گوناگون

ظهيرالدوله مي‌تواند به باغ مشاهير تبديل شود

خبرگزاري ميراث فرهنگي- اينجا شبيه هيچ گورستاني نيست...كوچك است و صميمي... قدم به قدم، سنگ به سنگ، اسم به اسم، همه آشناست؛ از آن صداي گرم و زنده‌اي كه هنوز به ياد روزگار از دست رفته‌اي مي‌خواند كه زهره يارش بود تا آن روح سركشي كه همچنان از نهايت شب حرف مي‌زند، از نهايت تاريكي.

وقتي از پله‌هاي متروك گورستان ظهيرالدوله پايين مي‌روي، ساختمان قديمي خانقاه با چند رديف صندلي‌هاي كهنه و قديمي و سنگ قبري در ميانه آن روبه‌روي توست. اينجا آرامگاه ميرزا علي خان دولوي قاجار، ملقب به ظهيرالدوله است كه در سال 1281 ق. به دنيا آمد و پس از مرگ پدر كه وزير دربار ناصرالدين شاه قاجار بود بر جاي او تكيه زد.

در سال 1303 به جرگه مريدان صفي عليشاه پيوست و به سال 1317 ه.ق با راه‌اندازي انجمن اخوت در ضلع شرقي ميدان فردوسي، سياست و طريقت را به يكديگر گره زد؛‌ انجمني كه 110 نفر از روشنفكران و اصلاح طلبان، عضو آن بودند و مي‌كوشيدند تا به مبارزه با استبداد و خرافات بپردازند؛‌ انجمني كه پس از به توپ بسته شدن مجلس در دوران استبداد صغير، به اتهام همكاري با مشروطه خواهان ويران شد و اثاث آن به غارت رفت و ظهيرالدوله بر آن شد تا ملك خود، در نزديكي امامزاده قاسم شميران را، وقف خانقاه و انجمن كند و مسئوليت اداره آن را نيز به انجمن اخوت بسپرد؛‌ انجمني كه ديگر، هيچ نام و نشاني از آن باقي نمانده و درويش رضا، آخرين عضو آن بوده است؛ يعني شوهر پيرزن ظهيرالدوله كه امروز به همراه پسرش از گورستان، محافظت مي‌كند. ميرزا علي‌خان دولوي قاجار در سال1342 هجري‌قمري در گذشت و پيكرش در همان جايي به خاك سپرده شد كه امروز گورستان ظهيرالدوله نام دارد.

وي از پايه‌گذاران نمايش در ايران و باني نخستين اركستر ملي بود. او براي اولين بار توانست، با كمك پدر ابوالحسن خان صبا و پدر رهي‌معيري در باغ خانقاه كنسرتي ترتيب دهد. اگرچه، حالا گورستان ظهيرالدوله، بزم خاموش كساني است كه ايران را به نوا و ترانه مهمان كردند: غلامحسين درويش‌خان، رضا محجوبي نوازنده مشهور ويولن كه از فرط عشق به موسيقي «رضا ديوانه» نام گرفته بود، حسين ياحقي از نخستين نوازندگان ويولن ايراني، حبيب سماعي نوازنده برجسته سنتور، داريوش رفيعي كه نامش با «زهره» پيوند خورده است، قمرالملوك وزيري نخستين خواننده زن ايراني در دوران معاصر، مشير همايون نخستين نگارنده نت براي پيانو در ايران، حسين تهراني كه صداي سرپنجه‌هاي طلايي‌اش بر تنبك هنوز هم گوش هر شنونده‌اي را مي‌نوازد و نورعلي خان برومند، رديف دان مشهور كه تار، سه تار، تنبك و ويولن را چه استادانه مي‌نواخت و تو كه به اينجا آمده‌اي، تنها كافي است از توري فلزي كرم رنگي كه فضاي گورستان را از خانقاه جدا كرده بگذري و دل به آواي دلنشيني بسپري كه پس از اين همه سال، همچنان روحت را مي‌نوازد و تو را به سوي خود فرا مي‌خواند. آري اينجا آرامگاه ابدي روح‌الله خالقي، آفريدگار «تا بهار دلنشين» و ترانه هميشه جاودان‌«اي ايران»است؛‌ هم او كه سرگذشت موسيقي ايران را به رشته تحرير درآورد. آن سوتر، مزار مرتضي محجوبي است با سنگ قبري شكسته و قطعه‌قطعه شده كه پيانويي سنگي با نقشي از كليد سل بر آن نقش بسته، بهتر است سراغي از ابوالحسن خان صبا نگيري چون اثري از سنگ مزار او نمي‌يابي.

ايرج ميرزا، نخستين هنرمندي است كه در سال 1344 و بنا به خواست خود در باغ خانقاه صفي عليشاه به خاك سپرده شد و از آن پس بود كه اين مكان، هنرمندان بسياري را در دل خود جاي داد. ملك‌الشعراي آستان‌قدس رضوي، محمدتقي بهار نيز اينجا آرميده است. ظهيرالدوله اما ميزبان سياستمداران هم هست: مستشارالدوله صادق، از رجال دوره مشروطه كه در تدوين قانون اساسي مشروطه دخالت داشت، حسن تقي‌زاده، از فعالان جنبش مشروطه و اولين رئيس مجلس سنا و محمد مسعود مدير روزنامه مرد امروز كه در 25 بهمن 1326 به دست يكي از افسران شاخه نظامي حزب توده كشته شد. شش سال بعد،همان روز يعني 25 بهمن ماه 1330، مراسم سالگرد مسعود در ظهيرالدوله در حالي برگزار شد كه دكتر سيدحسن فاطمي وزير خارجه كابينه مصدق در آغاز سخنراني درباره مسعود با شليك گلوله‌اي غرق در خون بر مزار مسعود افتاد. امروز اما شيشه غبار گرفته‌اي مزار مسعود را محافظت مي‌كند.

ارزش ظهيرالدوله به خفتگان مشهور آن است

ظهيرالدوله را مي‌توان در شمار گورستان‌هاي معاصر جاي داد؛ يعني گورستان‌هايي كه در سده اخير شكل گرفته‌اند و ارزش و اعتبارشان، بيشتر به واسطه افرادي است كه در آن دفن شده اند، نه به خاطر سنگ قبرها يا اموال منقولي كه در قبرستان‌هاي تاريخي وجود دارد و آنچه موجب حفاظت از گورستان‌هاي معاصر مي‌شود، ميزان دلبستگي مردم به افرادي است كه در اين اماكن به خاك سپرده شده‌اند.

سياوش صابري،مدير پيشين بناها و محوطه‌هاي تاريخي و مدير پايگاه فرهنگي توس اين‌گونه فکر مي‌کند و مي‌گويد:بايد ديد كه جامعه معاصر تا چه اندازه با مفاخر و مشاهير خود آشناست و به مدفن مشاهير خود، احساس تعلق دارد؛ براي نمونه بسياري از افراد شاهنامه مي‌خوانند، اما چه ميزان از اين شاهنامه‌خوانان به توس مي‌روند و از آرامگاه حکيم بزرگ توس،فردوسي ديدن مي‌كنند.

اصلا چند درصد كساني كه به قصد زيارت به مشهد مي‌روند ،سري هم به توس مي‌زنند و حالا از ميان كساني كه به توس مي‌روند،چند درصد از مهدي اخوان ثالث ديدن کرده و فاتحه‌اي نثارش مي‌كنند؟! اما در كشورهاي ديگر، همه چيز به گونه‌اي ديگر است. آنان بيشتر و بهتر از ما مشاهير و مفاخر خود را مي‌شناسند و براي آنان ارزش و اعتبار قائلند ،آرامگاه آنان را محترم مي‌شمرند و كودكان را به زيارت مدفن بزرگان ادب و هنر خود مي‌برند اما پس از سال‌ها ما به اين نتيجه رسيده‌ايم كه برخي مراسم فرهنگي را مي‌توان در اين‌گونه اماکن برگزار کرد. اگرچه ريشه بسياري از اين مسائل را بايد در سابقه تاريخي و فرهنگي ما ايرانيان جست و جو كرد.

صابري براين باور است که امروز جامعه ما مي‌كوشد تا با تمامي نشانه‌هاي غم مبارزه كند زيرا نشانه‌هاي اندوه در كشور ما بيش از شادي است در حالي كه اگر اين مردم، در يك فضاي معمول و متعارف زندگي مي‌كردند، دلشان مي‌خواست گهگاه، حزني معنوي را تجربه كنند؛ براي مثال هيچ زن و شوهر ايراني، پس از مراسم ازدواجشان، دسته گلي را به نشانه احترام، تقديم شاعر محبوب خود نمي‌كند.يكي ديگر از عواملي كه موجب بي‌مهري به گورستان‌هاي معاصر مي‌شود اين است كه افراد مختلف با گرايش‌هاي سياسي و فرهنگي متفاوت در اين فضاها به خاك سپرده شده‌اند؛كساني كه متعلق به همه طرفدارانشان هستند و در عين حال به هيچ كس، تعلق ندارند.

براي مثال متولي حفاظت از آرامگاه احمد شاملو، تنها خانواده او نيستند بلكه او به تمامي كساني تعلق دارد كه شعر نو مي‌خوانند و اشعار اين شاعر بزرگ را دوست دارند، در مورد موسيقي‌دانان و نقاشان و باقي هنرمندان مشهور و معروف هم، وضعيت به همين گونه است اما در كشور ما نهادي نيست كه اين طيف‌ها را هدايت كند و به نمايندگي از آنان به نگهداري و حفاظت از آرامگاه و حتي قبور هنرمندان بپردازد، اگرچه اين نوع فضاها، همواره محل يك سري جدال‌هاي فرهنگي هم هست.

امروز بعد از گذشت هزار سال به اين نتيجه رسيده‌ايم كه فردوسي چه كرده و چه نقش مؤثري در اعتلاي فرهنگ و زبان فارسي ايفا كرده است.سازمان ميراث فرهنگي، در حال تدوين ضوابط و دستورالعمل‌هايي در ارتباط با گورستان‌هاي تاريخي است، اما درمورد گورستان‌هاي معاصر بايد بپذيريم كه كالبد اين اماكن در حال حاضر، ارزش چنداني ندارد و محتواي آنهاست كه به اين گورستان‌ها، ارزش و اعتبار مي‌بخشد و سازمان ميراث فرهنگي بايد به جاي مداخله مستقيم در اينگونه فضاها به گسترش و شناساندن انديشه و تفكر كساني بپردازد كه به اين گورستان‌ها، معني داده‌اند و چه خوب اگر بعضي مراسم فرهنگي در اين مكان‌ها اجرا شود، زيرا مقابر بزرگان ادب و فرهنگ ما، به ويژه عارفان و اهل نظر، هرگز در يك سنگ قبر خلاصه نمي‌شده و مكاني براي زاويه نشيني، زيارت و رفتارهاي مشابه ديگر بوده است.
سازمان ميراث فرهنگي مي‌تواند با خريد زمين‌هاي پيرامون گورستان‌هاي معاصر و ثبت اينگونه فضاها، به دور از همه جانبداري‌هاي سياسي به معرفي مفاخر علمي، ادبي و هنري معاصر به جواناني بپردازد كه هر روز بيشتر از ديروز با خود و ريشه‌هاي فرهنگي و هنري شان فاصله مي‌گيرند و با تبديل گورستان به باغ مشاهير، بر اين ذهنيت كه گورستان محل متروكه‌اي است كه زندگان در آن جايي نداند، خط بطلان بكشد.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار