گوناگون

نفی داروینیزم و اثبات خلقتگرایی در زبان عربی + فهرستی از تبارشناسی واژگان

این نوشته می کوشد مجعول بودن یا اعتباری بودن الفاظ اصیل را نقدکرده، وجودی حقیقی و فلسفی برای آنان اثبات کند و زبان عربی را تعلیم الهی به حضرت آدم و حوّا نشان دهد و راز اختلاف زبانها را بررسی کرده، به نفی داروینزم از منظر زبان پژوهی اشاره کند. البته مقاله قدری ناقص است و چون فرصت تدقیق نداشتم، در اختیار شما قرار دادم تا از نظرات شما نیز استفاده کنم.

این مطلب پس از شرکت در درس زبان عربی آقای اسدی (اهل عراق) و نیز شرکت در درس اصول فقه آقای عابدی تنظیم شده است و تا حد زیادی واکنش انتقادی به مطالب سست آقای عابدی و تکمیل مطالب آقای اسدی است.

وجود از یک منظر به وجود نوری، روحی، جسمی، لفظی و عددی تقسیم کرد. وجود نوری کامل در اهل بیت است و به هر میزان که کسی به آنان نزدیک شود، می تواند واجد علم حقیقی یعنی نور گردد.وجود روحی هم مرتبه ای از وجود تمام مخلوقات است، برای وجود جسمی، لفظی و عددی هم شاید بتوان چنین ادعایی کرد. اما بحث ما اکنون بیشتر بر روی وجود لفظی متمرکز است.آیا هر موجودی یک وجود لفظی دارد یا نه؟

۱. اثبات عقلی حقیقی بودن ارزش الفاظ و آواها و نقد داروینیزم در پیدایش الفاظ: الفاظ وجودی حقیقی اند یا جعلی؟ برای روشن شدن این بحث، به الفاظ حقیقی یا تراز پناه می بریم تا معلوم شود که وجودی حقیقی و تنزل یافته از یک حقیقتند یا یک وجود جعلی و بدون هویت حقیقی. الف. قطعاً الفاظ قرآن، خارج از حقیقت قران نیستند، و قرآن تنزل یافته از یک حقیقت است، پس الفاظ قرآن، یک حقیقت نازل شده است نه یک آواهای اتفاق بی هویت و مجعول؛ ب. این مسأله به ویژه هنگامی جدی تر می شود که ما از حقیقت حروف «الله» یا دیگر اسامی مقدس۱ پرسش کنیم. آیا خداوند بدون ترجیح داشتن ارزش ذاتی یک حرف، آن را برای نشان دادن خودش به عنوان علامت اعتباری استفاده کرده است، یا ترجیح بلامرجح از سوی خداوند قبیح است و بنابراین، تمام اسماء الهی و مقدس و حتی تمام کلماتی که از سوی خداوند یا اهل بیت و انبیاء الهی تولید شده است، انتخابی مبنادار و بر حسب ارزش آواها و حروف یاد شده است. آنچه منطقا قابل دفاع است، این است که ترجیح بلامرجح از سوی هر فرد حکیم و از جمله اهل بیت و خداوند متعال محال است. بنابراین حروف باید ارزش ذاتی داشته باشند: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه‏»؛ انعام، ۱۲۴. رسالت آیه بودن و اسم و حامل یک حقیقت بودن، چیزی است که تنها الفاظ خاصی صلاحیت انجام آن را دارند. بنابراین الله، محمد، علی، حسن، حسین، فاطمه، زینب و مهدی، الفاظی هستند که ذاتاً صلاحیت انجام رسالت اسمیّت برای این ذوات مقدس را دارند.

۲. تبیین نقلی ارزش ذاتی حروف؛ حروف اسامی خداوندند: امیرالمومنین در پاسخ مردی یهودی درباره فایده حروف هجا فرمودند: «مَا مِنْ حَرْفٍ إِلَّا وَ هُوَ اسْمٌ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ أَمَّا الْأَلِفُ فَاللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَمَّا الْبَاءُ فَبَاقٍ بَعْدَ فَنَاءِ خَلْقِهِ وَ أَمَّا التَّاءُ فَالتَّوَّابُ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ أَمَّا الثَّاءُ فَالثَّابِتُ الْكَائِنُ يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ وَ أَمَّا الْجِيمُ فَجَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ وَ أَمَّا الْحَاءُ فَحَقٌّ حَيٌّ حَلِيمٌ وَ أَمَّا الْخَاءُ فَخَبِيرٌ بِمَا يَعْمَلُ الْعِبَادُ وَ أَمَّا الدَّالُ فَدَيَّانٌ يَوْمَ الدِّينِ وَ أَمَّا الذَّالُ فَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ وَ أَمَّا الرَّاءُ فَرَءُوفٌ بِعِبَادِهِ وَ أَمَّا الزَّايُ فَزَيْنُ الْمَعْبُودِينَ وَ أَمَّا السِّينُ فَالسَّمِيعُ الْبَصِيرُ وَ أَمَّا الشِّينُ فَالشَّاكِرُ لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَمَّا الصَّادُ فَصَادِقٌ فِي وَعْدِهِ وَ وَعِيدِهِ وَ أَمَّا الضَّادُ فَالضَّارُّ النَّافِعُ وَ أَمَّا الطَّاءُ فَالطَّاهِرُ الْمُطَهِّرُ وَ أَمَّا الظَّاءُ فَالظَّاهِرُ الْمُظْهِرُ لِآيَاتِهِ وَ أَمَّا الْعَيْنُ فَعَالِمٌ بِعِبَادِهِ وَ أَمَّا الْغَيْنُ فَغِيَاثُ الْمُسْتَغِيثِينَ وَ أَمَّا الْفَاءُ فَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏ وَ أَمَّا الْقَافُ فَقَادِرٌ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ وَ أَمَّا الْكَافُ فَالْكَافِي الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ وَ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ أَمَّا اللَّامُ فَ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ أَمَّا الْمِيمُ فَمَالِكُ الْمُلْكِ وَ أَمَّا النُّونُ فَ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ نُورِ عَرْشِهِ وَ أَمَّا الْوَاوُ فَوَاحِدٌ صَمَدٌ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ أَمَّا الْهَاءُ فَهَادِي لِخَلْقِهِ أَمَّا اللَّامُ أَلِفٌ فَلَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَمَّا الْيَاءُ فَيَدُ اللَّهِ بَاسِطَةً عَلَى خَلْقِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هَذَا هُوَ الْقَوْلُ الَّذِي رَضِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَفْسِهِ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِهِ فَأَسْلَمَ الْيَهُودِيُّ». التوحید، ص 235. در دیگر کتب معتبر روایی مانند کافی نیز در حدیثی به این مطلب اشاره شده است.۲

۳. تبیین نقلی ارزش ذاتی آوها: حارث اعور نقل می کند که با امیرالمومنین در حیره می گذشتیم که یک دیربانی ناقوس می زد، حضرت فرمودند آیا می دانی ای ناقوس چه می گوید؟ ... آنگاه حضرت فرمودند: «إِنَّهُ يَضْرِبُ مَثَلَ الدُّنْيَا وَ خَرَابِهَا وَ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً صِدْقاً صِدْقاً إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ غَرَّتْنَا وَ شَغَلَتْنَا وَ اسْتَهْوَتْنَا وَ اسْتَغْوَتْنَا يَا ابْنَ الدُّنْيَا مَهْلًا مَهْلًا يَا ابْنَ الدُّنْيَا دَقّاً دَقّاً يَا ابْنَ الدُّنْيَا جَمْعاً جَمْعاً تَفْنَى الدُّنْيَا قَرْناً قَرْناً مَا مِنْ يَوْمٍ يَمْضِي عَنَّا إِلَّا وَ هِيَ أَوْهَى مِنَّا رُكْناً قَدْ ضَيَّعْنَا دَاراً تَبْقَى وَ اسْتَوْطَنَّا دَاراً تَفْنَى لَسْنَا نَدْرِي مَا فَرَّطْنَا فِيهَا إِلَّا لَوْ قَدْ مِتْنَا قَالَ الْحَارِثُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ النَّصَارَى يَعْلَمُونَ ذَلِكَ قَالَ لَوْ عَلِمُوا ذَلِكَ لَمَا اتَّخَذُوا الْمَسِيحَ إِلَهاً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَذَهَبْتُ إِلَى الدَّيْرَانِيِّ فَقُلْتُ لَهُ بِحَقِّ الْمَسِيحِ عَلَيْكَ لَمَّا ضَرَبْتَ بِالنَّاقُوسِ عَلَى الْجِهَةِ الَّتِي تَضْرِبُهَا قَالَ فَأَخَذَ يَضْرِبُ وَ أَنَا أَقُولُ حَرْفاً حَرْفاً حَتَّى بَلَغَ إِلَى قَوْلِهِ إِلَّا لَوْ قَدْ مِتْنَا فَقَالَ بِحَقِّ نَبِيِّكُمْ مَنْ أَخْبَرَكَ بِهَذَا قُلْتُ هَذَا الرَّجُلُ الَّذِي كَانَ مَعِي أَمْسِ قَالَ وَ هَلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّبِيِّ مِنْ قَرَابَةٍ قُلْتُ هُوَ ابْنُ عَمِّهِ قَالَ بِحَقِّ نَبِيِّكُمْ أَ سَمِعَ هَذَا مِنْ نَبِيِّكُمْ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ فَأَسْلَمَ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ إِنِّي وَجَدْتُ فِي التَّوْرَاةِ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الْأَنْبِيَاءِ نَبِيٌّ وَ هُوَ يُفَسِّرُ مَا يَقُولُ النَّاقُوسُ». معانی الاخبار، ص 231. و نیز بحارالأنوار ج، 2 ص، 321 و 232 به نقل از الامالی للشیخ الصدوق.

بر همین اساس، در منابع روایی ما روی نامگذاری فرزندان حساسیت ویژه ای است و برخی از اسامی تقبیح و برخی تمجید شده است. (ر.ک: وسائل‏الشيعة، ج ۲۱، ص ۳۸۷ تا ۴۰۱. لذا این گمان که الفاظ به صورت اتفاقی و جعلی و در فرایندی غیرحکیمانه تولیدشده اند، هیچ دلیلی جز خیال پردازی ندارد. البته ادعای ما این نیست که هر لفظی اکنون مورد استفاده ما است، الفاظی حقیقی و غیر جعلی هستند. مگر هر دینی که اکنون در جهان رایج است، دین حق است؟

پس از اثبات اینکه حروف و آواها هویت و وجود حقیقی دارند، می توانیم بفهمیم که هر آوایی، تاثیر خاص وجودی دارد. یکی از این تأثیرات را می توان اثر طول موج مکانیکی خاص آن آوا بر سایر موجودات از جمله انسان دانست. البته اسامی و حروف در پی همزیستی با معانی خاص، ممکن است تاثر و تاثیر وجودی اکتسابی نیز به دست آورند.



۴. نگاهی به اعجاز نظم آهنگ قرآن و معنای حروف: به جرأت می توان ادعا کرد که همان طور که تک تک حروف قرآن معنای خاصی دارند، تک تک نظماهنگ این حروف نیز حقیقت خاصی دارند و از ترکیب این نظماهنگ ها، نواهنگ خاصی تولید می شود و از کل نظماهنگ آوایی یک سوره، یک نظام نواهنگی خاصی قابل نوت نویسی است. هر آهنگ خاصی، پیام خاصی بر جهان می گذارد و این پیام و تأثیرگذاری ترکیبی از اثر عینی ذهنی است. بنابراین هر حرفی، معنای خاصی دارد؛ یعنی بار اثر گذاری خاصی دارد و با طول موج خاصی منتقل می شود. این کمترین درک ما از میزان معناداری حروف است. بنابراین حروف مقطعه قرآن، قطعا معناداری دقیقی دارند. یکی از موارد نظماوای قرآن، سوره حمد است که با حروف نرم و معتدلی شروع می شود، پس از آنکه نرمش آن ما را به خود جذب کرد، نوبت توالی حروف شده می شود، مالک یوم الدین ایاک، سپس نوبت به راه می رسد که نظم آهنگ سنگین و سبکی نشیب و فرازها و سختی های راه را نشان می دهد، الصراط المستقیم، و سپس حروف نرمی معنای انعمت علیهم را تجسم آوایی می بخشند و در پایان، حروف بسیار سنگین و تفخیمی و استعلایی ضاد با مد خاصی، سرنوشت دشوار و سنگین مغضوب علیهم و ظالین را نشان می دهد. یعنی یک شروع نرم، سپس حروفی شدّة، اقدام به غفلت زدایی آوایی می کنند و در پایان خشم بزرگ خدا در حروف مفخم و مستعلیه «ضاد» نمودار می شود.

۵. آغاز خلقت زبان: خداوند پس از خلق حضرت آدم، تمام اسماء و مفاهیم و ارتباطات منطقی و انتاجی مفاهیم را به حضرت آدم آموخت: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا» بقره، ۳۱. و نیز نعمت عظیم «گفتار» را به وی یاد داد: «خَلَقَ الْإِنْسانَ عَلَّمَهُ الْبَيانَ» رحمان، ۳ و ۴.

۶. خانواده وجودهای لفظی: آنچه می توان حدس زد این است که نخستین حروف، حروف الله بوده اند و الله اسم کامل الهی و اسم اعظم در حیطه الفاظ است. سپس اسم احمد (وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد؛ صف، ۶) نماد لفظی وجود نوری حضرت رسول اعظم است. بنابراین شاید بتوان گفت که اولین حرف، «أ» بوده است. که هم در الله است و هم در احمد. و همین ساختار توحیدی الفبا تا کنون در اکثر زبانها نیز حفظ شده است و احتالا در تمام زبانهای عالم این حرف، بسامد بیشتری نسبت به سایر حروف دارد.

۷. نخستین زبان چه زبانی بود: «از آنجا که خداوند در عطای نعمت محدودیتی ندارد و پیامبر خداوند نیز در دریافت نعمت محدودیت های رایج انسانی ندارد، نعمت گفتاری و زبان عطا شده به حضرت آدم باید کامل ترین زبان باشد. از شواهد زیادی هم بر می آید که زبان آنان عربی بوده است در کتب معتبر روایی شیعه مانند خصال شیخ صدوق و نیز علل الشرایع ایشان و برخی کتب دیگر، بر اساس روایت امیرالمؤمنین (ع)، نخستین شعر تاریخ بشر را عربی و از حضرت آدم (ع) گزارش کرده اند:

«تَغَيَّرَتِ الْبِلَادُ وَ مَنْ عَلَيْهَا فَـوَجْـهُ الْـأرْضِ مُغْـبَـرٌّ قَبـِيــحٌ‏

تَغَـيَّرَ كُلُّ ذِي لَوْنٍ وَ طَعْمٍ وَ قَلَّ بَشَاشَةُ الْوَجْهِ الْمَلِيح‏»۳

برخی پنداشته اند که حضرت آدم و فرزندانش غارنشین بوده اند و در فرایندی داروینیستی و تکاملی به زبان گفتگو رسیده اند. نقل قول های قرآنی بسیار دقیق نشان می دهد که سامانه انتقال مفاهیم آنان نمی توانسته است بر اساس لال بازی و حرکت دست و صورت باشد. مثلا مفاهیم مبادله شده بین حضرت آدم و همسر و فرزندانش یا ارتباطات پیچیده و گسترده بین هابیل و قابیل. در مقاله ابرطبیعیات و جهان تراز نیز تبیین شد که جهان آغاز آفرینش، جهان تراز بوده است؛ یعنی همان بهشت، جهان عصر غیبت هم به جهان تراز نزدیک می شود و در بهشت فرجامین باز به جهان تراز می رسیم. زبان جهان تراز باید زبان تراز باشد و بنابراین، زبان اهل بهشت باید زبان عربی باشد. امام صادق می فرماید: «قَالَ تَعَلَّمُوا الْعَرَبِيَّةَ فَإِنَّهَا كَلَامُ اللَّهِ الَّذِي تَكَلَّمَ بِهِ خَلْقَهُ (وَ نَطَقُوا بِهِ الْمَاضِينَ)وَ بَلِّغُوا بِالْخَوَاتِيمِ». وسائل‏الشيعة، ج ۵، ص ۸۵.

۸. پیدایش تنوع گویش ها و تنوع زبانی: پس از آنکه قابیل به قتل هابیل دست آلود، از محل زندگی اولیه به سمت یمن سرازیر شد، این بُعد مکانی و ویژگی های آب و هوایی و محیطی۴ سبب شکل گیری گویش جدیدی شد. کم کم از «هدایت» زبانی نبوی هم دور شدند و آرام آرام هم عناصر دینی شان متحول شد و هم عناصر زبانی شان و یک زبان نسبتاً جدید و انحرافی همزاد دین انحرافی شان شد. شیطان توانست این اقوام را نیز کمابیش به احزاب و گروهای دیگری تقسیم کند و آنان نیز دست به انتخاب سرزمین دیگر، لهجه دیگر و کم کم زبان دیگری زدند و بدین سان، زبان ها از مرکز حیات به سمت پیرامون، دچار دگرگونی، چندگویشی و چند زبانی شد. همین پراکندگی گمراهانه بر روی رنگ چهره و ویژگی های دیگر انسان نیز تأثیر گذاشت. از این رو، تغییر زبان ها را می توان کیفر طبیعی دور شدن از دین حقیقی و هادی راه سعادت و نیز راه برقراری ارتباطات کلامی دانست. یعنی گویش یا زبان جدیدی درست نشد، مگر اینکه نشانه ای از کیفر الهی در حق مردم گمراه شده از حق و زبان حق بود: «و من آیاته اختلاف السنتکم و الوانکم»؛ البته این اختلاف زبان به زودی به فرصت و نشانه ای برای اهل حقیقت تبدیل شد، زیرا جهان استکبار به سادگی نمی توانست از این خندق ناهمزبانی عبور کند و ذهن و قلب قوم دیگری را فتح کند. این اختلاف زبانی، همانند یک مرز مستحکم عقیدتی در گرداگرداهل ایمان عمل می کرد. همان طور که با دین اسلام می توان تمام ادیان دیگر را به تفسیر گذاشت و عناصر تحریف شده را تحقیق کرد، با زبان عربی که زبان حق است نیز می توان عناصر سایر زبان ها را به حق برگرداند. همه می دانیم که بدون وجود داشتن اصل، فهم«روگرفت» از آن حقیقت، غیر ممکن است، بدون وجود خداوند نیز فهم بت و شریک و روگرفت غلط از خدا ممکن نیست و بدون الفاظ و زبان اصیل نیز، فهم اینکه زبانی بدلی شکل بگیرد، کاملا غیر منطقی است. بنابراین می توان با سنجه دین حقیقی و زبان حقیقی به تفسیر صحیح از دین بدلی و نیز زبان های بدلی پرداخت در روایتی از صادقین آمده است که ایشان در پساخ به سوالی درباره «بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ» فرمودند: «يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ الْأَلْسُنُ». كافي، ج ۲، ص ۶۳۲. این امر نشان می دهد که زبان عربی قادر است دیگر زبان ها را تبیین و روشن کند. البته به شرط آنکه متکلم، نیز رابطه تبینی و تفسیری بین زبانها را بشناسد۵.

۹. نقد داروینزیم با رویکرد زبان پژوهی: داروینیزم می پندارد که خلقت هوشمندانه ای در عالم نبوده است و تمام عالم از تکامل یک ماده اولیه به وجود آمده است و لذا انسان کنونی از انسان اولیه نئوآندرتال و آن نیز از میمون به وجود آمده است. این فرضیه هر چند به دلیل میل به بی دینی در علم گرایی دولتی و حکومتی غربیها جا افتاده است، اما هیچ دلیل روشنی ندارد، بلکه دلایل دینی و علمی روشنی بر ضد آن هست. از جمله دلایلی که جای تکمیل و تبیین دارد، دلیل زبان شناختی است، یعنی اگر نشان دهیم که ریشه تمام زبانها عربی است، می توان گفت که تمام انسان ها نیز به یک نقطه زبان آموزی متصل شده اند، یعنی به یک خانواده. زیرا اگر انسان ها از میمونهای نقاط مختلف زمین بودند، زبان پیچیده و بسیار دقیق عربی که امروزه برای فهم صرف و نحو بلاغت آن باید دهها هزار صفحه کتاب خواند، نمی توانسته است به صورت طبیعی از یک میمون به یک نئوآندرتال و سپس انسان های مختلف در نقاط مختلف دنیا منتقل شده باشد. بلکه از یک پدر و مادری که زبان را خداوند بدانان آموخته بوده است، به فرزندان منتقل شده است: «خلق الانسان عَلّمَهُ البَیَان». رحمان، ۳ و ۴.

۱۰. زبانهای مختلف از آیات الهی است یا اختلاف زبانها؟ «وَمِنْ ءَايَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ»روم ۲۲؛ نکته نخست این است که زبانهای مختلف، از نشانه های الهی برشمرده نشده است، بلکه اختلاف زبانها، از نشانه های الهی است. بنابراین، خود زبانهای مختلف، مخلوق خداوند نیست که آن را نشانه الهی بدانیم بلکه عاملی که سبب بروز زبانها و رنگهای مختلف شده است، عاملی الهی است. منظور از اختلاف زبانها نیز نمی تواند اختلاف لحن یا آهنگ سخن باشد. اختلاف رنگها نیز عامل بازشناسی ذکر نشده است. بلکه اختلاف چهره و اختلاف آهنگ سخن بیشتر سبب بازشناسی افراد از یکدیگر می شود. ضمن اینکه قرآن عامل اصلی بازشناسی را اقوام و قبائل می داند نه رنگ و زبان. یعنی یک عامل انسانی برای بازشناسی معرفی شده است نه یک عامل جسمی و غیر انسانی؛ یعنی جامعه تراز، جامعه ای است که هویت قومی و قبیله ای حفظ شود و صله رحم یک همبستگی معقولی را ایجاد کرده باشد، نه مثل جامعه فردگرا غربی یا جامعه قبیله محور، نه دین محور برخی مناطق.ب نابراین، تغییر نام خانوادگی یا هر امر دیگری که هویت خانوادگی را مخدوش کند، نامطلوب است. اختلاف زبان نه تنها باعث شناخت نمی شود، بلکه باعث عدم شناخت خواهد شد، ما نمی فهمیم که او کیست، فقط می دانیم که او چه کسی نیست. یعنی یک شناخت سلبی محدود به ما می دهد نه شناخت ایجابی. زیرا ناهمزبانی، فرد را برای کسی که زبان وی را نمی داند به جزیره ای ناشناخته بدل می کند و اجازه ارتباط بیشتر را به وی نمی دهد، بنابراین، از نظر فراهم کردن سطح شناخت، اختلاف زبانها عاملی منفی است. ولی از نظر سطح حفاظت اعتقادی و ایمانی، می تواند در سالیان دراز حاکمیت طاغوت بر جهان، نقش یک حصار و خندق امنیتی بسیار مستحکمی را برای اهل ایمان ایجاد کند تا در معرض هجوم افکار باطل دیگران نباشند. و چه بسا دست بر تغییر گویش بزنند تا کم کم زبان مستقلی به عنوان مرزبانی حفاظت اعتقادی برسند. به نظر می رسد که سیاق آیه ما را به این می رساند که نوع آیه بودن خلقت آسمان و زمین و اختلاف زبانها و رنگها، سنخیت دارند.یعنی یک فضای منسجمی را ارائه می کنند. بنابراین می توان گفت که خلقت آسمان و زمین با ایجاد تنوع آب و هوایی و اقلیمی، سبب تولید رنگهای مختلف و نیز سبب تولید حالتهای آوایی مختلف و سپس شکلگیری گویش های مختلف و در نهایت تکوّن زبانهای مختلف می شود. این سیر را می توان به این شکل تبیین کرد؛ مثلا در محیطهای سرد، قاعدتاً مصوّتها و آواها به شکل بسته تر و سریعتری ادا می شود تا دمای بدن کمتر از دست برود. از سویی در محیطهای گرم به دلیل معتدل شدن هوا در شبها زمستانها، ممکن است که اوهاهای یاد شده به صورت ترکیبی دو حالت استعالا و استفال شکل بگیرد.

۱۱. زبان امتهای مختلف انبیاء: با اینکه انبیاء شخصیت های ترازی بودند، اما به دلیل اینکه برای هدایت افراد یک قومی انتخاب شده بودند، باید با زبان آن قوم با آنان گفتگو می کردند: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُم‏» ابراهیم، ۴.

۱۲. اشاره به برخی شباهت های روشن واژه های عربی و زبانهای تغییریافته: این واژه ها مشترک بین عربی، فارسی، انگلیسی و احیاناً ایتالیایی است.

Battle: بَطَل، قهرمان: عربی: بَطَل، الذی یُبطِلُ الاخَرین؛ کسی که دیگران راشکست می دهد.

Bus: بَاصَ - یَبُوصُ: مَرَّ سَریعاً

Call: قَال و قُل

Car: فارسی: کار، کار کردن، عربی: کَرّ -یَکِرّ- کرة: کَرَّرَ، تکرار، به معنای جلو رفتن، چرخه داشتن، پیش بردن.

Cat: در ایتالیایی: gatto، و در عربی: قَطّ

Cotton: کتان، پنبه، در عربی: قُطن

Cover: در فارسی: کور، کور کردن نقطه دید نسبت به چیزی در عربی: کَوَرَ یا کُفر.کَوَرَ یعنی تیره شد و کفر یعنی پوشاند. اذا الشمس کوّرت. کافر: پوشانده حق، کاور انگلیسی: پوشاننده.

Down: دانٍ؛ از دَنَی: پایین.

Earth: ارض

Gene: ژن؛ در عربی: جِن: چیز نهفته، جَنت هم چون باغ سرسبز زمین زمین را می پوشاند، جنت گفته می شود و مجنون هم چون عقلش پوشیده است

Guide: گاید، قائد: یا رهنما و رهبر؛

greece؛ یونان، در ایتالیایی، Grecia، در عربی: إغریق. محل غرق قوم نوح یا فرود آمدن کشتی.

Lesson: گفته، گفتار: لسان، لَاسَنَ؛ سخن گفت.

Lip: در فارسی لب، در عربی لَبَّی و لَبَّیک: به لب آوردن، لب تکان دادن برای تأیید.

Machine: ایتالیایی: Macchina [مَکّینَ]: عربی: مَکینة: از أمکن، توانمند بودن، قدرت داشتن.

Poor: فقیر، در عربی از بَ وَ رَ- یَبُورُ بوراً: یعنی چیزی نداشتن. تجارة لن تبور.

Road: جاده ،رفتنگاه، در فارسی بن مضاع «رو» و فعل رَوَد تداعی کننده همین مضمون است. رُود نیز که قرابت زیادی با roadدارد، از همین ریشه است، رود به معنای پسر نیز به معنای تداوم یافتن انسان و رفتن وی تا نسل بعدی است. در عربی ماده رَوَد همین معنا را دارد، مثلا رائد اسم فاعل آن است و «روّاد الفضاء» نیز به معنای فضانوردان است، از همین ریشه است.

Shuck؛ چاک شکاف دادن؛ در عربی: شَقَّ: شکاف داد. شکّ نیز به معنای شکافتن یقین و رخنه در آن است، شوکة نیز به معنای خار و تیز و شکافنده است.

Some: صَمّ یصُم؛ قَبَضَ عَلَی شَیء، در مشت گرفت چیزی را . از صمیم قلب دوست داشتن، یعنی قلب چیزی را در بر گرفته است.

Track: فارس: ترک، شیار، عربی: تَرَک؛ یعنی جدا شد.

--------------------------------------------------------------------

۱. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذينَ يُلْحِدُونَ في‏ أَسْمائِهِ سَيُجْزَوْنَ ما كانُوا يَعْمَلُون». اعراف، 180.
۲. «... عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ تَفْسِيرِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قَالَ الْبَاءُ بَهَاءُ اللَّهِ وَ السِّينُ سَنَاءُ اللَّهِ وَ الْمِيمُ مَجْدُ اللَّهِ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ الْمِيمُ مُلْكُ اللَّهِ وَ اللَّهُ إِلَهُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ الرَّحْمَنُ بِجَمِيعِ خَلْقِهِ وَ الرَّحِيمُ بِالْمُؤْمِنِينَ خَاصَّةً». کافی، ج 1، ص 114.
۳. الخصال، ج 1، ص 209؛ علل‏الشرائع، 2، ص 594.
۴. مثلا در آب و هوای سرد، برای حفظ دمای بدن، حروف صدادار با باز شدن کمتر دهان ادا می شود تا دمای بدن از دست نرود یا در محیطهایی که باد و توفان و غبار زیادی دارد، باید دهان زیاد باز نماند یا ... . در محیطهای گرم، مانند آفریقا، آواها مفخم، استعلایی و درشتی اند، اما در محیطهای سرد، مانند انگلیس، بیشتر آواها استفالی و ترقیق شده اند و آواهای استعلایی هم بیشتر به شکل ترکیب آوای اُ و آ است؛ مانند Call تا دهان زیاد باز نشود.
۵. «دَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَجَعَلَ يُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ وَ قَدْ فَهِمَ خَمْسَةَ عَشَرَ نَفَراً مِنَّا مُتَفَرِّقُو الْأَلْسُنِ مِنْهَا اللِّسَانُ الْعَرَبِيُّ وَ الْفَارِسِيُّ وَ النَّبَطِيُّ وَ الْحَبَشِيُّ وَ السَّقْلَبِيُّ قَالَ بَعْضٌ مَا هَذَا الْحَدِيثُ الَّذِي حَدَّثَنَا بِهِ قَالَ لَهُ آخَرُ مَنْ لِسَانُهُ عَرَبِيٌّ حَدَّثَنِي بِكَذَا بِالْعَرَبِيَّةِ وَ قَالَ لَهُ الْفَارِسِيُّ مَا فَهِمْتُ إِنَّمَا حَدَّثَنِي كَذَا وَ كَذَا بِالْفَارِسِيَّةِ وَ قَالَ الْحَبَشِيُّ مَا حَدَّثَنِي إِلَّا بِالْحَبَشِيَّةِ وَ قَالَ السَّقْلَبِيُّ مَا حَدَّثَنِي إِلَّا بِالسَّقْلَبِيَّةِ فَرَجَعُوا إِلَيْهِ فَأَخْبَرُوهُ فَقَالَ ع الْحَدِيثُ وَاحِدٌ وَ لَكِنَّهُ فُسِّرَ لَكُمْ بِأَلْسِنَتِكُمْ». بحارالأنوار ج، 47 ص، 99 نقل شده از الخرائج و الجرائح.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار