گوناگون

سیاست اتحاد شوروی در برابر اسرائیل

سیاست اتحاد شوروی در برابر اسرائیل

پارسینه: پراودا مقاومت مسلحانه اعراب در برابر تاسيس فلسطين را محكوم كرده و اعلام نمود كه "تجاوز بي جهت به دولت جوان يهود با بدترين قضاوت هاي مردم شوروي و مردم مترقي سراسر جهان روبرو خواهد شد."

پارسینه: هنگام تاسيس اسرائيل در 1948، شوروي هنوز يك كشور سوسياليستي تحت رهبري استالين بود. سياستي كه رهبري شوروي نستب به تاسيس اسرائيل اتخاذ نمود عميقا اشتباه بود و نتايجي منفي و جدي براي مبارزه انقلابي در بر داشت.

جنبش بين المللي كمونيستي با غرش توپهاي انقلاب اكتبر، در خاورميانه تبارز يافت. كمينترن در ترغيب جنبش كمونيستي در فلسطين كار كرده و در اين زمينه موفقيتي نسبي كسب كرده بود. كمينترن تحت رهبري لنين و سپس استالين، صيهونيسم را بمثابه آلت دست امپرياليسم انگليس محكوم ساخته بود. بطور مثال، كمينترن با قبول حزب كمونيست فلسطين به جرگه خود در 1923، بر ضرورت "حمايت از رهايي ملي اهالي عرب از قيد اشغالگري انگليسي-صيهونيستي"(1) از سوي اين حزب تاكيد ورزيد. اما بيست سال بعد درست در لحظه تعيين كننده تاسيس اسرائيل صيهونيستها را مورد حمايت قرار داد.

عليرغم اينكه بررسي كامل ريشه هاي اين اشتباه خارج از چشم انداز اين مقاله است، بد نيست بدلايل بلاواسطه تصميم شوروي در به رسميت شناختن و حتي براي مدتي، حمايت از صيهونيستها، بپردازيم.

اولا، اكثريت جنبش بين المللي كمونيستي از تشكيل دولت صيهونيستي حمايت كردند. چين تحت رهبري مائو يك استثناي عمده بود. انبوهي محموله اسلحه در سال 1948 توسط چكسلواكي به حاگانا سرازير شد. گروه معروف "اشترن" تحت رهبري مناخيم بگين روزنامه هاي مخفي خود را تا سال 1949 در بوخارست، بوداپست و پراگ منتشر مي كردند. شورويها مقاومت اعراب در برابر تاسيس اسرائيل را محكوم كرده و حتي هواپيما در اختيار صيهونيستها قرار داره و خلبانان آنها را تعليم دادند كه در سال 1948 براي جنگ با ارتش هاي عرب مخالف ايجاد اسرائيل بكار گرفته شوند.(2)

شايد راي شوروي در سازمان ملل (مبني بر تاييد تشكيل اسرائيل) مهمترين نقطه عطف در اين ارتباط باشد. شورويها قبلا خواستار راه حلي بودن تقسيم فلسطين شده بودند. هنگاميكه اين نظرشان پيش نرفت، به حمايت از پيشنهاد مورد تاييد آمريكا يعني تقسيم فلسطين به دو دولت عرب و يهودي برخاستند. مدتي كوتاه پس از آن، صيهونيستها بطور يكجانبه تاسيس دولت اسرائيل را اعلام داشتند و بشكل نظامي براي ايجاد دولت اقدام كردند. فلسطيني ها و ساير نيروهاي عرب به ضد حمله دست زدند.

در چنين لحظه مهي، شوروي نه در كنار توده هاي عرب بلكه در كنار صيهونيستها ايستاد. گروميكو (كه بعدا يكي از علمداران سرنگوني دولت سوسياليستي پس از مرگ استالين، و بزرگترين سياستمدار سوسيال امپرياليستي در اين زمان شد) از جانب شوروي در سازمان ملل راي داد. او اين تصميم را بدين نحو توضيح داد: "ما نمي توانيم با اين اظهار كه تقسيم فلسطين تصميمي عليه اعراب و كشورهاي عربي است، موافقت كنيم. اعتقاد عميق ما اين است كه اين تصميم منطبق بر منافع اساسي ملي يهودي ها و اعراب هردو است." (3)

پراودا مقاومت مسلحانه اعراب در برابر تاسيس فلسطين را تحت عنوان "يك اشغالگر غيرقانوني" محكوم كرده و اعلام نمود كه "تجاوز بي جهت به دولت جوان يهود با بدترين قضاوت هاي مردم شوروي و مردم مترقي سراسر جهان روبرو خواهد شد."(4)

توضيحات بسياري در مورد اين موضع شوروي ارائه شده است. اولا، دفاع شوروي از "حقوق ملي" يهوديها مي توانست يك مانور ديپلماتيك بوده باشد. استالين و نيز لنين پيش از وي، بوضوح عليه اين نظريه كه يهوديها يك ملتند پلميك كرده و در مقابل متذكر شده بودند كه يهودي گري يك دين است. هيچ دليلي براي تغيير در اين ديدگاه وجود ندارد.

بالعكس اين مسئله احتمالا تلاشي بود از جانب رهبري شوروي در استفاده از تضاد موقت صيهونيستها با انگليسي ها، جهت تشديد تضادهاي ميان دستگاه مستعمراتي كهنسال انگليس و امپرياليستهاي آمريكايي تازه وارد براي پيشگيري از تحكيم پنجه هاي هردوي آنها بروي منطقه. (5) دليلي كه اين ديدگاه براي تائيد استدلالش مي آورد اين است كه شوروي ها فكر مي كردند داراي نيروئي مياني در ميان صيهونيستهايند كه قادر است مستقل از دو بلوك امپرياليستي غربي عمل نمايد. شوروي از پرستيژ بسياري در ميان توده هاي يهود برخوردار بود چرا كه تلاش هاي بي نظيري جهت نجات يهودي ها از چنگ نازي ها بعمل آورده بود و بار اعظم جنگ در اروپا را بدوش كشيده بود. مضاف بر اين بخش عظيمي از رهبري صيهونيستها در كشورهاي بلوك شوروي ريشه داشتند. تقريبا يك سوم اعضاي كابينه اسرائيل طي دوره 72- 1948 روسي الاصل بوده و 70% از اتحاد شوروي و اروپاي شرقي مهاجرت كرده بودند، منجمله گلداماير، بن گوريون، شامير، و غيره. حتي گرايشات صيهونيستي مهمي هم وجود داشتند كه از برقراري "ديكتاتودي پرولتارياي يهود بر يهوديان فلسطين" سخن مي گفتند.

بايد در نظر داشت كه در اين زمان (درست متعاقب جنگ جهاني دوم) تضاد ميان اردوگاه سوسياليستي تحت رهبري اتحاد شوروي و اردوگاه امپرياليستي بسيار شديد بود. امپرياليستهاي آمريكايي فشار زيادي بر شوروي كه شديدا داغان شده بود وارد مي آوردند. اما هر چقدر هم مبارزه نيروهاي انقلابي در رهبري شوروي با اين حلقه محاصره ممكن است صحيح بوده باشد، اما اين امر كه دولت سوسياليستي مي خواهد با حاد كردن تضاد ميان دشمنانش به دفاع از خود بپردازد نمي بايست بر مبناي تابع كردن جنبش هاي انقلابي به منافع كشورهاي سوسياليستي انجام گيرد. همانگونه كه بيانيه جنبش انقلابي انترناسيوناليستي بيان مي دارد: "دفاع از كشورهاي سوسياليستي همواره بايد نسبت به پيشرفت عمومي انقلاب جهاني تبعي باشد و هرگز نبايد همطراز(و مطمئنا نبايد جانشين) مبارزه بين المللي پرولتاريا قلمداد شود.(6)

اگر رهبران شوروي تلاش داشتند تضادهاي ميان امپرياليستها را مورد استفاده قرار دهند در بهترين حالت بايد گفت كه اين چنين تاكتيكي بغلط درك گرديد و به ضد خود تبديل شد. اين تاكتيك نهايتا در خدمت روغنكاري مانورهاي امپرياليستهاي غربي در منطقه قرار گرفت. امپرياليستهاي غربي بدين ترتيب توانستند راحت تر (منجمله از طريق تاسيس اسرائيل) هژموني پس از جنگ جهاني خود را تاسيس كنند. مضاف بر اين، سياست رهبري شوروي تاثيراتي مخرب بر جنبش انقلابي فلسطين و عربي داشت. با اطمينان مي توان گفت كه از ماركسيسم لنينيسم حركت شوروي در برسميت شناختن و حمايت از تاسيس اسرائيل تداعي مي شد، و اين مسئله روند پرولتري انقلابي ميان نيروهاي عرب و فلسطيني را عقب انداخت و باعث رشد نيروهاي بورژوا ناسيوناليست و ضد كمونيست مانند "جنبش ناسيوناليستي عرب" گرديد. (7) بعلاوه، اين موضوع كه يهوديها يك ملتند و بنابراين اسرائيل داراي "حق موجوديت" است، در ميان صفوف جنبش مقاومت فلسطين راه يافت و با نتايجي منفي در ساف ظهور مجدد يافت.

بايد تصريح نمود كه سرطان رويزيونيسم در اين زمان تا حد زيادي راه خود را بدرون جنبش بين المللي كمونيستي و حتي بدرون صفوف بالايي حزب كمونيست شوروي باز كرده بود و به همين جهت، غالبا مشكل مي توان سياست نيروهاي پرولتري را كه مي خواستند با امپرياليستها مبارزه كنند اما در اينكار دچار اشتباه شدند را از خط رويزيونيستي كساني كث صرفا مي خواستند حاكميت سوسيال امپرياليستي خود را برقرار سازند تميز داد. بهرحال، اشتباهاتي رخ دادند كه در اين مورد خاص بسيار فاجعه آميز بودند. برسميت شناختن و حمايت شوروي از صيهونيستها بخشي از ميراث منفي جبنش بين المللي كمونيستي است.

منبع : از مجله جهاني براي فتح، شماره 11، 1367

پانويس ها
1) كرامر، صفحه 13-7
2) كرامر، صفحه 101
3) بهبهاني، شوروي و ناسيوناليسم عربي: 66- 1917 (انتشارات روتلج اند كيگان پل، لندن، 1986) صفحه 58
4) كرامر، صفحه 84 - 82
5) بهبهاني، صفحه 84 - 82
6) بيانيه جنبش انقلابي انترناسيوناليستي، صفحه 19

7) اين نيروها از اشتباهات جنبش بين المللي كمونيستي استفاده كرده و بر آتش ضد كمونيسم دميدند و پان اسلاميسم و پان عربيسم و ساير راه هاي نهايتا تسليم طلبانه را تبليغ كردند. طنز قضيه اينجاست كه اكنون بسياري از اين نيروها در جنبش مقاومت فلسطين، مثل جرج حبش و نايف هواتمه و يا عموما در جهان عرب تغيير عقيده داده و پس از احيا سرمايه داري در شوروي به وحدت با شوروي رسيده و از سياستهاي دولت سوسيال امپرياليستي كنوني حمايت مي كنند. احزاب كمينترن در كشورهاي عربي كه حتي پيش از واژگوني سوسياليسم در شوروي آغشته به رويزيونيسم و رفرميسم بودند پس از آن تبديل به احزابي رويزيونيست شدند.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار