بازیگر چینی سریال «پایتخت ۳»:دختر در چینکمیاب است
دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران این روزها بیش از آنچه انتظار داشت ، سرش شلوغ است. بازیگر چینی سریال پایتخت3 به کارگردانی سیروس مقدم، سه روز بعد از تماسمان قرار مصاحبهاش را به نشانی سینما بهمن میدهد تا در بین کلاسهای دانشگاهیاش بتواند در کافهای همان حوالی به پرسشهایمان پاسخ بدهد. «منگ هان ژانگ» دانشجوی دکترای ادبیات فارسی است و در خوابگاه دانشجویی با چند نفر از دوستان دیگرش که آنها هم خارجی هستند، زندگی میکند.
ژانگ یک خواهر و یک برادر دارد و خانوادهاش در جنوب چین زندگی میکنند. او بسیار وقتشناس است و در ساعت معین جلوی سینما بهمن زودتر خودش را رسانده و منتظر است. اخلاقی که بین بازیگران ایرانی کمتر شاهدش هستیم. وقتی با او در خیابان انقلاب قدم میزنم شکم به یقین تبدیل میشود که واقعا سریال پایتخت پربیننده بوده است.
از کوچک تا بزرگ همه رویشان به طرف ژانگ است و از دیدارشان با بازیگر سریال پایتخت ذوقزده هستند. عابران پا شل میکنند تا در ترافیک پیادهرو اطمینان پیدا کنند با زن چینی ارسطو روبهرو شدهاند. و ژانگ با خنده میگوید شبیهش است. قرارمان در کافهای است که محل دنجی است برای خارجیها و او در این محل بیشتر احساس آرامش دارد تا با دقت بیشتری به پرسشهایمان، پاسخ بدهد.
ژانگ یک خواهر و یک برادر دارد و خانوادهاش در جنوب چین زندگی میکنند. او بسیار وقتشناس است و در ساعت معین جلوی سینما بهمن زودتر خودش را رسانده و منتظر است. اخلاقی که بین بازیگران ایرانی کمتر شاهدش هستیم. وقتی با او در خیابان انقلاب قدم میزنم شکم به یقین تبدیل میشود که واقعا سریال پایتخت پربیننده بوده است.
از کوچک تا بزرگ همه رویشان به طرف ژانگ است و از دیدارشان با بازیگر سریال پایتخت ذوقزده هستند. عابران پا شل میکنند تا در ترافیک پیادهرو اطمینان پیدا کنند با زن چینی ارسطو روبهرو شدهاند. و ژانگ با خنده میگوید شبیهش است. قرارمان در کافهای است که محل دنجی است برای خارجیها و او در این محل بیشتر احساس آرامش دارد تا با دقت بیشتری به پرسشهایمان، پاسخ بدهد.
مثل اینکه سرتان خیلی شلوغ است؟
آره. تا حالا بیشتراز بیست بار با من مصاحبه کردهاند و سوالهای تکراری میپرسند. واقعا روزهایی است که پنج بار این سوالات تکراری را جواب میدهم. از پاسخ دادن به پرسشهای تکراری، خسته و دلزده شدهام.
در کشور شما هم همینطور است؟ یعنی وقتی فیلم یا سریالی پخش میشود، مطبوعات با بازیگران مصاحبه میکنند؟
بله. روزنامههای چینی با عوامل فیلمها و سریالهای پرمخاطب مصاحبه میکنند. در آنجا هم با من زیاد مصاحبه کردهاند و راستش را بگویم خیلیهایشان سوالاتشان برایم جالب نبود. اما یکسری مصاحبهها بودند که میخواندم و دنبال میکردم. در کشور چین برنامههای علمی؛ سطح بالای زیادی ساخته میشود که بعد از تماشای آن انگار در کلاس درس بودیم یا یک کتاب خواندهایم یا دانشگاه رفتهایم. بعضی برنامههای بیکیفیت هم ساخته میشود که البته خیلی تعدادشان اندک است و بهتر است که نبینیم. وقت آدم ارزش بیشتری دارد.
تلویزیون ایران را تماشا میکنید؟
به خاطر یادگیری زبان فارسی و تسلط روی آن، بیشتر برنامه کودک را میبینم.
سینمای ایران را دنبال میکنید؟
از سینمای ایران، فیلم «رنگ خدا» را دیدهام. و فیلمهای دیگری هم دیدهام که در جشنوارهها شرکت میکنند و جایزه میگیرند. آنها را هم دنبال میکنم.
کارگردانهای ایرانی را میشناسید؟
الان فقط سیروس مقدم را میشناسم. قبل از اینکه بروم سر کار سریال پایتخت، حتی سیروس مقدم را هم نمیشناختم. بازیگران ایرانی را هم نمیشناسم.
پس در ایران تفریح فرهنگی شما چیست؟
ادبیات.
ادبیاتیها را میشناسید؟
در دانشگاه ادبیات میخوانم. ادبیاتیها را استادان معرفی میکنند. با آنهایی آشنا هستم که در دانشگاه معرفی میشوند.
کدامیک را میشناسید و کارهای آنها را خواندهاید؟
بیشتر مولانا و سعدی دوست دارم.
ادبیات چین را دنبال میکنید؟
چون به زبان چینی و زبان مادریام است، برایم راحتتر است. سعی میکنم، بخوانم. بیشتر به ادبیات کلاسیک علاقهمند هستم. «رویای ساختمان قرمز» بهترین کتابی است که خواندهام.
حالا چه اتفاقی افتاد که این دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران، جزء بازیگران پایتخت شد؟
از طریق سفارت چین معرفی شدم.
فیلمنامه را قبل از بازی خوانده بودید؟
متن یک قسمت قبل را سر صحنه به همه میدادند و من هم آن را میخواندم. ولی نمیفهمیدم چی هست. دوباره سر صحنه، بازیگران دیگر برایم توضیح میدادند. در واقع 80 درصد کار را نمیفهمیدم. بازیگران قصه را برایم توضیح میدادند.
سفارت چین فیلمنامه را خوانده بود؟
نمیدانم.
هنگام معرفی از سفارت درباره موضوع و داستان سریال چیزی نپرسید؟
نه. چون این اولینبار نبود. همیشه سفارت ما را برای کارهای مختلف معرفی میکرد. یک وقتی مترجم چینی لازم است یا برای کارهای دیگر. هرجا که نیازی به افراد چینی دارند، ما را معرفی میکنند. کلا سفارت چین به دانشجویان چینی مقیم ایران کمک زیادی میکند. در مدت چهار سال و نیمی که در ایران هستم، هر کاری که پیدا کردم، سفارت چین معرفی کرد. وقتی سفارت معرفی میکند، اعتماد میکنم. زیاد برایشان مزاحمتی ایجاد نمیکنم که پیگیر شوم مثلا داستان این زن چینی سریال ایرانی چیست که قرار است بازی کنم.
حالا شما تجربه بازی در یک سریال پرمخاطب ایرانی را دارید. میخواهم بدانم در حال حاضر اگر سریالی یا فیلمی دوباره برای بازی کردن به شما پیشنهاد شود، آیا باز هم به همین شیوه قبول میکنید؟
فکر میکنم بهتر است اول فیلمنامه را بخوانم، بعد سر کار بروم. البته دلیل دیگری که زود این کار را قبول کردم، سفارت چین بود. پیشنهادهایشان قابل دفاع هستند. به خاطر همین هیچ نگرانی نداشتم. قبل از اینکه در پایتخت بازی کنم، جلوی سینما بهمن بودم. یک آقایی آمد و گفت میخواهم در فیلم من بازی کنی، قبول نکردم. مهم است که چه کسی آدم را معرفی کند. من که کسی را نمیشناسم. در واقع به سفارت کشورم اعتماد کردم.
بهعنوان یک شهروند چینی اگر از شما بخواهند نقشی را که ضد چین است بازی کنید، قبول میکنید؟
نه، قبول نمیکنم. به هیچوجه. من کشور خودم و دولت خودم را دوست دارم.
آنجایی که به شما گفتند نقی را تشویق کنید، گفتید این درست نیست، کشتیگیر مقابل چینی است، من نمیتوانم علیه آن باشم.
اینها همه در خود فیلمنامه بود؛ یعنی از طریق ما هیچ پیشنهادی داده نشد و هیچ حرفی زده نشد. اینها همه در فیلمنامه خود تنابنده بود.
درباره نقش خودتان و دیالوگها چی؟ اظهارنظر و پیشنهادی هم برای گروه داشتید؟
دیالوگها را طوری میگفتم که به زبان آوردنش برایم راحتتر باشد. رستوران چینی را هم خودم به آنها معرفی کردم.
به نوعی از طریق سریال «پایتخت 3» فرهنگ چینی را بین مردم ایران بسط و گسترش دادند، نظر شما در این مورد چیست؟
نظری ندارم و اصلا هم نمیدانم چه رایزنیهایی صورت گرفته است. من کار خودم را انجام دادم.
الان که در ایران هستید از چه کالاهایی استفاده میکنید؟ ایرانی یا چینی؟
هر جفتش را استفاده میکنم. ما به وسایل خودمان عادت کردهایم، ولی خیلی از وسایل چینی اینجا پیدا نمیشوند. بعضی وقتها حتی از چین میآوردم اینجا و راحت استفاده میکردم. در ایران هم چیزهایی پیدا میکنم که خوشم میآید، همین الان کیف و مانتوی من ایرانی است. ایرانیها باسلیقهاند و چیزهای قشنگ درست میکنند. به نظرم کارهای دستی و لباسها و کفشهای ایرانی خیلی زیبا هستند.
البته با این محصولاتی که شما در بازار ایران دارید همان بهتر که ایرانی بخرید، واقعا چرا این همه محصولات شما بیکیفیت هستند، آیا سطح تولیداتشان همین است که در بازار میبینیم؟
تاجران این محصولات را وارد میکنند تا بتوانند سود بیشتری کسب کنند. فرض کنید یک لیوان داریم یک دلار و یک لیوان داریم 10 دلار که فرقشان خیلی زیاد است. حالا این تاجران نمیدانم ایرانی یا چینی بازار را خراب کردهاند. لیوان یک دلاری را از چین میخرند و در ایران به قیمت 10 دلار میفروشند؛ یعنی محصولات بیکیفیت و قیمت پایین را میآورند ایران و با قیمت بسیار بالا میفروشند. اگر من هم جای مردم ایرانی باشم، ناراحت میشوم.
محصولات چینی بازار ایران را تسخیر کردهاند. مردم هم از اینکه تولیداتشان کمتر شده، نظر و نگاه خوبی به چینیها ندارند. حالا شما بهعنوان یک شهروند که در سریال ایرانی بازی کردید، برخورد مردم نسبت به شما چطور است؟
به خودم میگویند آفرین خیلی خوب است، خیلی خوب کار کردی ولی نمیدانم پشت سرم چه میگویند.
چیزی را که پشت سرت میگویند، از من بپرس.
کنجکاو شدم. چی میگویند؟
میگویند جنس چینی وارد کردند، حالا هم با این کارشان نشان دادند که زن چینی هم میشود وارد کرد.
یک شوخی است. این را من هم شنیدهام و اینکه خانمهای ایرانی ناراحت شدهاند. فکر میکنم اگر جای آنها بودم، من هم ناراحت میشدم. چند خانم به من گفتند ما پسر کم داریم و شوهر پیدا نمیکنیم. چرا آمدی فکر پسرهای ما را معطوف به دختران چینی کنی. گفتم اصلا اینطور نیست، شما بیایید چین تا برایتان پسر چینی پیدا کنیم.
بعضی وقتها البته پیش میآید که مردهای ایرانی برای اقامتشان با دختران چینی ازدواج میکنند. به هر حال این تصور وجود دارد، حتی اگر شایعه باشد. اما سریال پایتخت نشان میدهد که جوان ایرانی میتواند، عاشق دختر چینی بشود.
ما به اندازه اروپا باسواد و سطح بالا نیستیم، اما بد هم نیستیم و چین هم برای زندگی جای خوبی است. بستگی دارد، بعضیها برای اقامت و ویزا به چین میروند که اگر همین مسالهشان باشد، با توجه به اینکه پسرهای ایرانی خیلی خوشتیپ هستند، اگر برای مساله اقامت این کار را میکنند، میتوانند به اروپا بروند و با این کارشان آنجا اقامت بگیرند. این را هم بگویم ما در کشورمان با کمبود دختر مواجهیم؛ یعنی تعداد پسرانمان، خیلی بیشتر از دخترانمان است. مردان ایرانی که برای اقامت تن به چنین کاری میدهند، مقصدشان بیشتر اروپا و آمریکاست.
با توجه به آنکه دارید ادبیات فارسی میخوانید، قصد ندارید ادبیات ایران را به چینی ترجمه کنید.
حتما این کار را میکنم ولی الان به آن سطح نرسیدهام. دانش من هنوز کم است. یک مقاله ساده را فعلا میتوانم ترجمه کنم. ولی راستش را بگویم در این چهار سال بیشتر روی تجارت تجربه میکردم. روی تجارت بیشتر تجربه دارم. اگر فرصت داشته باشم، دوست دارم، کتاب ادبیات ترجمه کنم، ولی از لحاظ علاقهمندی، روی تجارت بیشتر کار میکنم. تجارت برایم جالبتر است. دوست دارم، ادبیات بخوانم تا معنا و مفهوم آن را دریابم. با این حال گفتم که علاقهام تجارت و بازاریابی است.
مقالهای هم نوشتهاید؟
مقایسه ضربالمثلها و اصطلاحات فارسی و چینی که در سال ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است.
چند زبان را بلدید؟
بلد بودم (خنده). الان فراموش کردم. شش سال پیش آلمانی را راحت میتوانستم، حرف بزنم، ولی الان فراموش کردهام. 12 سال پیش میتوانستم، ژاپنی صحبت کنم، الان نمیتوانم؛ مثل قبل نمیتوانم. در حال حاضر تنها زبانی که میتوانم، صحبت کنم چینی است که زبان مادریام است و دیگری انگلیسی که از بچگی یاد گرفتم. فارسی را هم بلدم حرف بزنم، چون اینجا زندگی میکنم. در پکن در یک موسسه آلمانی، زبان یاد گرفتم.
گفتید که تجربه بازاریابی دارید. این تجربه به چه صورت شکل گرفت و کجا؟
قبل از آمدن به ایران یک سالونیم در دانشگاه پکن درس خواندهام و چون تاجران ایرانی زیاد به پکن میآمدند، بهعنوان مترجم برای آنها ترجمه میکردم. در شهرهای مختلف چینی با تاجران گشتم و برایشان کار کردم.
چرا ادبیات فارسی را برای رشته تحصیلی انتخاب کردید؟
از روی علاقهمندی.
قبل از اینکه به ایران بیایید، ادبیات فارسی را دنبال میکردید؟
بله، در چین فقط زبان فارسی خواندم.
این علاقه باید از یک جایی شروع شده باشد.
در سفری که به ایران داشتم، این علاقهمندی به وجود آمد، بعد تصمیم گرفتم که ادبیات فارسی را انتخاب کنم. قبلترها فقط یادگیری زبان فارسی را انتخاب کردم به رشته تخصصی وارد نشده بودم.
بعد از چهار سال حضور در بین ایرانیان زبانتان تغییر کرده؟
بله، خیلی فرق میکند. الان بیشتر میتوانم صحبت کنم و بیشتر میفهمم. چهار سال پیش وقتی ایرانیها حرف میزدند، اصلا نمیفهمیدم چه میگویند. حالا هم باید دوباره از آنها سوال کنم، چه میگویند و چند بار برایم تکرار کنند. بهخصوص نام خانوادگیهای ایرانی که معمولا در آخرشان «ی» میآید، مثل اسکندری و محمودی و... اولش نمیدانستم کدام اسم است یا کدام اسم زن است و کدام اسم مرد. تشخیص نمیدادم یا برای تلفظ کردن اسمهای ایرانی بیشتر رنج میکشیدم. حالا اوضاعم کمی فرق میکند.
این تغییرات به خاطر حضور در دانشگاه است یا بین مردم ایران زندگی کردن؟ دانشگاه بیشتر زبان فارسی را به شما آموخت یا مردم کوچه و بازار؟
هر جفتشان. در دانشگاه بیشتر کتابی حرف میزنیم و بیشتر نوشتن را میآموزیم. در اجتماع بیشتر به زبان عامیانه صحبت میکنیم. در دانشگاه استادان خیلی رسمی و باکلاس و ادبی صحبت میکنند، هر جفتش را لازم داریم.
شما در چین بیشتر آدم معروفی هستید یا در ایران؟
یک زمانی در چین در چند شبکه محلی کار میکردم و تا کار برای شبکه بینالمللی «CC TV» رفتم. آن زمان خیلی معروف شدم تا جایی که در پارکها میرفتم مردم با من عکس میانداختند. اما به اندازهای که در ایران معروف شدم، نبود.
رگههایی از طنز در بازیهای شما دیده میشود. در این زمینه استعداد و تجربه هم دارید؟
برنامههای شبکههای تلویزیونی چین خیلی متفاوت هستند. ما همه نوع برنامه داریم؛ برنامهای داریم که دو نفر روبهروی هم قرار میگیرند و یکی از زیبایی خودش تعریف میکند و دیگری باید با شوخی، زیباییاش را زیرسوال ببرد. در این برنامه که نوعی طنز بود، کار میکردم. یک برنامه هم در تلویزیون آنجا داشتم که در آن غذاهای ایرانی را معرفی میکردم.
قبل از بازی در سریال «پایتخت 3» آیا سیروس مقدم از شما اینها را پرسید، یا تست گرفت؟
آقای نجفزاده این کارها را انجام داد.
چند روز سر صحنه بودید؟
10 روز.
خودتان را آدم خوششانسی میدانید؟
به نظر شما من خوششانسم؟
بله، خیلی. کار کردن با سیروس مقدم، کارگردان پرکار و موفق تلویزیون برای شما باید شانس بزرگی در ایران بوده باشد.
راست میگویی. من در پکن هم خوششانس بودم. از یک شهر کوچک رفتم پکن، حتی هیچ کس را در آن شهر نداشتم و نمیشناختم. اما این فرصت را پیدا کردم که در شبکه «cctv» شرکت کنم. واقعا شانس خوبی بود، چون این شبکه خیلی معروف و بینالمللی است. بعد از آن آمدم ایران. فکر نمیکردم، این شانس با من به ایران آمده باشد. البته این بار بیشتر از پکن. انگار خواب دیدم. اصلا نمیدانم چه جوری اتفاق افتاد. واقعا همینجوری است، من خیلی خوششانسم. تا حالا این را نمیدانستم. دختران زیبا در چین کم نیستند، بهخصوص در پکن. از همه جای چین به پایتخت میروند. کسی را که بااستعداد، زیبا و قشنگ است، انتخاب میکنند، ولی اینکه چرا من را برای کار در یک شبکه مهم انتخاب کردند، نمیدانم. من هنوز از خواب بیدار نشدهام.
یا حضرت یونس !!!!! این هم یا د گرفت بازار گرمی را !!! نقی که یازده کیلو کم کرد تا دنیا بداند من نقی بودم و این هم برای دختران چین بازار و چراغ را روشن فرمود !! حالا دیگر باید منتظر پسران و دختران بنجل ووازده چینی هم باشیم !!جل الخالق !!!