گوناگون

روايت جديد در مورد قاتل دكتر نجيب الله

روايت جديد در مورد قاتل دكتر نجيب الله

پارسینه: ملاعمر گفت: همه شکایات خود را در کاغذ بنویسید! ملاخاکسار به سوی حمید ( یکی از منشی های ملاعمر) رفت و به توضیحات شروع کرد...

شكاف تشكيلاتي دركابل

سال 1375

منبع : دكتر نادرشاه احمد زی

وظيفه: مسئول شبكه اطلاعاتي ويژه مسعود در كابل

نام شبكه‌: صادق هجرت

درزمستان سال 1375 كه يورش چند جانبه طالبان به هدف تسخير بستر هاي جنگي مسعود در پهناي شمالي ادامه داشت،‌ به دستور مسعود از راه پشاوربه چترال وارد وادي پنجشير شديم. ما به عنوان فعالان اطلاعاتي ويژه، اجازه نداشتيم كه در ملاءعام از مناطق بگذريم و خود را به حضور مسعود برسانيم. ما بعد از گرفتن فرمان ومشورت از مركز مقاومت، دو باره كابل برمي گشتيم، ‌افشا شدن درانظار مردم درپنجشير مي توانست خطربازداشت و متلاشي گشتن محور اطلاعاتي مقاومت دركابل را در پي داشته باشد. رسم معمول اين بود كه تا رسيدن به نقطه ي كه با مسعود ديدار مي كرديم، به صورت هاي مان نقاب مي كشيديم.

درتماس بعدي كه الزاماَ از كابل به پنجشيرداخل مي شديم، سعي مي كرديم با تاريك شدن هوا، از خطوط جبهه به سوي مواضع نيروهاي مقاومت بگذريم. درنخستين ماه هاي تسلط طالبان بر پايتخت، جلسه خصوصي با حضور احمد شاه مسعود،‌ انجنيرعارف ( رئيس امنيت آن زمان) و ميرويس به اسم مستعارشريف ( معاون بخش كاري) گروه ويژه، در خانه پدري مسعود گرد هم آمديم.

هدف ازنخستين دور جلسه،‌ طرح و تنظيم برنامه جديد ضد جاسوسي در درون اطلاعات طالبان بود كه در آن،‌ سازمان استخبارات آي، اس،آي پاكستان قدرت نظارتي وعملياتي خود را پيوسته تقويت كرده بود.

برنامه بعدي ، ‌طرح و تنظيم برنامه ضد عمليات نظامي و كشف عمليات دشمن بود. مسعود براي يافتن پاسخ به اين سوال كه تهاجم هاي گسترده تر بعدي گروه طالبان،‌آيا از راه شمالي عملي خواهد شد يا از نقاط جانبي نزديك تر به وادي پنجشير( سروبي و تگاب )، نظريه ها را جمع بندي مي كرد. اين جلسات زنجيره ي مدت دو هفته به طول انجاميد.درجريان اين دوهفته،‌ هيچ كسي حق داخل شدن به حريم جلسات را نداشت وحتي براي معلم نعيم كه در مسايل اطلاعاتي از نزديكان مسعود به شمار مي رفت، اجازه ورود به مجلس داده نمي شد. تنها احمد( پسرارشد مسعود) كه درآن زمان كودكي بيش نبود،‌ لحظاتي قبل از صرف غذا، آب دست شويي را به داخل مي آورد و سپس از خانه بيرون مي رفت. مسعود شخصا غذا و سفره را به داخل مي آورد.


بعد ازنشست هاي سري پياپي، سرانجام روي اين مسأله توافق حاصل شد كه تعميل طرح ضد جاسوسي و كشف عمليات دشمن، بدون نفوذ در دستگاه اطلاعاتي طالبان دركابل، دشوار خواهد بود. به دستور مسعود،‌ من آماده شدم كه به هر شيوه معمول و حتي نا معمول،عمليات نفوذي بر هسته استخباراتي طالبان را انجام دهم.

ما كه از راه پشاور- چترال به سوي بدخشان سفر كرده و خود را به پنجشير رسانيده بوديم،‌ هنگام برگشت نيز از مسير پنجشير- بدخشان به سوي چترال راه افتاديم و چند روز بعد دوباره به شهر پشاور آمديم. درپشاور، ديدار چكري مشهور به قوماندان دیدار، از هواداران سرشناس طالبان را ملاقات كرديم و با استفاده از علايق قومي، فضايي به وجود آمد كه ديدار چكري حتي از ما دعوت كرد كه بايد به صف طالبان بپيونديم. ملاقات با ديدار چكري،‌ امري تصادفي نبود.



من از شروع پروژه،‌ تصميم گرفته بودم كه براي نزديك شدن با طالبان،‌ او را ملاقات كنم وبا استفاده از شناخت قبلي و يك رشته وابسته گي هاي قومي،‌ خود را به هدف برسانم.‌ اما در نخستين ملاقات با ديدار چكري،‌ با پيشنهاد ناگهاني وي براي پيوستن به گروه طالبان رو به رو شدم و اين رويداد،‌ براي من به معني آغازعمليات به سوي كابل بود. آقاي ديدار از ضرورت كمك به طالبان سخن گفت و ازمن پرسيد كه چه امكاناتي در اختياردارم كه طالبان را درجنگ شان برضد مسعود، ياري برسانم؟

من گفتم: امكانات من براي همكاري با طالبان زياد است.

من درآخرين روز هاي استيلاي طالبان بر كابل، يك تعداد از مخابره هاي نوع (تاكي واكي)‌ روسي را در زير خاك مدفون كرده و همچنان يك جعبه پر از مواد خاكستري را تحت نام ماده يورانيوم نيزمخفي كرده بودم. در سال هاي اول بعد از فروپاشي امپراطوري اتحاد شوروي، در ميان حلقات استخباراتي،‌ هنگامه ‌قاچاق يورانيوم از تأسيسات نظامي شوروي سابق به سوي افغانستان،‌ ايران و پاكستان، گرم بود. اين نوع قاچاق، ‌سازمان هاي اطلاعاتي منطقه و دسته هاي قاچاقچيان اسلحه را به خود جلب كرده بود. با توجه به ادامه جنگ دركابل، آوازه ها طوري بود كه بسته هاي يورانيوم كه از روسيه و كشورهاي آسياي مركزي بيرون مي شود،‌ از راه افغانستان به بازار هاي بي نشان كشور هاي منطقه در بدل پول هاي سرسام آور به فروش مي رسد. چنان كه برخي دسته هاي مجاهدين و عناصرشهر نشين كه يك جا با طالبان به كابل سرازيرشده بودند، ‌درجستجوي راه هايي براي يافتن سرنخ اين تجارت پرسود بودند.

دركابل، مخابره ها وبسته جعلي يورانيوم را به ديدار چكري نمايش دادم. بعد از تماشاي دستگاه هاي مخابره و جعبه ناشناخته يورانيوم گرايش وي به من بيشتر شد. اوگفت من بايد ترا به رئيس كشف وزارت دفاع معرفي كنم.
ديدار چكري خودش در آن زمان فرمانده غند (هنگ) 52 مخابره بود.

من دقيقاَ متوجه بودم كه ملاقات با رئيس كشف وزارت دفاع، اولين خيز بلندمن براي اجراي مأموريت سري بود.
به ديدار چكري با لحن خودماني و رفيقانه گفتم كه اسم جهادي من ملامؤمن است. "طالبان كرام" نيز به اين القاب علاقه مند اند. بهتر است براي رئيس كشف وزارت دفاع،‌ خودم را به همين نام طالبي معرفي كنم. او بي هيچ گونه ملاحظه ي، حرف مرا پذيرفت.

ديدار چكري، مرا به رئيس كشف كه اهل ولايت هلمند بود، معرفي كرد وگفت كه اين جوان ازمجاهدين سابق است و مي تواند به نفع طالبان فعاليت هاي مهمي انجام دهد. جبين رئيس كشف ازديدن دستگاه هاي مخابره و جعبه نام نهاد يورانيوم، ‌باز شد. او چند سوال مختصردر باره درجه تحصيلات وتوانايي ها من مطرح كرد. سپس پيشنهاد كرد:
بيا كه مسئوليت بخش مجاهدين تاجكستان و حوزه آسياي ميانه را برايت بسپاريم. من گفتم كه در حاضر با ديدار چكري هستم وبعد برنامه ها را به مشورت يكديگر آماده مي كنيم. درمدتي كه درخانه ديدار چكري بودم، به دليل وابسته گي من به قوم كاكر( ازطرف مادر) با ملا رباني رئيس شوراي رهبري طالبان دركابل نزديك شدم. در همان روزها، صديق افغان ( رياضي دان معروف افغانستان ) ازسوي مأموران امنيت طالبان به دلايلي كه چندان مهم نبود، بازداشت شده بود. ديدار چكري به منظور رهايي وي دست به كارشد و از من دعوت كرد كه او را تا دفتر معاون اداره "احتساب"طالبان همراهي كنم. چكري درمسير راه به من گفت كه معاون اداره "احتساب" طالبان، عضو ويژه سازمان اطلاعات پاكستان است. منظور وي آن بود كه من بايد در محضرمعاون اداره احتساب، درجريان صحبت، مواظب سخنانم باشم. درخانه ي واقع درجاده شماره سيزده وزيراكبرخان كابل داخل شديم.

وقتي به اتفاق ديدار چكري وارد دفتر معاون اداره احتساب شديم،‌ مردي را ديدم كه در نخستين لحظه او را شناختم. اما ديدار چكري ضمن احوال پرسي با معاون احتساب به من گفت:

اين حاجي محمد است!

حاجي محمد با من دست داد و علي الظاهر به روي خود نياورد كه در گذشته مرا مي شناسد.

اما من در نخستين نگاه دريافته بود كه اين شخص حاجي محمد نام ندارد، او غرزي خواخوگي نام دارد!

آقاي اكبربخاري از افسران سابق، كارهاي روزانه دفتر او را انجام مي داد.

من غرزي را به دليل خويشاوندي خانواده گي ( البته از طريق خانم وي) مي شناختم. اونيز ازين قرابت آگاه بود. غرزي درعين حال مسئوليت "گروپ خاص اپراتيفي " در ارگان اطلاعاتي طالبان را نيز برعهده داشت. وي ضمن صحبت پيوسته سگرت دود مي كرد. درين حال،‌ ناگاه مردي به دفتر داخل شد كه غرزي با ديدن وي از جا برخاست. تازه وارد، جلدي تيره داشت و كلاه پكولي به سرنهاده بود. در نگاه هاي رام و گريزنده اش نوعي سراسيمه گي وجودداشت. غرزي او را به نام "سلطان صاحب" معرفي كرد؛ اما من در وهله نخست هويت اورا تشخيص داده بودم.


او كرنيل سعيد امام افسر سرشناس سازمان آي، اس، آي درافغانستان بود كه كليه عمليات هاي جنگي و جنگ اطلاعاتي بر ضد مسعود را رهبري مي كرد. كرنيل سعيد امام به زودي آن جا را ترك كرد. سپس غرزي از من دعوت كرد كه در"مديريت خاص اپراتيفي" تحت نظر وي كار كنم . ديدارچكري گفت كه ملامؤمن در حال حاضر، مأمور رياست كشف وزارت دفاع است. او راست مي گفت. درزمان حكومت مجاهدين، به امضاي شخص احمد شاه مسعود، به رياست كشف وزارت دفاع معرفي شده بودم واسناد دوره جهادي ام به امضا وتأئيد شخص مسعود در آرشيف وجود داشت. غرزي گفت:

اگر سوانح داشته باشي مي تواني با من درمديريت سوم اداره احتساب كار كني!

من گفتم: ملا سوانح تحصيلي را ازكجا بياورد؟

اوسرتكان داد. درآن روزها،‌ حاجي زلمي رئيس دفترشماره يازدهم اداره احتساب طالبان كه ازروابط من با حكومت استاد رباني درسال هاي 1371تا 1375 آگاهي داشت،‌ ازنزديكي من با ديدار چكري و ملاخاكسار معاون وزارت داخله طالبان به تعجب افتاده بود وسعي مي كرد كه مرا براي مقامات طالبان به حيث يكي ازفعالان وفاداربه احمد شاه مسعود معرفي داشته و بدين ترتيب زمينه بازداشت مرا فراهم كند. به گفته رئيس كشف وزارت دفاع، زلمي چندين بار دررابطه من با سران نظامي طالبان صحبت كرده بود.

به رئيس كشف چند بار اظهارداشتم كه من يك ملا هستم. او چه گونه مي تواند موقعيت مرا تخريب كند؟ رئيس كشف واقعاَ دربرابر توطئه هاي حاجي زلمي ازمن دفاع كرد وحتي همراه با يك گروه از افراد مسلح به دفترش هجوم برد؛ اما حاجي زلمي از رويارويي با وي فرار كرد. او بارها در غياب من به زلمي پيام داده بود كه من ملامؤمن را مي شناسم و براي طالبان كمك زياد كرده است. او گفته بود: كسي كه مخابره ها و مواد يورانيوم را براي ما آورده است،‌ چه گونه مي تواند برضد ما باشد؟

در نخستین دور ملاقات با غرزی متوجه شدم که در دفتر معاونت اداره احتساب، اسناد و مدارک بسیار مهمی وجود دارد. دریک الماری ( گنجه) بلند پرونده هایی قطوری چیده شده بود و روی شیشه آن نوشته شده بود: شورای نظار. به همین ترتیب ، آگهی های مختلف دیگر از قبیل جمیعت اسلامی، حزب اسلامی و فرماندهان مشهور، روی شیشه الماری های دیگر با خط مشقی روي كاغذ تحریر شده و برشیشه قفسه الماري چسپانيده شده بود. تمامی برنامه های اطلاعاتی در سراسر افغانستان از طریق همین اداره جمع بندی و ارزیابی می شد. دیدار چکری به غرزی گفت که ملامؤمن امکانات زیادی برای کار در اختیار دارد. غرزی اين بار مصرانه از من دعوت کرد که در اداره ویژه موسوم به "مدیریت سه" درچهارچوب معاونت احتساب کار کنم. من پیش از آن که به طور مستقیم مسئوليت مدیریت سوم را بر عهده بگیرم، دربخش اداره لجستیک به کار گماشته شدم. سعي كردم درجريان كارها، در دادن مشورت های اطلاعاتی به غرزی سخاوت به خرچ دهم. او یک روز به من گفت:

تو درباره بسیاری مسایل اطلاعات داری و اطلاعاتت همه دقیق اند!

اوگفت : از اول گفته بودم که باید در مدیریت سوم کارکن ... کار را از همین امروز شروع کن.

در جلسات سری پنجشیر در خصوص نفوذ به دفتر گروپ خاص اپراتیفی اداره احتساب طالبان که غرزی در رأس آن قرار داشت، نتیجه گیری شده بود که روند جا به جایی من درین نهاد، ممکن است وقت زیادی را در بر بگیرد. اما تصادف ها طوری دست به هم دادند که این مأمول ظرف یک یا دو هفته برآورده شد. در دومین هفته کار در مدیرست سوم ، روزي کرنیل سعید امام پاکستانی به دفتر غرزی داخل شد. نیم خیز شدم که بیرون بروم؛ غرزی از من خواهش کرد بیرون نروم. او گفت:

بمان ، مشکلی نیست!


در موارد بعدی، کرنیل سعید امام با غرزی درمورد پیشرفت کار ها و ارزیابی حملات طالبان بر شمالی و پنجشیر با صراحت صحبت می کرد. او درین باره مانند یک فرد مسئول تام الاختیار از غرزی سوالاتی می کرد.

در جريان یکی ازجلسات میان کرنیل سعید و غرزی درکابل پيش نظرم اتفاقي روي داد كه براي مأموريت من بسيار مهم بود. من شاهد صحنه تمدید کارت عضویت غرزی در اداره استخبارات پاکستان بودم. مسئول تمدید کارت که خود از اتباع پاکستان بود، نمونه کارت اصلی غرزی را که در اسلام آباد صادر شده بود، از طریق وارد کردن رمز مخصوص در شبکه انترنت درصفحه ظاهر ساخت. سپس تاریخ آن را با تاریخ کارت همراه غرزی مقایسه کرد وبعد از آن ، مهر سفارت را بر آن کوبید

غرزي عمدتا به عياشي وهرزه گي مشغول بود. درین جا لازم نمی دانم که مکان های رفت و آمد خصوصی او را افشا کنم. در مديريت سوم به زودي موفق شدم که فهرست اسامي كليه افسران نظامي گروه طالبان و نقشه هاي جنگي بالاي پنجشير و مواضع جنرال دوستم را از مجموعه آرشيف دفتر غرزي به دست بياورم و آن را كاپي كنم.

با حصول اين پيروزي، مأموريت نفوذ من در دستگاه طالبان شكل جدي تر به خود گرفت. زيرنام رسيده گي به يك رشته امور شخصي،‌ همراه با معاون من ميرويس كه درين مدت در خارج از اداره احتساب به جمع آوري اطلاعات مشغول بود، به زودي از راه شهرك تگاب و نجراب ( مناطق جنگي) در شمال شرق كابل، شبانگاه وارد پنجشير شديم.


هدف گيري هسته خلقي ها

در پنجشير سیاهه افسران خلقي درتشكيلات نظامي طالبان را به مسعود سپردم. وي دقايقي به لست خيره ماند. سپس نگاه خود را به سوي من كرد وگفت:

افسران خلقي به طور قطع، به آي،اس، آي كار مي كنند... درهمين مسير به كارت ادامه بده!

وي ظاهراَ با نام اكثر افسران خلقي آشنا بود و درباره هريكي ازآنان اطلاعات كافي داشت.

مسعود گفت: تمام انداخت هاي توپچي، ‌بمباران هاي هوايي و ايجاد قوس آتش درجبهات به وسيله همين افسران عملي مي شود.

مسعود سوال كرد:

چه گونه مي توان مركز اصلي خلقي ها را هدف گرفت؟

گفتم: معاون اداره احتساب طالبان يك افسر خلقي است كه به نام مستعار حاجي محمد كار مي كند؛ نام اصلي اش غرزي خواخوگي است. او از افراد خاص جنرال شهنواز تني است و من شاهد بودم كه كرنيل سعيد امام به دفترش مي آيد وبا هم صحبت مي كنند.

مسعود پرسيد: خط اصلي صحبت هاي شان چه بود؟

گفتم: صحبت ها به طورعمده درباره نحوه رخنه بر جبهات جنگ و تثبيت اهداف ضربه دور مي زد.
مسعود گفت:

خوب ... اين طبيعي است. اما درين جا پلان بايد طوري آماده شود كه حساسيت ديني آن عده ازمسئولان طالبان كه به طور شعوري درچنگ آي،اس،آي قرار ندارند، برضد خلقي ها برانگيخته شود. بعد از تحريك حساسيت طالبان ديني بر ضد كمونيست هاي خلقي، مرحله اساسي تر پيشروي اپراتيفي فرا مي رسد.

من گزارش اپراتيفي سفارت پاكستان، رمزها،‌ شماره هاي تلفن و نقشه تمام مراكزآنان دركابل را روي ميزگذاشتم. مسعود درحالي كه به اوراق گزارش ما نگاه مي كرد ،‌ به موضوع ديگري اشاره كرد وگفت:

ما درچهارسال حكومت هيچ كاري را نتوانستيم به نفع نظام سازي انجام دهيم. بدون طرح جامع براي ساختن نظام همه پذير، تسخير دو باره كابل بي فايده است.

من به اين عقيده بودم كه دفتر معاونت اداره احتساب تحت رهبري غرزي ، محور اصلي براي تقرب به مراتب بالايي روابط ميان طالبان وافسران خلقي به شمار مي رفت.

اگر چه فرد اصلي رابط طالبان با جبهه پنجشير، ملا خاكسار معاون وزير داخله طالبان بود؛ اما حادثه طوري اتفاق افتاد كه من كاملا از يك كانال ديگر به شبكه اطلاعاتي طالبان وارد شده بودم. من ظرف چند ماه موفق شدم تمامي اسناد موجود دردفتر معاونت اپراتيفي تحت رهبري غرزي را كاپي كرده وبه پنجشير منتقل كنم.

درجمع اين مدارك مهم،‌ يكي هم نقشه هاي جنگي طالبان بود كه خطوط وجهات تهاجم كارساز بر مواضع جنرال دوستم ومسعود را نشان مي داد. بعد از افشاي لست نظاميان خلقي،‌ داوود مصباح در شمال بازداشت شد. اما مأموريت اصلي من،‌ پرونده سازي بر ضد غرزي ورفقايش بود كه بايد اين اسناد را به ساير مقامات ضد كمونيست طالبان تهيه مي كرديم. من كليه اسناد غرزي و خلقي ها را كه با شبكه آي،‌اس،آي رابطه داشتند، به دست آوردم. علاوه برآن، موارد فساد و زنباره گي غرزي و رفقايش را به طور مستند تهيه كردم.

درزمره اسناد و شواهد، اوراق و كارت هاي مزين با مهر و نشان آي ،اس ،آي و شماره موتر غرزي با نمبرپليت استخبارات نيزشامل بود كه وي هرگاه عزم سفربه پاكستان مي كرد، اين موتر را درمرز پشاور به فردي به نام لاله كوي شينواري تحويل مي داد و با عبوراز مرز،‌ با موتر ديگري به پشاور واسلام آباد مي رفت. درپرونده غرزي موارد مختلف چوروچپاول خانه هاي مردم از جمله ملكيت شخصي حاجي سلطان (‌ سابق آمرحوزه يازده پليس كابل) نيز شامل بود. به من دستور رسيد كه اين مستندات را براي ملاخاكسار تحويل بدهم . شخصي به نام بشير، عامل ارتباط من با ملاخاكساربود. ملا خاكسار قبلا با شبكه خاص مسعود پيوند داشت. بشير مرا به سكرتر ملاخاكسار معرفي كرد ومن پرونده را براي او تسليم دادم. ملاخاكسار وملارباني براساس مستندات اين پرونده، اولين گام را به هدف فروپاشي هسته نظاميان خلقي درارتش و اداره احتساب طالبان به جلو برداشتند كه ماجراي آن دركتاب قبلي( رزاق مأمون) تحت نام "راز خوابيده" ( اسرار مرگ دكترنجيب الله ) شرح داده شده ا ست.

دكترنادر درادامه مي گويد:

جنرال شهنوازتني بعد ازبازداشت غرزي به سرعت دست به كار شد تا او را از چنگ طالبان خارج كند. اوگفته بود غرزي نبايد ضايع شود.

اما دير شده بود. بعد از بازداشت غرزي و اعترافات مفصل وي در باره رابطه اش با پاكستان و افسران خلقي و روابط تنگاتنگ آنان با استخبارات پاكستان ، اختلافات دروني حاكميت طالبان به همان نقطه ي رسيد كه ما متوقع بوديم. آن ها نيز،‌ تحركات و ضد حمله اطلاعاتي را به هدف نابودي شبكه ما آغاز كردند. اين تحركات بعد از آن شروع شد كه شبكه هاي پاكستاني، دريافته بودند كه درسراي شاهزاده ( يگانه مركز مبادله پول) كابل، مقدار زياد دالر امريكايي با پول افغاني مبادله شده بود.

حال آن كه درآن وقت،‌ هيچ يكي از طالبان ومردم عادي،‌ توان مالي زيادي نداشتند تا مبالغ نسبتاَ بالاي دالر را به پول افغاني تبديل كنند. درآن زمان اداره احتساب براي انجام فعاليت هاي اطلاعاتي ماهوار مبلغ شصت میلیون افغاني به ما مي پرداخت؛ درحالي كه ما براي پيشبرد اهداف ضد اطلاعاتي دركابل به هزينه زيادي نيازداشتيم و پول مورد نياز از پنجشير دراختيار ما قرار داده مي شد. در آخرين باري كه هزاران دالر را در بازار مبادله پول وارد كردم و بانك نوت افغاني گرفتم،‌ مأموران سري پاكستاني نسبت به ما مظنون شده بودند. آن ها درپي رد يابي حلقاتي بودند كه اين همه پول را به افغاني عوض كرده بودند. بدين ترتيب، ‌وقتي احساس كرديم كه وضع ناگواري پيش آمده است، از پنجشير پيام رسيد كه من بايد همراه با شبكه سري موسوم به صادق هجرت كابل را ترك كنيم.

اگرچه ملاخاكسار در موقف عامل كليدي انتقال اطلاعات به مسعود، تا آخر ماجرا درمسند رسمي خود باقي ماند؛ اما انجنير عارف به دستورمسعود به بهاي هشت هزار دالر يك دستگاه مخصوص مخابره امريكايي نوع كودان را خريداري كرد و به كمك من، اين دستگاه درخانه ملاخاكسار نصب گرديد تا هيچ شبكه ي از استخبارات طالبان قادر به دخول درجريان مكالمات آن نباشد.
كود (‌ رمز) دستگاه به وسيله انجنير عارف تنظيم شده بود وملاخاكسار با استفاده ازهمين دستگاه از كابل با مسعود صحبت مي كرد. پيش از آن چند بار شرايطي را فراهم كردم كه ملاخاكسارفرصت يافت از طريق دستگاه مخابراتي شركت بين المللي نفتي بريداس و يك مؤسسه امداد رساني آلماني با پنجشير صحبت كند.

من به موقع اطلاع يافتم كه قاري احمدالله رئيس عمومي اداره احتساب طالبان به كمك مدير اختر گل كه با برادر قاري احمدالله در رياست تحقيق كار مي كرد، نقشه بازداشت مرا طرح كرده بود. مديراخترگل براي به دام كشانيدن من و شايد هم ملاخاكسار، شماري از پنجشيري ها را تحت شكنجه گرفت تا اززبان آنان در باره من به استناداتي دست يابد. او يك گام ديگر به جلو برداشت ودگروال خوازك رئيس دفتر ملاخاكسار را نيز زير شكنجه گرفت تا از وي اعتراف بگيرد.

وضع آن چنان اضطراري بود كه ملاخاكسار براي آزادي دستيار خود از چنگ مديراختر،‌ كارچنداني انجام داده نتوانست.سرانجام دگروال خوازك تاب شكنجه هاي هولناك را نياورد و جان خود را از دست داد. خانواده خوازك تا كنون درحالت بي سرپرستي به سر مي برد. پیش ازین، یک بار موفق شدیم که با ملاخاکسار نزد ملاعمر قندهار برویم. او گفت مستنداتی را در باره دخالت پاکستانی ها آماده کرده ام و می خواهم این مستندات را درشکایت نامه ای به ملاعمر تحویل دهم. وقتی به اتاق ملاعمر داخل شدیم، متوجه شدم که این مرد همان کسی نبود که رسانه ها عکس وی را انتشار داده اند. آن چه به نام عکس ملاعمر در رسانه ها پخش شده، با ملاعمر اصلی بسیار تفاوت دارد.

او لنگی به سر داشت و پتویی را دور بدنش پیچانده بود و دامن پیراهنش را روی زانوانش کشیده بود. تقریبا چهل ساله معلوم می شد. وقتی برای انجام کاری از جا برخاست و چند قدم راه رفت، متوجه شدم که پای راستش کمی می لنگد. برخلاف گزارش هایی که وجود دارد، من متوجه نشدم که یک چشم ملاعمر "پوچ" باشد. ملاخاکسار شکوه آغاز کرد و گفت که پاکستانی ها همه کار ها را در دست گرفته اند. درهر امری مداخله می کنند و نظم را برهم می زنند.


ملاعمر گفت:

همه شکایات خود را در کاغذ بنویسید!

ملاخاکسار به سوی حمید ( یکی از منشی های ملاعمر) رفت و به توضیحات شروع کرد. حمید اظهارات ملاخاکسار را یک به یک نوشت. خاکسار دست نوشته ها را به ملاعمر داد اما ملاعمر بی آن که به آن نگاهی بیاندازد، اوراق را زیر دوشکی که روی آن نشسته بود، گذاشت. وقتی به سوی کویته حرکت کردیم، ناگهان میجر عمر پاکستانی ما را متوقف کرد و بدون مقدمه از ملاخاکسار سوال کرد:

آن همه اوراق شکایت را تو برای ملاعمر داده بودی؟

از حیرت درجایم میخکوب شده بودم. خاکسار گفت:

نه من از اوراق اطلاعی ندارم. کدام اوراق را می گویی؟

میجر عمر چیزی نگفت و ما به راه خود ادامه دادیم. ملاخاکسار گفت:

اوراق واقعا به دست این ها رسیده است؟

هیچ جواب قناعت بخشی نداشتیم و تا امروز نیز نمی دانم که شکایت نامه ما چه گونه در مدتی بسیار کوتاه در اختیارآی،اس، آی قرار گرفته بود.

برگرفته از كتاب: مسعود در نبرد استخباراتی

ارسال نظر

  • خاین شناس

    سلام بر اهل هدایت : بلی اینهارا که دانستیم اگر از ارتباط تنگاتنگ مسعود واستخبارات شوروی ومسعود هم بنویسید بهتر میشود چون خیلی چیزها افشا شده .

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار