طنز/ شسته ميشن، خلالي ميشن، خورده ميشن!
پارسینه: تنها كساني كه از آينده سيبزمينيها خبر نداشتند خود سيبزمينيها بودند. ميوهها و صيفيجاتي كه سرنوشت شوم پدران آنها را ديده بودند از روي ترحم نگاهي به گلهاي سيبزميني ميانداختند و روزي را به خاطر ميآوردند كه آدمها با داس افتاده بودند به جان ساكنان قبلي اين مزرعه...
تنها كساني كه از آينده سيبزمينيها خبر نداشتند خود سيبزمينيها بودند. ميوهها و صيفيجاتي كه سرنوشت شوم پدران آنها را ديده بودند از روي ترحم نگاهي به گلهاي سيبزميني ميانداختند و روزي را به خاطر ميآوردند كه آدمها با داس افتاده بودند به جان ساكنان قبلي اين مزرعه... طولي نكشيده بود تا مزرعه از گلهاي مغرور و پر ادعا خالي شود و اجسادشان بدون برگزاري مراسمي دفن شود.. چند روز بعد هم نوبت سيبزمينيها بود، سيبزمينيهايي كه در تمام عمر كوتاه مدت خود چيزي جز سياهي و البته كرمهاي خاكي نديده بودند.
با اين حال ساكنان جديد از سرنوشت خود كاملا بياطلاع بودند. گمان ميكردند عمري ابدي دارند و براي خود افسانهسراييها ميكردند. وظيفه ساخت افسانه معمولا برعهده گلهاي سيبزميني خوش سر و زبان بود. هر از گاهي يكي از گلهاي حراف، مجلس را در دست ميگرفت و از افتخارات خودساختهاي ميگفت كه «بابازميني» آفريده بود. مثلا يك روز كه يكي از سيبزمينيها از درد گردن شكايت ميكرد و ميگفت: «تحمل كردن وزن اين خاك برام سخته دوستان؛ تا كي بايد سرمون رو در مقابل همه پايين بگيريم و در اين سياهي بينهايت زندگي كنيم؟ چرا به رفتن به سمت روشنايي فكر نميكنيد؟ يعني به همين سرنوشت راضي هستيد؟ واقعا براتون جالب نيست كه بدونيد اون بالا چه خبره؟»
سيبزمينيها سري تكان دادند كه يعني «نه،جالب نيست!»
سيبزميني مبارز گفت: من از زبون يكي از كرمها شنيدم كه بيرون از اينجا دنياي شگفتانگيزي وجود داره ... دنيايي كه هر لحظه در حال پيشرفت و ترقي است. دنيايي پر از نورهاي رنگارنگ ... بيرون از اينجا سيبزمينيهايي هستند كه تر و تميزن، شسته ميشن ...»
گل سيبزميني حرفش را قطع كرد و درآمد كه: بله، شسته ميشن، خلالي ميشن، خورده ميشن! تو اينو ميخواي براي خانوادهات؟ واقعا برات متاسفم!
سيبزميني مبارز بدون اينكه مايوس شود ادامه داد: ممنونم از اينكه حداقل به اين موضوع فكر كردي.
تا اين جمله از زبان سيبزميني خارج شد، همهمهاي به پا شد... كلمهاي دائم بين ساكنان مزرعه ميچرخيد و با تعجب آن را از يكديگر ميپرسيدند: فكر؟ فكر چيه؟ ... اين چي داره ميگه؟ مگه نميدونه ممنوعه؟ ... ياغي شدي پسر، اين حرفها چيه ميزني؟ ... چند نفري لبهايشان را گاز گرفتند، يكي فرياد زد: حالا جووني كرده يه چيزي گفته، شما ببخشيد!
سيبزميني گفت: كي گفته قدغنه؟ يه نفر به من بگه براي اولين بار كي اين جمله رو گفته؟ هيچكي يادش نمياد، همه فقط شنيدن كه فكر كردن ممنوعه ... كسي هست به من بگه اين جمله رو اولين بار كجا شنيده؟ از كي شنيده؟
روشنفكر گفت: مهم نيست كي ميگه، مهم اينه كه چي ميگه!
مبارز گفت: اين كاربردش اينجا نيست!
روشنفكر دستي به سبيلش كشيد و گفت: به هر حال!
گلهاي سيبزميني كه هرگز دوست نداشتند ريشههاي دنياي بيرون را تجربه كنند تا تنها امتيازشان براي فخرفروشي از بين برود فورا مشورتي كردند و يكيشان طبق روال مجلس را در دست گرفت: ببينيد ريشههاي ما، عزيزان ما، دوستان ما... اينكه شما سرتون رو در مقابل همه پايين ميگيريد نشانه ضعف شما نيست، اتفاقا به قول جد بزرگوارمون «بابازميني»، نشانه فروتني شماست. ما سيبزمينيها در طول تاريخ نشان داديم كه موجودات سربهزيري هستيم و از در صلح وارد ميشيم؛ ما صيفيجات متمدني هستيم كه نسل در نسل باعث افتخار و سربلندي مزارع بوديم. ريشه و گل نداره. ما همه يكي هستيم و نبايد اجازه بديم با ساختن اين اسامي بينمون تفرقه ايجاد بشه. مهم سيبزميني بودنه كه شكر خدا همه سيبزميني هستيم.
متاسفانه كساني در بين ما هستن كه به غلط ادعاي رسيدن به روشنايي دارن اما حتي يكبار هم اين دنياي روشن رو نديدن. اجازه نديم اين حرفها مارو از هدف اصلي دور كنه!
مبارز پرسيد: هدف اصلي؟ هدف اصلي چيه؟ ميشه يه توضيحي بدي؟
گل كمي فكر كرد و جوابي نيافت اما با تكيه بر حاضر جوابياش پاسخ داد: هدف اصلي رو نميدوني؟ واقعا براي خودم متاسفم كه در بين شما هستم. متاسفانه براي پاسخ دادن به اين سوالهاي پيشپا افتاده و جهتدار وقت ندارم. شبخوش دوستان، بخوابيد!
چون سيبزمينيها از دنياي بيرون خبر نداشتند هر بار يكي از گلهاي سيبزميني رسيدن شب و روز را اعلام ميكرد. معمولا هر وقت براي گلها نميصرفيد شب بود!
منبع: روزنامه قانون/ احسان پیربرناش
ارسال نظر