عبدالله کوثری/ چرا اقبال به آثار خارجی بیشتر است؟
پارسینه: از من سوال میشود که چرا ادبیات ترجمه در ایران در سالهای اخیر نسبت به ادبیات تالیفی با اقبال بیشتری مواجه است؟ حال من سوالی دارم. ادبیات ترجمه شامل ادبیات چند کشور میشود که ما در مقابل کشور خودمان قرارش میدهیم؟
پارسینه- گروه فرهنگی به نقل از روزنامه شرق، از من سوال میشود که چرا ادبیات ترجمه در ایران در سالهای اخیر نسبت به ادبیات تالیفی با اقبال بیشتری مواجه است؟ حال من سوالی دارم. ادبیات ترجمه شامل ادبیات چند کشور میشود که ما در مقابل کشور خودمان قرارش میدهیم؟
همینطور که ما میدانیم در حال حاضر کتابهای زیادی از کشورهایی چون ایالات متحده، فرانسه، انگلیس، آلمان، آمریکای شمالی، ژاپن و ترکیه در ایران ترجمه میشود و شما ادبیات جهان را در برابر ادبیات ایران قرار میدهید. از طرفی این نکته هم وجود دارد که مترجمان هر کشوری گلهای سرسبد کشورهای دیگر را ترجمه میکنند. پس شما ادبیات ایران را میخواهید با گزیده ادبیات جهان مقایسه کنید و این یک مقایسه نابرابر است. تیمی که تمامشان بازیگران درجهیک هستند و آن طرف تیمی که سه تا بازیگر درجهیک دارند و بقیه بازیگران در درجه دو و سه قرار دارند.
مثلا فرض کنید آیا میتوان اقبال آثار ترجمه را در کنار سیمین دانشور و دولتآبادی و گلشیری هم قرار داد؟ کدام یک از آثار خارجی به اندازه سووشون و کلیدر چاپ شده یا در کنار شازده احتجاب قرار میگیرند؟ ما نمیتوانیم اینطور قیاس کنیم. اما ممکن است ماجرا بهطور کلی درست باشد. این آمار هم معنای خودشان را دارند. مترجمان ما کمتر حتی به سمت ادبیات درجه دو غربی رفتند. ما معمولا سعی میکنیم آن رمانی را ترجمه کنیم که در کشور خود به جایگاهی والا رسیده است. برای مثال از کل ادبیات آمریکای لاتین خود من تنها چهار، پنج ترجمه داشتهام.
طبیعی است که ترجمه ما گزیدهکاری کرده است. از آن طرف میبینیم بخش بزرگی از ادبیات ایران در همین یک سال گذشته از کتب جوانهایی بوده که نباید از آنها انتظار داشت به اندازه ماریو بارگاس یوسا با اقبال عمومی مواجه شوند. ما دو طرف نابرابر داریم. جدا از اینها باید سوال را طور دیگری هم مطرح کرد که فروش ادبیات فارسی در این چهار سال اخیر در مقایسه با 15 سال اخیر چطور بوده است؟ بهطور کلی ما جهش خوبی در ادبیات ایران در دهههای 60 و 70 داشتیم که سهم بزرگی از آن مال خانمها بود. کسانی مثل «زویا پیرزاد» و «فریبا وفی» کتابهای در خور توجهی را نوشتهاند. اما در این چهار، پنج سال اخیر هم در شعر و هم در ادبیات یک افت عجیب و غریبی بوده که به آن توجه نشده اما اگر ادبیات خارجی هنوز فروش دارد برای این است که مترجم سعی کرده بهترین را ترجمه کند. این ماجرا فقط یک رابطه ساده نیست.
کدام ادبیات خارجی در مقابل یک نویسنده ایرانی؟ شما هر کاری را مقابل نویسندهای همچون «سیمین دانشور» بگذارید اندازه آن اقبال نداشته است. متاسفانه در دو، سه سال اخیر یک کتاب مهم درنیامده است. کتابم یک داستان از فونتس است که نزدیک یک سال است در ارشاد مانده است. نمیدانم شرایط ادبیات ایران را در چهار سال اخیر چگونه ارزیابی کنم.
من این مقداری که در چهار، پنج سال دیدهام اصلا قابل قیاس با سالهای گذشته نیست. ما دچار یک نوع تکرار شدهایم و همه مثل هم مینویسند و این هم دلیل خودش را دارد. این نقدهایی که به نوعی روی یکسانسازیها پیش رفته به لحاظ زبان و اشاعه اندیشههای افراطی در مورد زبان و تکیه روی لایه خاصی از زبان و محکوم شمردن سایر طیفهای زبانی دلیل آن است. اغلب کتابها یک نگاه دارند. یکی از مشکلات ما عدم تحرک زبانی است یعنی انگار شعرهای ما ترجمه بدی از شعرهای بد خارجی است. رمان کمتر نوشته شده و داستانها هم بسیار شبیه هم است. یکی از دوستان گفته بود انگار همه دوربینی در پیادهرو گذاشتهاند و همه هم مثل هم میبینند. واقعگرایی که نویسنده در آن غایب است و سهم نویسنده در آن وجود ندارد چون نویسنده از
همینطور که ما میدانیم در حال حاضر کتابهای زیادی از کشورهایی چون ایالات متحده، فرانسه، انگلیس، آلمان، آمریکای شمالی، ژاپن و ترکیه در ایران ترجمه میشود و شما ادبیات جهان را در برابر ادبیات ایران قرار میدهید. از طرفی این نکته هم وجود دارد که مترجمان هر کشوری گلهای سرسبد کشورهای دیگر را ترجمه میکنند. پس شما ادبیات ایران را میخواهید با گزیده ادبیات جهان مقایسه کنید و این یک مقایسه نابرابر است. تیمی که تمامشان بازیگران درجهیک هستند و آن طرف تیمی که سه تا بازیگر درجهیک دارند و بقیه بازیگران در درجه دو و سه قرار دارند.
مثلا فرض کنید آیا میتوان اقبال آثار ترجمه را در کنار سیمین دانشور و دولتآبادی و گلشیری هم قرار داد؟ کدام یک از آثار خارجی به اندازه سووشون و کلیدر چاپ شده یا در کنار شازده احتجاب قرار میگیرند؟ ما نمیتوانیم اینطور قیاس کنیم. اما ممکن است ماجرا بهطور کلی درست باشد. این آمار هم معنای خودشان را دارند. مترجمان ما کمتر حتی به سمت ادبیات درجه دو غربی رفتند. ما معمولا سعی میکنیم آن رمانی را ترجمه کنیم که در کشور خود به جایگاهی والا رسیده است. برای مثال از کل ادبیات آمریکای لاتین خود من تنها چهار، پنج ترجمه داشتهام.
طبیعی است که ترجمه ما گزیدهکاری کرده است. از آن طرف میبینیم بخش بزرگی از ادبیات ایران در همین یک سال گذشته از کتب جوانهایی بوده که نباید از آنها انتظار داشت به اندازه ماریو بارگاس یوسا با اقبال عمومی مواجه شوند. ما دو طرف نابرابر داریم. جدا از اینها باید سوال را طور دیگری هم مطرح کرد که فروش ادبیات فارسی در این چهار سال اخیر در مقایسه با 15 سال اخیر چطور بوده است؟ بهطور کلی ما جهش خوبی در ادبیات ایران در دهههای 60 و 70 داشتیم که سهم بزرگی از آن مال خانمها بود. کسانی مثل «زویا پیرزاد» و «فریبا وفی» کتابهای در خور توجهی را نوشتهاند. اما در این چهار، پنج سال اخیر هم در شعر و هم در ادبیات یک افت عجیب و غریبی بوده که به آن توجه نشده اما اگر ادبیات خارجی هنوز فروش دارد برای این است که مترجم سعی کرده بهترین را ترجمه کند. این ماجرا فقط یک رابطه ساده نیست.
کدام ادبیات خارجی در مقابل یک نویسنده ایرانی؟ شما هر کاری را مقابل نویسندهای همچون «سیمین دانشور» بگذارید اندازه آن اقبال نداشته است. متاسفانه در دو، سه سال اخیر یک کتاب مهم درنیامده است. کتابم یک داستان از فونتس است که نزدیک یک سال است در ارشاد مانده است. نمیدانم شرایط ادبیات ایران را در چهار سال اخیر چگونه ارزیابی کنم.
من این مقداری که در چهار، پنج سال دیدهام اصلا قابل قیاس با سالهای گذشته نیست. ما دچار یک نوع تکرار شدهایم و همه مثل هم مینویسند و این هم دلیل خودش را دارد. این نقدهایی که به نوعی روی یکسانسازیها پیش رفته به لحاظ زبان و اشاعه اندیشههای افراطی در مورد زبان و تکیه روی لایه خاصی از زبان و محکوم شمردن سایر طیفهای زبانی دلیل آن است. اغلب کتابها یک نگاه دارند. یکی از مشکلات ما عدم تحرک زبانی است یعنی انگار شعرهای ما ترجمه بدی از شعرهای بد خارجی است. رمان کمتر نوشته شده و داستانها هم بسیار شبیه هم است. یکی از دوستان گفته بود انگار همه دوربینی در پیادهرو گذاشتهاند و همه هم مثل هم میبینند. واقعگرایی که نویسنده در آن غایب است و سهم نویسنده در آن وجود ندارد چون نویسنده از
ارسال نظر