گوناگون

طنز/ توصیه های مشتی رجب برای پیدا کردن شغل

مشتی رجب از همه چی کلافه
نشسته بود ، گوشه یه کافه

توی خودش بود که مردی مُسِن
اومد و بعد یک کمی مِن و مِن

نشست و مش رجب رو هی نیگا کرد
یه چیزی گفت و سر بحثو وا کرد

وقتی که فهمید دو تایی بیکار،
هستن و مثل همدیگه گرفتار

گفت:اگر می خوای که کاری کنی
باید که سرمایه گذاری کنی

شما که یک مدیر پرتوانی
مجرب و پخته و کاردانی،

بنده هم از نوابغ کشورم
مخترعی بزرگ و نام آورم

اگه می بینی نگرفته کارم
دلیلش اینه سرمایه ندارم

تو سرمایه بذار، کار با من
بسه واسه بقیه کار کردن

مشتی رجب گفت:درسته قربان
حقیقتو نمیشه کرد کتمان

هِی خودمو خفیف و خوار کردم
بس که واسه بقیه کار کردم

نمیشه دَس رو دَس گذاشت همچین
خودم باید بشم یه کارآفرین

این دفعه فکر کاری از پایه کرد
هر چی که داشت، فروخت و سرمایه کرد

بعد اجاره یه دفتر کار
مشتی رجب با همت و پشتکار

یه محصول جدید کرد تولید
واسه علاج و رفع موی سفید

حیف که موقع فروش محصول
درست وقت دستیابی به پول

یه محصول مشابه اومد از چین
با قیمت نازل و سود پایین

مشتی رجب پا که گذاشت تو انبار
یکدفعه زیر گریه زد زار زار

هر چی که بود دوای موی سفید
توی سر خودش گرفت مالید


همون وسط یک دفعه رفت از حال
آخه یه آدم چِقَدر بد اقبال؟!


منبع: روزنامه قانون


ارسال نظر

  • مریم

    میشه اسم شاعر این شعر را بنویسید.چرا بعضی از نوشته هاتون اسم نویسنده نداره

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار