طنز/ گفتوگوی لورفته میان یک بررس و یک نویسنده!
پارسینه: اصلا کلا بطری را برمیدارم، خوب است؟ یک چاقو میدهم دستش برود مینا را بکشد.
اصلا کلا بطری را برمیدارم، خوب است؟ یک چاقو میدهم دستش برود مینا را بکشد.
نویسنده: کجای کتاب من اشکال داشته است؟ من پاستوریزهترین داستان را نوشتهام!
بررس: تند نروید، من در صد صفحه کتاب پاستوریزه شما چهارهزاروهشتصد مشکل اخلاقی و روانی و فساد و ناپاکی پیدا کردهام. شما هر کس را بتوانید گول بزنید، بنده را نمیتوانید!
نویسنده: میشود یک مورد را بگویید!
بررس: بگذارید از همان سطر اول داستان فاسدتان شروع کنم. نوشتهاید: در یخچال را باز کرد. هوای خنک کمی ارامش کرد. سرش را برد توی یخچال تا آرامتر بشود. کمی که گذشت، صدای ملودی اخطار یخچال بلند شد. توجه نکرد. اما بعد صدای اسام اس آمد. همانطور که سرش توی یخچال بود، دست برد و از روی میز گوشی را برداشت. ناگهان فریادی کشید و گوشی را محکم به زمین زد و بطری را از توی یخچال برداشت...
نویسنده: خب؟
بررس: چرا بطری؟ فکر کردی نفهمیدم؟
نویسنده: مشکل بطری چیست؟
بررس: به چه چیز بطری میگویند؟
نویسنده: میخواهید بطری را تعریف کنم؟
بررس: چرا نگفتی مثلا پنیر؟
نویسنده: چون باید بطری را بردارد که بعد با بطری بزند توی سر مینا
بررس: به مینا هم میرسیم، چرا بطری؟
نویسنده: عرض کردم، چون اگر با پنیر بزند توی سر مینا، مینا نمیمیرد و قتلی اتفاق نمیافتد.
بررس: پس در حالت عادی نبوده؟
نویسنده: آها شما فکر میکنید که منظور من از بطری...
بررس: گفتم من را نمیتوانی گول بزنی، من خودم ختم روزگارم.
نویسنده: اساسا داخل بطری هر چیزی میتوانسته باشد، برای من خود بطری مهم بوده نه محتویات درونش.
بررس: ولی مینا را میکشد.
نویسنده: برای همین بطری را برداشت.
بررس: پس قبل از قتل از بطری مینوشد.
نویسنده: چنین چیزی در داستان آمده است؟
بررس: تأویل داستان شماست. سپیدخوانی کردم!
نویسنده: مگر داستان تأویل هم دارد؟
بررس: فکر کردی اگر بنویسی بطری، ما نمیفهمیم؟ چرا ننوشتی انار؟
نویسنده: چون او باید چیزی بردارد که وقتی در را باز میکند، بزند توی سر مینا و او بمیرد.
بررس: با انار نمیشد؟
نویسنده: شما الآن با انار بزن توی سر من.
بررس: محکم بزنم، میمیری.
نویسنده: بطری را با انار عوض میکنم، خوب است؟
بررس: نه با هونگ عوض کن.
نویسنده: هونگ؟ چه کسی هونگ توی یخچال میگذارد؟ منطقی نیست.
بررس: یعنی میگویی آن مایع مفسدهانگیر توی بطری منطقی است، ولی هونگ منطقی نیست؟
نویسنده: مینویسم بطری خالی، خوب است؟
بررس: بطری خالی منطق دارد؟
نویسنده: از هونگ بهتر نیست؟
بررس: بنویس بطری آبغوره.
نویسنده: چشم.
بررس: نه، خوانندهها میفهمند داری به رمز میگویی آبغوره.
نویسنده: اصلا کلا بطری را برمیدارم، خوب است؟ یک چاقو میدهم دستش برود مینا را بکشد.
بررس: خوب است. و اما مینا.
نویسنده: مینا؟ مشکلش چیست؟
بررس: مشکلش این است که زن است!
نویسنده: یعنی باید داستان را با دو مرد مینوشتم که یکی دیگری را از سر عشق زیاد میکشد؟
بررس: واقعا شما داستاننویسها ذهن منحرف و مسمومی دارید!
نویسنده: مثال زدم!
بررس: شما اگر فضا داشته باشید، اینها را هم مینویسید.
نویسنده: :l
باقی بقایتان!
منبع: ایسنا / رضا ساکی
ارسال نظر