گوناگون

مردم قوی‌تر از دولتها برنامه‌ریزی می کنند

مردم قوی‌تر از دولتها برنامه‌ریزی می کنند

پارسینه: مثلا از سلطنت طلب ها و سازمان مجاهدین که ما به آنها منافقین می گوییم در صفحه من حضور داشتند تا داخلی های تندرو، اصولگراهای تندرو و میانه رو، اصلاح طلب ها و... طیف وسیعی از انواع تفکرها.

نعیمه اشراقی نوه دختری امام و دخترعمه سیدحسن خمینی است که در تازه ترین گفتگویش که با هیوا یوسفی و سعید شمس در "تماشاگران امروز" انجام شده کوشیده علاوه بر پاسخ دادن به همه حواشی که در این سالها پیرامون او و خانواده اش وجود داشته است باز هم درباره وجوهی نشنیده از شخصیت امام خمینی صحبت کند. بد نیست بدانید نعیمه اشراقی این روزها به عنوان معاون مدیرعامل شرکت نفت کیش مشغول به کار است


متن این مصاخبه بدین شرح است:

* نام خانم نعيمه اشراقي را وقتی در اینترنت جستجو می‌كنيم با حجم زيادي از مطالب و موضوعات جنجالي روبه‌رو مي‌شويم و لينك‌ها و اخبار مختلف، تا حالا نام خودتان را در اينترنت سرچ كرده‌ايد؟

بله. به قول همسرم «نون» را سرچ مي‌كنيم در گوگل نام نعيمه اشراقي مي‌آيد. (خنده) البته تمام آنها را نديده‌ام چون وقت‌گير است و بعضي هم تكراري. اما نظر مخالفان را به‌خصوص بيشتر ديده‌ام. (خنده)

* اغلب هم براي مخالفان است ديگر.

بله. بيشتر نظرات در مورد جنجال‌هايي بوده كه درست كرده‌اند. آن نظرات بيشتر انعكاس داشته است.

* در مورد آن جنجال‌ها، شما هيچ كجا خودتان را مقصر نمي‌دانيد؟ مقصر به اين معني كه شايد مي‌شد مديريت بهتري اعمال كرد.

راجع به يك‌به‌يك آنها توضيح می دهم. اول موضوع اهانت به خانواده شهدا را مطرح كنم. من در روز عیدقربان جهت تبریک عید در صفحه‌ام در فیسبوک پستی گذاشته بودم که حاوی يك خاطره با امام(ره) بود .. علت اينكه اين خاطره را گذاشتم يا گاهي از امام مي‌نوشتم این بود كه از طرف مخاطبینم به خصوص قشر دانشجو که امام را ندیده‌اند درخواست‌‌های فراوانی داشتم. که برایشان از زندگی شخصی امام بگویم شايد علت این حجم بالای تقاضا این بود که در آن مقطع تنها كسي از خانواده امام بودم كه خيلي راحت و بدون هیچ گزینشی با مراجعه‌کنندگان به صفحه فیس بوکم ارتباط برقرار کردم و صفحه‌ام تبدیل به محلی برای بحث آزاد شده بود.

* خواهرتان، خانم زهرا اشراقي صفحه نداشتند؟

داشتند، منتها خيلي محدودتر بود. صفحه من حدود سی چهل هزارنفر فالو کننده و بالاترين رقم تعداد دوستان را داشت. من درخواست دوستی کسانی را که تقاضای دوستی داشتند بدون شناخت از آنها و یا هیچ گزینشی می‌پذیرفتم. مثلا از سلطنت‌طلب‌ها و سازمان مجاهدين که ما به آنها منافقین مي‌گوييم در صفحه من حضور داشتند تا داخلي‌های تندرو، اصولگراهاي تندرو و میانه رو، اصلاح‌طلب‌ها و... طیف وسيعي از انواع تفکرها و در بین مراجعه کنندگان به صفحه‌ام دیده می‌شد و وقتي پستي مي‌گذاشتم، شايد يك باره دو هزار كامنت از دیدگاهها و نظرات مختلف دریافت می‌کردم به‌خصوص اگر راجع ‌به امام بود حساسيت‌ها و توجه‌ها بيشتر می‌شد آنچه من برداشت می‌کردم اشتیاق افراد به جهت شناخت از امام بود به خصوص زندگی شخصی ایشان مورد توجه بود که آیا امام هم در خانه مانند يك مرد معمولی بودند و یا شبیه بقیة پدرها و پدربزرگ‌ها رفتار می‌کردند، من هميشه به بقيه افراد خانواده مي‌گويم وقتي كه از ما در خصوص امام سوال می‌کنند در واقع مد نظرشان آشنایی با خصوصیات شخصی ایشان است.

* در واقع می خواهند تصوير روشن‌تري از امام...

بله، چون ناشناخته هم هست. همه از امام تصويري دارند، همه نظرات امام را مي‌دانند، راجع به سياست و جنگ، روابط بين‌الملل، راجع به مسايل داخلي و حكومت كه امام نظرات‌شان را به صورت روشن با مردم مطرح مي‌كردند.

مردم بيشتر علاقه‌مندند از زندگي خصوصي امام بگويم. من گهگاهي جهت پاسخ به این خواسته از " امام در خانه " می‌نوشتم. آن روز يك پست گذاشتم درخصوص تبريك عيد قربان و كامنت‌هاي زيادي آمد و من وقت نمي‌كردم آنها را بخوانم. آن كامنت خاص را هم نگاه نكردم. بعد از مدتي يكي از دوستانم به من گفت كامنت جوكي كه گذاشته‌اي خيلي بد است، پاکش كن. گفتم من ديگر كامنتي نگذاشته‌ام. گفت به هر حال چنين چيزي هست. من سريع كامنت‌ها را نگاه كردم و ديدم چنين كامنتي گذاشته شده. اشتباهي كه كردم اين بود كه به دليل اينكه اين مساله براي من در گذشته هم اتفاق افتاده بود، بلافاصله آن كامنت را پاك كردم. آن زمان و حتي فكر مي‌كنم همين الان هم چند صفحه فيسبوك دقيقاً به اسم و پروفايل من «نعيمه اشراقي» و همان عكسهای کاور و پروفایل من وجود داردکه جعلي و به اصطلاح Fake است. و هر کسی را به اشتباه می اندازد. البته با رجوع به صفحه می توان به جعلی بودن آن صفحات پی برد.

مثلا در آن صفحه چهار دوست وجود داشت ولي در صفحه اصلي من پنج هزار دوست وجود دارد. اما متاسفانه وقتي كسي كامنتی را مي‌خواند ديگر به وارد صفحة کامنت گذارنده نمی شود لذا واقعي و یا جعلی بودن کامنت پی نمی‌برد و همين كه با فاميل و عكس من است برايش كفايت مي‌كند و سند است. اما اشتباهي كه من كردم اين بود كه به دليل تكرار چنين مساله‌اي در گذشته و اينكه پيش از اين هم اتفاق افتاده بود، بلافاصله كامنت را پاك كردم. اگر اين كار را نمي‌كردم همه چيز روشن مي‌شد.

* ديگر نتوانستيد ثابت كنيد كه صفحه شما نيست...

نه ديگر نتوانستم. حتي وكيل گرفتم ولي گفتند به خاطر مساله تحريم ايران به نامه‌ها جواب نمي‌دهند. من واقعا تلاش كردم تقلبي‌بودن آن را ثابت كنم اما موفق نشدم. هرچند خيلي از مردم متوجه شدند و به تقلبي بودن آن پي بردند.

* اما خيلي‌ها هم نپذيرفتند. اگر يادتان باشد واكنش‌هايي هم نشان داده شد؛ نامه‌نگاري‌ها، بيانيه‌ها و آن متنی که پسر شهيد همت منتشر کرد.

خود من هم اگر چنين كامنتي را مي‌ديدم ناراحت مي‌شدم و پسر شهيد همت هم اگر فكر كند كه من چنين كامنتي را گذاشته‌ام، مسلماً اولين واكنش‌اش اين است كه ناراحت مي‌شود. اما از آنجا كه مي‌گويند «عدو شود سبب خير»، به واسطه اين جريان من با بسياري از خانواده‌های شهدا آشنا شدم، از جمله خانواده شهيد همت. امروز خانم همت شايد بتوان گفت يكي از بهترين دوستان من است.

* فکر کنم عكسی هم با ايشان داريد که در اینترنت منتشر شده.

بله. امسال در مراسم سالگرد آیت الله طاهري با هم عكس گرفتيم. با مصطفي همت هم كه صحبت كردم گفت كه متوجه شده از نوشته‌اش سوء‌استفاده كرده‌اند.

* البته آن نوشته خيلي هم تند بود.

بله. تند بود ولي عكس‌العمل احساسي و آني بود كه يكي دو روز بعد آن (پست‌اش) را عوض كرد و گفت كه از نوشته‌اش سوء‌استفاده شده ولي ديگر كسي به پست دوم‌اش توجه نکرد.

* حتما شما هم متوجه شده‌ايد كه اين مسائل چگونه اتفاق مي‌افتد. مثلا در مورد مصاحبه شما در سايت جماران. اگر كسي متن كامل مصاحبه را نخوانده باشد و فقط گزيده‌اي از سخنان‌تان را كه آورده شده بخواند فكر مي‌كند كه شما با حجاب مشكل داريد. ولي وقتي متن اصلي را مي‌خواند مي‌بيند حرف‌هاي ديگري هم گفته شده.

بله. دقيقاً.

* پس از آن جريان شما عذرخواهي و مساله را حل كرديد. درست است؟

بله. براي پسر آقاي همت نامه‌اي نوشتم...

* سيد حسن خمینی از شما خواستند اين كار را انجام بدهيد؟

حسن آقا ناراحت شده بودند. ايشان بعد از اين ماجرا به من زنگ زدند و جویای جريان شدند و من گفتم كه كار من نبوده و نمي‌دانم دقيقاً چه اتفاقي افتاده. مي‌دانستم آن صفحات جعلي وجود دارند و در صفحه فيسبوك هم نوشتم كه آن صفحه جعلي است. ولي نمي‌دانستم چگونه و چه اتفاقي افتاده چون كامنت را بلافاصله پاك كرده بودم. به حسن‌آقا هم گفتم آنچه مسلم است من آن مطلب را تايپ نكرده‌ام؛ اما نمی دانم چه اتفاقی افتاده است، يا صفحه‌ام را هك كرده‌اند، دستبرد زده‌اند يا كسي رمز ورود (پسورد) من را داشته. قبلش اتفاق افتاده بود كه در صفحه من مثلاً آهنگ بعضي از خواننده‌ها را گذاشته بودند و من اصلا دوست نداشتم آنها در صفحه فيسبوك من باشند. اما اين‌طور به نظر مي‌رسيد كه من آنها را گذاشته‌ام. خيلي از اين موضوع ناراحت بودم و نمي‌فهميدم چه اتفاقی می افتد. اما يك روز متوجه شدم كار چه كسي است و به اصطلاح مچ‌اش را گرفتم و متوجه شدم و رمز عبور مرا داشت و آن آهنگ‌ها را مي‌گذاشت.

* يعني از آشنايان شما بود؟

بله، از آشنايان بود به هر حال عذرخواهي كرد، مي‌گفت فكر نمي‌كرده كار اشتباهي انجام مي‌دهد. صفحه فيسبوك شخصي است و من دوست نداشتم آن آهنگ‌ها در صفحه من باشند. منظورم اين است كه در آن جريان هم نمي‌دانم چه اتفاقي افتاده.

* بعد شما تصميم گرفتيد صفحه‌تان را ببنديد؟

من از همان روز صفحه‌ام را بستم.

* الان راحت هستيد؟ يا نه دلتان تنگ شده برای فیسبوک؟

دلم تنگ شده.

* پيج شخصي ديگري هم نداريد؟

نخير. نه اينستاگرام دارم نه فيسبوك و نه هيچ پيچ شخصي ديگري.

* برايتان اين مساله ناراحت‌كننده نيست؟

مدتي كه فيسبوك داشتم براي من شرايط خوبي بود. دوست داشتم چون خيلي بي‌پرده و بي‌واسطه با مردم ارتباط برقرار مي‌كردم و آنها اشخاص واقعي بودند. اسم‌هايشان شايد واقعي نبود اما عقايدشان واقعي است. مي‌توانستم بشنوم. زمان امام نوجوان بودم. وقتي بزرگ شديم مردم خيلي راحت با ما ارتباط برقرار نكردند و رابطه چهره‌به‌چهره و نزديك را حس نكرديم چون در ارتباط با ما، افراد ملاحظه مي‌كردند. گاهي بيشتر به ما نزديك شدند و گاهي فاصله گرفتند. به هر حال معمولا رابطه صادقانه‌اي نبوده، خيلي كم پيش مي‌آمده كه افراد بدون رودربايستي و راحت با ما ارتباط داشته باشند.

* زندگي خانم نعيمه اشراقي را با اتفاقاتي كه افتاده شايد بتوان به قبل و بعد از فيسبوك تقسيم كرد!

(خنده)

* شما قاعدتاً قبل از اين به خاطر شرايط خانوادگي، ارتباطات محدودي داشتيد و بعد فضايي به وجود آمده كه توانستيد نظرات‌تان را بگوييد و نظرات ديگران را بشنويد. تصميم نداريد راجع به فيسبوك تجديدنظر كنيد؟

يكي، دو بار تصميم گرفتم دوباره صفحه‌ام را باز كنم ولی فكر مي‌كنم خيلي راحت مي‌شود در فضای مجازی سوء‌استفاده كرد. من فهميدم كساني هستند كه دشمنان قسم‌خورده امام هستند. آنها اصلاً دنبال حقيقت نيستند. فقط دنبال اين هستند كه امام را محكوم كنند و كينه دارند. وقتي اينگونه آدم‌ها بيايند، از اينكه من حقيقت را روشن بيان كنم، اصلاً خوشحال نمي‌شوند. ناراحت مي‌شوند و دنبال اين هستند كه امام را بكوبند.

* قضاوت‌شان را از قبل كرده بودند.

بله. حتي گاهي پيام مي‌دادند كه ما نمي‌گذاريم يك نفر از خانواده امام- حالا آنها كه مي‌گفتند خميني، من مي‌گويم امام- بيايد اينطور راحت و بدون رودربايستي و بي‌واسطه با مردم ارتباط بگيرد. ما نمي‌گذاريم اين اتفاق بيفتد. آنهايي كه دشمنان قسم‌خورده بودند از اين پيام‌ها زیاد مي‌فرستادند.

* منظورتان كساني است كه خارج از كشورند يا ...

بله. معمولاً خارج‌نشين بودند. مثلاً مشكلاتي داشتند كه به خاطر آن از كشور رفته بودند و نمي‌توانستند برگردند.

* ولي الان از بيت امام، كساني هستند كه در اجتماع هستند و حضور دارند. مثلاً پيجي كه در اينستاگرام است منتسب به سيدحسن است كه نمي‌دانم خودشان مي‌دانند و قاعدتاً اطرافيان مديريت مي‌كنند. پسرشان احمد و دخترشان نرگس. يا خواهر شما يا برادرتان...

البته اینستاگرام كمي محدودتر است. یا در فیسبوک هم بقیه اعضای خانواده ما گاهي پيج‌شان را مي‌بستند. من از اول صفحه‌ام را نبستم يعني هر‌كسي مي‌توانست بيايد روي صفحه من نظراتش را بگذارد. آنها اكثرشان- مطمئن هم نيستم- صفحه‌شان را بسته بودند. يا اينكه Public نبود. صفحه من Public بود، يعني هر‌كسي هم جزو دوستان من نبود، مي‌توانست صفحه من را ببيند، كامنت بگذارد و نظرش را بنويسد.

* به غير از كساني كه خارج از كشورند و به قول شما با امام دشمني دارند ... مثلاً برخی از اصولگراها بارها به کارهایی که شما می‌کنید، یا مواضعی که می‌گیرید، انتقاد کرده‌اند.

اشكال ندارد. يك بار با يكي از خبرگزاري‌ها كه فكر مي‌كنم فارس بود، مصاحبه چند ساعته داشتم كه البته چاپ‌اش نكردند.

* چرا؟

نمي‌دانم. فكر كنم، ماه مهر سال گذشته بود يا قبل از مهرماه.

* پيگيري نكرديد چرا چاپ نكردند؟

نه. سوال نكردم. بعدش هم که یک بار دیگر تلفنی با آنها صحبت می‌کردم گفتم ما تحمل همه چیز را داریم. من در اين مدت پی بردم شنیدن انتقاد و تحمل آن انسان را آبدیده می‌کند و خود تمرین دموکراسی است. شايد هم بد نبود انتقاد. به هرحال تجربه بدي نبود. سخت بود اما نتيجه آن را من مثبت ارزیابی می کنم. نظرات اصولگراها قابل احترام است. اينطور نيست كه بگويم هر كس هم نظرماست و ما نظرش را دوست داريم برايش احترام قائليم؛ به هرحال دیگران هم نظر خودشان را دارند و جامعه‌ای پویاست که همه در اظهار نظرشان آزاد بوده و مطمئن باشند اعلام آن برایشان پیامدی ندارد.

* خانم اشراقي! شايد كمي اين سوال سياسي باشد. اما مي‌خواهم بپرسم از چه زماني خانواده امام يك دفعه تبديل شدند به نقطه مقابل جريان اصولگرا؟ از كجا شروع شد؟ وقتي مرور مي‌كنيد احتمالاً بعد از وفات سيد احمد بود؟

دولت آقاي خاتمي روي كار آمد، دولت موفقي بود به نظر من. دولتي كه هم از نظر پایه ریزی‌های زیربنایی و بنیادی و هم از نظر روابط بين‌الملل، روابط سياسي و آزادي‌هاي داخلي در حد حفظ همه شئونات جامعه، به نظرم دولت موفقي بود. هم از نظر اقتصادي....

* در حالی که شعارش اقتصادي نبود ولي...

شايد شعار دولت آقاي خاتمي اقتصادي نبود و بيشتر هم مي‌گويند از نظر روابط بین‌المللی و اجتماعی و حفظ آبروی نظام موفق بوده اما من اعتقاد دارم از نظر اقتصادي هم خيلي موفق بود. دولت راهش را مي‌شناخت. مشكلات جامعه را مي‌شناخت. آدم‌هاي درستي بودند. آقاي خاتمي واقعاً آدم اخلاق محور و پای بند به اصول هستند. تا دولت آقاي خاتمي مشكلي نبود، اما بعد در دوره آقاي احمدي‌ن‍ژاد، ما به عملكرد ايشان انتقاد داشتيم...

* كجا اين اعتراضات بيان مي‌شد؟ خيلي يادم نمي‌آيد.

اگر می‌گویند خانواده امام در مقابل آنها قرار گرفتند، بيشتر مربوط مي‌شود به دولت آقاي احمدي‌نژاد و قبل از آن نبود الان هم كه نيست.

*آنطور كه من يادم مي‌آيد سخنراني معروف آقاي احمدي‌نژاد بود در مرقد و داستاني كه براي سيدحسن پيش ‌آمد. و البته ملاقات‌هايي كه حسن‌آقا بعد از مرخصي زنداني‌ها انجام داد خيلي تاثير داشت در ذهنيت مردم. عكسي هم در يك عروسي كه نمي‌دانم براي چه كسي بود كه با آقاي ميرحسين پشت يك ميز بودند. آن عكس‌ها موجب شد برخی شما را حتی مقابل نظام ببينند.

البته اصلاً اينطور نيست. من مي‌گويم ما به دنبال اصلاح هستيم. همه ما نظام را كاملاً قبول داريم و خيلي به آن علاقه داريم. به هر حال اين نظام ميراث امام است. ما به اين اعتقاد داريم و خيلي علاقه‌منديم. اگر حرفي هم مي‌زنيم براي دلسوزي نظام است شاید این وابستگی به امام موجب شده دلمان بیشتر بتپد تا همه چيز بهتر باشد. من فكر نمي‌كنم هيچ كدام از خانواده امام در هيچ زمان و هيچ مقطعی مقابل نظام بوده.

به هر حال ما به دولت آقاي احمدي‌نژاد يكسري انتقادهایی داشتيم.

* مثلا روزنامه كيهان با شما زاويه دارد. اين مساله هم از زمان آقاي احمدي‌نژاد شروع شد يا از قبل بود؟

فكر نمي‌كنم قبل از آن مساله‌اي وجود داشته، بيشتر در دولت آقاي احمدي‌نژاد بود. در چند سايت نزديك به دولت مطالبي نوشتند و بعد از آن مشكلاتي پيدا شد.

* البته قبل از دولت آقاي احمدي‌نژاد، شما زياد مطرح نشده بوديد.

بله. من زياد وارد مسائل سياسي نشده بودم.

* نه فقط شما كلاً خانواده امام.

بله. به خاطر اينكه هيچ‌كدام از ما نخواستيم هرگز از موقعيت خود به عنوان خانواده امام امتيازاتی داشته باشیم نوه امام بودن از نگاه ما فقط موجب مباهات است و نه فرصت.

* روزنامه كيهان را گفتم چون به جايي رسيده که مواضع كاملاً روشن است. مثلا آنها مي‌گويند آگهي‌هايي را كه براي سالگرد امام منتشر مي‌شود، به روزنامه كيهان نمي‌دهند. آقاي شريعتمداري، مدیرمسئول کیهان چندين بار اين مساله را عنوان كرده است.

خانم اشراقی! من متولد دهه پنجاه هستم و تقریباً بخشی از اتفاقات دهه شصت را یادم هست. وقتي با دوستان هم سن و سال خودم صحبت مي‌كنيم، تصويري از امام در ذهن داريم که شاید در بسیاری از موارد با برداشتی که از حرفها و موضع گیری‌های خانواده شما داریم، تفاوت دارد. راستش براي من سوال است كه آیا چيزي كه كيهان درباره امام مي‌گويد اشتباه است؟ تصويري كه ارائه مي‌دهد و شما را مي‌گذارد مقابل آن تصویر، چقدر واقعيت دارد؟ یک مثال بزنم. خواهر شما مصاحبه می‌کند و می‌گوید گوگوش و مهستی گوش مي‌دهد. نمی خواهم قضاوت کنم که این حرفها خوب است یا نیست. ولی اين مسائل كمي در تضاد است با ذهنيتي كه من از امام دارم.

من شخصاً نظرم اين است كه افراد خيلي كمي امام را مي‌شناختند. امام به نظر من به خاطر عدالت انقلاب كرد. براي برقراري عدالت. و وقتي مي‌خواهيم عدالت را برقرار كنيم بايد يك حكومت داشته باشيم. بدون برپايي حكومت نمي‌توان عدالت را برقرار كرد. امام به دنبال اين هدف بود. يعني در زندگي‌شان هيچ‌وقت هيچ‌چيز به اين اندازه برايشان اهميت نداشت. امام به نتيجه فكر نمي‌كرد، به مسير فكر مي‌كرد. مي‌خواست راه درست را برود و رژيم پهلوي جنايتكار بود و ظلم مي‌كرد. نظر امام اين بود كه بايد يك حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي تشكيل بشود و عدالت برقرار شود. به تنها چيزي كه اهميت مي‌داد همين بود. حالا در اين مسير هر اتفاقي بيفتد، فقط رضاي خدا برايشان مهم بود.

* اعتقاد داشتند...

بله، يك انسان اعتقادي بودند و هيچ وقت تغيير نكردند. در تمام دوران زندگي‌شان تغییر نکردند. زماني كه طلبه‌ای مبارز بودند به هر حال ما خانواده‌اي بوديم كه در رژيم پهلوي ارتباط با ما براي مردم و حتي براي نزديكان‌مان دردسر داشت. آن زمان هم همین ملاحظه را داشتند. زماني اينگونه بود و زماني تبديل شدند به مردي كه مطرح‌ترين چهره دنيا شد. سه چهار آمار [ركورد] درخصوص امام(ره) هست كه هنوز شكسته نشده، يكي استقبال ورودشان به ايران كه آمار جمعيت استقبال‌كننده هنوز شكسته نشده. ديگري، خبر ورودشان كه همزمان تمام خبرگزاري‌هاي دنيا اعلام كردند و در نهايت خبر فوت و مراسم تشييع جنازه‌شان. حتي زماني كه تبديل به چنين شخصيتي شدند، هرگز رفتارشان تغيير نكرد.

* نمي‌خواهم بگويم چيزي كه شما مي‌گوييد درست است يا نه اما هيچ وقت فكر كرده‌ايد كه شايد نگاهي كه شما داريد به خاطر اين است كه شما نوه ايشان هستيد؟

علاقه‌اي كه من به امام دارم به خاطر شخصيت‌شان بود نه فقط به اين دليل كه پدربزرگم بودند. من 10 سال با ايشان زندگي كردم و واقعاً خاص و بزرگ ‌بودنشان را درک کردم. تقوای واقعی را از وجود ایشان شناختم چون اينها را ديدم اين علاقه شديد به وجود آمده.‌ شايد چون ما خانواده‌شان هستيم تعصب داشته باشيم ولي علاقه به اين خاطر به وجود ‌آمده است. من ناراحت مي‌شوم از اينكه وقتي امروز مي‌‌آييم راجع به دهه 60 حرف مي‌زنيم يا تحليل مي‌كنيم، يادمان مي‌رود كه شرايط چگونه بود. ما انقلاب كرده بوديم. بعد از انقلاب همه چيز به هم مي‌ريزد. انقلاب يعني بحران، يعني حركت احساسي. يك حركت احساسي است. بعد از انقلاب ما كسي را نداشتيم. مديري نداشتيم. حالا بايد با روش سعي و خطا ياد مي‌گرفتيم چگونه حكومت را نگه داريم. نظر امام اين نبود كه در راس حكومت قرار بگيرند

در نوفل‌لوشاتو كه بوديم، خانم{همسر امام} به شوخي به ايشان مي‌گفتند اگر شاه برود و حكومت را در دست بگيريد، چه كار مي‌كنيد؟ آقا مي‌گفتند كه من برمي‌گردم به قم سرجاي خودم و حکومت را مي‌سپريم به اهلش. ولی چه كسي بود؟ كساني بودند كه تجربه نداشتند، تازه به حكومت‌داري رسيده بودند. حكومت‌داري تجربه مي‌خواهد. بايد چند سال سعي و خطا مي‌شد. اما امروز بعد از 36 سال، ما ديگر نبايد سعي و خطا كنيم.

جامعه يكدفعه گسيخته شد. يعني در زندان‌ها باز شد، بي‌گناه و‌ باگناه آزاد شدند، اسلحه دست مردم بود، انتقام‌گيري بود. يكي زمان شاه مشكلي پيدا كرده بود و حالا مي‌خواست انتقام بگيرد...

* همان تبعات همه انقلابها...

بله. همان تبعات انقلاب بود پس از انقلاب کبیر فرانسه چند نفر كشته شدند؟ و بعد از انقلاب اسلامی هم تبعات انقلاب وجود داشت و در عين حال يك دفعه جنگ شد و درگير جنگ شديم. از آن طرف بمب‌گذاري‌ها و اينكه همه را كشتند. دكتر بهشتي با 80 نفر از يارانش. فكر كنيد حكومتي كه تازه پاگرفته، يك دفعه بيشتر از 80 نفر از مسئولانش در يك فاجعه از بين بروند. فكر مي‌كنم در كشور ما كه ثبات وجود دارد، اگر چنين اتفاقي امروز بيفتد، يك تنش است چه برسد در آن شرايط. در يك روز رئيس‌جمهور و نخست‌وزير از بين بروند. آقای مطهري، آقاي مفتح و چند تن از امام‌جمعه‌هاي استان‌ها كه به هر حال امين آن استان‌ها بودند و مي‌خواستند آنجا را كنترل كنند. از طرف ديگر استقلال‌طلبي جنوب و دعواهاي قومي غرب را داشتيم. مجاهدين كه اسلحه داشتند و شلوغ مي‌كردند. در آن شرايط اگر در جاهایی دموكراسي هم نبوده باشد، نمي‌توانيم بگوييم چرا.

اگر همين امروز، خداي‌نكرده دشمن به ما حمله كند و درگير جنگ شويم، ديگر كسي در داخل نبايد حرف از دموكراسي بزند يا به نظرات مخالف و موافق جناح‌هاي سياسي دامن زده شود. همه بايد با هم متحد شوند. وقتي دشمن خارجي آمد، همه بايد متحد شوند. ولي آن زمان اين اتفاق نيفتاد. عراق حمله كرده بود اما همچنان داخل اختلاف وجود داشت. اوايل همه طرفداران رژيم گذشته تلاش مي‌كردند كه حكومت را برگردانند. در چنين شرايطي واقعاً چه كار مي‌شد كرد؟ از این گذشته، اطلاعات هم مثل امروز نبود. مشكل ضعف اطلاعات بود. مثل امروز نبود كه وقتي اتفاقي مي‌افتد به سرعت همه اطلاعات در عرض چند ثانيه به همه دنيا مخابره شود. يعني ممكن بود كه خيلي اتفاقات در ايران بيفتد و امام(ره) از آن بي‌خبر باشد.

به نظر من اتفاقات دهه60 حتماً نياز به بازنگري دارد. اما شايد امروز زمان آن نيست. من فكر مي‌كنم هنوز آن آرامش نسبت به امام نيست. هم دشمنان امام، دشمنان قسم‌خورده‌اند كه شايد تعدادشان كم باشد اما نمي‌آيند عادلانه حرف بزنند، هم بعضي طرفداران متعصب وجود دارند كه حاضر نيستند كوچك‌ترين نقدي نسبت به امام را بپذيرند. در نتيجه فضا همچنان مهیا نیست .نقادی وقتی از نگاه کارشناسی صحیح انجام می شود که اسباب و ادوات آن در کمال بی طرفی انتخاب شده باشند.

من مي‌گويم هر‌كس كه امام را نقد مي‌كند، شرايط را ببيند. فكر نكند ما در شرايط عادي بوديم. زمان و مکان وقوع حوادث در ایجادشان تاثيرگذارند. حوادث تاریخی را نمی‌توان سوای از محل و زمان انجامشان و شرایط حاکم بر آن زمان سنجید. اگر كسي خودش را ببرد در آن فضاي اول انقلاب مي‌بيند كه خيلي از اتفاقاتي كه افتاد مثلاً به عنوان نمونه تصميم احساسي يك سرباز بوده. اين اتفاقات شايد زياد هم نيفتاده ولي يكي دو مورد بوده. همان لحظه يك جوان انقلابي بوده كه خودش راساً اقدام كرده. اينها به خاطر احساساتي بودن جامعه است. كنترل چنین جامعه‌ای احساسی خيلي سخت است. امام به اين نتيجه رسيد كه بدون قدرت خودش اصلاً نمي‌شود جمهوري نوپاي اسلامي را حفظ كرد.


حتي مرحوم بازرگان هم بارها مي‌آمدند قم و ناراحت بودند از اينكه امام در قم هستند و انتقادشان هم اين بود كه بدون قدرت امام اصلاً حفظ كشور در آن شرایط ممكن نيست و واقعا نبود. اگر امام مي‌خواست روي حرف خودش مبني بر اينكه وارد حكومت نمي‌شود، بماند، امكان نداشت جمهوري اسلامي پا بگيرد. نظر من اين است. چون جامعه نياز به قدرتي داشت كه بتواند آن را حفظ كند. مردم هم واقعاً گوش به حرف امام بودند. روزي كه امام، بني‌صدر را عزل كرد، همه كساني كه به بني‌صدر راي داده بودند خيلي اراحت پذيرفتند چون امام گفته بود. وقتي عزل يك رئيس‌جمهور از سوي مردم واكنشي ندارد، يعني آن مردم چقدر به امام اعتقاد داشتند. که برای شرایط بحرانی آنروزها چاره‌ای جز آن نبود.

بله، من منكر كاريزماي ايشان نيستم ولي عشقی که به امام در دل مردم ایجاد شد یک شبه اتفاق نیفتد بلکه حاصل 60 سال عبادت، 60 سال نزديكي به خداوند، 60 سال ممارست و از خودگذشتگی بود. چرا امام اينگونه در دل مردم جاي گرفت؟ مهم‌ترين چيز صداقت است. وقتي مردم مي‌بينند كه كسي با آنها صادق است و براي اميال و اهداف ديگر نيست و براي حكومت نيست، به او اعتماد

می‌کنند.

مردم امام را باور كرده بودند و اين باور همين‌طوري به دست نمي‌آيد. اينطور نيست كه يك‌شبه يك نفر ظهور كند و مردم باورش كنند. اين باور به خاطر اعمال و رفتار آن شخص است. امام را مي‌شناختند. عده‌اي از نزديك و عده‌اي از دور. ياران امام واقعاً او را باور داشتند و اين به نظر من به خاطر نزديكي با خدا است. مي‌دانم که ايشان از گفتن اين حرف‌ها ناراضي‌اند، اينكه بخواهيم از ايشان يك چهره غيرمعمولي بسازيم. من هم نمي‌خواهم چهره يك انسان غيرمعمولي از ايشان بسازم اما بعضي از انسان‌ها به خاطر رياضتي كه مي‌كشند و مراحلي كه طي مي‌كنند به خدا نزديك مي‌شوند و مهرشان به دل مردم مي‌افتد.

* خانم اشراقي! انتساب به خانواده امام و يك خانواده وي‍ژه، قاعدتاً هم تبعات خوب دارد و هم بد. تبعات خوب آن ممكن است اين باشد كه همه با احترام با شما رفتار مي‌كنند و نگاهي كه خيلي‌ها به امام دارند به خانواده ايشان هم دارند. تبعات بد آن هم ممكن است اين باشد كه شما مثل آدم‌هاي عادي نمي‌توانيد زندگي كنيد. در حالي كه شما دوست داريد مثل آدم‌هاي معمولي زندگي كنيد و ارتباط داشته باشيد.

درست است. هم مثبت است و هم منفي. از همان اول انقلاب هم ما در شرايط سختي بزرگ شديم كه حفاظت‌شده بود. نمي‌توانستيم مثل بچه‌هاي همسن خودمان راحت باشيم. هميشه محدوديت و سختي بود.

* دوران مدرسه چگونه بود؟ كدام مدرسه مي‌رفتيد؟

مدرسه معمولي مي‌رفتيم. ولي به دليل وجود يكسري تهديدها كه مي‌خواستند آسيب بزنند، محافظ داشتيم.

* مدرسه‌تان در جماران بود؟

نه. در پاسداران بود. هميشه با يك ماشين و يكي، دو محافظ مي‌رفتيم. اوايل انقلاب محافظ نداشتيم و خودمان به صورت عادي مي‌رفتيم. البته پدرمان قبل از انقلاب ماشين و راننده داشت و هميشه هم نگران بود كه اتفاقي بيفتد چون زماني بود كه امام رفته بودند عراق. اما از وقتي كه يادم مي‌آيد ما ماشين و راننده داشتيم. پدرمان اجازه نمي‌دادند تنها جايي برويم. بعد از انقلاب هم اين تهديدها بود. يك روز امام ما را جمع كردند و به ما گفتند كه شما ناموس من هستيد و نبايد اتفاقي برايتان بيفتد. گفتند اگر احمد را ببرند و يك پنج توماني از من بخواهند، نمي‌دهم، اما هر‌كدام از شماها را ببرند، شما ناموس من هستيد و مجبور هستم محافظت كنم و بدانيد كه چقدر براي من سخت است. براي همين بر ما تكليف كردند...

* چه كساني بوديد؟

تمام خانواده بوديم. دخترها، نوه‌ها، خانم دايي‌ام و بچه‌هايشان. تكليف كردند كه با نيروهاي حفاظتي كه پاسدار بودند و ماشين و راننده و محافظ بيرون برويم. به خاطر مسائل امنيتي، خيلي هم سخت بود براي ما چون مثلاً مي‌خواهيد برويد خود‌كار بخريد بايد همراه دو محافظ برويد.

* آن موقع هم برايتان سخت بود يا الان اينطور فكر مي‌كنيد؟

نه. اصلاً دوست نداشتيم. خيلي سخت بود. دبيرستان مي‌رفتم و نمي‌توانستيم با دوستان‌مان راحت رفت ‌و ‌آمد كنيم، بيرون برويم، مسافرت برویم و همه ‌جا بايد تحت حفاظت باشيم.

* اين مساله براي دوستان‌تان جالب بود؟ آنها چه مي‌گفتند؟

آنها هم مي‌پذيرفتند. دوستانمان هم محدود بودند. مي‌ترسيديم به هر‌كسي اعتماد كنيم چون زماني بود كه داشتند همه را ترور مي‌كردند.

* پتروشيمي خوانده ايد؟

بله مهندسي پتروشيمي خوانده‌ام.

* كنكور داديد يا نه؟ آن موقع سهمیه نبود كه؟ [خنده]

اتفاقاً زمان دانشجويي يكي از هم دانشگاهيانم به من مي‌گفت كه شما با سهميه آمده‌ايد. [خنده]

* جدي مي‌گفت يا مزاح مي‌كرد؟

حالا يا شوخي مي‌كرد يا جدي مي‌گفت و متلك مي‌انداخت، نمي‌دانم. چندبار اين حرف را‌زد. خب من خيلي درس‌خوان بودم. دبیرستان هم که بودم عاشق درس بودم و نمراتم همیشه خوب بود.

* یادتان هست کنکور که دادید رتبه‌تان چند شده بود؟

آن موقع رتبه نمي‌دادند. من اولين انتخابم قبول شدم. خيلي درس خوانده بودم و زحمت كشيده بودم براي كنكور و اين حرف برايم گران تمام مي‌شد. يك روز كه دوباره اين حرف را زد، از او پرسيدم پدر شما چه‌كاره است؟ ناراحت شد و گفت شما به پدر من چه كار داريد؟ گفتم فقط سوال كردم. فکر کنم گفت پدرش خشكشويي دارد. يادم نيست دقيقاً شغلش چه بود، شغلي در همين زمينه‌ها بود. به او گفتم پدر شما خيلي هم محترم و شغل قابل‌احترام، اما احتمالاً از نظر هوشي باید متوسط باشند ولي پدربزرگ من تاریخ را تغییر داده و توانسته یک حکومت شاهنشاهی را به یک نظام جمهوری تبدیل کند چنین انسانی به لحاظ ضریب هوشی قاعدتاً باید در بالاترین سطح باشد. پس چرا فكر مي‌كني من از نظر ژنتيكي نمي‌توانم خودم در كنكور قبول شوم اما تو كنكور داده‌اي و قبول شده‌اي؟ بعد از آن ديگر آن حرف را تکرار نکرد.

* شما بعد از اينكه به دانشگاه رفتيد، ازدواج كرديد؟

من ترم دوم دانشگاه ازدواج كردم.

* بعد از ازدواج مشكلی نداشتيد براي دانشگاه رفتن؟

خيلي تلاش كردم. چون ترم دوم ازدواج كردم. و سه سال بعد 24 تير فارغ‌التحصيل شدم دخترم 26 تير به دنيا آمد.

* خانم نعيما؟

بله

* راستش وقتی اسم شما را در اینترنت سرچ کردیم، داستان حجاب دختر شما هم یکی از موضوعاتی بود که کلی لینک در موردش وجود داشت.

اگر اجازه بدهيد توضيح كوتاهي در مورد آن بگويم. دختر من از سن 18 سالگي براي ادامه تحصيل از ايران رفت. بچه‌ها در غربت خيلي سختي مي‌كشند.

* آنجا تنها هستند.

بله. دانشجو است. درس خواندن خارج از كشور خيلي سخت‌تر است. هم وارد شدن سخت است و هم ادامه تحصيل. خيلي از دانشجوها كار مي‌كنند. كافي است دانشجو و استعدادش را بشناسند، در همان مسير خيلي از او كار مي‌كشند و خيلي زحمت مي‌كشند تا فارغ‌التحصيل مي‌شوند. طرحهای دانشجویی كه رقابت سختي بر سر آنها بین دانشجویان وجود دارد مثل المپياد كه بچه‌های ما دوست دارند در آن رتبه بياورند. مرکزی به نام " مركز نخبگان ايالت انتاریو " طرح دخترم و تیم آنها برنده مي‌شود. زماني كه نعیما را صدا كرده‌اند که تیمشان مقام اول را کسب کرده بسیار مسرور و هيجان‌زده شده خب كانادا هم خيلي سرد است و اکثر مواقع نمي‌توان بدون پوشش گرم از منزل خارج شوید گاهی دما تا منهاي 30 درجه سانتی گراد مي‌رسد. در آن مقطع زمانی نیز هوا سرد بود و نعیما با پالتو به سالن رفته بود و برایم توضیح داد به دلیل گرمی هوای داخل سالن و تاریکی فضا زیرا سن با نور بیشتری روشن بوده، پالتو رو درآورده است و زمانی که اسمش را صدا زدند، به قدري هيجان‌زده شده بود که اصلاً دیگر به لباسش فکر نکرده و جهت دریافت جایزه‌اش به روی سن رفته است.

راستش خودش راجع به طرحش خيلي با من حرف زده بود. اما در مورد اينكه اول شده به من حرفي نزده بود. بعد از چند ماه با يكي از دوستانش تلفني حرف مي‌زدم كه آن دختر خانم به من گفت طرح تیم نعيما اول شده است. و عكس‌اش در سايت است.

من هم براي اينكه به گونه‌ای از او قدردانی کنم و براي دلگرمي او و تشویق دانشجوهای ديگر تصميم گرفتم خبر این موفقیت را با دوستانم شر کنم و این عمل من تنها یک کار مادرانه بود و هرگز گمان نمی‌کردم تا این حد این خبر حساسیت برانگیز باشد و تا این حد گسترش پيدا كند و به سايت‌ها برود. فكر كردم فقط همان‌هايي كه در فيسبوك من هستند مي‌بينند.

* در كامنت‌هايي كه خودتان هم برخي از آنها را ديده‌ايد، كساني هستند كه خيلي به نعیما ايراد نگرفته‌اند و ايراد به شما گرفته‌اند كه چرا...

بله الان توضیح می‌دهم. به هر حال من تصمیم گرفتم این خبر را که دخترم طرحش اول شده منتشر کنم. لازم بود عکسی چیزی بگذارم که سند باشد و نشان دهد که حرفی که می‌زنم درست است. برای همین باید عکس را share می‌کردم. ديدم حجابش طوري است كه خانواده من را ناراحت مي‌كند. از او پرسيدم چرا اينگونه است، گفت حقيقتش اين بوده وگرنه من هميشه يا مانتو يا پالتو تنم بوده. آنجا از 12 ماه سال بايد هفت هشت ماهش را پالتو بپوشي. زماني كه عكس را گذاشتم خودش نمي‌دانست. مي‌خواستم سورپرايزش كنم. بعداً فكر كردم شايد برادرم كه روحاني است از ديدن اين عكس در فيسبوك ناراحت شود. باور کنید نمي‌خواستم جامعه را گول بزنم.

* در مورد فتوشاپ؟

بله، در مورد فتوشاپ. گفتم كمي حجابش را بهتر كنم كه مثلاً خانواد‌ه‌ام وقتي عكس را مي‌بينند. دلخور نشوند مادرم و برادرم كه معمم است و عضو فيسبوك است، ناراحت نشود. نیت من جلوگیری از دلخوری نزدیکانم بود.

در واقع يك كار مادرانه كردم. فكر كنم در زندگي همه مادرها چنين اتفاقي بيفتد كه مي‌آيند و سپر بلاي بچه‌هایشان مي‌شوند. فكر نمي‌كنم مادري باشد كه اين تجربه را نداشته باشد. من به عنوان يك مادر فقط خواستم هم موفقيتش را به او تبريك بگويم و هم سورپرايزش كنم.

* اگر مي‌دانستيد چنين تبعاتي دارد.

اگر مي‌دانستم چنين تبعاتي دارد، اصلا چنين كاري نمي‌كردم. فكر نمي‌كردم. حتي حدس نمي‌زدم روي سايت‌ها برود و اينقدر كنجكاوي وجود داشته باشد كه بروند عكس‌اصلي را دربياورند و مقايسه كنند يا موضوع فتوشاپ را اينقدر پررنگ كنند.

* برايش بد شد؟

اگر به خودش مي‌گفتم، قطعاٌ مي‌گفت كه اين كار را نكنم. اين موضوع خيلي ناراحتش كرد. به جاي اينكه يك خاطره خوش برايش بسازم، خاطره تلخي از اين موفقيت ساخته شد. بچه‌هاي من خيلي تلاش مي‌كنند كه شناخته نشوند و حتي بين دوستانشان اما اين جريان باعث شد شناخته شود. به جز دو سه نفر از دوستانش كه رفت‌و‌آمد خانوادگي داشتيم، بقيه او را نمي‌شناختند. خيلي تلاش مي‌كرديم شناخته نشود.

* چرا؟

براي اينكه زندگي عادي داشته باشد.

* اما اين غيرعادي‌بودن هم بد نيست؟

يكسري مزايا دارد و يكسري معايب.

* البته الان قضيه فرق كرده.

د. پست‌هاي سياسي، مسايل اقتصادي در خانواده‌ ما محلي از اعراب نداشت. ما هيچ وقت دنبال چنين چيزهايي نبوديم.

* يك بار شما براي حضور در شوراي شهر ابراز علاقه كرده بوديد.

براي شوراي شهر خيلي پيش من آمدند كه كانديدا شوم. اوايل هم كمي در موردش فكر كردم.

* از ليست اصلاح‌طلب‌ها؟

تقريبا همه‌شان پيشنهاد داده بودند.

* حتي اصولگراها؟

بله. اصولگراها. تقريبا همه‌شان پيشنهاد داده بودند، ولی من منصرف شدم. پرسيدند چرا منصرف شدی، گفتم من نمي‌توانم خيلي در شوراي شهر مفيد باشم. ما قوانيني داريم كه براي زنان و كودكان دچار اشكال است بنابراين بايد قوانين اصلاح شود. برداشت آنها اين بود كه كسي كه مي‌گويد قوانين بايد اصلاح شود، پس بايد برود مجلس.

* شما هنوز در اين مورد حرفي نزده بوديد؟

من نگفته بودم مي‌خواهم نماينده مجلس بشوم.

* در مورد شوراي شهر، نقل ‌قول مستقيم از شما شده بود.

خيلي دقيق يادم نمي‌آيد. در يك مصاحبه بود كه اين مساله را مطرح كردند. الان كلماتش دقيق يادم نمي‌آيد. اما بعد از آن چنين تيتري زده شد. ولي من واقعا دنبال آن نبودم و نيستم.

* از خانواده شما، كسي كه خیلی وقتها در موردش صحبت بوده كه ممکن است وارد صحنه سياسي شود، سيدحسن بوده. شاید خيلي ها دوست داشتند ایشان در‌ فضاي كشور بيشتر فعال باشند. حتي دوست داشتند در بحث رياست ‌جمهوري بيايند. نظر خود ايشان چه بوده؟

تا امروز كه قبول نكرده‌اند.

* به نظر مي‌آيد روحيه‌شان به گونه‌اي است ‌که بتوانند بيشتر حضور داشته باشند. اينكه دغدغه دارند نسبت به مسائل مملكت. يك جاهايي كامنت دارند در مورد مسايل و سياست‌ها و اظهارنظر مي‌كنند در مورد شرايط كشور و ابراز نگراني مي‌كنند.

حسن‌آقا پتانسيل خوبي است. هم علم امروز را مي‌داند و هم علم قديم را. زبان می‌داند و با تکنولوژی روز پیش می‌رود از نظر علمي در حوزه، در سطح بالایی است در عين حال اخلاق و صلابت و دارای قدرت تصميم‌گيري است. كاريزما هم هست در وجودشان. اما به هر حال بستگي به نظر خودشان دارد.

* شما هيچ ‌وقت حس كرده‌ايد كه ايشان دوست داشته باشند كانديدا شوند؟

ايشان حساسيت زيادي در مورد اتصال به امام دارند و ملاحظات اين موضوع. من اوايل فكر مي‌كردم تحصيلات دارم، در زمينه كاري خودم فعاليت دارم، افكارم يك مقدار به اصلاح‌طلبي نزديك است، يكسري افكار روشن دارم، مي‌توانم يك شخصيت مستقل داشته باشم و اينطور نباشد كه فقط به عنوان نوه امام مطرح باشم. به هر حال دارم فعاليت مي‌كنم و کسی با اين ويژگي‌ها مي‌تواند مستقل باشد، ولي واقعيت اين است كه آنقدر آن مساله پررنگ است و حساسيتش زياد است كه همه چيز را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد و اصلا امكان‌پذير نيست.

* ولی به هر حال برداشتي كه برخی دارند اين است كه در رفتار شما و راه و روشی هم که تفاوت هایی هم وجود دارد.

من نمي‌دانم چگونه قضاوت مي‌كنند.

* یک تفاوت رفتاری همین بشاش بودن و خنده رو بودن شما و حتی سید حسن است در مقایسه با امام که معمولا جدی بودند کمتر عکسی از ایشان هست که در حال خندیدن باشند.

امام خيلي مهربان بودند. همين تصوير بشاش را من هميشه از امام در ذهن دارم. هميشه خنده‌رو بودند در خانه اما وقتي دوربين مي‌آمد، اخم مي‌كردند.[خنده] با دوربين خيلي مشكل داشتند. اصلاً دوست نداشتند از ايشان عكس بيندازيم. حتي مدتي هم ممنوع كرده بودند كه عكس‌شان را زیاد در روزنامه‌ها چاپ كنند. يادم مي‌آيد وقتي بچه بوديم نمي‌توانستيم در حضور امام مشق بنويسم، از بس كه نگران بودند مبادا مداد در چشم بچه‌ها فرو برود يا يكي رد بشود و پايش گير كند و خودكار به چشم ما بخورد. اينقدر كه دلواپس اين مسائل بودند، دايي من نمي‌گذاشتند آنجا مشق بنويسيم و مي‌گفتند چيزهايي كه امام را نگران مي‌كند، نياورید.

منظورم اين است كه خيلي عاطفي بودند.

* سيد‌حسن با برنامه ورزشي 90 هم مصاحبه مي‌كنند، در نشست‌هاي مختلف شركت مي‌كنند.

شرایطشان خیلی فرق می‌کند. سن شان فرق می‌کند.

* شاید هم چون منصب سیاسی ندارند.

بله، شرایط خيلي با هم فرق مي‌كند. فرض كنيد در مورد ظاهر ما. بعضي در مورد ظاهر ما اعتراض دارند ولي من هميشه يادم است وقتي مي‌خواستيم برويم پيش آقا، بهترين لباس‌هايمان را مي‌پوشيديم. هميشه با بهترين شرايط می‌رفتیم. اگر یک بار نامرتب می‌رفتیم اعتراض می‌کردند. مي‌گفتند يك دختر جوان هميشه بايد مرتب باشد.

امام مخالف آراستگي نبودند. خودشان هم فوق‌العاده تميز بودند. هميشه بوي عطر مي‌دادند. بسيار آراسته بودند.

. يك بار خودم از امام سوال كردم كه شما بعد از 15 سال انقلابي كه آنقدر برايش زحمت كشيده‌ايد و حالا به پيروزي رسيده، وطني كه 15 سال تركش كرده‌ايد و دوباره داريد برمي‌گرديد و مردمي را كه مي‌دانيد چقدر مشتاقند كه شما وارد كشور شويد و از شما استقبال كنند، چطور مي‌شود كه هيچ احساسي نداشته باشيد؟ امام گفتند من گفته بودم كه مصاحبه نمي‌كنم. آن لحظه كه ما داشتيم پياده مي‌شديم يك خبرنگار آمد كه مصاحبه كند. آقاي قطب‌زاده آمد گفت كه مي‌خواهند با شما مصاحبه كنند و من گفتم بگو من مصاحبه نمي‌كنم. در همين حين او سوال كرد كه چه احساسي داريد. من "هيچي" را در پاسخ سوال احساس نگفتم. منظورم این بود که من مصاحبه نمي‌كنم.

* يعني قبل و بعد آن هيچ سوالي مطرح نشد؟

نه. اصلاً گفته بودند در هواپيما كه مصاحبه نمي‌كنند. خبرنگارها هم لحظه ‌به ‌لحظه براي مصاحبه مي‌آمدند. برنامه‌ريزي امام خيلي دقيق بود. مثلاً وقتي مي‌گفتند مصاحبه نمي‌كنم، اينطور نبود كه نظرشان عوض شود يا استثنا قائل شوند. من اين را در فيسبوکم هم نوشته بودم.

* در فيسبوك‌ خدا بيامرزتان!

[خنده] مردم عكس‌العمل‌هاي مختلفي هم داشتند. بعضي فكر مي‌كردند دارم توجيه مي‌كنم. ما اصلاً ياد نگرفته‌ايم دروغ بگوييم.

* در مورد دخترتان نمي‌پرسم و كاري به آن ماجرا ندارم. مي‌خواهم بپرسم شما الان به عنوان يك فرد معمولي چه تفاوت‌هايي بين نسل خودتان و نسل امروزي مي‌بينيد؟ حس مي‌كنيد كه اين نسل ممكن است سوالاتش بيشتر باشد و يكسري مسائل را راحت نپذيرد؟ مثلاً رفتار دخترتان را مي‌بينيد اين مساله را حس مي‌كنيد؟ هيچ وقت سوالي برايش پيش نمي‌آيد در مورد مملكت، در مورد دهه 60؟ همه اينها را توانستيد برايشان توضيح بدهيد؟ به هر حال الان در جامعه‌اي زندگي مي‌كند كه ممكن است نگاه و برداشت ديگري داشته باشند از ايران و انقلاب ايران و مجموعه اتفاق‌هايي كه افتاده. اینکه نسل بشری تغییر کرده که اجتناب ناپذیراست ولی آیا تغییر مثبت است یا منفی، سوال حساسی است و کلی نیاز به تحقیق و کارشناسی دارد ولی من به شوخی به نسل امروز " نسل کپی پیست " می گویم، سر به سرشان می گذارم و می‌گویم نسل ما تفکر می‌کرد و نسل شما کپی و من نگرانم نسل ما که از بین برود چه کسانی قرار است فکر کنند و راه حل بدهند.

دختر من خيلي سنت‌هاي ما را دوست دارد. البته من خودم هم مي‌خواستم بروم خارج از كشور تحصيل كنم. چهارم نظری که درسم تمام شد، تصمیم گرفتم بروم. اتفاقاً دايي‌ام هم خيلي كمك كردند. با آقا هم كه صحبت كردم، گفتند من مخالف نيستم اما دلواپس مي‌شوم. اما نمي‌توانم جلوي تو را بگيرم.

* خانم اشراقي! اينقدر دلواپس را نگوييد، دلواپس مي‌شويم!

شما به جاي دلواپس بنویسید نگران [خنده] ... همه كارهايم آماده شد كه به آلمان بروم براي ادامه تحصيل ولي مادرم مخالفت كرد. چون پدرم هم فوت كرده بود و مادرم گفت اگر پدرت زنده ‌بود، نمي‌گذاشت تنها بروي من هم - باز نگویم دلواپس- نگرانم و نمي‌توانم اجازه بدهم يك دختر تنها برود خارج از كشور. در خانواده ما همیشه افكار روشني بوده و راجع به ادامه تحصيل هيچ ممانعتي نبوده. براي دختر من هم ممانعتي وجود نداشت. من فكر مي‌كنم كه فرزند را بايد درست تربيت كرد و بعد خيال آدم راحت است. دختر من به كشور و سنت‌هاي ما علاقه‌مند است. به انقلاب، امام. خيلي هم اطلاعات دارد در مورد آن. درست است كه نبودند و نديدند انقلاب را اما اطلاعات و مطالعات زيادي دارد. زیاد هم می‌آید. یعنی کنده نشده از ایران.

* اما شرايط كشوري كه در آن تحصيل مي‌كند و نگاهي كه آنها نسبت به ايران دارند، ممكن است برايش سوالاتي را به وجود بياورد در مورد شرايط، محدوديت‌ها ...

آواز دهل شنيدن از دور خوش است. آنجا هم تنها به لحاظ درسي و براي تحصيل خوب است و استعداد بچه‌ها آنجا كشف مي‌شود. اما آنجا هم تبعيض‌هايي هست. دخترم مي‌گفت من چند بار براي شغل دانشجويي بين ترم‌ها كه موقت است و بيشتر براي تجربه است و دستمزدش هم كم است، اقدام کردم. می‌گفت تلفني حرف مي‌زنم خيلي استقبال مي‌كنند اما وقتي مي‌روم و مي‌بينند كه حجاب دارم، گارد مي‌گيرند.

* موضوعي كه مطرح كردم نه در مورد دختر شما، بلكه همه در اين سن و سال قاعدتاً ممكن است سوال داشته باشند يا اگر خارج از كشور هم زندگي كرده باشند، نگاهي كه آن طرف هست به اينجا شاید منطبق با واقعيات نباشد و ممكن است يك جاهايي حتي با تهمت همراه باشد. بحث من اين نيست كه دختر شما تغيير كرده باشند.

بچه‌های آن طرف بيشتر قدر وطن را مي‌دانند.

* درس‌شان تمام نشده؟

تمام مي‌شود انشاء‌الله.

* برمي‌گردند.

بله. برمي‌گردند انشاء‌الله.

اجازه بدهید برگردیم به بحث فيسبوك. به نظر شما تصمیمتان در بستن فيسبوك قبول خطا تلقي نمي‌شود؟

خيلي‌ها گفتند كه بستن فيسبوك كار خوبي نبود. اما وقتی شاهد بودم از صفحات آدم‌های سرشناس به سادگی می‌توان سوء استفاده کرد تصمیم گرفتم تا پیدا کردن راه حلی جهت جلوگیری از تعرض به صفحه فیس بوک آن را باز نکنم.. من اگر قانون‌گذار باشم در اين مملكت هرگز فضاي مجازي را به‌عنوان ادله قانوني به دادگاه نمي‌برم. شما خيلي آسان مي‌توانيد در فضای مجازی تقلب کنید.

* چند تا سوال پراکنده مي‌خواستم بپرسم. الان شما با بيت رهبري ارتباط خانوادگي داريد؟

بله. ما هميشه با همه خانواده‌هاي مسئولان از اول انقلاب رابطه داشتيم. مادربزرگ من خيلي معاشرتي و اجتماعي بودند. خانواده مسئولان با خانواده‌ام هميشه رفت‌وآمد داشتند. با خانواده و بیت رهبری هم رفت‌و‌آمد داريم.

* این ارتباطات در اين سال‌ها تحت‌تاثير مسائل سياسي و جناحي قرار نگرفته؟

نه. روابط دوستانه است. واقعاً سياسي نيست.

* اتفاقات سياسي روي روابط‌تان تاثير نگذاشت؟ مثلاً اتفاقات سال 88 يا دولت احمدي‌نژاد؟

نه.

* فقط اعياد يا جدا از آن هم روابط داريد؟

بله. رفت‌و‌آمد خانوادگي داريم.

* هيچ وقت با خود رهبري ملاقاتي بوده؟ چيزي بگويند يا توصيه‌اي بكنند؟

ايشان هميشه بعد از فوت امام و تقريبا زماني كه مادربزرگم زنده بودند، سالي دو بار به منزل مادربزرگ تشريف مي‌آوردند و اغلب ما هم بوديم.

* هيچ‌ وقت بحثي نشد يا مثلاً توصيه‌اي بكنند؟

هميشه بيشتر جو دوستانه‌اي بوده و از خاطراتشان گفته‌اند و هميشه نسبت به پدرم اظهار محبت مي‌كردند. يا مثلا خاطراتي از جد پدري‌ام مي‌گفتند. وقتي مي‌آمدند خانه امام، آن حال و هواي امام زنده مي‌شد و خاطراتشان.

خانواده رهبری خيلي خانواده خوبي هستند. ساده و بي‌تكبر و خيلي راحت هستند. در جمع‌هايي كه هستيم معمولاً بحث سياسي نمي‌شود و خانواده خيلي محترمي هستند به ‌خصوص يكي از دخترانشان كه عروس آقاي محمدي گلپايگاني هستند خيلي دوست‌داشتني است.

* باز هم سوال پراکنده. آن موقع كه فيسبوك داشتيد قاعدتاً مي‌خواستيد ارتباط بگيريد و حرف‌هايي داشتيد كه مي‌خواستيد بگوييد. ولي يك وجه ديگر آن هم اين بود كه بخشي از وقت شما را پر مي‌كرد. الان كه نيست چه كار مي‌كنيد؟

براي فيسبوك كه وقت اضافه مي‌گذاشتم. خيلي اينطور نيست كه وقتم آزاد بماند. من شخصاً در زندگي‌ام برنامه‌ريزي دارم. براي فيسبوكم هم برنامه داشتم. ساعت‌هايي را براي اين كار در نظر مي‌گرفتم. خيلي وقت‌ها فقط چك مي‌كردم مخصوصاً وقتي كه جلوتر رفتيم. فعاليت‌هاي مجازي طوري است كه مدام بيشتر مي‌شود، يعني اگر امروز يك ساعت باشد، فردا مي‌شود يك ساعت و ده دقيقه. من سعي كردم محدودش كنم و برايش زمان گذاشته بودم. مخصوصاً كه من از صبح تا 7 و 8 سركار هستم و كار بسيار پرمسئوليت و پردردسري است و خيلي برايش وقت مي‌گذارم. بعد هم مسائل و كارهاي خانه و بچه‌ها.

*یعنی این طور نیست که مثلاً با دیدن فیلم یا خواندن کتاب خودتان را سرگرم کنید؟تلویزیون که احتمالاً نمی بینید!

‍[خنده] من اخبار را حتماً مي‌بينم. اعتقاد دارم كه ما بايد اخبار تلويزيون خودمان را حتما ببينيم و بشنويم. چون يكسري سياست‌هاي كلي كشور را تعيين مي‌كند. اينكه اخبار را گوش ندهيم به نظرم درست نيست. چون ممكن است متوجه نشویم که در كشورمان چه اتفاقاتي مي‌افتد. به هر حال يكسري اخبار از شبكه‌هاي ديگر هست كه آدم مي‌بيند، يكي از اخبارهايي كه مي‌بينم اخبار BBC است.

* شما گفته بوديد كه امام رادیو BBC گوش مي‌دادند؟

بله هميشه BBC گوش مي‌كردند.آن موقع‌ها هيچي نبود. فقط يك راديو BBC فارسي بود.

* چه كتابي مي‌خوانيد؟ مثلاً رمان مي‌خوانيد؟

يكسري كتاب‌هاي جديد در رابطه با كارم مي‌خوانم. الان ديگر رمان نمي‌خوانم. معمولاً بین یک تا یک و نیم ساعت شبها کتاب میخوانم.

* يادتان مي‌آيد آخرين رماني كه خوانديد چه بود؟

فكر مي‌كنم آخرين‌ رماني كه خواندم كتاب " دل تاريكي " بود.

* فيلم و سريال چطور؟

من خيلي سريال‌ها را دنبال نمي‌كنم چون خيلي وقت‌گير هستند. چيز زيادي هم عايد آدم نمي‌شود و فكر مي‌كنم اين براي كساني است كه در خانه هستند و وقت دارند. من واقعاً وقت نمي‌كنم به نظرم آدم بايد از وقت طوري استفاده كند كه بعد از آن ببيند بار معلوماتی این گذران وقت داشته است. اگر هر روز نسبت به روز گذشته تفاوتی ایجاد نشود و بهره‌ای از علم و تجربة دنیا کسب نکنیم در حقیقت مردگی کرده‌ایم.

* خرم سلطان را كه نمي‌بينيد انشاء‌الله.

{خنده}من دنبال نمي‌كنم.

* وقت براي ورزش هم داريد؟

بله. از بچگي ورزش جزو برنامه‌هاي ما بوده.

* چه ورزشي مي‌كنيد؟

من هر روز سالن ورزش می‌روم و تقریبا حدود دو ساعت برای آن وقت می‌گذارم که شامل پیاده روی، جيم و استخر می‌باشد. در دوران دبيرستان و دانشگاه واليبال را دنبال مي‌كردم. اما بعد ديگر دنبال نكردم و بيشتر سالن‌هاي ورزشي بود.

* ورزش را در تلويزيون هم دنبال مي‌كنيد؟

جام‌جهاني را كه خب بله، البته بازي‌هاي ايران را مي‌بينم.

* بقيه بازي‌ها را نمي‌بينيد؟

خيلي نه، گذرا مي‌بينم. به‌خصوص كه خيلي ديروقت است. من معمولاً شب‌ها ساعت 10 مي‌خوابم. مگر اينكه برنامه‌اي باشد.

* پس شما احتمالاً آشپزي هم نمي‌كنيد.

من به خاطر اينكه هم درس خوانده‌ام هم كار كرده‌ام و هم زود ازدواج كرده‌ام، هميشه سعي كرده‌ام يك كمكي داشته باشم.

* با اين سبك زندگي راحت هستيد؟ عادت كرده‌ايد ديگر.

راحتي كه خب بله. ما هميشه خدمتكار داشتيم. عادت كرده‌ايم. من دخترخانه هم كه بودم مادرم خدمتكار داشتند. مادربزرگم هم داشتند و اين سيستم را هميشه داشتيم. اگر واقعاً كسي بخواهد كار بيرون بكند و درس هم بخواند امكانش نيست.

* گفتید بازیهای تیم ملی را دنبال می کنید. دو تا بازي تيم ملي را در جام جهانی حتماً ديديد.

عالي بود. بچه‌هاي تيم ما هميشه ده دوازده دقيقه اول تا خودشان را پيدا كنند، زمان مي‌برد. به‌ خصوص به نظر مي‌آمد با آرژانتين نگران‌شده بودند در 10 دقيقه اول مشخص بود اضطراب داشتند و خيلي طبيعي بود. چندتا از مطرح‌ترين بازيكن‌هاي دنيا با آنها بازي مي‌کردند. ولي واقعاً شگفت‌انگيز بود. به‌ خصوص 20 دقيقه آخر كه همه بازي دست بچه‌هاي ما بود. واقعاً شاهكار كردند.

خيلي از راه ورزش مي‌توان راحت حرف زد. يكسري چيزها هست كه نمي‌شود ديكته كرد. ولي از يك مسيرهايي مي‌شود. خيلي پيام دارد. بايد فوتبال را حمايت كرد امروز فوتبال دیگر تنها یک ورزش نیست یک هویت است یک میدان زورآزمایی و نمایش قدرت کشورهاست. وقتي ورزشی می‌تواند اینقدر تاثیرگذار باشد و عزت ملتها را تحت تاثیر قرار دهد ارزش آن را دارد که تا می‌شود برایش هزینه کرد و نگاه تنگ نظرانه به آن نداشت. نمي‌خواهم ارزش بقیه ی ورزشها از جمله والیبال را در مقابل فوتبال كم كنم، اما به نظرم محل قیاس نیست. همين بازي مقابل آرژانتين فكر كنيد اگر ما 5 تا گل مي‌خورديم، خيلي احساس سرخوردگي مي‌كرديم. همچنين واكنش‌هايي كه ديگران داشتند. بچه‌ها خيلي مردانه بازي كردند.

* در مورد علیرضا حقيقي که کامنتی ندارید!

(خنده).من به تاثیر زیبایی در تمامی جنبه‌های بشری زندگی باور دارم ولی از حقیقی به یقین رسیدم در بازی با آرژانتین حداقل سه ضربة پرخطر را از دروازه مان دور کرد اما ظاهرش بیشتر مورد توجه قرار گرفت.

و اما بازی با بوسنی دردآور بود به نظر من با اعتماد بازی نکردند شاید به بازی با آرژانتین غره شدند. اما نباید بر آنها خرده گرفت آن بازی خارق‌العاده بود انشاالله 2018

* يك جوك بامزه هم درست كرده بودند. گفته بودند، 8 سال ايران را با احمدي‌نژاد مي‌شناختند بگذار مدتي هم با حقيقي بشناسند.

بالاخره نشان‌دهنده نژاد اصیل آریایی است، اخلاق، رفتار و ادب بازیکنان هر کشور بیانگر فرهنگ آن کشوراست. امیدوارم بازیکنان ما در همه جام های جهانی شئونات کشوری با دینی مترقی و تمدنی کهن را حفظ کنند.

* احمدي‌نژاد را كه گفتم يك سوال يادم آمد. آيا در اين 8 سال دولت آقاي احمدي‌نژاد در مورد خانواده شما سخت‌گيري وجود داشت. مثلاً در مورد شغل شما؟ فكر نكرديد ممكن است محدوديت ايجاد شود؟

نه، من چنين چيزي احساس نكردم.

* البته در جريان نامزدی برادرتان علي ‌برای انتخابات مجلس اتفاقاتی افتاد که بعد خودشان كنار كشيدند.

بله اول رد صلاحيت كردند، بعد خودش كنار كشيد. رد صلاحيت كردن علي ناجوانمردانه بود چون انسان‌هايي نظیر او را اين روزها دنيا. کم تجربه می‌کند. علی بسيار اخلاقي، دینی و مبادی آداب و کلاً باصفاست. است. علی از انسانهای نایابی ست که حتی اگر به او بدی کنی با خوبی پاسخ می‌دهد.

* شما 14 خرداد 89 را يادتان هست؟ كجا بودید؟ در جمع خانوادگي بوديد؟

در حرم بوديم. مراسم سالگرد امام را مي‌گوييد؟

* بله. چطور بود؟ چه حسي داشت؟ شعارهایی كه مي‌دادند؟

از قبل برنامه‌ريزي شده بود. معلوم بود عده‌اي از شب قبل آمده‌اند و فضاي حرم را پر كرده‌اند. مادر من هر سال از شب قبل مي‌روند حرم و مي‌مانند ولي آن روز گفتند از ساعت 4 به بعد نتوانستند وارد حرم شوند و فاتحه بخوانند. آنجا را بسته بودند و نگذاشتند كسي وارد حرم شود. كاملاً برنامه‌ريزي شده بود.

* بعد از آن حسن‌آقا در جمع خانواده چه گفت؟ در مورد آن اتفاق؟ من احساس مي‌كنم شما بايد ناراحت باشيد؟

چون حسن‌آقا را دوست داريم نمي‌توانيم ناراحتي‌اش را تحمل كنيم و ناراحت شديم ولي مساله اين است كه مردم واقعيت‌ها را مي‌بينند. اينطور نيست كه اهانتي شده باشد به حسن آقا. بالاخره هم آدم‌ها چشم و گوش دارند و حق و باطل را تشخيص مي‌دهند.

* فكر مي‌كرديد شرايط دوباره تغيير كند؟

جامعه دارد مي‌رود و نمي‌‌شود جلويش را گرفت. اينكه بتوانيم تفكري را كه زمان آقاي احمدي‌نژاد حاكم شد ادامه بدهيم، به نظر من ناممكن است. به خاطر اينكه دنياست، دارد مي‌رود، باید بدوی تا جا نمانی نمي‌شود ايستاد. نمي‌شود برگشت به عقب. دنيا، دنياي روابط ديپلماسي است. الان فقط حكومت‌ها نيستند كه روابط را تعيين مي‌كنند NGO ها، بنگاه‌هاي اقتصادي حتي اشخاص حقیقی تعیین کننده روابط بین‌المللی هستند. دنيا واقعاً دارد بدون مرز مي‌شود. ما نمي‌توانيم آن را ببنديم. آن هم بر سر مسائلي كه واقعي نيستند. جلوي آب رودخانه را نمي‌شود گرفت. وقت آن است که در دروازه‌های جغرافیایی کشورمان گشوده شود راه دیگری نیست نباید بهراسیم نباید در مقابل تکنولوژی غربی گارد بگیریم اینها نمی‌توانند به دین ما ضربه بزنند وفور اطلاعات و اخبار فرصت است نه تهدید، مردم برنامه‌ریزان قوی‌تری از دولتها هستند مردم از فرصتها به درستی استفاده می‌کنند نگذاریم دولت مانع مردم شود دولت همراه و همگام مردم است. واقعیت امروز دنیا را با نگاه مثبت ببینیم و با توجه به این واقعیتها برنامه‌ریزی کنیم با ایده‌آلهای شخصی و جناحی،

* مي‌خواهيد بگوييد شما مطمئن بوديد شرايط بالاخره تغيير مي‌كند؟

بله. من مطمئن بودم كه ما اين راه را مي‌رويم؛ راه را بايد رفت. موانعي هستند كه كندش مي‌كنند و كشور خيلي هزينه مي‌دهد. اتفاقاتي مي‌افتد كه نبايد بيفتد و دودش به چشم همه مردم مي‌رود و هزينه‌اش را ما مي‌دهيم. اما نمي‌توانيم متوقفش كنيم. دنيا، دنيايي نيست كه ما بتوانيم جلويش بايستيم.

* احتمالا نسبت به آقاي روحاني، شما هم مثل همه اميدواري بسيار داشتيد. هنوز هم آن اميدواري را داريد؟

من برعكس روز اول اينقدر اميدواري نداشتم و خيلي دلم قرص نبود و نگران بودم.

* چرا؟ چه چيزي باعث شده نگران باشيد؟ شناخت نداشتيد؟

از ايشان شناخت داشتم. فكر مي‌كردم خيلي درها بسته شده. خيلي قدرت نياز است براي باز كردن آنها. درست است آقاي روحاني گفت با كليد مي‌آيم ولي داشتم فكر مي‌كردم كدام كليدي مي‌تواند به سرعت گشايش‌گر باشد. به نظر من دولت آقاي روحاني از پيش‌بيني من حتي جلوتر است. من در صنعت نفت مي‌بينم كه خيلي اتفاقات مثبت افتاده است. خيلي شرايط فرق كرده.

* مشخصاً در حوزه ديپلماسي و تا اندازه‌اي اقتصاد اين مساله ملموس است، ولي در حوزه مسائل اجتماعي منتقدان بيشتر ايراد دارند. مي‌گويند در اولويت‌هايشان نيست.

ما نمي‌توانيم اينها را از هم جدا كنيم. نمي‌توانيم بگوييم ما در زمينه اقتصادي رشد مي‌كنيم ولي در زمينه فرهنگي عقب مانده‌ايم. يا مثلاً در مسائل نظامي حتي رشد مي‌كنيم اما در مسايل اجتماعي عقب‌گرد داريم. اينها با هم هستند و به موازات يكديگرند. راه‌شان يكي است. كشوري كه در مسير رشد مي‌افتد، هم مسائل اقتصادي‌اش رشد مي‌كند، هم فرهنگ‌اش رشد مي‌كند... اينطور نيست كه بگوييد آقاي روحاني مي‌تواند مسائل اقتصادي كشور را پيش ببرد و روابط ديپلماسي را بهبود ببخشد اما در مسائل فرهنگي عقب هستيم. مسائل اقتصادي جدا از مسائل فرهنگي رشد نمي‌كند. مسائل فرهنگي هم جدا از مسائل اقتصادي رشد نمي‌كند. اينها به موازات هم پيش مي‌روند. اينطور نيست كه يكي خيلي جلو برود و یکی خيلي عقب بماند. به‌خصوص در دنياي امروز. بنابراين من خيلي اميدوارم و فكر مي‌كنم آقاي روحاني خيلي حريف است. مرد سياسي بايد هم اينطور باشد. بايد سياسي‌بازي هم بداند.

* مثل آقاي خاتمي آنقدر اخلاقي نباشد.

آقاي خاتمي زيادي اخلاقي بودند. سياسي‌بازي هم لازم است. يعني شما مي‌توانيد مخالفانتان را با كمي سياسي‌بازي آرام نگه داري و موافقانت را با سياسي‌بازي موافق‌تر كني. حس من اين است كه آقاي روحاني و تيم‌شان جامعه را مي‌شناسند و راه را خوب بلدند. درست است كه مي‌گويند كابينه سالمندان، اما به نظر من كابينه باتجربه‌اي انتخاب كردند و اين تجربه خيلي ارزش دارد. موانع نبايد مانع آنها بشود. من مخالف نيستم كه آدم‌ها حرف‌شان را بزنند. دو طرف بايد حرف‌شان را بزنند، چه منتقدان و چه طرفداران دولت. مراجع تصميم‌گيري در كشور مشخص است. كشور قانون دارد. بايد مشاوره‌ها داده شود. مشاور دولت نبايد نظر دولت را تاييد كند. بايد نظر خودش را بدهد.

بايد نظر كارشناسي بدهد. سواي از اينكه حكومت چه تصميمي مي‌خواهد بگيرد. در همه مسائل همينطور است. كساني كه مشاوره مي‌دهند نبايد نظر سياسي بدهند. آنها نظرشان را مي‌دهند و مجاری قانونی تصمیم‌گیری کشور، تصميم نهايي را مي‌گيرند. اينكه كارشناسان با احتياط نظر بدهند، صحیح نیست. مشاوران و کارشناسان باید احساس امنیت داشته باشند که بتوانند نظر کارشناسی واقعی خود را بیان کنند و نباید از بیان نظرشان حتی اگر مخالف نظر تصمیم‌گیران کشور باشد برایشان پیامدی داشته باشد.

* شما بحث‌هاي هسته‌اي را هم پيگيري مي‌كنيد؟

الان كه تحت‌تاثير فوتبال هستيم.

* خود آقاي ظريف هم تحت‌تاثير فوتبال است.

به نظر مي‌آيد دو طرف راهي جز تعامل ندارند. منطقه آنقدر دچار تنش است كه نمي‌تواند تنش جديدي را تحمل کند. هميشه هم سياست كشور نبايد يكجور باشد. بالاخره سياست كشور زماني براساس قهر است و زماني آشتي.

* زمانی جنگ جنگ تا پيروزي بود...

[خنده]

ما در تاريخ اسلام هم اين را داريم. امام‌ حسين را داريم كه ايستاد و مردانه جنگيد و امام حسن را داريم كه صلح كرد. شايد امروز بايد از صلح امام‌حسن الگو بگيريم.خوب فلسفه صلح امام هم همین است که در مواقعی الگوی مسلمانی باشد.

* در آن يك سال بعد از جنگ، درباره جنگ جنگ تا پيروزي با امام حرفی نزدید؟

اينكه آن موقع مطرح كنم، نه. ولي حس من اين است و نظر شخصي‌ام است نه نظر امام كه بخواهم بيان كنم. نظرم اين است كه امام احساس كردند مردم از جنگ خسته شده‌اند.

* روز پذيرش قطعنامه را يادتان هست؟ شما آنجا بوديد؟ حال و هواي امام چگونه بود؟

بله. حس خود من اين بود كه روزهاي خيلي سختي بود. مدام جلسه بود و بحث بود. اما نظر من اين است كه امام احساس كردند مردم خسته شده‌اند و داوطلبانه به جنگ نمي‌روند. ديگر بايد نيرو فرستاد، سرباز فرستاد. مادرها خسته شده‌اند.

* اين حق را به مردم مي‌دادند يا دلخور بودند از آنها؟

اين حق را دادند كه قطعنامه را پذيرفتند والا از نظر نظامي سپاه اعلام آمادگي كرد. وظيفه سپاه همين است.

به هر حال براي امام خوشايند نبود بعد از 8 سال جنگ اين پذيرش.

* يك سوال را نمي‌‌توانم نبپرسم. می‌گفتند حسن آقا به نجار{وزیر کشور دولت احمدی نژاد} چک زده است. واقعاً درست بود؟

نه. چک نبود.

* خود حسن آقا تكذيب كردند؟

نه، من پرسيدم.

* مي‌گفتند آقای نجار و برخی دیگر به جای سیدحسن خمینی از عبارت سیدحسن مصطفوی استفاده می‌کردند. می‌گفتند در آن ماجرا هم سید حسن چک زده بود و گفته بود یادت باشد من خميني‌ام، مصطفوي نيستم.

نه. نزده.

* حتي مي‌گفتند آقاي نجار سينوس‌هايش را عمل كرد.

نه. آن را همه فهميدند ساختگی بوده. اصلاً حسن آقا و اين حرف‌ها؟

* در طول مصاحبه خيلي درگير چادر بوديد.

چادرم خيلي ليز است.

* كلاً با چادر خيلي راحت نيستيد؟

چادر سختي‌هايي دارد. نگهداري‌اش سخت است. چادر حجاب فاخر است. براي خانم‌هايي خوب است كه فعاليت اجتماعي ندارند. بعضي البته كش مي‌اندازند و خيلي راحت مي‌شود. ولي من اگر كش بيندازم سرم درد مي‌گيرد.

* اگر به خودتان بود چادر سر نمي‌كرديد؟

ما از بچگي عادت كرده‌ايم. من از 9 سالگي چادر سر كرده‌ام.

* الآن اگر به خودتان بود حاضر بوديد چادرتان را برداريد؟

نه، فكر نمي‌كنم. بعد از اين همه سال عادت دارم به چادر.

* ولی ظاهراً خيلي اعتقاد نداريد به آن.

اصلاً مساله اعتقاد به چادر نيست. چادر يك لباس ملي است. اسلامي هم نيست. از قديم ايراني‌ها چادر سر مي‌كردند. بقيه زنان مسلمان چادر سر نمي‌كنند. من هم همانطور كه گفتم عادت دارم به آن. ولي خب حجاب سختي است. به خصوص براي يكسري فعاليت‌ها ناممكن است. فرض كنيد اگر بخواهيد برويد دكل حفاري. با چادر نمي‌توانيد.

* شما بالای دکل هم می روید ؟

نه، شغلم اين نيست.

* عكسی از شما هست که با کلاه ایمنی روی یکی از اسکله‌های نفتی.

بله، براي بازديد رفتم. ولي كساني كه مي‌روند دكل، همه مرد هستند. خانم‌ها در دكل شغلی ندارند.

* اول كه آمدم اينجا فكر كردم شغل شما، صوري است و مي‌خواهيد اوقات خودتان‌ را پر كنيد. فكر نمي‌كردم علاقه داريد.

به هر حال تخصص‌ام است.

* حضورتان در اين شغل هيچ ارتباطي به جايگاه خانوادگي‌تان ندارد؟

من از بچگي مهندسي نفت را دوست داشتم.

* چطور مي‌شود آدم بچه باشد و مهندسي نفت را دوست داشته باشد؟ بچه ها معمولاً یا دوست دارند دکتر شوند یا خلبان.

هميشه فكر مي‌‌كردم صنعت اصلي كشور ما نفت است. خودم رشته رياضي دوست داشتم و رياضي‌ام خيلي خوب بود. عاشق رياضي بودم. به آن اعتقاد دارم. رياضي در تمام مراحل زندگي به درد مي‌خورد. شما حتي‌ رانندگي هم كه مي‌كنيد رياضي به دردتان مي‌خورد. برعكس كساني كه فكر مي‌كنند رياضي ناملموس است در صورتي كه اينطور نيست. علاقه به رياضي ژنتيكي است. پدرم از بچگي به من مي‌گفت خانم دكتر. به خاطر اينكه درسم خيلي خوب بود و دوست داشت پزشكي بخوانم. ولي بعد كه ديد رياضي و مهندسي دوست دارم...

* چرا مهندسي نفت؟ چطور از بچگي شما...

به خاطر اينكه مي‌دانستم صنعت اصلي كشورمان است. البته وكالت را هم خيلي دوست داشتم. اما مي‌دانستم اگر بخواهم وارد صنعت بشوم، صنعت كشور ما نفت است و بهتر است همان رشته اصلي‌اش را بخوانم.

* ورودتان به بازار كار خيلي معمولي بود يا نه سفارشي بود؟

نه، معمولي بود. من كارشناسي وارد شدم و مراحل را طي كردم تا الان به اين سمت رسيدم. اتفاقاً يكي از خبرنگارها با من مصاحبه مي‌كرد و مي‌گفت شما به خاطر اينكه نوه امام هستيد در اين شغل هستيد؟ به او گفتم اگر كسي با تحصيلات و تجربه كاري خودم پيدا كنم، ‌از همين‌جا تعهد مي‌دهم استخدام شود. چون واقعاً تعداد نيروهاي ما خيلي كم است. ما واقعاً دچار قحط‌الرجال هستيم در صنعت نفت.

* قحط‌النساء...

[خنده]

* مشخصاً مسئوليت‌تان چيست؟

معاون مديرعامل و عضو هيات‌مديره.

* دفترتان هم خيلي شيك و تميز است. به خاطر روحيه زنانه است؟

سليقه خودم است. من به گل خيلي علاقه دارم. دوست دارم هر روز گل در اتاقم داشته باشم. گل نشاط و زندگي مي‌آورد. من براي خانه هم بيشتر روزها گل مي‌خرم. حتي شده دو شاخه. معمولاً هم از سر چهار راه مي‌خرم.

* از بچه‌ها.

بچه‌ها من را شناخته‌اند.


ارسال نظر

  • دوستار قلبی امام و خانواده بزرگوارش

    سلام خانم اشراقی تحصیلات شما را شاید ی جوان امروزی بتواند بدست بیاورد ولی بزرگوار سروم تجربه به این سادگی نمی تواند بدست بیاورد

  • ناشناس

    فتبارك اله احسن الخالقين

  • ناشناس

    عجب!!

  • ناشناس

    " به او گفتم پدر شما خیلی هم محترم و شغل قابل احترام، اما احتمالا از نظر هوشی باید متوسط باشند ولی پدربزرگ من تاریخ را تغییر داده و توانسته یک حکومت شاهنشاهی را به یک نظام جمهوری تبدیل کند. چنین انسانی به لحاظ ضریب هوشی قاعدتا باید در بالاترین سطح باشد.
    " خب این نگرش رو که خانواه پهلوی داشتند

  • ناشناس

    خيلي ازش بدم مياد

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار