گوناگون

پیمان معادی: حوزه هنری سنگ پرتاب نکند

پارسینه: پیمان معادی این روزها درگیر بازی در فیلم یک کارگردان فیلم‌اولی است؛ اما با این حال درخواست ما را برای گفت‌وگو پذیرفت و در زمان محدودی که از فیلمبرداری فارغ بود در لوکیشن «برف روی کاج‌ها» با ما به گفت‌وگو نشست و به تک‌تک پرسش‌های ما با دقت و حوصله پاسخ داد.

برف روی کاج‌ها پس از کش‌وقوس‌های فراوان اکنون روی پرده است و علاوه بر مخالفان سرسخت، سیمرغ برگزیده تماشاگران و تأیید و تحسین منتقدان را هم در کارنامه دارد. فارغ از این‌که آیا برف روی کاج‌ها فیلم خوبی است یا خیر، همین ایجاد چالش و دیده شدن، آن هم با تعداد محدود سالن این فیلم را به عنوان یک فیلم اولی نسبت به سایرین ممتاز و قابل بحث می‌کند.

ایده فیلمنامه از کجا آمد و چقدر طول کشید تا به فیلمنامه تبدیل شود؟

دقیقا خاطرم نیست ایده از کجا آمد، اما قطعا گرفتن ایده بی‌ارتباط نبود با شغل پدرم که وکیل دادگستری بود و خیلی موارد مشابه این اتفاق می‌افتاد و ما از زبان ایشان می‌شنیدیم و چیزهای مشترکی در تمام این پرونده‌ها بود که برای من تبدیل شد به سؤال و تصمیم گرفتم چنین قصه‌ای بنویسم. از آن ایده اولیه تا زمانی که تبدیل به فیلم شد چهار سال طول کشید؛ البته در این چهار سال خیلی وقت‌ها من نوشتن را رها کردم به دلیل بازی در فیلم درباره الی و جدایی نادر از سیمین و سفر‌هایی که بعد از آن برای جوایز و جشنواره‌های جدایی پیش آمد و فیلمنامه‌ای که با آقای فرهادی تقریبا یک سال نوشتیم، اما به دلایلی ساخته نشد. فیلمنامه دیگری داشتم به نام «قرقی» که نوشته شد، اما اجازه ساخت نگرفت. در واقع فرآیند نوشتن برف روی کاج‌ها، چهار سال طول کشید، اما خب به دلایلی که عرض کردم بارها متوقف شد.

عده‌ای بر این باورند که فیلم شما حال‌و‌هوای سینمای فرهادی را دارد. برخی این را به عنوان ایراد مطرح می‌کنند؛ بعضی هم معتقدند این طبیعی است که سینماگری مؤلف، جریان‌سازی کند و فیلمساز دیگری راه او را ادامه دهد. آيا برف روی کاج‌ها شبیه به سینمای فرهادی است؟

اولا من خیلی خوشحالم که چنین چیزی می‌شنوم و اگر فیلم من را می‌بینند و می‌گویند شبیه فیلم فرهادی است باعث افتخار بنده است. اینکه فیلم من تداعی‌گر سینمای زیبای دوست نازنینم اصغر باشد، لذت‌بخش است؛ اما واقعیتش این است که خودم فکر نمی‌کنم شباهتی وجود داشته باشد. من و اصغر خیلی با هم بوده‌ایم، قطعا هم من از ایشان یاد گرفتم؛ اما همیشه سعی کردم از یک فیلمساز بزرگ به جای اینکه حال و هوای فیلمسازی‌اش را یاد بگیرم، بزرگ بودنش را یاد بگیرم و وقتی این بزرگ بودن را یاد بگیری بدون اینکه نیازی به ادا در آوردن داشته باشی می‌توانی فیلم بزرگ‌تري بسازی و من هم تلاشم این بوده است. متأسفانه به دلیل سفرهایی که اصغر به خاطر جدایی نادر از سیمین به کشورهای مختلف داشت من نتوانستم در مراحل مختلف از او راهنمایی و مشاوره بگیرم، اتفاقی که دوست داشتم بیفتد، اما نیفتاد. در هر صورت، با اینکه دوست دارم بدانم فیلم من شبیه کدام‌یک از آثار فرهادی یا سینمای اوست، با وجود اين اگر هم شباهتی هست من را ابدا ناراحت نمی‌کند.

فیلم شما هم شخصیت‌محور است و قصه‌ای درام دارد. چطور شد که برای بازی در نقش رویا که تمام بار قصه روی دوش اوست سراغ مهناز افشار رفتید، در حالي‌كه او به جز «سعادت‌آباد» که تقریبا همزمان با ساخت برف روی کاج‌ها بوده، اکثرا در نقش‌هاي طنز و کمدی دیده شده است؟

ما ابتدا گزینه دیگری داشتیم و تمرینات را هم انجام دادیم؛ اما بعد از مدتی هر دو به این نتیجه رسیدیم که نمی‌توانیم با هم کار کنیم. بعد از آن دنبال کسی گشتم که عاشق نقش باشد؛ نقشی که کل داستان را پیش می‌برد. طبعا برای یک بازیگر می‌تواند تجربه جالبی باشد. حتی به نابازیگر هم فکر کردم؛ اما بعد به مهناز افشار زنگ زدم و خواستم که تمرین کند تا ببینیم آیا می‌شود یا نه و ما برای ایشان که آن زمان تهران نبود پیانو فرستادیم تا تمرین با پیانو را آغاز کند. وقتی آمد به تهران و خواستیم تمرین را شروع کنیم انگیزه‌اش بسیار بالا بود و درک کرده بود که باید از قالب فیلم‌های پیشینش بیرون بیاید. ما علاوه بر تمرینات تئاتری با دوربین و به طور سینمایی هم تمرین کردیم. علاوه بر اینکه مهناز افشار بسیار زحمت کشید. من فکر کردم چقدر خوب می‌شود اگر هم یک بازیگر مطرح بیاید که هم گیشه را تضمین کند و هم بتوان از این بازیگر مطرح یک بازی کاملا جدید و نو گرفت؛ انگار که یک نابازیگر که تا حالا مردم او را نمی‌شناختند این نقش را بازی کرده است. مهناز افشار هم آن کاریزمای بازیگری را داشت و هم انگیزه برای ایفای یک نقش تازه؛ به نظرم برای مردم هم جالب‌تر است بازیگری را که همیشه در حالت ديگري دیدند در نقشی جدیدي ببینند. من فکر می‌کردم دیدن مهناز افشار در این نقش خیلی جذاب‌تر است تا یک بازیگر دیگر که نقشی مشابه این را بارها بازی کرده است.

شما برای نقش‌های کوچک هم سراغ آدم‌های مطرح رفته‌اید. عده‌ای از آن‌ها مثل حسین پاکدل، حسن معجونی و الهام کردا از افراد مطرح در تئاترند یا کسی مثل زانیار چهره مطرحی است. علت این انتخاب‌ها چه بود؟

کلا وقتی می‌خواهم گروه بازیگران را انتخاب کنم فکر می‌کنم چه کسی به درد این نقش می‌خورد و سعی می‌کنم همان را بیاورم. کاری ندارم که موسیقی کار می‌کند یا در تئاتر؛ البته مهم است که سینما را بشناسد و هیچ‌وقت حتی نقش‌های کوچک را برای دخترعمو و پسرخاله افراد گروه کنار نمی‌گذارم. همین باعث می‌شد من تعداد برداشت‌هایم در نقش‌های فرعی بالا نرود؛ چون همه‌شان درجه یک بازی می‌کردند. البته ناگفته نماند که انتخاب‌های خاص را هم دوست دارم و دلم می‌خواهد مخاطب را غافلگیر کنم.

معمولا در سینما از سیاه و سفید یا برای نشان دادن گذشته استفاده می‌شود یا برای هنری کردن فضا؛ اما در جشنواره گفته بودید که از زمان نگارش فیلمنامه احساس کردید که زندگی این زن رنگی ندارد. آیا فقط به علت محتوا این کار را کردید یا علت دیگری هم داشته است؟

اولا همان‌طور گفتید از یک جاهایی در نگارش فیلمنامه از نظر مضمونی به نظرم کار سیاه و سفید و سرد آمد. بعد در مورد سیاه و سفید تحقیق کردم و متوجه شدم که با سیاه و سفید هم می‌شود فیلمی با تنوع رنگی بین سیاه و سفید درست کرد؛ یعنی از سیاه تا سفید با این دوربین و سیستمی که آقای کلاری کار کرده است نزدیک به 16 پرده‌ رنگ داریم و دیدم می‌شود با سیاه و سفید هم رنگ داشت. قطعا مهم‌ترین چیز برایم مضمون بود؛ اما جدای از آن به نظرم زیبا بود و یک جادوی جاودانگی با خودش به همراه داشت. ببینید چطور می‌شود که شما می‌توانید یک پوستر سیاه و سفید از بازیگران محبوبتان مثلا آل پاچینو یا مرلین مونرو را مدت‌ها روی دیوار خود ببینید و احساس خستگی نکنید؛ اما عکس رنگی هر کدام از آن‌ها، ممکن است بعد از یک ماه خسته‌تان ‌کند.

گمان نبردید که سیاه و سفید بودن فیلم ممکن است باعث ریزش مخاطب شود؟

قطعا به این موضوع فکر کردم؛ اما بعد فکر کردم اگر قصه درست روایت شود همان چند دقیقه اول مردم با سیاه و سفید کنار می‌آیند و فکر می‌کنم این اتفاق افتاده است و تا به حال نشنیدم که کسی با سیاه و سفید بودن فیلم مشکل داشته باشد.

برف روی کاج‌ها فیلمی زنانه است و زنان در آن محورند. ما به طرق مختلف ظلم‌هایی که در حقشان می‌شوند را می‌بینیم؛ چه در قصه اصلی چه در خرده داستان‌های فرعی نظیر آن تست بازیگری ویشکا آسایش که به وضوح به مشکلات زنان اشاره دارد. درست است که ما با فیلمی ضد مرد مواجه نیستیم؛ اما فیلمساز چه سهوا، چه عمدا در کنار زنان ایستاده است و بسیاری این فیلم را فمینیستی می‌دانند، این را می‌پذیرید؟

اگر فمینیست به این معناست که فیلم من ضد مرد است قبول ندارم؛ چراکه نیست؛ اما بله من دوست داشتم این قصه را از منظر یک زن تعریف کنم که این روایت هم سخت‌تر بود، هم تازه‌تر و جذاب‌تر؛ اما مرد قصه من آدم شیاد و پستی نیست. به مشکلی خورده و در نهایت هم این اشتباه را می‌پذیرد و همین که مخاطب به بخشیده شدن او فکر می‌کند نشان می‌دهد که سیاه نیست. من خیلی به فمینیستی بودن قضیه فکر نکرده بودم، ولي خب مثل بسیاری از نویسندگان ادبیات خودمان مثل خانم پیرزاد یا حتی خانم ترقی ادبیات زنانه‌ای دارند كه من این‌ها را خوانده بودم. روایت من زنانه است؛ اما نه به معنای بد بودن مردها، اصلا دغدغه قصه این است. مرد می‌گوید من عاشق شدم و اصلا فکر نمی‌کردم برای من پیش بیاید و تا برای کسی پیش نیاید نمی‌فهمد. 6 ماه بعد زن می‌گوید حالا من یک حسی را تجربه کردم و می‌فهمم تو چه می‌گویی، ولی آیا حالا آن مرد می‌پذیرد؟ اصلا از ابتدا واقعا دلش می‌خواسته درک شود؟! تازه زن هم رابطه جدی‌ای را شروع نکرده؛ فقط بعد از یک نادیده گرفته شدن، کسی پیدا شده که او را می‌بیند، ناخن‌های کوتاهش را، گردنبندش را ... اما این‌ها رابطه‌ای با هم ندارند برای همین هم هست که دوربین همیشه دنبالشان است و ما می‌بینم‌شان. اینکه آیا یک مرد حتی بعد از طلاق می‌تواند این را بپذیرد یا نه، سؤال من بود که تصمیم گرفتم بسازمش و خیلی به بُعد فمینیستی‌اش فکر نکردم. با اين‌همه، این برایم مسئله بود که یک مرد فکر کند می‌تواند برود دورهایش را بزند و برگردد سر زندگی‌اش؛ اما وقتی برمی‌گردد متوجه می‌شود همسرش هم حسی جدید را تجربه کرده است.

مهم‌ترین ایرادی که از همان ابتدا به فیلم شما وارد می‌دانستند مسائل شرعی بود. فیلم را مروج خیانت قلمداد می‌کردند و می‌گفتند می‌خواهد نشان بدهد اگر مردی خیانت کرد زن هم باید خیانت کند. با وجود اين، در فیلم مهناز افشار یک دیالوگ دارد خطاب به دوستش که من از امروز «رسما» مجردم؛ اما ظاهرا همین دیالوگ برای نشان دادن مطلقه بودن رویا کفایت نمی‌کرد. کمی در این باره توضیح می‌دهید؟

فیلم هیچ مشکل شرعی‌ای از ابتدا نداشت؛ چراکه من برای درام فیلمم نباید مشکل شرعی می‌داشتم و اگر می‌داشتم منطق فیلم غلط می‌شد. اصلا درام قصه این بود که زنی طلاق گرفته آن هم به خواسته مرد؛ حالا زندگی مشترکش تمام شده، 6 ماه هم گذشته و وارد رابطه‌ای ساده شده؛ اما باز هم مرد اول نمی‌تواند تحمل کند! اگر فیلم مشکل شرعی داشت که چالشی که می‌خواستم شکل نمی‌گرفت و وقتی می‌دیدم برخوردی که مسئولان با فیلم می‌کنند عین برخوردی است که «علی» در اين فيلم می‌کند، می‌فهمیدم فیلم مسیرش را درست رفته است. بیشترین مشکل این بود که اکثر کسانی که به فیلم ایراد می‌گرفتند آن را ندیده بودند و از دیگری تعریفش را شنیده بودند و ما تصمیم گرفتیم فیلم را برای دوستان نمایش بدهیم و بعد حرف بزنیم. این کار را کردیم و بسیاری هم قانع شدند؛ اما باز اصرار داشتند برای این که سوء‌برداشت نشود قضیه طلاق پررنگ شود و من دیدم اتفاقا بهتر هم هست و این کار را کردم. من از ابتدا هم اگر مستقیما اسم طلاق را نیاورده بودم و همان دیالوگی که گفتید بسنده کردم برای این بود که روی هوش مخاطبم خیلی بیشتر از آقایان حساب باز کرده بودم. اصلا لذت فیلم دیدن به خصوص در سالن سینما این است که مخاطب احساس کند چیزی را خودش کشف کرده است. جالب اینکه ما نگران بودیم دوستان متشرع وقتی فیلم را ببینند ایرادی که بگیرند این باشد که چرا مرد نامحرم کلید می‌اندازد می‌رود داخل خانه و آماده بودیم اگر کسی این سؤال را بپرسد توضیح دهیم که شرایط رجوع بسیار آسان است و اگر زن و مردی بخواهند رجوع کنند بدون مراجعه به دفترخانه هم می‌توانند این کار را بکنند؛ اما خب خوشبختانه این جزو دغدغه‌شان نبود. بعد آن‌ها می‌خواستند فیلم حتما با اعمال اصلاحیه اکران شود؛ اما اینکه آیا این اصلاحیه اصلا تغییری در روند فیلم ایجاد کرده یا نه برایشان مهم نبود.

با توجه به اینکه شما اصلاحیه‌ها را پذیرفتید، چرا حوزه هنری باز هم بر موضع خودش پافشاری کرد؟

به نظر می‌رسد مشکل حوزه هنری این فیلم‌ها نیست، حتی ما حسن نیت نشان دادیم و اصلاحیه‌ها را هم انجام دادیم و قضیه طلاق را پررنگ کردیم؛ اما خب ظاهرا مشکل این چیزها نیست. حوزه هنری حتما مسئله‌ای دارد که البته من نمی‌دانم چیست. با اين حال، همان مسئله ایجاب می‌کند چنین واکنشی نشان دهد؛ شاید هم بخشی از ماجرا این باشد که با این حرکت خیلی‌ها برای اینکه به مشکل نخورند می‌روند با خود حوزه کار می‌کنند و این شده است یک اهرم برای اینکه فیلمسازان به حوزه مراجعه کنند. هرچه هست به نفع سینما نیست و امیدوارم این مشکل حل شود. من حتی با این موضوع مشکل دارم که روی پوسترها زده‌اند فیلم تحریمی حوزه؛ به نظرم این دعواها ربطی به مردم ندارد.

با توجه به اینکه این فیلم فروش خوبی داشته آن هم با تعداد محدود سالن‌هایی که در اختیار دارد (بخصوص در شهرستان) در این میان حوزه‌ هنری بیشتر متضرر شده است یا شما؟

به نظرم با این وضعیت هم حوزه هنری متضرر شده است هم تهیه‌کننده فیلم؛ چراکه فیلمی که دارد خوب می‌فروشد می‌توانست به سینما رونق ببخشد. من با اینکه دوست داشتم هموطنانم در شهرستان‌های بیشتری بتوانند فیلم را روی پرده ببینند، اما خوشحالم عزیزانی که فیلم در شهرستان آن‌ها اکران نشده است می‌توانند تا دو، سه ماه دیگر که فیلم در شبکه نمایش خانگی توزیع می‌شود، آن را ببینند. مهم این است که هرکسی می‌خواهد فیلم را ببیند بتواند آن را ببیند؛ روی پرده یا در خانه برای من تفاوتی ندارد. با اين حال، کاش این دعواها به ضرر سینما تمام نمی‌شد وگرنه هر فیلمی بالاخره روزی و در جایی دیده می‌شود، حتی حوزه هنری با این کارش برای ما تبلیغ هم کرده است. به نظرم راه حل تنها گفت‌وگوست و حوزه هنری می‌تواند تمامی این مشکلات را با گفت‌وگو حل کند و تبدیل به سد نشود. قطاری است که دارد می‌رود؛ بهتر است حوزه هنری هم سوار شود نه اینکه یک گوشه بایستد و سنگ پرتاب کند.


منبع: روزنامه قانون

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار