گوناگون

کسی از مردن ما ناراحت میشه؟

پارسینه: درباره مسعود کیمیایی و فیلم‌هایش می‌توان ساعت‌ها نوشت و حرف زد. تاریخ ثابت کرده که این سینماگر مهم را با وجود موافق و مخالفان جدی نمی‌توان انکار کرد.

درباره مسعود کیمیایی و فیلم‌هایش می‌توان ساعت‌ها نوشت و حرف زد. تاریخ ثابت کرده که این سینماگر مهم را با وجود موافق و مخالفان جدی نمی‌توان انکار کرد.

البته می‌توان دلایل بسیاری برشمرد که چرا تا امروز مسعود کیمیایی و سینمایش سرپا مانده است. هرچند امکان پرداختن به همه آنها در این مقال نیست، ولی یکی از مهم‌ترین المان‌های ماندگاری فیلم‌های «مسعود کیمیایی» شیوه گفتار و دیالوگ‌نویسی ماهرانه، دقیق و بی‌بدیل اوست. ب

رخی از تگ‌گویی‌های شخصیت‌ها و قهرمان‌هایش دیگر امروزه به کالت تبدیل شده‌اند. مروری کوتاه بر چند دیالوگ مهم فیلم‌های «مسعود کیمیایی» گواه این ادعاست.

فیلم« قیصر»

*دیالوگ بهمن مفید در قهوه‌خونه خطاب به قیصر:

«قصش درازه، من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد، علی فرصت. آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود. کریم آق‌منگل‌بابا، میشناسیش. آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دوا خوری. تو نمیری، به‌موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم. آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین. یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، رو تخت نشسته بودیم داشتیم می‌خوردیم.

سومي رو اومديم بريم بالا تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم. این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن‌دار اومد بیرون. رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن. پریدم تو هتل. اومدم دم کوچه مهران بغل این نُرقه فروشیه. اومدم پایین یه پسره هیکل میزونه، اینجوریه، زد تو سینم افتادم تو جوب.

گفتم هتته. گفت عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا. دومیش زد از اولیش قایمتر زد. دست تو جیبم که برم و بیام چشام باز دیدم مریض‌خونه روسام. حالا ما به همه گفتیم زدیم شومام بگین زده. آره، خوبیت نداره، واردین که. ایوالله»

- قیصر (بهروز وثوقی) به اعظم (پوری بنایی): ببین اعظم! تو خوشگلی، نجیبی، سگت می‌ارزه به صدتا دختر قرتی توی خیابون. بعد همه اینا، من و تو از بچگی با هم بزرگ شدیم. من به دشمن خودمم نارو نمی‌زنم چه برسه به تو.

- قیصر: نیگا... خان‌دایی رو... یه پهلوون قدیمی که توی بازارچه رو سرش قسم می‌خورن... همونی که بچه‌ها ردیفی لب جوب میشینن و از پهلوونیاش می‌گن... اه خان‌دایی تو آدمو مایوس می‌کنی!

- قیصر خطاب به مادرش: فکر کردی چی ننه؟ کسی از مردن ما ناراحت میشه؟ نه ننه... سه دفه که آفتاب بیفته لب این دیفال و سه دفه که اذون مغربو بگن، همه یادشون میره ما کی بودیم و واسه چی مردیم، همون‌جوری که ما یادمون رفته... این دوره زمونه کسی حوصله قصه شنفتن نداره

- اعظم: میوه تو عزا طعم نداره!

فیلم «گوزن‌ها»

- سید: دلم میخواد یه جور درست و حسابی کلکم کنده بشه...

- سید: وقتی رفتی نفهمیدم کی داره می‌ره. حالا که اومدی می‌فهمم کی اومده.

فیلم «اعتراض»

سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن. سلامتی سه کس زندانی و سرباز و بی‌کس.

سلامتی آزادی... سلامتی زندونی‌های بی‌ملاقات... .

فیلم «حکم»

- اونکه شتر رو برده بالای بوم، می‌دونه چه جوری اونو بیاره پایین.

- عاشق‌ها آدمای متوسطی هستن که با تعریف کردن از هم خودشونو بزرگ می‌کنن.

فیلم «دندان مار»

یه جا هست که باید وایستی

یه جا هم هست که باید درری

اما خدا نکنه جای این دو تا با هم عوض شه

که دیگه تا آخر عمر بدهکار خودتی.



منبع:روزنامه شرق

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار