دفاعیه آیتالله خامنهای در دادگاه شاه/ ۲۱ دی ۱۳۴۹
پارسینه: چنانکه خاطر خطیر آقایان مستحضر است، در محاکمات و مقدمات آن همواره اصل و مبنای کار، فرض بیگناهی متهم است و برای اثبات گناهکاری، ادلهای که از نظر عرف و قنون قطعی شناخته شده باشد جستجو میگردد و صرف سوءظن، مبنای تحقیق
بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست معظم دادگاه! قضات عالی مقام!
اجازه فرمایید پیش از شروع مدافعات خود، جسارت ورزیده عصارهای از گفتههای بزرگترین دادگر جهان انسانیت علی بن ابیطالب علیهالسلام را با مدد حافظه در قالب عبارتی کوتاه تقدیم دارم:
«هان ای قلمزن بندگان خدا! جز از خدا میندیش و به جز رضای او مطلب! زنهار به خاطر آفریده ای، طوفان خشم آفریننده را بر بوستان هستی خویش بر نیانگیزی و در حق بندهای از بندگان خدا ستم روا مداری! هرگر جز به راستی میندیش و جز بر حق قضاوت مکن… و بدان که خدای را- عزوجل- دیوانی است که در آن هر خرد و کلان کار و بار تو مضبوط و مسطور است، تا آنگاه که به دادگاه عدل او درآیی و پاداش یا سزای کار خویش را در آن بازیابی»…
و اینک با عرض معذرت مجدد، به مدافعات خود میپردازم.
فکر میکنم خوشبختانه در این مورد کار دشواری به عهده بنده نیست چون پرونده متشکله سراپا حاکی از بیگناهی و برائت اینجانب است و این خود از شگفتیهای حوادث قضایی است که گاه پروندهای که علیه متهمی و برای اثبات گناهکاری او به وسیلهی مدعیان تشکیل میشود به عکس مطلوب نتیجه داده و خود سندی میشود بر برائت او… و خدا را بر این پیشآمد بسی سپاس…
چنانکه خاطر خطیر آقایان مستحضر است، در محاکمات و مقدمات آن همواره اصل و مبنای کار، فرض بیگناهی متهم است و برای اثبات گناهکاری، ادلهای که از نظر عرف و قنون قطعی شناخته شده باشد جستجو میگردد و صرف سوءظن، مبنای تحقیق و در جرائمی که از نوع جنحه است حتی انگیزه دستگیری قرار نمیگیرد. این اصلی است که هم از نظر قوانین عرفی بیشتر جوامع زنده و هم از نظر ضوابط شرع مقدس اسلام جای تردید و تشکیک نیست. متأسفانه در پرونده اینجانب به عکس رفتار شده، یعنی در تمام مراحلی که پرونده تاکنون پیموده چه در تحقیقات ابتدایی و چه در تحقیقات بازپرس و چه در تنظیم کیفرخواست، مبنای امر همه جا سوءظن و گاهی کج فهمی و مغلطهکاری بوده، گویی حضرات ضابطین قضائی و در رأس ایشان سرکار دادستان محترم چون هیچ دلیلی بر وقوع جرم نیافتهاند، نفس فقدان دلیل را دلیل بر ثبوت جرم دانستهاند؛ و من پس از مطالعه دقیق پرونده امر و رسیدن به این حقیقت که عرض شد، به یاد ماجرای آن ساده دل بینوایی افتادم که شنیده بود دزد شبانه وقتی به خانهای وارد شد نه چراغی برمیافروزد و نه صدایی برمیانگیزد و چون نیمه شب هر چه گوش فراداد صدایی نشنید و هرچه به اطراف نگریست
فروغ چراغی ندید جای تردید برایش باقی نماند که دزد نابکار در خانه است… تا آخر داستان که بدین جا منتهی میشود که بالاخره این سوء تشخیص و سوء استنتاج گرچه زیان مالی برایش به بار نیاورد ولی اعصاب او را چندان فرسود که آوردهاند تا آخر عمر لحظهای نیاسود…
(کتاب شرح اسم،صفحه ۴۰۶ و ۴۰۷)
جان اعضای سایت پارسینه همگی فدای رهبر انقلاب
عجب دفاع متین وجانانه ای
چه جالب 21 دی 1349!!!!
دادگاهی...