقات آيت با آيت الله منتظري و اصرار او بر تاكيد بر اصل ولايت فقيه در قانون اساسي و بقيه قضايا را بيان نمودم.
در حوالي تشكيل مجلس خبرگان شوراي مركزي حزب زحمتكشان و دكتر بقايي نامه اي به شوراي انقلاب دادند كه مشخصا در آن بر اهميت نقش روحانيت در انقلاب و ضرورت حضور آنان در سياست و وجوب امتيازي براي آنان در قانون اساسي تاكيد مي شد! البته در آن نامه نامي از ولايت فقيه نيامده بود. در تيرماه سال ٥٨ كه مدتي پس از آن قانون اساسي تصويب شد. آيت الله منتظري مسئله نقش روحانيت و مسئله ولايت فقيه را مطرح كرد. بعدها معلوم شد كه آيت دنبال اين موضوع را گرفته، به ايشان اصرار كرده است.(نقل قول از خود آيت)

در آذرماه ١٣٥٨ زماني كه قانون اساسي به رفراندوم گذاشته شده، به تصويب رسيده بود، يكي از اعضاي حزب زحمتكشان، مرحوم خضايي كه از كارشناسان سازمان برنامه بود سه نوار از سخنراني هاي دكتر بقايي را به من داد. وقتي آن نوارها را گوش دادم متوجه شدم مواضعي صد و هشتاد درجه متفاوت و حتي متضاد با آنچه در نامه خود به شوراي انقلاب نوشته بود گرفته است . در آن سخنراني بقايي روحانيت را مسئول بدبختي هاي ايران دانسته، عهدنامه ننگين تركمنچاي را نيز به خاطر تحريكات روحانيت برشمرده است و حتي حكومت شاه سلطان حسين صفوي و شكست از اشرف افغان را نمونه اي از حكومت فقها و استخاره و ولايت فقيه دانسته است! اين مطالب در كتاب "افول يك مبارز" به چاپ رسيده است.

شريعتمداري پرسيد كه تحليل شما از كار بقايي چه بود؟ من هم پاسخ دادم كه ما تغيير موضع بقايي را حمل بر تغيير مواضع وي در سالهاي ٣٠ و ٣١ نموديم و اينكه مواضعي نفاق آلود گرفته، دودوزه بازي مي كرده است. شريعتمداري گفت:" شما سياسيون مي خواهيد از روي تحليل هاي خود ماجراها را بفهميد در حالي كه اطلاعات درستي نداريد!" من گفتم منظور چه اطلاعاتي است؟ شريعتمداري گفت: " در فاصله مرداد ١٣٥٨ تا آذرماه همان سال ارتشبد اويسي دو بار از خارج با دكتر بقايي تماس گرفته، گفته است: "ما مي خواهيم در ايران اقداماتي انجام دهيم و شما كانديداي ما هستيد!" سپس براي تاييد حرف خود نامه اي را به من نشان دادولي دست خود را روي امضاي آن گذاشت و گفت: "نامه را بخوان!" آن نامه اصل بود و فتوكپي نبود. در نامه نوشته شده بود:" جناب آقاي دكتر بقايي، در ميان رجال ايران من نسبت به شما احترام خاصي قائلم. چندروز پيش از سوي سازمان هاي سياه و سفيد مرا خواستند و نظر مرا درباره ايران خواستند و من گفتم از نظر من تنها كسي كه مي تواند سكان اين كشتي طوفان زده را در دست بگيرد، شما هستيد. آنها يك هفته بعد به من جواب دادند و گفتند"o.k" و يك اكي غليظ هم گفتند. پس شما خود را آماده كنيد." متن اين نامه عينا در كتاب زندگي نامه سياسي دكتر بقايي چاپ شده است و من در آن كتاب ديدم كه نويسنده نامه احمد احراري است.

شريعتمداري اين نامه را در تاييد اطلاعات خود مبني بر تماس اويسي با بقايي به من نشان داده بود. او اطلاعات ديگري در اين زمينه به من نداد. اين سوال براي من تكرار مي شد كه چرا بقايي مي خواست با آوردن ولايت فقيه و پررنگ كردن نقش روحانيت، نقش خود را به نفع آمريكايي ها و سلطنت ايفا نمايد؟ چرا كه بنا بر اعترافات خود از سال ٣١ و ٣٢ با سي .آي .ا همكاري داشته است. پس دليل او براي دفاع غليظ از روحانيت چه بود؟
...
شريعتمداري به دنبال بحث هايي كه درباره دكتر بقايي مطرح كرد به روابط پيچيده او با آيت و افراد ديگري از درون نظام اشاره كرد و گفت:"رابطه آيت با بقايي خيلي عميق و ارادتمندانه بود، مانند رابطه يك مريد با مرادش. حتي عينك، ژست و حتي نوع اصلاح سرش مانند بقايي بود ولي همه جا مي گفت من با بقايي رابطه اي ندارم. بعدها كه اعترافات بقايي رو شد و روابط وي با آيت مسلم گرديد، حضرت امام دستور دادند، نام آيت از ليست شهدا خارج شود!" حال آنكه تفكرات اين جريان هنوز در ميان هيئت حاكمه ايران نفوذ دارد.تغييرات اساسي كه در مجلس قانون اساسي انجام گرفت ادامه خط و بازي آنان بود. چنانچه در جريان تصويب اصل ولايت فقيه در مجلس خبرگان اول هم، صحبت ها و تصميم هاي از پيش گرفته شده آقايان صدوقي و آيت دخالت مستقيم داشت. در واقع كسي كه براي اولين بار مسئله ولايت فقيه را مطرح كرد، آيت الله صدوقي بود. در كتاب زندگيمامه دكتر بقايي نامه مفصلي از آيت خطاب به ايشان درج شده است.

نامه مفصلي نيز از طرف آيت الله صدوقي به دكتر بقايي موجود است. در اين نامه بسيار با احترام از بقايي ياد كرده، از وي تمجيد نموده است. اين در حالي است كه ايشان در رابطه با افراد ديگر چنين احترام و عزتي قائل نبود... مرحوم حاج مهدي عراقي نيز از دوستي برخي با دكتر بقايي اظهار تعجب مي كرد. يك بار ايشان به من گفت: "من تعجب مي كنم كه موتلفه و بچه مسلمان ها چرا اينقدر به بقايي خوشبين هستند!" اين در حالي بود كه وي هميشه شيشه مشروب كوچكي در جيب داشت و نسبت به الكل وابسته و معتاد بود، اگرچه اين اعتياد به دليل درد و بيماري او بود.
شريعتمداري علت مرگ بقايي در زندان را نيز خودكشي قلمداد مي كرد و مي گفت: "بقايي سر ما كلاه گذاشت، خود را كشت و به گردن ما انداخت". بقايي به دليل بيماري هايي كه داشت الكل مصرف مي كرد و همين مصرف الكل بيماري قند را نيز در او تشديد كرده بود و انسولين مصرف مي كرد. در زندان مشروب او قطع شد بنابر اين قند خون او پايين آمد در حالي كه مقدار انسوليني كه مصرف كرده بود زياد بود. پس از يكي از جلسات بازجويي قرار بود كه نام افراد و باشگاه جهاني.... را براي ما فاش كند. پس از ساعتي نگهبان آمد و به ما گفت: از اتاق او صداي خِر خِر مي آيد. وقتي به اتاق او رفتيم، در وسط اتاق افتاده بود و عضلات او به شدت گرفته بود، خيلي زود او را به بيمارستان رسانديم ولي حالش وخيم بود و در ميانه راه درگذشت.

شريعتمداري يك برگ از بازجويي هاي بقايي را به من نشان داد و من خط خود وي را خواندم. از او سوال شده بود، غير از شما چه كساني در ايران با سي.آي.اِ همكاري مي كردند؟

او با خط خود نوشته بود:"مهندس مقدم مراغه اي، دكتر سيد محمود كاشاني و ..." اين ها در پرونده مظفر بقايي موجود است. جالب است كه سوابق دكتر محمود كاشاني به پيش از انقلاب باز مي گردد...با اين حال پس از انقلاب ايشان مدعي انقلاب شد. در سال ١٣٦٥ مهندس بازرگان براي نامزدي رياست جمهوري ثبت نام كرد. شوراي نگهبان صلاحيت مهندس بازرگان را رد كرد و صلاحيت آقاي محمود كاشاني را تصويب كرد! در سال ٨٠ نيز بار ديگر صلاحيت ايشان را تاييد كردند، با وجود اين همه شعار مرگ بر آمريكا كه حاكميت ما سر مي دهد. هم اكنون نيز ايشان در سفرهايش به تمام كشورهاي دنيا مي گويد: "اصلا در ٢٨ مرداد كودتايي در كار نبوده است. در واقع كودتا را مصدق در ٣٠ تير سال ١٣٣١ انجام داده بود."
…………
نيم قرن خاطره و تجربه- جلد دوم/٢٠٦تا ٢٠٩

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار