گوناگون

به بهانه پخش شمس العماره و دلنوازان: صداوسیما شعور مردم را به چه گرفته است؟!

حسرت می‌خورم برای چند شبی که می‌توانستم مسیر مترو تا خانه را پیاده گز کنم و یا حتی این مسیر یک ایستگاهی اتوبوس را با بلیطی 20 تومانی در اتوبوس‌هایی که همه نوع بویی در آن شامه‌ات را می‌نوازد، طی کنم، اما گفته‌ام برسم به این سریال مفخم و ارزشی دلنوازان و پشت بندش هم شاهد قر و قمیش‌های بازیگران درجه یک تلویزیون در سریال شمس العماره باشم، سوار تاکسی شدم و 200 تومان کرایه دادم.

صراحتا اعلام می‌‌کنم که پشیمانم از عمر طی شده که به تماشای سریال‌های نامبرده گذاشتم و همه‌گونه اعتراض و مشغول الذمه‌ای بیت المال را نثار سازندگان و سیاستگذاران رسانه‌ای تلویزیون می‌نمایم.

در فضایی که (به لحاظ قانونی) هیچ چاره‌ای به جز فضای انحصاری صدا و سیما در رسانه رادیو و تلویزیون وجود ندارد. شاهد سردرگمی مسوولین و هنرمندانی هستیم که نمی‌دانند چه می‌کنند و یا حتی چه می‌خواهند.

واقعا سیاستگزاران و دست اندرکاران صدا و علی الخصوص سیما شعور مخاطب میلیونی را به چه گرفته اند؟ بحث، بحث فرم محتوایی سریال‌ها و مجموعه‌ها نیست بلکه بحث سرکار گذاشتن مخاطب و توهین مستقیم به اوست. در سریال معظم شمس‌العماره شاهد یک پری دریایی هستیم که از در و دیوار خواستگار برای او به زمین می‌ریزد. یکی هم از دیگری بهتر. با هم در باغ عمارت قدم می‌زنند و دیالوگ رویایی «من این طوری دوست دارم. شما چطور؟» را به کار می‌برند. آن‌وقت آقا و شاید هم خانم تلویزیون می‌آید از چند هفته قبل مسابقه پیامکی می‌گذارد که حدس بزنید این پری دریایی چه کسی را با خودش به عمق اقیانوس خواهد برد؟

ملاک‌های تاکید شده هم یکی از یکی بهتر و ارزشمندتر... اما در 10 دقیقه‌ی پایانی سریال که دیگر تقریبا همه همدیگر را گرفته بودند و آدم مجردی نمانده پری دریایی به این نتیجه می‌رسد که هنوز دلش جایی گیر نکرده و وقت شیرجه مشترک قوسی‌اش به عمق اقیانوس نرسیده است. ساده‌اش می شود این‌که رسما سرکاریم. بماند که چند نفر از مخاطب میلیونی علاقه‌مند پیامک فرستاند و نهنگ حدسی خودشان را تعین کردند. در می‌زنند. آقای سوپراستار پشت در است. پری دریایی در را باز می‌کند و در کسری از ثانیه عروسی می‌شود. آقا ماشاءالله به این نبوغ و هنرمندی... چند شب ما نشستیم پای این سریال؟


دلنوازان هم که شاهکاری بود. سایت‌ها نوشتند بازیگری که نقش وکیل داشت گفته نقشم کمرنگ است و قهر کرد و رفت. در 10 دقیقه آخر همه همدیگر را بخشیدند و مهتاب از طریق الهام ستایشی، بله را به دکتر زند که بیشتر به جوانک‌های بوتیک دار چهارراه استامبول می‌خورد تا متخصص جراح قلب، می‌گوید. رامین و روشنک هم به هم قول می‌دهند که دیگر همدیگر را نیشگون نگیرند و الحمدالله همه آخر و عاقبت به خیر شدند. به قول ظریفی ما خوب بلدیم پهنش کنیم اما نمی‌دونیم چه جوری جمعش کنیم.


سهم ما هم سردرد و سرگیجه از پارازیت‌های ارسالی برای ماهواره‌ی نداشته است که هیچ کسی مسولیتش را برعهده نمی‌گیرد.

منبع: وبلاگ امیر اسماعیلی(چشمهایش)

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار