کتاب شناسی/ روسلان، سگ/ انسان بینظیر
پارسینه: گئورگی ولادیموف متولد ۱۹۳۱ «روسلان وفادار» را برای نخستین بار در سال ۱۹۶۰ نوشت و با توجه به فراز و نشیبهای گوناگون و پس از دو بار بازنویسی، سرانجام «روسلان» در سال ۱۹۷۵ بهطور کامل منتشر شد.
پارسینه- گروه فرهنگی: فاطمه پرتوی: گئورگی ولادیموف متولد ۱۹۳۱ «روسلان وفادار» را برای نخستین بار در سال ۱۹۶۰ نوشت و با توجه به فراز و نشیبهای گوناگون و پس از دو بار بازنویسی، سرانجام «روسلان» در سال ۱۹۷۵ بهطور کامل منتشر شد. این اثر را «نشر ماهی» تابستان امسال با ترجمهی روشن وزیری منتشر کرده است.
رمان با عنوان فرعی «فاجعهی وفاداری در دوران اسارت» به موضوعی میپردازد که پیشتر نیز با آن در قالبهای گوناگون از جمله رمان، داستان کوتاه و... روبهرو بودهایم؛ اردوگاههای استالینی و وضعیت هولناک آدمیان در گولاک. اینبار این موضوع نه با محوریت وضعیت محکومان، که با تاکید بر وضعیت یک «سگ» نگهبان بینظیر در اردوگاههای مذکور پرداخته میشود.
ادبیات سراسر جهان همواره با ادبیات «حیوانی» پیوند داشته است. پیوندی که همیشه با بخشیدن صفات و ویژگیهای انسانی به حیوانات و نوعی بازنمایی حیوانی بهنام انسان در قالب دیگر حیوانات بوده؛ در این میان بهویژه به سگها با توجه به پیوند عاطفی بینظیرشان با انسانها بیشتر پرداخته شده است. برخی از آنان پیشتر نیز جامهی فارسیزبانی تن کردهاند؛ از جمله سگ رمان «سگ کینهتوز» نوشتهی: آلبرتو واسکزفیگه روا، ترجمهی استاد محمد قاضی (انتشارات توکا. ۱۳۵۲) و نیز «تیمبوکتو» نوشتهی پل آستر، ترجمهی شهرزاد لولاچی (نشر افق: ۱۳۸۶). میتوان ادعا کرد «روسلان» با دیگر همنوعانش که به ادبیات راه یافتهاند تفاوت دارد؛ چنانکه روایت رمانی هم که او در آن معرفی میشود، نسبت به دیگر رمانهایی که به موضوعات مشابه پرداختهاند متفاوت است.
«روسلان» در مقایسه با آدمهایی که شرایط سبب شده بهجای «اسم» (بهعنوان نمادی از هویت و شخصیت)، «صفت» داشته باشند، چنان خصایص و رفتارهای اصیل و انسانیای دارد که از هر انسانی در آن وضعیت برتر است؛ همچون دیگر سگهای اردوگاه که هر کدام اخلاق و ویژگیها خود را دارند، عکس انسانها آنجا که از هر ویژگی شخصی تهی شده و به تودههایی بیهویت و خاصیت تبدیل شدهاند. انسانهایی که در وضعیتهای دشوار بهراحتی میتوانند تغییر موضع دهند و آرمان و ایدهای اخلاقی نشناسند؛ اما «روسلان» که از آغاز برای «خدمت» تربیت شده، تحت هیچ شرایطی از اصول آن تخطی نمیکند و تا پای جان به اجرای مو به موی تنها وظیفه و دلیلی که برای زنده بودن میشناسد میپردازد. و این پایداری و نگاه اخلاقی به وظایفش از او یک سگ ـ انسان دوستداشتنی میسازد. ارتباط سگها با انسان در این رمان یکسویه نیست و فقط سگها نیستند که از انسان تاثیر میپذیرند و خدمت میکنند. در بخش حیرتانگیزی از رمان، مربی سگهای اردوگاه متاثر از کشته شدن یکی از بهترین سگهای تحت نظرش، خود تبدیل به سگ میشود.
و در وضعیت که بهطرز شگفتانگیزی یادآور وضعیت «مش حسن» در داستان «عزاداران بَیل» غلامحسین ساعدی است، در حالی که در لانهی اینگوس (سگ کشتهشده) نشسته، میگوید: «نه مربیام، نه سگشناس و نه اصلا انسان، فقط اینگوس هستم! عو، عو!» مربی در فضای اردوگاه و در ارتباط با آدمهای بینام سرانجامی ندارد جز اینکه با دست و پای بسته بهجایی نامعلوم برده شود.
روسلان هر چه زمان پیشتر میرود، در عین یادگیری نکات گوناگون از زندگی و رفتار آدمیان، هر لحظه بیگانگیاش از آنان نیز بیشتر میشود. این بیگانگی برای روسلان و دیگر سگهای همکار او با دیدن و حس کردن رفتارهای هولناک «صاحبان» در اردوگاه با زندانیان چنان اوج میگیرد که سلسهمراتب شکلگرفته در ذهنشان که متشکل از صاحبان بهعنوان خدایان، زندانیان بهعنوان بندگان و خود آنان بهعنوان رابطان وظیفهشناس میان این دو است، چنان فرو میپاشد که علیه صاحبان میشورند.
در ادامه اردوگاه شهرک «تیمیرتائو» در سیبری، بهدستور «خروشچف» تعطیل میشود و بناست بهجای آن کارخانهای ساخته شود، و سگهای اردوگاه نیز طبق دستور کشته شوند، اما شاید اندک رحمی که در برخی از صاحبان باقی مانده، ولگردی و در واقع مرگی تدریجی را نصیب آنان میکند. زندگی/ مرگی که با توجه نحوهی رشد و آموزششان در فضای اردوگاه یا فرا نمیگیرندش، یا فراگیری آن را بهقیمت دورافتادگی از شان سگانهای که برای خود قائلاند تجربه میکنند و همچون صاحبانشان از شخصیت و هویت فردی تهی میشوند. روسلان اما در این میانه تا پایان چیزی جز رعایت وظیفه و اصول اخلاقی کارش نمیشناسد و این وفاداری فاجعهبار روسلان را از دیگر سگ و انسانهای موجود در آن وضعیت متمایز کرده و جایگاه یگانه او را در رمانی جذاب روایت میکند. رمانی چند لایه که لایههای گوناگونش از تحلیل عمیقِ ساز و کار مخوف نظام استالین گرفته، تا توصیف شاعرانهی سرگذشت تراژیک سگی همچون روسلان را در بر میگیرند.
گفتنیهای بیشتر در ضمیمه کتاب با عنوان «گزیدهای از برداشتها و تحلیلهای جمعی از روسیهشناسان و منتقدان ادبی لهستان در باره روسلان وفادار» آماده و به خواننده کمک میکند فهمی دیگرگونه از جایگاه روسلان و اهمیتاش در ادبیات جهان بیابد.
رمان با عنوان فرعی «فاجعهی وفاداری در دوران اسارت» به موضوعی میپردازد که پیشتر نیز با آن در قالبهای گوناگون از جمله رمان، داستان کوتاه و... روبهرو بودهایم؛ اردوگاههای استالینی و وضعیت هولناک آدمیان در گولاک. اینبار این موضوع نه با محوریت وضعیت محکومان، که با تاکید بر وضعیت یک «سگ» نگهبان بینظیر در اردوگاههای مذکور پرداخته میشود.
ادبیات سراسر جهان همواره با ادبیات «حیوانی» پیوند داشته است. پیوندی که همیشه با بخشیدن صفات و ویژگیهای انسانی به حیوانات و نوعی بازنمایی حیوانی بهنام انسان در قالب دیگر حیوانات بوده؛ در این میان بهویژه به سگها با توجه به پیوند عاطفی بینظیرشان با انسانها بیشتر پرداخته شده است. برخی از آنان پیشتر نیز جامهی فارسیزبانی تن کردهاند؛ از جمله سگ رمان «سگ کینهتوز» نوشتهی: آلبرتو واسکزفیگه روا، ترجمهی استاد محمد قاضی (انتشارات توکا. ۱۳۵۲) و نیز «تیمبوکتو» نوشتهی پل آستر، ترجمهی شهرزاد لولاچی (نشر افق: ۱۳۸۶). میتوان ادعا کرد «روسلان» با دیگر همنوعانش که به ادبیات راه یافتهاند تفاوت دارد؛ چنانکه روایت رمانی هم که او در آن معرفی میشود، نسبت به دیگر رمانهایی که به موضوعات مشابه پرداختهاند متفاوت است.
«روسلان» در مقایسه با آدمهایی که شرایط سبب شده بهجای «اسم» (بهعنوان نمادی از هویت و شخصیت)، «صفت» داشته باشند، چنان خصایص و رفتارهای اصیل و انسانیای دارد که از هر انسانی در آن وضعیت برتر است؛ همچون دیگر سگهای اردوگاه که هر کدام اخلاق و ویژگیها خود را دارند، عکس انسانها آنجا که از هر ویژگی شخصی تهی شده و به تودههایی بیهویت و خاصیت تبدیل شدهاند. انسانهایی که در وضعیتهای دشوار بهراحتی میتوانند تغییر موضع دهند و آرمان و ایدهای اخلاقی نشناسند؛ اما «روسلان» که از آغاز برای «خدمت» تربیت شده، تحت هیچ شرایطی از اصول آن تخطی نمیکند و تا پای جان به اجرای مو به موی تنها وظیفه و دلیلی که برای زنده بودن میشناسد میپردازد. و این پایداری و نگاه اخلاقی به وظایفش از او یک سگ ـ انسان دوستداشتنی میسازد. ارتباط سگها با انسان در این رمان یکسویه نیست و فقط سگها نیستند که از انسان تاثیر میپذیرند و خدمت میکنند. در بخش حیرتانگیزی از رمان، مربی سگهای اردوگاه متاثر از کشته شدن یکی از بهترین سگهای تحت نظرش، خود تبدیل به سگ میشود.
و در وضعیت که بهطرز شگفتانگیزی یادآور وضعیت «مش حسن» در داستان «عزاداران بَیل» غلامحسین ساعدی است، در حالی که در لانهی اینگوس (سگ کشتهشده) نشسته، میگوید: «نه مربیام، نه سگشناس و نه اصلا انسان، فقط اینگوس هستم! عو، عو!» مربی در فضای اردوگاه و در ارتباط با آدمهای بینام سرانجامی ندارد جز اینکه با دست و پای بسته بهجایی نامعلوم برده شود.
روسلان هر چه زمان پیشتر میرود، در عین یادگیری نکات گوناگون از زندگی و رفتار آدمیان، هر لحظه بیگانگیاش از آنان نیز بیشتر میشود. این بیگانگی برای روسلان و دیگر سگهای همکار او با دیدن و حس کردن رفتارهای هولناک «صاحبان» در اردوگاه با زندانیان چنان اوج میگیرد که سلسهمراتب شکلگرفته در ذهنشان که متشکل از صاحبان بهعنوان خدایان، زندانیان بهعنوان بندگان و خود آنان بهعنوان رابطان وظیفهشناس میان این دو است، چنان فرو میپاشد که علیه صاحبان میشورند.
در ادامه اردوگاه شهرک «تیمیرتائو» در سیبری، بهدستور «خروشچف» تعطیل میشود و بناست بهجای آن کارخانهای ساخته شود، و سگهای اردوگاه نیز طبق دستور کشته شوند، اما شاید اندک رحمی که در برخی از صاحبان باقی مانده، ولگردی و در واقع مرگی تدریجی را نصیب آنان میکند. زندگی/ مرگی که با توجه نحوهی رشد و آموزششان در فضای اردوگاه یا فرا نمیگیرندش، یا فراگیری آن را بهقیمت دورافتادگی از شان سگانهای که برای خود قائلاند تجربه میکنند و همچون صاحبانشان از شخصیت و هویت فردی تهی میشوند. روسلان اما در این میانه تا پایان چیزی جز رعایت وظیفه و اصول اخلاقی کارش نمیشناسد و این وفاداری فاجعهبار روسلان را از دیگر سگ و انسانهای موجود در آن وضعیت متمایز کرده و جایگاه یگانه او را در رمانی جذاب روایت میکند. رمانی چند لایه که لایههای گوناگونش از تحلیل عمیقِ ساز و کار مخوف نظام استالین گرفته، تا توصیف شاعرانهی سرگذشت تراژیک سگی همچون روسلان را در بر میگیرند.
گفتنیهای بیشتر در ضمیمه کتاب با عنوان «گزیدهای از برداشتها و تحلیلهای جمعی از روسیهشناسان و منتقدان ادبی لهستان در باره روسلان وفادار» آماده و به خواننده کمک میکند فهمی دیگرگونه از جایگاه روسلان و اهمیتاش در ادبیات جهان بیابد.
ارسال نظر