گوناگون

نامه تاریخی احمد قوام به شاه پهلوی

نامه تاریخی احمد قوام به شاه پهلوی

پارسینه: اولاً اگر اعلیحضرت‌ معلوم‌ فرمودند که‌ فدوی‌ اهل‌ رشوه‌ و استفاده‌ بوده‌ام‌ یا اندوخته‌ و ذخیره‌ای‌ در بانکهای‌ داخله‌ و یا خارجه‌ دارم‌ تمام‌ دارایی‌ خود را به‌ دولت‌ تقدیم‌ می‌کنم‌.

در فروردین 1329 ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک)، وزیر دربار، به دستور محمدرضا شاه نامه مفصلی خطاب به قوام، در پاسخ به نامه قوام، تهیه کرد، او را مسبب تمامی مصیبت های چند ساله اخیر ایران اعلام نمود و لقب "جناب اشرف" را پس گرفت.

در 16 اردیبهشت 1329/ 27 مه 1950 قوام برای عمل جراحی از پاریس به لندن رفت و اندکی بعد، در 25 خرداد، دومین نامه خود را خطاب به محمدرضا شاه، در پاسخ به تقریرات شاه مندرج در نامه ابراهیم حکیمی، نوشت.


متن این نامه بدین شرح است:


در جواب‌ عریضه‌ سرگشاده‌ که‌ چندی‌ قبل‌ به‌ حضور همایونی‌ عرض‌ کرده‌ بودم‌، نامه‌ای‌ به‌ امضای‌ جناب‌ آقای‌ حکیم‌الملک‌ به‌ اینجانب‌ رسید که‌ تاریخ‌ آن‌ 19 فروردین‌ بود و در روزهای‌ آخر فروردین‌ که‌ به‌ دستور طبیب‌ در جنوب‌ فرانسه‌ بودم‌ به‌ اینجانب‌ ابلاغ‌ گردید. در آن‌ موقع‌ به‌ شهادت‌ جمعی‌ از آقایان‌ قریب‌ بیست‌ روز بیمار و بستری ‌بودم‌ و بعد هم‌ بر حسب‌ وقتی‌ که‌ از جراح‌ متخصص‌ لندن‌ گرفته‌ بودم‌ بایستی‌ روز 27 ماه ‌مه‌ (16 اردیبهشت‌) برای‌ عمل‌ جراحی‌ به‌ لندن‌ می‌رفتم‌. این‌ بود که‌ پس‌ از رفع‌ کسالت ‌برای‌ ویزای‌ گذرنامه‌ به‌ پاریس‌ آمدم‌ و روز 16 اردیبهشت‌ وارد لندن‌ شدم‌. بدیهی‌ است ‌درجریان‌ عمل‌ جراحی‌ امکان‌ خواندن‌ و نوشتن‌ و فرصت‌ ایراد جواب‌ غیرمقدور بود. اکنون‌ که‌ از بیمارستان‌ بیرون‌ آمده‌، با حال‌ ضعف‌ و نقاهت‌ تحت‌ نظر طبیب‌ و جراح‌در لندن‌ اقامت‌ دارم‌ و فرصت‌ محدودی‌ برای‌ مطالعه‌ جراید طهران‌ حاصل‌ است‌، با کمال‌ تعجب‌ ضمن‌ شایعات‌ جراید در روزنامه‌ اطلاعات‌ ملاحظه‌ شد که‌ اینجانب‌ نامه‌ای‌ به ‌علیاحضرت‌ ملکه‌ مادر به‌ طهران‌ فرستاده‌ و تقاضا کرده‌ام‌ اجازه‌ داده‌ شود به‌ طهران ‌مراجعت‌ نمایم‌ و نیز بوسیله‌ مقربین‌ بارگاه‌ همایونی‌ خواسته‌ام‌ تقاضای‌ عفو و اغماض‌ کرده‌ باشم‌. این‌ نوع‌ انتشارات‌ سبب‌ شد که‌ با حال‌ کسالت‌ اولاً شایعات‌ مزبور را تکذیب‌ کنم‌ زیرا در خود گناه‌ و خطایی‌ نمی‌بینم‌ که‌ مورد عفو و اغماض‌ ملوکانه‌ واقع‌ گردم‌ و بنابراین‌ هر وقت‌ طبیب‌ اجازه‌ دهد به‌ وطن‌ عزیز مراجعت‌ خواهم‌ کرد. ثانیاً چنانچه‌ نامه‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ را بی‌جواب ‌می‌گذاشتم‌ مثل‌ این‌ بود که‌ مندرجات‌ آن‌ را تصدیق‌ کرده‌ باشم‌ و از مدلول‌ جواب‌ واضح‌ بود که‌ آنچه‌ را شرح‌ داده‌اند برحسب‌ ابتکار شخص‌ ایشان‌ نبوده‌ چه‌ عمری‌ است‌ با ایشان ‌رفاقت‌ و خصوصیت‌ داشته‌ام‌ و در تمام‌ این‌ مدت‌ کلمه‌ای‌ برخلاف‌ نزاکت‌ و احترام‌ از ایشان‌ نسبت‌ به‌ خود نشنیده‌ام‌. پس‌ مسلم‌ است‌ که‌ آنچه‌ را ایشان‌ امضا نموده‌اند ابلاغ‌ فرمایشات‌ همایونی‌ بوده‌ و بنابراین‌ روی‌ سخن‌ و عرض‌ جواب‌ به‌ پیشگاه‌ ملوکانه‌ است‌ نه‌ به‌ جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌. و چون‌ در خاتمه‌ نامه‌ ابلاغ‌ نموده‌اند که‌ حسب‌الامر درآتیه‌ از عرض‌ عرایض‌ به‌ حضور همایونی‌ خودداری‌ شود ناچار جواب‌ تقریرات را بوسیله‌ رجال‌ خیرخواه‌ و جراید به‌ عرض‌ می‌رسانم‌ تا برخلاف‌ اراده مبارکه‌ عمل‌ و اقدامی‌ نکرده‌ باشم‌.

آنچه‌ را در عریضه‌ سرگشاده‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ تنها عقیده‌ فدوی‌ نبوده‌ بلکه‌ نظر علمای‌ اعلام‌ و متفکرین‌ عالیمقام و وطن‌پرستان‌ ایرانی‌ بوده‌ است‌ که‌ جز خیر و سعادت‌ مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ شخیص‌ سلطنت‌ نظری‌ نداشته‌اند و جای‌ بسی‌ تأسف‌ است‌ که‌ عرایض‌ خیرخواهانه‌ به‌ جای‌ حسن‌ قبول‌ تولید ملال‌ و کدورت‌ نموده‌ تا حدی‌ که‌ قسمت‌ اعظم‌ مشکلات‌ موجود را نتیجه دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ دانسته‌اند.

اعلیحضرت‌ همایونی‌ اگر اندکی‌ صرف‌ وقت‌ فرموده‌ به‌ تاریخ‌ قرن‌ اخیر ایران‌ مراجعه‌ فرمایند توجه‌ خواهند فرمود که‌ دوران‌ زمامداری‌ فدوی‌ از جهاتی‌ مشکل‌ترین‌ و هولناک‌ترین‌ ازمنه‌ تاریخ‌ ایران‌ بوده‌ و اگر فدوی‌ به‌ وظیفه‌ وطن‌پرستی‌ جرئت‌ نموده‌ قبول‌ مسئولیت‌ کرده‌ام‌ و مصدر خدمت‌ بوده‌ و یا مرتکب‌ خیانت‌ گردیده‌ام‌ تاریخ‌ ایران‌ و بلکه‌ تاریخ‌ دنیا قضاوت‌ آن‌ را کرده‌ و خواهد کرد و جای‌ تعجب‌ و تأسف‌ است‌ که‌ اعلیحضرت‌ که‌ حامی‌ و نگهبان ‌مقام‌ و احترام‌ خدمتگذاران‌ کشور هستند به‌ جای‌ تشویق‌ و تقدیر می‌فرمایند بقیه‌ زندگانی ‌پلید خود را باید در گوشه زندان‌ سپری‌ نمایم‌ در صورتی‌ که‌ اگر جسارتی‌ کرده‌ام‌ از این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌ چون‌ مملکت‌ را مشروطه‌ و اعلیحضرت‌ را متجدد و شاهنشاه‌ دمکرات ‌می‌دانستم‌ لازم‌ دیدم‌ نظریات‌ عموم‌ را در کمال‌ سادگی‌ و صراحت‌ برای‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ به‌ عرض‌ برسانم‌. لکن‌ از جوابی‌ که‌ امر به‌ صدور فرموده‌اند جا دارد تصور شود که‌ اوضاع‌ امروز با هفتصد سال‌ قبل‌ فرقی‌ نکرده‌ است‌ چنان‌که شیخ‌سعدی‌ می‌گوید «از تلون‌ طبع‌ پادشاهان‌ بر حذر باید که‌ وقتی‌ به‌ سلامی‌ برنجند و دیگر وقت‌ به‌ دشنامی‌ خلعت‌ دهند.»

می‌فرمایند اگر فدوی‌ فراموش‌ کرده‌ یا تظاهر به‌ فراموشی‌ می‌نمایم‌ عواقب‌ سوء سیاست‌ و خیانت‌ورزی‌ فدوی‌ به‌ این‌ کیفیت‌ تجلی‌می‌نمود که‌ اگر تفضل‌ خداوند و غیرت‌ ملّی افراد آذربایجان‌ همراهی‌ نمی‌کرد و فداکاری‌های‌ ارتش‌ دلیر این‌ کشور تحت ‌فرماندهی‌ مستقیم‌ اعلیحضرت‌ نبود حال‌ نام‌ آذربایجان‌ از تاریخ‌ کشور زدوده‌ شده‌ بود.

اگر چه‌ عرض‌ هنر پیش‌ یار بی‌ادبی ‌ست‌

زبان‌ خموش‌ ولیکن‌ دهان‌ پر از عربی ‌ست‌

پری‌ نهفته‌ رخ‌ و دیو در کرشمه‌ حسن‌

بسوخت‌ عقل‌ ز حیرت‌ که‌ این‌ چه‌ بلعجبی ‌ست

هزار عقل‌ و ادب‌ داشتم‌ من‌ ای‌ خواجه‌

کنون‌ که‌ مست‌ و خرابم‌ صلاح‌ با بی‌ادبی ‌ست‌

افسوس‌ و هزار افسوس‌ که‌ نتیجه‌ جانبازی‌ها و فداکاری‌های‌ فدوی‌ را با کمال‌ بی‌رحمی ‌و بی‌انصافی‌ تلقی‌ فرموده‌اند. پس‌ ناچارم‌ برخلاف‌ مسلک‌ و رویه خود که‌ هیچوقت‌ دعوی‌ حسن ‌خدمت‌ نکرده‌ام‌ و هر خدمتی‌ را وظیفه‌ ملّی و وطن‌پرستی‌ خود دانسته‌ام‌، در این‌ مورد با کمال‌ جسارت‌ و با رقت‌ قلب‌ و سوزدل ‌به‌ عرض‌ برسانم‌ که‌ به‌ خدای ‌لایزال‌ قسم‌ روزی‌ که‌ تقدیرنامه ‌اعلیحضرت‌ به‌ خط‌ مبارک‌ به‌ افتخار فدوی‌ رسید که‌ ضمن‌ تحسین‌ و ستایش‌ فرموده‌ بودند سهم‌ مهم‌ اصلاح‌ امور آذربایجان ‌به‌ وسیله‌ فدوی‌ انجام‌ یافته‌ است ‌متحیر بودم‌ که‌ چگونه‌ افتخار ضبط‌ و قبول‌ آن‌ را حائز شوم‌ زیرا غیر از خود برای‌ احدی‌ در انجام‌ امور آذربایجان‌ سهم ‌و حقی‌ قایل‌ نبودم‌ و فقط‌ نتیجه‌ تدبیر و سیاست‌ این‌ فدوی‌ بود که‌ بحمدالله‌ مشکل‌ آذربایجان‌ حل‌ شد و اهالی‌ رشید و غیرتمند آذربایجان‌ با سیاست‌ فدوی‌ یاری‌ و همکاری‌ نمودند و بعد که‌ بحمدالله‌ اعلیحضرت‌ با جاه‌ و جلال‌ تشریف‌فرمای‌ آذربایجان‌ شدند و برخلاف‌ انتظار اعلیحضرت‌ در بعضی‌ نقاط‌ استفاده‌جویی‌ و غارتگری‌ شروع‌ شد، با تلگراف‌ رمز عرض‌ کردم‌ اگر نتیجه‌ زحمات‌ واقدامات‌ این‌ است‌ از این‌ تاریخ ‌فدوی‌ مسئول‌ امور آذربایجان‌ نیستم‌ و ای‌ کاش‌ به‌ جای‌ این‌ تهمت‌ها و بی‌انصافی‌ها که‌ برخود اهالی‌ آذربایجان‌ معلوم‌ است‌، در آبادی‌ و عمران‌ و رفع‌ خرابی‌ها و خسارت ها توجه ‌بیشتری‌ مبذول‌ شده‌ بود که‌ اهالی‌ رنج‌ دیده‌ و فلک‌ زده‌ آنجا به‌ اطراف‌ و اکناف‌ پراکنده ‌نمی‌شدند و مال‌ و حشم‌ خود را برای‌ معاش‌ یومیه‌ به‌ ثمن‌ بخس‌ نمی‌فروختند و امروز بعد از چهارسال‌ آذربایجان‌ به‌ صورت‌ بهتر و آبرومندتری‌ عرض‌ اندام‌ می‌نمود.

جناب‌ آقای‌ ابراهیم‌ حکیمی‌ به‌ اطاعت‌ امر مطاع‌ ملوکانه‌ انواع‌ تهمت‌ و افترا را نسبت ‌به‌ این‌ فدائی‌ ملت‌ و مملکت‌ ابلاغ‌ نموده‌اند، پس‌ چرا تکمیل‌ و تصریح‌ ننموده‌اند که‌ تعهدات‌ شوم‌ اینجانب‌ در مسافرت‌ مسکو چه‌ بوده‌ و با این که گزارش‌ مسافرت‌ خود را به‌ تفصیل‌ در مجلس‌شورای‌ ملی‌ قرائت‌ کردم‌ نقشه‌ تجزیه‌ آذربایجان‌ چگونه‌ طرح‌ شد و کی‌ و چه‌ وقت‌ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌ لزوم‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ را پیشنهاد کرده‌ام‌ و اگر هم‌ وقتی‌ اشارتی‌ کرده‌ باشم‌ راجع‌ به‌ تفسیر بعضی‌ از مواد قانون‌ اساسی‌ بوده‌ است‌ نه‌ تغییرآن‌. آن‌ هم‌ به‌ این‌ نظر بوده‌ است‌ که‌ حدود مسئولیت‌ وزرا دستخوش‌ پاره‌ای مداخلات‌ غیرقانونی‌ نشود و امور حکومت‌ من جمیع‌ جهات‌ به ‌وسیله‌ وزرا و تحت‌ نظارت‌ دقیق‌ مجلس‌ اداره‌ شود. و این که می‌فرمایند دو نفر از وزرای‌ کابینه‌ را برای‌ تغییر قانون‌اساسی‌ مأمور نموده‌ام‌ بر حسب‌ امر و فرمایش‌ همایونی‌ بوده‌ است‌ که‌ خواستم‌ به‌عرض‌ برسانند راهی‌ برای‌ تغییر قانون‌ اساسی‌ پیش بینی‌ نشده‌ است‌.

آیا تمام‌ این‌ مقدمات‌ دلیل‌ می‌شود که‌ به‌ ترتیبی‌که‌ بر همه‌ معلوم‌ است‌ جمعی‌ را بنام‌ مجلس‌ مؤسسان‌ دعوت‌ نموده‌ قانون‌ اساسی‌ را تغییر دهند یعنی‌ همان‌ قانون‌ اساسی‌ که‌ اعلیحضرت‌ موقع‌ قبول‌ سلطنت‌ حفظ‌ و حمایت‌ آن‌ را تعهد نموده‌ و سوگند یاد فرموده‌ و کلام‌الله‌ مجید را شاهد و ناظر قرار داده‌اند و مرحوم‌ فروغی‌ رئیس‌ دولت‌ وقت‌ تصریح ‌نموده‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود سلطنت‌ خواهند فرمود. و اما این که می‌فرمایند در کابینه‌ اوّل خود از مقام‌ سلطنت‌ انحلال‌ مجلس‌ را درخواست‌ نموده‌ام‌، اولاً در آن‌ موقع‌ اکثریت‌ مجلس‌ طرفدار فدوی‌ بوده‌ است‌ ثانیاً البته‌ در نظرمبارک‌ هست‌ که‌ یک‌ روز فرمودند فلان‌ نماینده‌ خارجی‌ عرض‌ کرده‌ است‌ فدوی‌ دعوی‌ انحلال‌ مجلس‌ را کرده‌ام‌ و فرمودند اگر این‌ طور باشد پس‌ من‌ چه ‌کاره‌ هستم‌. فدوی ‌عرض‌ آن‌ شخص‌ را تکذیب‌ کردم‌ و به‌ عرض‌ رساندم‌ نه‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ و نه‌ رئیس‌ دولت‌ هیچ کدام حق‌ انحلال‌ مجلس‌ را ندارند و با اصرار تمام‌ استدعا نمودم‌ آن‌ شخص‌ را بخواهند و باحضور فدوی‌ مواجهه‌ فرمایند تا صحت‌ و سقم‌ مطلب‌ معلوم‌ شود. و با این که دومرتبه‌ عرض‌ خود را تجدید کردم‌ اقدامی‌ نفرمودند و استدعای‌ فدوی‌ به‌ دفع‌الوقت‌گذشت‌.

در نامه‌ مزبور نوشته‌ شده‌ است‌ اصلاح‌ و تکمیل‌ قانون‌ اساسی‌ با توجه‌ به‌ سنت ‌طبیعی‌ یعنی‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء صورت‌ گرفته‌. فدوی‌ با هوش‌ و ذکاوت‌ فوق العاده ‌اعلیحضرت‌ چطور قبول‌ کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ چنین‌ فرمایشی‌ را فرموده‌ باشند زیرا قانون‌ تکامل‌ و ارتقاء را نمی‌توان‌ به‌ این‌ طریق‌ تأویل‌ نمود که‌ حقوقی‌ را که‌ بیش‌ از چهل‌سال‌ قبل‌ ملّت ایران‌ دارا بوده‌ اکنون‌ که‌ افکار عموم‌ روشن‌تر و مبانی‌ آزادی‌در همه جا محکم‌تر و کامل‌تر شده‌ و برای‌ مردم‌ دنیا در تمام‌ ممالک‌ حقوق بیش‌تری شناخته‌ شده‌ است‌ حقوق مردم‌ ایران‌ را به‌ عنوان‌ اصل‌ تکامل‌ و ارتقاء یعنی‌ بطور معکوس‌ لغو کرد و قانون‌ اساسی‌ کشور را به‌ نفع‌ قوه مجریه‌ تغییر داد و ملت‌ ایران‌ را از حق‌ مشروع‌ و مسلم ‌خود محروم‌ نمود.

امر فرموده‌اند در عریضه سرگشاده‌ حقوق و حدود مقام‌سلطنت‌ را بی‌پایه‌ و مایه‌ و بی‌ادبانه‌ و جسورانه‌ تلقی‌ نموده‌ و اگر این‌ حقوق تشریفاتی‌ می‌بود اکنون‌ بنیان‌ نظام‌ کشور از بیخ‌ و بن‌ برکنده‌ شده‌ بود. فدوی‌ آنچه‌ را به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ معمول‌ ممالک‌ مشروطه ‌دنیا و مدلول‌ قانون‌ اساسی‌ ایران‌ بوده‌ است‌ و چنان‌ چه عده‌ای‌ از قضات‌ محترم‌ و عالیمقام‌ کشور و متخصصین‌ خارجی‌ را مأمور می‌فرمودند که‌ عرایض‌ فدوی‌ را با قانون‌ اساسی‌ موجود تطبیق‌ نمایند صحت‌ و سقم‌ عرایض‌ فدوی‌ معلوم‌ می‌شد و نظری‌ جز این‌ نداشته‌ام‌ که‌ اعلیحضرت‌ سال های‌ فراوان‌ با کمال‌ محبوبیت‌ بر اریکه‌ سلطنت‌ برقرار باشند و مقام‌ شامخ‌ سلطنت‌ را آلوده امور حکومت‌ نفرمایند و به‌ معمول‌ سلاطین‌ مشروطه‌ و قانون‌ اساسی‌ ایران‌ از مسئولیت‌ و طرفیت‌ با مردم‌ مصون‌ و محفوظ‌ مانند.

می‌فرمایند ضرورت‌ پاره‌ای‌ اصلاحات‌ از قبیل‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ برای‌ جلوگیری‌ از تشنجات‌ انتخاباتی‌ که‌ هر دو سال‌ گریبان گیر کشور می‌شود. افزایش‌ عده‌ نمایندگان ‌مجلس‌ برای‌ تقویت‌ بنیان‌ حکومت‌ ملّی به‌ حدی‌ روشن‌است‌ که‌ محتاج‌ به‌ توضیح‌ نیست‌. خاطر مبارک‌ مستحضر است‌ که‌ در قانون‌ اساسی‌ موجود عده‌ نمایندگان‌ تا دویست‌ نفر پیش‌بینی‌ شده‌ است‌ و برای‌ تمدید مدت‌ مجلس‌ نیز هر وقت‌ از طرف‌ ملّت ‌تقاضای‌ تمدید شد و آزادیخواهان‌ و صلحای‌ قوم‌ تقاضای‌ مجلس‌ مؤسسان‌ نمودند و مجلس‌ مؤسسان‌ در کمال‌ آزادی‌ و بی‌ مداخله‌ مأمورین‌ دولت‌ تشکیل‌ یافت‌ راجع‌ به ‌تمدید مجلس‌ نیز تصمیم‌ ملّت معلوم‌ خواهد شد.

می‌فرمایند در دوره‌ زمامداری‌ فدوی‌ حبس‌ و زجر عناصر آزادیخواه‌ به‌ حدی‌ بود که ‌عده‌ای‌ از آنان‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ و پاره‌ای‌ دیگر نزدیک‌ به‌ این‌ خطر گردیده‌ بودند. خوب‌ بود یکی‌ از آنان‌ را که‌ در توقیفگاه‌ درگذشته‌ بودند معلوم‌ فرموده‌ بودند. بعلاوه‌ ایام ‌زمامداری‌ فدوی‌ به‌ حدی‌ با پیشامدهای‌ هولناک‌ مصادف‌ بود که‌ ناچار از بعضی‌ از دوستان‌ عزیز و حتی‌ از منسوبین‌ خود با کمال‌ احترام‌ در عمارت‌ شهربانی‌ پذیرایی‌ نمودم‌. لکن‌ بر خاطر مبارک‌ پوشیده‌ نیست‌ که‌ بعد از فدوی‌ هر امری‌ واقع‌ شد. اشخاص‌ محترم‌ و آزادیخواه را به‌ حبس‌ و زجر محکوم‌ و در محبس‌ شهربانی‌ زندانی‌ نمودند و روحانی‌ بزرگواری‌ را مانند آیت‌الله‌ کاشانی‌، که‌ چندی‌ در قزوین‌ با کمال‌ احترام‌ و آزادی‌ مهمان‌ فدوی‌ بودند و با این که خودشان‌ میل‌ به‌ توقف‌ فرمودند تا زنده‌ام‌ از وجود محترمشان‌ خجل‌ و شرمنده‌ام‌، شبانه‌ به‌ آن‌ طرز فجیع‌ گرفتار و از هیچ‌ نوع‌ بی‌احترامی‌ و اسائه‌ ادب‌ به‌ شخص‌ ایشان‌ و مقام‌ روحانیت‌ فروگذار نکردند و ایشان‌ را بدون‌ هیچ‌ دلیل ‌و مدرک‌ گرفتار و تبعید [و] در قلعه‌ فلک‌ الافلاک‌ زندانی‌ نمودند و به‌ طرزی‌ شرم‌آور از وطن‌ مألوف‌ اخراج‌ و تبعید کردند و چنین‌ فاجعه‌ بیسابقه‌ای‌ را به‌ جامعه‌ روحانیت‌ وارد ساختند. فدوی‌ عرض‌ نمی‌کنم‌ این‌ جنایت‌ به‌ امر ودستورات‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ واقع‌ شده‌، بلکه‌ یقین‌ دارم‌ خاطر مبارک‌ از وقوع‌ آن‌ مکدر و متأثر است‌. لکن‌ عرض‌ می‌کنم‌ بعد از اطلاع‌ چرا مجرم‌ و مسبب‌ را تنبیه‌ و تعزیر نفرموده‌ و از خدمت‌ اخراج‌ ننموده‌اند.

می‌فرمایند مردم‌ به‌ خوبی‌ واقف‌ هستند چه‌ کسانی‌ در مدت‌ حکومت‌ خود میلیون‌ها اندوخته‌ و ذخیره‌ کرده‌ و چه‌ اشخاص‌ نیز میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عموم‌ صرف‌ نموده‌اند. و در جای‌ دیگر نیز اشاره‌ به‌ جوازفروشی‌ و رشوه‌خواری‌ فرموده‌اند.


اولاً اگر اعلیحضرت‌ در تمام‌ اوقات‌ حکومت‌ فدوی‌ چه‌ قبل‌ از سلطنت‌ اعلیحضرت‌ و چه‌ بعد معلوم‌ فرمودند که‌ فدوی‌ اهل‌ رشوه‌ و استفاده‌ بوده‌ام‌ یا اندوخته‌ و ذخیره‌ای‌ در بانکهای‌ داخله‌ و یا خارجه‌ دارم‌ تمام‌ دارایی‌ خود را به‌ دولت‌ تقدیم‌ می‌کنم‌.


ثانیاً راجع‌ به‌ موضوع‌ جواز چنان که‌ مکرر به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ و در محافل‌ عمومی‌اظهار داشته‌ و در مجلس‌ شورای‌ ملّی به‌ دفعات‌ تصریح‌ کرده‌ام‌، فدوی‌ چیزی‌ از کسی‌ نخواسته‌ام‌.مقداری‌ برنج‌ و غیره‌ اضافه‌ بر احتیاجات‌ کشور بود که‌ اگر خارج‌ نمی‌شد می‌پوسید و ضرر آن‌ به‌ رعیت‌ وملاک‌ می‌رسید و از طرفی‌ برای‌ آسایش‌ مردم‌ و رفع‌ نگرانی‌ها حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ تشکیل‌ شده‌ بود و لازم‌ بود با عجله‌ و شتاب‌ پیشرفت‌ کند. این‌ بود که‌ خود مردم‌ برای‌ سرعت‌ جریان‌ و پیشرفت‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ و هم‌ برای‌ صرفه‌ دولت‌ و صرفه‌ رعیت‌ و ملاک‌ و پیشرفت‌ امور آذربایجان‌ برای‌ مقداری‌ برنج‌ و جو با تصویب‌ هیئت‌ وزرا اجازه ‌صدور گرفتند و ارز آن‌ را به‌ دولت‌ پرداختند و هدایایی نیز به‌ حزب‌ دمکرات‌ ایران‌ دادند. و این که می‌فرمایند چه‌ اشخاصی‌ میلیون‌ها در راه‌ رفاه‌ عمومی‌ صرف‌ نموده‌اند، این‌قسمت‌ را هم‌ مردم‌ خوب‌ می‌دانند که‌ این‌ میلیون‌ها را خود دارا بوده‌اند یا از اموال‌ و املاک‌ مردم‌ فقیر و غنی‌ این‌ مملکت‌ اندوخته‌ و بعد که‌ حفظ‌ آن‌ اموال‌ غیر مقدور شد مقداری‌ از آن‌ را به‌ چه‌ مصارفی‌ رسانده‌اند.

در خاتمه‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ البته‌ عرایض‌ مکرر فدوی‌ را فراموش‌ نفرموده‌اند که‌ فدوی‌ با وضع‌ حاضر داوطلب‌ هیچ‌ نوع‌ منصب‌ و مقامی‌ نبوده‌ام‌ و آنچه‌ با کمال‌ وضوح‌ و خلوص‌ به‌ عرض‌ رسانده‌ام‌ در راه‌ خیر مملکت‌ و صلاح‌ شخص‌ اعلیحضرت‌ بوده‌ و باز هم‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ دوام‌ و بقای‌ سلطنت‌ها و موفقیت‌ها در حفظ‌ و حراست‌ حقوق ملّت و احترام‌ به‌ افکار عامه‌ است‌ و در این‌ موقع‌ انتظار عموم‌ از پیشگاه ‌مبارک‌ این‌ است‌ که‌ حقوق ملّت ایران‌ طبق‌ قانون‌ اساسی‌ موجود محفوظ‌ بماند و امور کشور به‌ مبعوثین‌ ملّت و وزرای‌ مسئول‌ واگذار شود و دولتها مانند همیشه‌ با رأی‌ تمایل ‌مجلس‌ انتخاب‌ شوند و اعلیحضرت‌ همایونی‌ طبق‌ روح‌ قانون‌اساسی‌ سلطنت‌ فرمایند و آنچه‌ بر خلاف‌ این‌ منظور در بیست‌ سال‌ سلطنت‌ شاهنشاه‌فقید معمول‌ بوده‌ از جزئی‌ وکلی‌ منسوخ‌ و متروک‌ گردد و از آنچه‌ موهم‌ خلف‌ وعده‌ و نقض‌ عهد است‌ اجتناب‌ شود.


بدیهی‌ است‌ با پیروی‌ مراتب‌ فوق عموم‌ افراد ملّت را به‌ وفاداری‌ و فداکاری‌ تشویق‌ و ترغیب‌ فرموده‌ و قلوب‌ مردم‌ را به‌ مهر و محبت‌ وجود مبارک‌ تسخیر خواهند فرمود. برعکس‌ چنانچه‌ حقوق مردم‌ گرفته‌ شود و دلها شکسته‌ و مجروح‌ گردد جز یأس‌ کلی‌ وناامیدی‌ عمومی‌ که‌ موجب‌ بغض‌ و عناد و مقدمه‌ مقاومت‌ و طغیان‌ است‌ نتیجه‌ای ‌نمی‌توان‌ انتظار داشت‌.

چند وقتی‌ در این‌ بسر بردیم

‌ما نصیحت‌ به‌ جای‌ خود کردیم‌

گرنیاید به‌ گوش‌ رغبت‌ کس

‌بر رسولان‌ پیام‌ باشد و بس‌

25 خرداد [1329] از لندن‌

احمد قوام‌


منبع:سایت عبدالله شهبازی

ارسال نظر

  • یک ایرانی

    نامه فوق العاده ای است!! بر این باور بوده ام و هنوز هم هستم که اگر احمد قوام در سالهای پس از ملی شدن صنعت نفت (به جای مصدق) نخست وزیر می شدند البته که روند تحولات به نفع ملت ایران ادامه پیدا می کرد و علاوه بر به رسمیت شناخته شدن قانون ملی شدن نفت در عرصه بین المللی آن کودتای تاسفبار 28 مرداد 1332 به ملت ایران تحمیل نمی شد.

  • امیر عباس

    قوام‌السلطنه یکی از سیاست مداران ایران در سطح بین‌المللی بود

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار