گوناگون

لحظه شهادت حاج همت به روایت همسر

لحظه شهادت حاج همت به روایت همسر

پارسینه: آخرین بار سه‌شنبه تماس گرفت ساعت چهار و نیم عصر شانزده اسفند.

چند بار گفت: خیلی دلم برات تنگ شده، گفت: می‌خواهم ببینمتان. اگر شد که بیست و چهار ساعته می‌آیم می‌بینمتان و برمی‌گردم. اگر نشد یکی را می‌فرستم بیاید دنبالتان. می‌آیید اهواز اگر بفرستم؟ سختت نیست با دو تا بچه. و من با خوشحالی گفتم: «با تمام سختی‌هایش به دیدن تو می‌ارزد. یک هفته گذشت اما نه ابراهیم تماس گرفت و نه آمد.

ساعت 2 بعدازظهر اخبار اعلام کرد، فرمانده لشکر حضرت رسول (ص) شهید شد. من داخل مینی‌بوس بودم. آبروداری را گذاشتم کنار، از ته دل جیغ کشیدم. جلو مسافرهایی که نمی‌دانستند چی شده.

سرم سنگین شده بود از جیغ‌هایی که می‌زدم. دلم می‌خواست ببینمش. کشو را آرام‌آرام باز کردند. اما آن ابراهیم همیشگی نبود چشم‌های همیشه قشنگش نبود. خنده‌اش نبود. اصلا! سری نبود. همیشه شوخی می‌کردم می‌گفتم: «اگر بدون ما بروی گوش‌هایت را می‌برم می‌‌گذارم کف دستت. خیلی ازش بدم آمد. گفتم: تو مریضی ماها را نمی‌توانستی ببینی. ابراهیم چطور دلت آمد بیاییم این جا چشم‌هایت را نبینم. خنده‌هایت را نبینم. سر و صورت همیشه خاکیت را نبینم. حرف‌هایت را نشنوم.

روزهای آخر یکبار به من گفت: دلم خیلی برایت تنگ می‌شود ژیلا، اگر بروم، اگر تنها بروم، و با این کلامش آتش به جانم زد.

ژیلا بدیهیان/همسر شهید محمدابراهیم همت

ارسال نظر

  • sara

    خانم ژیلا برای از دست دادن چنین جواهری باید به کل کاینات تسلیت گفت روحش شاد

  • هاله نور

    یادت گرامی سردارشجاع.

  • یک رزمنده بی توقع

    با اینکه در زمان جنگ ندیدمش فقط عکس و حرفهایش را شنیده بودم ولی نمیدونم این بشر چه نیروی جاذبه ای داشت که آدم را بطرف خودش میکشید . وقتی خبر شهادتش را شنیده ام انگار که چندین سال میشناختمش چقدر حیف همت و امثال همتها ......

  • ازادواری

    این متن من رو به یاد برادر شهیدم انداخت که هفت ماه پیش به دست اشرار شهید شد روح همه شهدا شاد

  • احمد

    چشمهايش واقعا" گيرا هست. ما از توي عكس خيلي باهاش حال مي كنيم چه برسه اونهايي كه از نزديك باهاش آشنا بودند.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار