شاهی که مردمش را نمی شناخت!
پارسینه: اگر بخواهم تاریخ معاصر ایران را در ده فریم خلاصه کنم این عکس یکی از ده فریم انتخابی ام خواهد بود.
نه به خاطر رعیت بهت زده ای که احتمالا تا هفت جد عقب ترش هرگز میزبان هیچ سلطانی نبوده اند و نه به خاطر دختربچه هایی که نگاهی نمی اندازند به ملکه ی دورگه ی نیمه ایرانی نیمه اروپایی که نشانی ست از میل پهلوی ها به هم سطح شدن با غرب.
حتی نه به خاطر نگاه نامطمئن شاه و بنده نوازی ملکه. نقطه تمرکز من روی کفش های شاه و ملکه ست. با کفش روی قالی مندرس مرد روستایی نشسته اند. جایی که نماز می خواند.
پادشاهی با کفش در خانه رعیتی که بیرون از خانه هم کفش نمی پوشد. پادشاهی که رعیتش را نمی شناخت. نشناخت..
بهزاد وطنخواه
خوب ميشناخت فقط كمي فكر ميخاد كمي تامل كن .....
رعیت شاه دوستی هم بوده بالای طاقچشون پره عکسه شاهه ...
پادشاهه کدوم کشور به خونه رعیت میرفته حالا خوبه بازهم این رفته
این ملاک نیست.
شاهی که مردمش را نمی شناخت!
رعیتی که شاهش را میشناخت!