گوناگون

سه چهره پنهان استاد شجريان

سه چهره پنهان استاد شجريان

پارسینه: با آمدن ماه رمضان دوباره ماجراي پخش مناجات و ربناي شجريان داغ شده است...

در چند روز مانده به ماه مبارك رمضان دوباره همان بحث هميشگي بر سر زبان‌ها افتاد؛ «ربناي شجريان پخش مي‌شود؟» اين سوال اگرچه تا سال‌ها جواب تكراري «نه» داشته باشد اما همچنان مردم در مورد اين موضوع صحبت مي‌كنند و هرسال درخواست مي‌كنند كه دوباره پخش شود.


انتخابات و به خصوص مواضع رحسن روحاني نقطه آغاز دوباره‌اي براي طرفداران اين خواننده موسيقي ايراني بود تا دوباره پاي شجريان به سالن‌هاي كنسرت باز شود، ربنا از راديو و تلويزيون پخش شود و آلبوم‌هاي او منتشر شوند. به‌دور از تمام حاشيه‌هاي غير موسيقايي پرشمار اين دورانش.

گروه‌هاي سياسي ديگر هم اين روزها تلاش دارند تا شجريان را وارد ميدان كنند و از او به عنوان يك برگ برنده در بازي سياسي از آن استفاده كنند. اينها بهانه‌هايي است كه دوباره نگاهي به زندگي شجريان بيندازيم و چهره‌هاي متفاوتي كه او در طول سال‌هاي فعاليت‌اش داشته و مواضعش در اتفاقات مختلف. چهره‌هاي سياسي، هنري و مذهبي.

چهره مذهبی

اين دهان بستي؟!

محمدرضا شجريان قبل از اينكه در 18 سالگي «موسيقي» پيشه كند، يك قاري قرآن تمام عيار بود. او كه در مشهد متولد شده بود،‌ از هشت سالگي نزد پدر قرائت قرآن ياد گرفت،‌ پدري كه خودش يكي از قاريان شناخته شده مشهد بود و پسر را آنچنان تربيت كرد كه وقتي محمدرضا 12 ساله بود،‌ صدايش براي اولين‌بار از راديو خراسان با تلاوت آيات قرآن پخش شد و وقتي سراغ موسيقي رفت به عنوان يك قاري در مشهد مشهور بود.

محمدرضا شجريان در قرائت قرآن آنقدر مهارت داشت كه سال‌هاي پيش از انقلاب وقتي در سفري برای اجرای کنسرت به ترکیه رفته بود، سفير ايران در تركيه از او مي‌خواهد به جاي قاري ايراني كه بيمار شده در مسابقات قرائت قرآن شركت كند. شجريان هم مي‌پذيرد و بعداز شركت در مسابقه مقام دوم جهان را كسب مي‌كند.

سال 58 وقتي محمدرضا شجريان در فضاي موسيقي سنتي ايران شناخته شده بود قصه شكل‌گيري نواي «ربنا» آغاز شد... نوايي كه قرار نبود با صداي محمدرضا شجريان خوانده شود: « سال 58 تغيير و تحولاتي در راديو مخصوصا در بخش موسيقي در حال شكل‌گيري بود.

در اين جريان‌ها بود كه رئيس وقت راديو آقاي وجيه‌اللهي كه فردي تحصيلكرده و روشنفكر بود از من موكدا و مرتبا مي‌خواست با توجه به تغيير و تحولات سياسي و مذهبي ايران براي پخش آثار جديد قبل از افطار طرحي انجام بدهم. به ايشان گفتم سال‌هاست من از آن فضا دور شدم و راه من با موسيقي و اركستر تعريف شده است و اين كار الان من نيست اما ايشان گفت كه فقط شما مي‌توانيد و ما تنها شما را داريم و از من خواست براي دم افطار، مناجات‌ها و اذان كاري انجام بدهم.»

با اين اصرارها محمدرضا شجريان در آستانه چهل سالگي، در تابستان 1358 آموزش عده‌اي از قاريان راديو كه قرار بود دعاي سحر و مناجات ماه رمضان را بخوانند، شروع كرد. اما توليد نوايي براي لحظه‌هاي پيش از افطار كاري نبود كه قاريان راديو به راحتي بتوانند از عهده آن بربيايند: «از من خواستند كه براي برنامه‌هاي دم افطار هم فكري بكنم... مردم به ربنا و دعاي سحر مرحوم ذبيحي و اذان مرحوم موذن‌زاده اردبيلي عادت كرده بودند. نمي‌شد به اين راحتي اين عادت را در مردم تغيير داد. پس بايد براساس آن حال و هوا حركت مي‌كردم، اما در عين حال مي‌خواستم اثر ويژگي‌هاي خاصي هم براي خودش داشته باشد تا بتوان اين را هم به مردم بقبولانيم.»


ظهر يكي از همان روزهاي تابستان، شجريان آياتي كه مرحوم ذبيحي خوانده بود پيدا كرد به علاوه دو آيه ديگر از سوره آل عمران و بقره : «يك مطالعه ذهني كردم كه چگونه آن را بخوانم تا علاوه بر نزديك بودن به كار مرحوم ذبيحي كار جديدي باشد. به اين فكر كردم بايد آوازي باشد كه علاوه بر اينكه تقليد نباشد، از اصل اثر هم خيلي دور نباشد.» اما شجريان نمي‌خواست كه دعاي پيش از افطار با صداي خودش خوانده شود چون معتقد بود سال‌هاست مخاطب او را به عنوان خواننده آواز مي‌شناسد و اگر بخواهد ربنا بخواند يا اذان بگويد،‌ممكن است مخاطب او را نپذيرد:« براي من اين كار بسيار سخت بود. به همين دليل به آنها گفتم كه من به شما كمك مي‌كنم و به ديگران آموزش مي‌دهم تا آنها بتوانند ربنا و دعا بخوانند اما خودم اين كار را نمي‌كنم. قبول كردند. رفتم استوديو و «ربنا» و «مثنوي افشاري» را بدون هيچ تكرار و تصحيحي خواندم. اثر ضبط شده را به چهار نفر از هنرمندان مورد نظر دادم و از آنها خواستم كه تمرين كنند تا براي ضبط آماده بشوند.»

او «ربنا» را در دستگاه «سه‌گاه» و با مركب‌خواني آوازهای دیگر ردیف موسیقی ایرانی از جمله آواز «افشاری» و گوشه «عراق / صبا» خواند. لحني كه براي اولين‌بار براي خواندن چنين آياتي استفاده مي‌شد:«لحنی که من برای این اثر انتخاب کردم چیزی بین قرائت قرآن و آواز خواندن است. چون کلمات عربی خوانده می‌‌شود، باید موسیقی متناسب خودش انتخاب بشود. با اینکه من این لحن را به خوبی بلدم اما نمی‌‌خواستم صرفا لحن ربنا قرائت قرآن باشد. می‌خواستم ربنا ایرانی ‌پسند باشد. من هم مرکب‌خوانی و سه‌گاه را برای ربنا انتخاب کردم که هم در قرائت قرآن از آن استفاده می‌کنیم هم در آواز تا هم کسی که به عربی و قرآن آشناست لذت ببرد و هم کسی که از آواز ایرانی شناخت دارد.»

محمدرضا شجريان و روانشاد صالحي كه قرآن‌خوان حرفه‌‌اي بود به استوديو رفتند تا صالحي ربنا را بخواند. اما چيزي كه خوانده شد، به خواسته شجريان نزديك نبود. بعد از روزها تمرين،‌ دوباره سه‌نفر ربنا را خواندند، شجريان كارها را اصلاح كرد و دو روز مانده به رمضان به رئيس راديو رساند. همان روزها رئيس راديو و فريدون شهبازيان كه ربنا را با صداي محمدرضا شجريان شنيده بود، اصرار كردند ربنا با صداي خود او پخش شود اما: «من مصرانه مي‌گفتم كه صداي من نبايد اينگونه پخش بشود، هيچ اجازه‌اي به آنها براي پخش ندادم... من اين كارها را براي پخش نخوانده بودم و به عنوان درس و آموزش ضبط كرده بودم تا بقيه تمرين كنند. اما روز اول ماه رمضان ديدم ربنايي را كه خودم خوانده‌ام از راديو پخش شد.» پخش اول «ربنا» با صداي محمدرضا شجريان از سال 58 آغاز شد. پخشي كه سال‌هاي اول بدون نام خواننده بود و سال‌هاي بعد با استقبالي كه مردم از اثر كردند، خود شجريان اجازه افشاي نامش را داد.

اجراي نوايي از آيات قرآن تنها به ربنا محدود نشد و شجريان در همان سال‌ها آلبوم «به ياد پدر1» و «به ياد پدر2» را با انتخاب آياتي از قرآن كه خودش تلاوت كرده بود منتشر كرد. آلبوم‌هايي كه نشان‌دهنده علاقه او به قرآن كريم بود. آنقدر كه زنده یاد فریدون مشیری در مقاله‌ای که به سال ۱۳۷۰ در فصلنامه «آوا» در آلمان چاپ شده، می‌نویسد: «سال ۱۳۵۶ در سفری به خراسان، چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شدیم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی و گروهش که می‌خواستند برنامه‌ای در مشهد اجرا کنند، بپیوندیم. از تهران که راه افتادیم شجریان رانندگی می‌کرد و من درکنارش موسیقی می‌شنیدم.

پس از طی مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازه‌ای را که از مصر خواسته بود و برایش فرستاده بودند، در دستگاه پخش اتومبیل گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی‌خواند و پس از قرائت هر آیه فریاد از مرد و زن برمی‌خاست؛ زیرا که معنای سخن را می‌فهمیدند. شیوه قرائت او ظاهرا به شیوه الازهر معروف است. وقتی تمام شد، شجریان با همان شیوه، اما شیرین‌تر و دلنشین‌تر آیاتی چند خواند. حرکت، سکوت‌ها و تجوید به اندازه‌ای زیبا و حیرت آور بود که تنها می‌توانم بگویم بی‌نظیر.»


چهره سیاسی

حاشيه‌هاي مهم‌تر از متن

شجريان چهره سياسي است؟ البته كه او هميشه اين ادعا را در مصاحبه‌هاي مختلفش تكذيب كرده است، اما در طول دوران فعاليت هنري‌اش و به خصوص در سال‌هاي اخير صحبت‌ها و فعاليت‌هاي او در زمينه سياسي بسيار جنجال‌برانگيز بوده است. سابقه فعاليت‌هاي سياسي شجريان به قبل از انقلاب برمي‌گردد. درست زماني كه همراه با هوشنگ ابتهاج به عنوان مدير برنامه گل‌ها و چندتن ديگر از همكارانش مانند لطفي، مشكاتيان، عليزاده و ... در سال 1357 و درست بعد از كشتار 17 شهريور، در اعتراض به سياست‌هاي نظام شاهنشاهي به صورت جمعي از راديو استعفا دادند.


همزمان آنها كانون چاووش را پايه‌گذاري كردند كه منشا مهم‌ترين اتفاقات در موسيقي انقلاب اسلامي بود.

چندماه بعد با به پيروزي رسيدن انقلاب اسلامي، شجريان در گروه چاووش كارهايي را با محتواي انقلابي توليد كردند كه آن روزها بسيار گل كردند. «ايران اي سراي اميد»، «از خون جوانان وطن»، «برادر بي‌قراره» و ... از يادگارهاي آن دوره است اما روزهاي خوب شجريان در عرصه سياسي خيلي زود گذشت و خواننده انقلابي آن روزها خيلي زود دچار مشكلات جدي شد.

شجريان در كنسرتي در دانشگاه تهران به روي صحنه رفت كه بعدها مشخص شد از طرف چپ‌هاي مخالف نظام و با اهداف سياسي برگزار شده است. هرچند او و گروهش از اين اتفاقات باخبر نبودند، اما به هر حال اين اتفاق باعث خانه‌نشيني چندساله او شد. سال‌هايي كه به قول خودش مشغول پرورش گل و گياه در خانه بوده.

سال‌هاي بعد از چاووش شجريان هميشه نسبت به دولت‌ها و سياست‌هاي نظام زاويه داشته است. هرچند اين زاويه بيشتر به مسائل هنري برمي‌گشت، اما او را هميشه به عنوان يك چهره منتقد مي‌شناختند. با اين حال مشي هميشگي او اين بود كه خود را دور از سياست تعريف كند و بيشتر به كارهاي هنري‌اش بپردازد. از نمونه اين حاشيه‌ها مي‌توان به نامه شجريان به علي لاريجاني رئيس وقت سازمان صدا و سيما اشاره كرد كه در آن خواسته بود تا هيچ كدام از كارهايش از راديو و تلويزيون ملي پخش نشوند، البته به جز ربنا!

هرچند شجريان هيچ وقت رابطه خوبي با سياست‌مداران نداشت، اما مي‌توان گفت رابطه او با اصلاح‌طلبان بهتر از بقيه بود. او با چهره‌هاي شاخص اصلاحات مانند مهاجراني، مسجد جامعي، سيد محمد بهشتي و ... رابطه خوبي داشت. اين رابطه آنقدر قوي بود كه بعد از چند سال كنسرت ندادن در ايران، در سال 83 و به بهانه كنسرت بم دوباره در تهران به روي صحنه برود.

او قبل از انتخابات 88اعلام كرده بود كه مانند دوره‌هاي قبلي از هيچ نامزدي حمايت نمي‌كند. همين‌طور هم بود اما بعد از انتخابات ماجرا كمي فرق كرد... زماني كه هنوز بازار اتفاقات بعد از انتخابات گرم بود، آهنگي را منتشر كرد كه كاملا سياسي بود. بعد از اين فعاليت‌ها موج انتقادات رسانه‌هاي اصولگرا از شجريان شروع شد. در مهرماه 88 زماني كه براي انجام يك تور گسترده در اروپا و آمريكا راهي تركيه شد، شبكه بي‌بي‌سي فارسي مستندي از او پخش كرد كه باعث حيرت همه شد. شجريان در اين مستند نظرات تند و شديدي را عليه نظام بيان كرد و گفت كه آهنگ‌هاي انقلابي كه خوانده به خاطر مردم بوده و نه به خاطر انقلاب. بلافاصله بعد از آن رسانه‌هاي بيگانه ديگر هم دست به كار شدند و شجريان را سوژه خود قرار دادند براي بحث‌هاي داغ سياسي خودشان. شبكه VOA بعد از آن با او مصاحبه كرد و بعد از آن هم يك شبكه استراليايي و همين‌طور رسانه‌هاي ديگري مانند يورونيوز و CNN . تحركات سياسي شجريان در اين دوران شگفت انگيز است.او در همين سال در نامه اي به ضرغامي اجازه پخش ربنا را از تلويزيون سلب كرد.


در روزهايي كه همه فكر مي‌كردند شجريان ديگر قصد برگشت به ايران را ندارد يا با بازگشت‌اش به ايران اتفاق‌هاي خوبي در راه نيست، او خيلي راحت به ايران برگشت و مشكل خاصي براي او ايجاد نشد. بعد از آن شجريان بارها و بارها به خارج از كشور سفر كرد و به ايران بازگشت و در هيچ كدام از اين سفرها اتفاقي براي او نيفتاد. با اين حال رسانه‌هاي تندرو او را تهديد كرده بودند و عليه او مقاله‌هاي تندي نوشته بودند و گاه از قوه قضاييه خواسته بودند كه به خاطر اظهارات ضد انقلابي‌اش او را محاكمه كنند!

كمترين مشكل اين موضع‌گيري‌هاي شديد سياسي براي شجريان ممنوع‌الكار شدن بود. بعد از 88 او هيچ‌گاه نه خواسته و نه توانسته در ايران كنسرتي برگزار كند. با اين حال دو آلبوم او در همين زمان مجوز انتشار گرفتند.

روحاني، رئيس‌جمهور منتخب در يازدهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري و همين‌طور عارف ديگر كانديداي اين انتخابات با بردن نام شجريان در مناظره‌ها و تبليغات انتخاباتي پاي او را دوباره به سياست باز كردند. ماجراي شجريان آنقدر موضوع مهمي بود كه دقايقي از مناظره‌ها به بحث در مورد او گذشت. حسن روحاني همچنين در فيلم انتخاباتي‌اش از شجريان به عنوان خواننده مورد علاقه‌اش نام برد و بخش‌هايي از موسيقي او را پخش كرد.


چهره فرهنگی

روي خط محبوبيت

محمدرضا شجريان كه امروز لقب استاد آواز ايران را يدك ميكشد، پيش از انقلاب آنقدر پرآوازه نبود. دهه 40 جوان بيستوچندسالهاي بود كه در چند برنامه «گلها» شركت كرده بود و شاگرد اسماعيل مهرتاش بود. اسماعيل مهرتاشي كه استاد موسيقي و هنرپيشگي بود و در موسيقي شاگرد اساتيدي چون علينقيخان وزيري و درويشخان بود كه هر دويشان از بنيانگذاران تئوريهاي موسيقي سنتي ايراني و جمعآوري رديفها و دستگاهها محسوب ميشوند.


ذاتش هنرمند بود

شجريان خوشنويسي هم ميكرد. برای آموختن خوشنویسی در انجمن خوشنویسان نزد استاد ابراهیم بوذری رفت. او از سال ۱۳۴۷، خوشنویسی را نزد استاد حسن میرخانی ادامه داد. در سال ۱۳۴۹، درجه ممتاز را در خوشنویسی به دستآورد. در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیفهای آوازی را نزد وی دنبال کرد. سال ۱۳۵۱ در برنامه «گلها» با استاد نورعلی خان برومند آشنا شد و به آموختن شیوه آوازی طاهرزاده نزد او پرداخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیه ردیفهای موسیقی و شیوههای تصنیفخوانی را فرا گرفت.


پيش از انقلاب:دوران راديو، برنامه «گلها» و شكلگيري مركز حفظ و اشاعه موسيقي

رقباي شجريان پيش از انقلاب خيلي زياد بودند. او جواني بود كه تازه پا به راديو گذاشته بود و در چند برنامه معدود تلويزيوني هم شركت كرده بود، در حالي كه خوانندگان زني چون پريسا(فاطمه واعظي) و هنگامه اخوان نامهاي آشناي موسيقي ايراني بودند و عبدالوهاب شهيدي و تاج اصفهاني و غلامحسين بنان، نامداران آواز ايران بودند. در دهه 50 با نام مستعار سياوش در برنامه «گلها» شركت ميكرد. دهه 50 سالهاي پيشرفت شجريان بود. بنان كه خودش يكي از بزرگترين چهرههاي آوازي ايران بود استعداد اين جوان را ميستود و او را «بنان آينده» ايران خوانده بود. هر چند منتقد خصلت نامفهوم خواني شجريان در بيشتر تصنيفهايش بود.

شجريان در دهه 50 بعد از آشنايي با چند چهره مطرح موسيقي ايران از جمله نورعلي خان برومند و عبدالله دوامي توانست با محمدرضا لطفي، حسين عليزاده و جلال ذوالفنون آشنا شود كه كمي بعد از او وارد كار شده بودند و براي خودشان اسم و رسمي داشتند. همه اين جوانان كشفهاي هوشنگ ابتهاج بودند. شجريان در كنار آنها و چند نفر ديگر از جمله داوود گنجهاي و ناصر فرهنگفر مركز حفظ و اشاعه موسيقي را به سرپرستي داريوش صفوت تاسيس كردند. نزديك انقلاب كه شد سياوش آواز ايران در راديو و تلويزيون چهره شناخته شدهاي بود اما هنوز تبديل به ستاره موسيقي نشده بود.



انقلاب نام شجريان را بر سر زبانها انداخت

در سال 1357 چند سرود ميهني اجرا كرد كه محبوبترينشان تصنيف «ايران اي سراي اميد» است. بعد از انقلاب ناخودآگاه تعداد رقبايش در عرصه آوازخواني كاهش پيدا كردند. زنان از اين بازي حذف شدند و افرادي چون عبدالوهاب شهيدي به دليل شايعاتي كه درباره همكاريشان با رژيم قبلي وجود داشت يا بنان و تاج و خوانساري و گلپا به دليل كهولت سن و عدم تطابق با شرايطي كه براي موسيقي در اوايل انقلاب پيش آمد، كنار رفتند و راه براي جواناني چون محمدرضا شجريان و شهرام ناظري باز شد.

البته كار مهمي كه شجريان و دوستانش قبل از انقلاب انجام دادند و چند كار اول انقلابشان باعث شد نامشان به سرعت سر زبانها بيفتد، راهاندازي گروه چاووش در دهه 50 بود. با شروع حرکتهای انقلابی، چاووش راه خود را از سایر گروههای موسیقی درباری جدا کرد و به سیل انقلاب پیوست. رهبری گروه (که بعدا به دو گروه «شیدا» و «عارف» تقسیم شدند) بر عهده محمدرضا لطفی، نوازنده شهير تار بود. پشنگ کامکار نوازنده سنتور، هادی منتظری نوازنده کمانچه، عبدالنقی افشارنیا نوازنده نی، پرویز مشکاتیان نوازنده سنتور، حسین علیزاده نوازنده تار و ... گروه نوازندگی چاووش را تشکیل میدادند. محمدرضا شجریان و شهرام ناظری نیز آواز قطعات را بر عهده داشتند. حاصل تلاش گروه پس از انقلاب انتشار هشت آلبوم ارزشمند و شنیدنی (چاووش 1 تا چاووش 8) بود که فقط در همان دوره تهیه و توزيع شد. چند سال بعد از انقلاب گروه چاووش كلا از هم پاشيد.

سكوي پرتاب آقاي خواننده دهه شصت بود

دهه 60 دوران اوج شجريان بود. دورهاي كه باعث شد لقب استاد آواز ايران را از آن خودش كند. آلبومهایی چون بیداد، آستان جانان، سر عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق را با همكاري پرويز مشكاتيان به بازار داد و در این سالها به همراه گروه عارف (گروه پرويز مشكاتيان) کنسرتهایی را در خارج از ایران اجرا کرد. با گروه شيدا (به سرپرستي محمدرضا لطفي) هم همكاري ميكرد.

اجراي اين كنسرتها باب آشنايي اوليه خارجيها را با موسيقي سنتي ايران و استاد آوازش، محمدرضا شجريان باز كرد. بیداد، نوا(مرکب خوانی)، دستان، آستان جانان و چهره به چهره آثار شاخص شجريان در همكارياش با گروههاي عارف و شيدا هستند. از سال ۱۳۶۸ به بعد همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی به اجرای کنسرت در آمریکا و اروپا پرداخت. دورهاي كه بسياري ازآن به دوره افول شجريان ياد ميكنند.


آهنگ وفا

در دهه هفتاد با حسين عليزاده هم همكاريهاي متنوعي داشت. آلبوم «دلشدگان» (كه مربوط به موسيقيهاي فيلم علي حاتمي است) شاخصترين محصول اين همكاري است. «سرو چمان» با همكاري داريوش پيرنياكان و اشعاري از سعدي و جواد آذر، «خلوت گزيده» در دستگاه شور و همايون با اشعاري از حافظ و عارف قزوینی و «چشمه نوش» فقط تعداد معدودي از آلبومهاي موفق وي در دهه هفتاد هستند.

اين آخري كه با تار محمدرضا لطفي منتشر شد در دستگاه راستپنجگاه است و به صورت مركبخواني و از اين جهت اهميت زيادي دارد. چون دستگاه راستپنجگاه را كه كمكم ميرفت تا فراموش شود دوباره زنده كرد. «آهنگ وفا» يكي ديگر از آلبومهايي كه در اواخر دهه هفتاد از شجريان به بازار آمد براي اولينبار نام همايون را هم كنار پدرش دارد.


همكاري با عليزاده و كلهر

احتمال افول شجريان بعد از قطع همكاري با مشكاتيان و لطفي وجود داشت ولي او يك آهنگساز و نوازنده فوقالعاده ديگر پيدا كرد كه همكاريشان منجر به خلق آثار درخشاني شد. بعد از ساختن موسيقي فيلم «دلشدگان» عليزاده و شجريان آخر دهه هفتاد آلبوم بسيار موفق «زمستان است»، با شعر مشهور مهدي اخوان ثالث را منتشر كردند. این آلبوم، در مقام داد و بیداد (دو گوشه متفاوت از هم) اجرا شده که از طرحها و ابداعات حسین علیزاده است.

او در آلبوم «شب، سكوت، كوير» براي اولين بار با كيهان كلهر همكاري ميكند و نواي سحرآميز كمانچه كلهر با صداي استاد آواز ايران با استقبال مخاطبان همراه ميشود. دهه هشتاد دههاي است كه شجريان در آن بيشتر بازخواني آثار قديمش را داشته و به نوعي دوره ركود وي بوده است.



وقتي شجريان اهل موسيقي را دلخور ميكند

البته لقب استادي براي شجريان به اين معنا نيست كه هميشه مخاطبانش تاييدش كردهاند يا همواره كارهاي برجسته و ويژهاي منتشر كرده است. همكاري وي با اركستر بزرگي كه مجيد درخشاني سرپرستياش را برعهده داشت(گروه شهناز)، خيلي مورد توجه قرار نگرفت. در حقيقت آثاري كه وي با گروه شهناز اجرا كرد چون با همكاريهايش با گروههاي عارف و شيدا در سالهاي قبل مقايسه ميشد، نااميدكننده به نظر ميرسيد. جدا از همه اينها استفاده از سازهايي كه خود شجريان ابداعشان كرده بود داد بسياري از دستاندركاران موسيقي و به خصوص آهنگسازان و نوازندگان را درآورد.


شهرآشوب، صراحي، ساغر، کرشمه، سبو، تندر، باربد و ارغنون سازهاي ابداعي شجريان هستند كه وي در اردیبهشت ۱۳۹۰ در نمایشگاهي در تهران این سازها را رسما به نمایش عمومی درآورد. اهل فن و كساني كه خودشان در كار ساخت ساز هستند معتقد بودند كه نميشود به اين سادگي ساز ساخت. بسياري بر او خرده گرفتند که معرفی ساز تازه، نیازمند بحثها وتجربههای فراوانی دارد. حسین علیزاده که در اواخر سال ۱۳۸۹ تور کنسرتهای بداهه نوازی خود در ایران را برگزار میکرد، در جریان برگزاری یکی از کنفرانسهای مطبوعاتیاش، انتقاداتی را متوجه سازهای ابداعی استاد شجریان وارد کرد.


انتقاداتی که هر چند برای نخستین بار گفته نمیشد اما این بار این او بود که دیدگاهش را درباره سازهای ابداعی بیان میکرد. علیزاده با بیان اینکه با تغییر شکل ظاهری سازها، اتفاق تازهای در موسیقی ایران نمیافتد، ابراز داشت: «این حرکات که معمولاً سبب میشود تا مخاطب عام به آن علاقه نشان داده و آنچنان جذب شکل و شمایل این ساز میشود که دیگر اصول مهمتر موسیقی مانند خلاقیت هنرمند را از یاد برده و تنها تحت تأثیر شکل این سازها قرار میگیرد.» محمدرضا لطفي هم با لحني انتقادي نسبت به سازهاي شجريان گفت: «در قدیم دو نظر برای ساز بوده است: نخست آنکه ساز ساده باشد و زیاد تزیینی نشود بعد از آن، ساز میتواند تزیینی هم باشد.» او سازهاي شجريان را درواقع سازهايي فقط تزييني ارزيابي كرد.

منبع: روزنامه هفت صبح

ارسال نظر

  • باستانی

    اصولا همیشه با نوآوری ابتدا مقابله می شود.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار